ليلا صدري – يكي دو سال قبل از انقلاب، جو سنگيني بر فضاي ديني و سياسي كشور حاكم بود. حساسيتهاي مردم مسلمان به ادعاها و حرفهاي دور و اطراف آن زمان، امروز سوژه بسياري از پژوهشهاي تاريخي است. ماجراي سخنرانيهاي دكتر شريعتي در حسينيه ارشاد را شنيدهايد؟ كه بعد از مدتي بساط اين جلسهها جمع شد و… علامه عسگري هم از جمله كساني بود كه نقدهاي تندي نسبت به نوشتههاي دكتر شريعتي داشت. ميان اين دو نفر جرياناتي اتفاق افتاد كه براي شنيدن اصل و سند آنها، خدمت حجتالاسلام سيدهادي خسروشاهي رفتيم. او هم با حوصله به سئوالهاي ما پاسخ گفت و تأكيد كرد كه نقدهاي تند علامه به شريعتي، حاصل بدگوييهاي اطرافيان بود. علامه عسگري بعدها درباره دكتر شريعتي تجديد نظر كرد، زيرا او كسي نبود كه اصرار بورزد بر چيزي كه صحت ندارد.
گفته ميشود كه علامه عسكري از مخالفان سرسخت مرحوم دكتر علي شريعتي بوده و حتي ايشان را فردي منحرف از اسلام ميناميده است، آیا اینطور بوده؟
متأسفانه در ماجرای زندهياد دكتر علي شريعتي، از طرف علاقهمندان و یا مخالفانش، نوعي افراط و تفريط بهعمل آمده است. گروهي او را «قديسي» تصور كردهاند كه هيچگونه خطا و اشتباهي در آثارش وجود ندارد و گروهي هم بهطور مطلق و بدون تحقيق، آثار و افكار او را انحرافي و به دور از مباني و تعاليم اسلامي قلمداد كردهاند.
در صورتيكه اصولا مطلب اينطور نيست. دكتر شريعتي در وصيتنامهاي كه خطاب به فرزانه بزرگوار، حجتالحق، علامه استاد محمدرضا حكيمي نوشتهاند، از ايشان صريحا، بهطور شفاف خواستهاند كه به علت ارتجالي بودن اغلب سخنرانيها و محاضرات وي كه بعدها به شكل كتاب منتشر میشد به اصلاح و تكميل آنها بپردازند و آنچه را كه مخالف يا غيرمفيد ميدانند حذف كنند. و اين مكتوب بهخوبي نشان ميدهد كه مرحوم شريعتي خود تعصب ويژهاي بر همه آنچه كه نوشته يا بيان كرده و سپس منتشر شده است، نداشته و حتي از استاد حكيمي ميطلبد كه آنها را اصلاح كند.
البته استاد حكيمي چندين سال قبل كه من فصلنامه «تاريخ و فرهنگ معاصر» را از حوزه علميه قم منتشر ميكردم، كپي كامل اين وصيتنامه را كه به خط خود دكتر شريعتي است به من دادند كه در مجله چاپ كنم، ولي شرط كردند كه آن را تا ايشان زندهاند، منتشر نكنم (به علت تعريف و تمجيدي كه در آن مكتوب، دكتر شريعتي از استاد حكيمي بهعمل آورده است) و من به شرط ايشان عمل كردم و آن را منتشر نساختم، اما بعضي از دوستان بعدها اين مكتوب را منتشر کردند. و به هر حال با چنین مكتوبی اين حقيقت روشن میشود كه آثار زندهياد دكتر شريعتي از ديدگاه او هم قابلبحث و نقد و بررسي است و صحيح اعلاي مطلق نيست.
از سوي ديگر و مقابل اين گروه از هواداران، عدهاي هم با استفاده از موارد مبهم و اشتباهات غيرعمد دكتر شريعتي در آثارش و يا تحليلهاي جامعهشناختي وي، كه گاهي با مباني ظاهري سازگار نبوده، به تكفير و تفسيق وي پرداختند كه بههيچوجه منطقي و اصولي و مشروع نبود… و متأسفانه مرحوم علامه عسكري هم در اين موضوع، همراه بخشي از علماي سنتي، به مخالفت برخاست. و حتي در نامه تندي، خطاب به مرحوم علامه شيخ محمدمهدي شمسالدين، قائممقام مجلس اعلاي شيعيان لبنان، به امام موسي صدر تاخت كه چرا براي بزرگداشت دكتر شريعتي، پس از درگذشت وي، مجلس يادبودي در سوريه و لبنان برگزار كرده است.
نظر كلي خود شما در اين رابطه چيست؟
نظر كلي من درباره دكتر شريعتي، نظريه شهيد دكتر سيدمحمدحسين حسيني بهشتي و نظريه مقام معظم رهبري آيتا… خامنهاي است كه دكتر شريعتي را فردي دلسوز و خلاق و آگاه و مبتكر و سازنده و تأثيرگذار در بيداري نسل جوان ايران و سوق دادن آنها به سوي «اسلام» و دور ساختنشان از ايدئولوژيهاي رايج آن زمان، به ويژه ماركسيسم ميدانند كه مانند همه ابناء بشر در آثار و تأليفات خود، دچار اشتباهاتي هم شده است كه بايد اصلاح شود و يا قابلاغماض است.
همين نظريه را البته به نحوه ديگري مرحوم آيتا… شهيد مرتضي مطهري و مرحوم مهندس بازرگان هم در نامه مشترك خود بيان كردند كه متأسفانه در جو حاكم در آن زمان، نتوانستند در اصلاح امور موفق باشند.
البته همه ميدانيم كه خود شهيد مطهري از دكتر شريعتي دعوت كرده بود كه از مشهد به تهران بيايد و در حسينيه ارشاد،كلاس درس و سخنراني داشته باشد… و در كتاب «محمد خاتم پيامبران» كه در دو جلد توسط ايشان چاپ و منتشر شد، دو مقاله از دكتر علي شريعتي را، با تحسين و اعجاب درج كرد… ولي اين امر موجب نشد كه ايشان بعدها از بعضي تحليلها و برداشتهاي دكتر كه با تكيه بر بينش فلسفه تاريخ مطرح ميشد، انتقاد نكند.
اگر توضيح بيشتري راجع به نامه علامه عسگري درباره اعتراض به امام موسي صدر بفرماييد، بيمناسبت نخواهد بود.
اتفاقا من در يكي از ديدارهاي خود با علامه عسكري كه در اين زمينه بحث ميكرديم، به لحن نامه منسوب به ايشان كه شنيده بودم، اعتراض داشتم كه خود ايشان كپي آن نامه به علامه شمسالدين را به من دادند كه من بهعنوان يك سند، در اينجا ميآورم. با اين توضيح كه در اين رابطه با ايشان همعقيده نبودم و البته ايشان هم بعدها بهظاهر در اينباره تجديدنظر كردند و با اين شدت و حدت، پيگير مسئله نبودند.
خلاصه ترجمه متن آن نامه چنين است:
«بسمهتعالي
فضيله الحجه الشيخ محمد مهدي شمسالدين المبتجل
السلامعليكم و رحمتا… اعتراضات و اخبار و شكايات و پرسشهاي كتبي و شفاهي بسياري بر من واصل شده است كه چرا آقاي موسي صدر در فوت علي شريعتي كه منكر خاتميت پيامبر و تحريفگر شريعت وي ميباشد، مجلس بزرگداشت باشكوهي به نام خود و مجلس خود – مجلس اعلاي شيعيان لبنان – برگزار كرد و قبلا نيز مجالس ترحيمي براي ديگران تشكيل داده بود؛ و ايكاش ايشان بزرگترين فاسق روي زمين را مورد تجليل قرار ميداد و بزرگترين دشمن دين را مورد احترام قرار نميداد. در واقع اين اقدام وي نوعي تأييد از تحريف اسلام و گسترش ميدان گمراهي است و من نميدانم كه او براي روز قيامت چه پاسخي آماده كرده است؟ و انالله و انا اليه راجعون. السلام. مرتضي العسكري
سه شنبه 18 ماه رمضان 97هـ (بعضي از تحريفات وي به پيوست ارسال ميشود).»
اين نامه همانطور كه پيداست، علاوهبر اينكه اتهام «انكار خاتميت» پيامبر اكرم توسط دكتر شريعتي را تكرار ميكند و او را «تحريفگر» مينامد، خود امام موسي صدر را هم بهخاطر بزرگداشت وي، مورد سئوال قرار ميدهد!
بيترديد اين نامه از روي دلسوزي براي اسلام و تشيع نوشته شده است، ولي باز بيترديد، مقدمه آماده شدن اين نامه، از روي تحقيق و تفحص كامل مجموعه آثار دكتر شريعتي نبوده، بلكه همان اوراق و جزواتي مورد استفاده قرار گرفته كه توسط عناصر مخرب، با سوءاستفاده از بعضي جملات دكتر شريعتي، آنها را به هم وصل كرده و با صغري و كبراي باطل، به نتيجهاي كه ميخواستند رسيدهاند و سپس آن را براي علماء عظام حوزهها فرستادهاند… و نسخهاي هم به علامه عسكري دادهاند كه ايشان در آخر نامه خود به آن اشاره دادند: «به پيوست بعضي از تحريفات وي را ميبينيد.»!
اما در يك تحليل و تحقيق جامع و منطقي، بهخوبي ميتوان دريافت كه دكتر شريعتي هرگز از اصول ثابت اسلام و تشيع دور نشده و نه قصد تحريف حقايق را داشته و نه ميتواند روي باورهاي استوار خود، در اين مسير گام بردارد.
به هر حال من در آن ملاقات، كپي مستندات خود را كه درست عكس «بريدههاي» مونتاژ شده بدخواهان از آثار دكتر شريعتي بود، به ايشان دادم كه مطالعه كنند و سپس داوري بنمايند، چون علامه عسكري شخصيتي نبود كه داوري منفي او در صورت اثبات عدم صحت مستندات آن، ادامه داشته باشد…
بعد از اين گفتوگو و ديدار، آيا نظر ايشان نسبت به دكتر شريعتي تغيير كرد يا نه؟
عرض كردم كه من كپي بخشهايي از آثار دكتر شريعتي را كه همراه خود برده بودم به ايشان دادم. در اين نوشتهها، دكتر شريعتي درباره آسماني و ابدي بودن قرآن و رسالت و خاتميت حضرت محمد، بهطور صريح و شفاف سخن گفته است… نمونهاي از آن كه در جلد اول كتاب «محمد خاتم پيامبران» درج شده است، ديدگاه دكتر شريعتي درباره پيامبر اكرم اسلام را بهخوبي نشان ميدهد. و با اين بيان صريح و مكتوب، كه زير نظر شهيد مطهري هم چاپ شده است، هرگونه شبههاي درباره اتهام موردنظر برطرف ميشود.
كتاب محمد خاتم پيامبران تأليف چه كسي است؟
اين كتاب در دو جلد، زير نظر استاد شهيد آيتا… مرتضي مطهري تنظيم و در سال 1347، از سوي حسينيه ارشاد، با همكاري شركت انتشار، چاپ و توزيع شد که با استقبال گستردهاي هم همراه بود.
اين كتاب مجموعه مقالاتي است از اساتيد و فرهيختگان آن روز، كه به درخواست شهيد مطهري، هريك به نوشتن بخشي از مسائل آن – مربوط به پيامبر اكرم – پرداختهاند و اتفاقا از دكتر شريعتي هم دو مقاله تحقيقي در اين كتاب آمده است، يكي تحت عنوان: «سيماي محمد» و ديگري «از هجرت تا وفات»؛ از ديگر نويسندگان اين كتاب دو جلدي، كساني چون استاد علامه طباطبايي، دكتر سيد جعفر شهيدي، سيد ابوالفضل موسوي، محمد تقي شريعتي، شهيد مطهري، دكتر شريعتي و اينجانب، و اساتيد ديگر بودهاند.
دكتر شريعتي در صفحه 472 جلد اول اين كتاب، چنين مينويسد:
«… چنين است سيماي مذهبي كه رسالت رهبري انسان را براي هميشه بر دوش گرفته است و از اين است كه جامه خاتميت بر اندام مذهبي برازنده است كه خدايش، هم سيماي يهود را دارد و هم سيماي تئوس را، کتابش هم حكمت تورات را دارد و هم مواعظ انجيل را و پيامبرش، هم مغز موسي را و هم قلب عيسي را و پروردگانش، هم سيماي پارتيزاني را دارند كه زندگي را جز نبرد بهخاطر آزادي و مردم و زندگي نميدانند و آن را تنها و تنها «عقيده و مبارزه» ميخوانند و هم سيماي سقراط را و هم سيماي بودا را و محمد خود در دو خط زيبا و صريح تصوير آنان را رسم كرده است كه: «پارسايان شباند و شيران روز» رزمندگان بيهراس و شيفته رزمگاه و عاشقان سوخته خلوت محراب!
بدينگونه است كه تنها محمد و رسالت چند بعدي و دو «جهته»اش شايستگي آن را دارد كه آرزوي بزرگ انسان امروز را تحقق بخشند. تجربه تلخي كه از سرنوشت تمدنهاي تاريخ بهدست آوردهايم، نوسان دائمي جامعهها ميان دنيا و آخرت، معنويت و ماديت، فرديت و جمعيت، جسم و روح، عظمت اخلاق و قدرت زندگي، غناي فرهنگ و كمال تمدن و احساس و عقل، علم و دين، لذت و تقوي، زيبايي و خير و بالاخره واقعيت و حقيقت، رئاليسم و ايدهآليسم است كه همواره بشريت را بيمار و معيوب داشته و از محروميت و انحراف رنجور ساخته است و اكنون نيز بيش از هميشه در طول حيات درازش بر روي زمين از چنين بيماري رنج ميبرد، بهگونهاي كه بدبيني تلخ و يأس شوم فلسفي روح و انديشه قرن ما را تباه ساخته و مذهب عام روشنفكران امروز جهان شده است، تا آنجا كه منحني جنون و انتحار هماهنگ با فرهنگ و مدنيت بزرگ انسان امروز به شتاب صعود ميكند و آينده او را هولناك و پريشان و رقتبار ساخته است.
انسان امروز كه اين تجربه بزرگ را از تاريخ آموخته است و بيماري و نقص تمدن امروز جهان را خوب ميشناسد در آرزوي آن است كه روحش با دو بال عقل و احساس پرواز كند، با عقل سقراط بينديشد و با دل مسيح عشق بورزد، همچون بوعلي «بداند» و همچون بوسيعد «ببيند». جامعهاي را پيبريزد كه نه محروميت هند را از مدنيت بزرگ و درخشان اروپا داشته باشد و نه محروميت اروپا را از معنويت عميق و شگفت هند؛ جامعهاي اندامش تمدن و روحش مذهب… از ميان خدايان جز الله و از پيامبران جز محمد و از كتابها جز قرآن و از شهرها جز «مدينه» و از مكتبها جز «مسجد» و از پيشوايان جز علي، كدام مرد و مكتبي است كه چنين انساني بسازد…»
به هر حال بهنظر من، مرحوم علامه عسكري پس از مطالعه اين نمونهها از آثار دكتر، در چگونگي برخورد خود با دكتر شريعتي تجديدنظر كرد و به نقد منطقي و معتدل پرداخت و البته بايد گفت كه انتقاد از انديشهها و آثار دكتر، خواست خود وي بود كه من به آن اشاره كردم، ولي متأسفانه اين نوع برخوردهاي تند در بين نسل جوان مسلمان كه گرايش ويژهاي به اسلام پيدا كرده بودند، آثار منفي بسياري داشت….
بهنظر شما عامل اصلي پيدايش اين نوع حملهها بر ضد دكتر شريعتي يا افرادي امثال او، چه بود؟
ببينيد! اصولا و در طول تاريخ، هميشه اختلافنظر بين علما و انديشمندان و روشنفكران ديني وجود داشته است – و دارد – شما در يك قرن اخير از زمان آغاز حركت اصلاحي – انقلابي سيد جمالالدين اسدآبادي تا امروز، اگر تاريخ را بررسي كنيد، شاهد چنين برخوردهايي خواهيد بود.
در مورد خود سيدجمالالدين اسدآبادي، ببينيد چه برخوردهايي از طرف بعضي از علماي سنتي، روشنفكران سكولار و حاكمان زر و زور و تزوير بهوجود آمده است؟ اتهاماتي كه به سيد بستهاند شايد در تاريخ بيسابقه باشد. از فراماسون و جاسوس روس و انگليس! بودن وي تا بابي و زنديق بودن، نخواندن نماز و عدم التزام به مباني ديني و دهها تهمت ديگر…
نمونههاي ديگري نيز در تاريخ معاصر داريم كه از آنها ميگذرم. اما در مورد دكتر شريعتي چون همزمان با آغاز نهضت اسلامي ايران و حركت روحانيت به رهبري امام خميني (رحمتا… عليه) بود، دشمنان شناخته شده اسلام و عناصر داخلي آن كه در درون حاكميت رژيم شاه رخنه كرده بودند؛ براي جلوگيري از آگاهي و حركت تودههاي مردم، به ايجاد اختلاف و گسترش تضادهاي دروني بين مذهبيها پرداختند. طبق اسناد منتشر شده، در مسئله حسينيه ارشاد و دكتر شريعتي يا مسئله كتاب «شهيد جاويد»، ساواك نقش فعالي داشته و توسط ايادي و مأموران خود در تحريك نحلههاي مذهبي و حوزههاي علميه ميكوشيده و متأسفانه تا حدود زيادي هم موفق شده و مدتها فرصت و وقت علماي مبارز و مردم مسلمان ايران را به اين قبيل امور مشغول كرده بود. و البته درباره اين مسائل، روش امام خميني كاملا آگاهانه و مدبرانه، نه تنها عدم دخول در آن، بلكه نهي افراد و علاقهمندان خود، به دوري از اين اختلافات و پرداختن به اصل مبارزه با رژيم شاه بود.
متأسفانه بعضي از عناصر شاغل در حسينيه ارشاد، حتي شهيد مطهري را از آن مؤسسه كه خود تأسيس كرده بود، كنار گذاشتند و خود را صاحب اختيار و همهكاره امور حسينيه كردند. موضوع «اسلام منهاي روحانيت» را كه مطرح كردند بيتريدد يك نقشه شيطاني و حساب شده بود و موجب حساسيت بيشتر و افزونتر روحانيت و حوزههاي علميه شد و چون چنين قلمداد ميشد كه اين شعار، مربوط به دكتر شريعتي است، لذا مخالفتها شدت يافت… در حاليكه دكتر نه تنها در اين طرح و توطئه، هرگز نقشي نداشت، بلكه خود را مدافع سرسخت روحانيت مبارز ميدانست و آن را تنها تكيهگاه مردم معرفي ميكرد كه در آثارش كاملا به آن تصريح كرده است.
من باز اين گفتهها و نوشتهها را در همان دوران جمعآوري كرده و در يك رساله مستقلی(1) چاپ و منتشر كردم كه در واقع روشنگر حقيقت بود و اتهام دشمني دكتر شريعتي با روحانيت را تقريبا منتفي ساخت و معلوم شد كه تز! اسلام منهاي روحانيت – كه امروزها هم متأسفانه بعضيها، آگاهانه يا ناآگاهانه، در عمل بهدنبال تحقق آن هستند – مربوط به دكتر شريعتي نيست، بلكه ناشي از انديشه باطل كساني است كه در حسينيه ارشاد لانه كردهاند!
واكنش امام موسيصدر در قبال اين هجمه علامه عسكري بر ضداقدام ايشان چگونه بود؟
امام موسي صدر اصولا اهل منطق و بحث و گفتوگو بود و هرگز در فكر هجمه و واكنش منفي نشان دادن نبود و در هر مسئلهاي سعي ميكرد كه با متانت و احترام و ادب با مخالفين – يا دشمنان خود – برخورد كند و با بحث و گفتوگو مسائل را حل كند.
در مورد علامه عسكري، ايشان، آنطور كه خود در ديداري به من نقل كرد، توسط پيك محترمي، توضيح داده بود كه شما از شرايطي كه من در آن بهسر ميبردم اطلاع نداريد… من در محيطي زندگي ميكنم كه طوائف گوناگوني در آن زندگي ميكنند و جز با منطق نبايد با آنها سخن گفت. و در مورد دكتر شريعتي هم توضيح داده بود كه من هرگز اتهام انكار خاتميت پيامبر اكرم از طرف وي را نميپذيرم، چون تقريبا همه آثار او را خواندهام. بنابراين برپايي مجلس براي بزرگداشت وي – يا كساني كه شما به آنها با عنوان كلي اشاره كردهايد – در راستاي ايجاد وحدت بين امت اسلامي و تقريب بين اديان و مذاهب و نسل جوان شيعه با روحانيت است… و اگر كسي كمي از ما دور شده، بايد ما بهسراغ او برويم و او را بهسوي خود برگردانيم، نه آنكه با هجمه و حمله و انتقاد تند و غيرعلمي، او را برنجانيم و بهسوي ديگري سوق دهيم!
بنابراين برگزاري مراسم بزرگداشت و يا تشييعجنازه دكتر شريعتي در سوريه، ايستادن در مقابل علامه عسكري نبود، بلكه ايستادن مقابل توطئه رژيم شاه بود كه ميكوشيد جنازه دكتر شريعتي را به ايران بياورد و با تجليل از وي، او را بهخود منسوب بدارد. و اين امر را با تجليل از وي در روزنامهها آغاز كرده بود كه با اقدام امام موسي صدر و دوستان ديگر، اين توطئه خنثي شد.
اختلاف ميان علامه عسكري و دكتر شريعتي بر سر چه بود و چرا و از كجا شروع شد؟
اختلاف در واقع ناشي از دو نوع تفكري بود كه بين علماي سنتي و روشنفكران ديني وجود داشت و اين البته در ميان دو نسل، امري طبيعي است، اما بهشرط آنكه از حد معقول بحث علمي و منطقي فراتر نرود و به تكفير و تفسيق ختم نشود.
دكتر شريعتي مسائلي را در سخنرانيها و آثار خود مطرح ميكرد كه گاهي موردپسند بعضي از علماي محترم سنتي نبود، ولي پاسخها با تكفير و تفسيق همراه شد! و اين بود كه دامنه اختلافها گسترش يافت و رژيم هم براي بقاي خود به آن دامن زد. نسل جوان و دانشگاهي به دكتر شريعتي پيوستند و از روحانيت دور شدند و رژيم هم با سوءاستفاده از شرايط، بالاخره اين پايگاه مبارزاتي را بست.
آن زمان شايع شد كه يكي از دلايل تعطيلي سخنرانيهاي حسينيه ارشاد، انتقادهاي دكتر شريعتي از علامه عسكري و آيتا… خوانساري بود؟ آيا اين شايعه صحت دارد؟
اين شايعه مطلقا صحت ندارد. من در اغلب سخنرانيهاي عمومي دكتر شريعتي شركت داشتم. او هرگز از هيچيك از علماي معاصر مانند آيتا… خوانساري يا علامه عسكري انتقادي نكرد. اگر انتقادي از روحانيت ميكرد، مقصود او، همانطور كه تصريح دارد، روحانياني بود كه از «روحانيت» فقط عنوان آن را داشتند و در واقع «روحانيت تكسبي»! بودند و به فكر تودههاي مردم و راه رهايي فكري – مادي و معنوي آنها نبودند و فقط به ظواهر و مثلا به مسائل طهارت و نجاست، ميپرداختند! تعطيلي حسينيه ارشاد، نتيجه توطئههاي رژيم و همكاري عملي بعضي از عناصر وابسته در اجراي اين توطئه بود كه من در اوائل انقلاب در يك تحليل مشروح، در روزنامه «اطلاعات» تحت عنوان چهكساني حسينيه ارشاد را به تعطيلي كشاندند؟ آن را توضيح دادهام.
گويا اختلاف علامه عسكري و دكتر شريعتي بهجايي رسيد كه عليه علامه عسكري در تهران اعلاميهاي در چهار صفحه منتشر شد و سپس به عربي هم توزيع شد كه در آن علامه عسكري بهشدت مورد حمله قرار گرفته بود و حتي او را از وابستگان رژيم پهلوي معرفي كرده بود، آيا اين اعلاميه از طرف دوستان دكتر شريعتي منتشر شد؟
اين اعلاميه و شبنامههاي اختلاف انگيز ديگر، در آن دوران نوعا از سوي ساواك يا قلم به دستان اجارهاي نوشته ميشد. و دائره وسيع توزيع آنها نشان ميداد كه كار يك گروه كوچك يا چند دانشجوي هوادار دكتر شريعتي نيست. ساواك در راستاي اهداف خود، به هر كاري دست ميزد. متأسفانه در محافل ما – حوزهها – چنين برداشت ميشد كه اين كارها از سوي هواداران دكتر شريعتي و حتي خود حسينيه ارشاد انجام ميپذيرد كه البته چنين نبود و اسناد بهجاي مانده از ساواك نشان ميدهد كه اين كارها اغلب از سوي ايادي رژيم شاه انجام ميگرفته است.
علامه عسكري و دكتر شريعتي هر دو شيعه هستند و اعتقادات محكمي در اينباره دارند، و كتابهايي در اين زمينه نوشتهاند، چرا با هم اختلاف داشتند؟
من اشاره كردم كه اختلافنظر در همهجا و حتي بين علماي سنتي هم وجود دارد و اينكه هر دو بزرگوار شيعه بودند، دليل نميشود كه اختلافنظر نداشته باشند. اما اگر زمينهاي مثبت براي گفتوگوي مستقيم بهوجود ميآمد، هرگز اختلافات فكري به اتهامزني عليه علامه عسكري يا دكتر شريعتي منجر نميشد. اما متأسفانه سوءتفاهمات توسط دشمن ايجاد ميشد و بعد، ايادي آن، از پيدايش زمينههاي رفع اختلاف جلوگيري كردند و در نتيجه كار به آنجا رسيد كه همه ميدانيم.
اشاره به اختلاففكري بين علماي سنتي كرديد، آيا ميتوانيد به يكي دو نمونه اشاره كنيد؟
دامنه اين بحث بسيار زياد است و شايد بتوان درباره«شذ و ذات»! مربوطه، چندين جلد كتاب مستند! نوشت، اما به قول شما ميتوان به يكي دو نمونه اشاره كرد.
يكي از علماي معروف نجف، – شيخ نوري – برخلاف نظريه اكثريت قريب به اتفاق علما و فقها و مفسرين شيعه، با استناد به چند روايت ضعيف و غيرمستند – كه در كتب شيعه و اهل سنت هم موجود است – معتقد به «تحريف قرآن» شد و متأسفانه در اين زمينه، وقت خود را هدر داد و كتابي تحت عنوان «فصلالخطاب في تحريف كتاب ربالارباب» نوشت و در نجف چاپ و منتشر كرد كه متأسفانه تا امروز هم موجب وهن شيعه و تشيع شده و دشمنان و بهويژه علماي وهابي وابسته به آل سعود، با استناد به آن كتاب، همواره شيعه را مورد هجمه قرار ميدهند و هرگونه تكذيب واظهارنظرهاي بزرگاني چون آيتا… سيد ابوالقاسم خوئي (در تفسير البيان)، استاد علامه آيتا… سيد محمدحسين طباطبايي (در تفسير الميزان) و ديگران را ناشي از «تقيه!» مينامند و در واقع همچنان به ايجاد اختلاف دامن ميزنند. و يا با تجويز سب و لعن… موجب كشتار جمعي شيعيان در عراق، افغانستان، پاكستان و غيره ميشوند! بیتردید اگر اين سب و لعن مقدسات اهل سنت كه به فتواي آيتا… خامنهاي در سخنراني سال قبل در كردستان، حرام است، نبود؛ امروز شيعيان در مراسم ليالي قدر در مساجد خود و يا در مراسم روز قدس، قتلعام نميشدند.
و يا يكي از فقهاي معاصر، موسوعهاي فقهي به نام «تجديد الدوارس في تحديد المدارس» دارد كه در حدود 20 جلد است و در سال 1383 در «چاپخانه علميه» قم، چاپ شده است. و اتفاقا يك دوره از آن را داماد مرحوم آيتا… حجت، به اينجانب اهدا كرد. در آخر يكي از مجلدات اين كتاب فقهي – از فقهاي معروف – مطلبي تحت عنوان «رساله في سهو النبي» چاپ شده كه متأسفانه مؤلف، در آن به تصور خود، يك حقيقت تاريخي! را كه «سهو كردن» پيامبر اكرم (صليا… عليه و آله) بوده ميخواهد اثبات كند!
خوب ميدانيم كه تقريبا نظراجماع علما و فقهاي شيعه برخلاف اين نظريه است، ولي اين عالم محترم در كتاب فقهي خود «لابد قربتا الي ا…» آن رساله را با دستخط خود نوشته و چاپ كرده است. حالا من از شما ميپرسم، اگر دكتر علي شريعتي يا كس ديگري در غير سلك روحانيت قائل به تحريف قرآن ميشد و يا اشارهاي به فرضيه غلط مسئله سهو پيامبر اكرم (صليا… عليه و آله) ميكرد، چه غوغايي برپا ميشد؟
البته اين نوع سكوت و مماشات ودوگانگي در داوري و برخورد نشاندهنده آن است كه بعضي از آقايان! بين خود اختلافنظرها را ناديده ميگيرند – ولو در مسائل مهم و حياتي باشد – اما اگر «روشنفكري» منتظر، كلمهاي در اين زمينهها بر زبان آورد! تكفير ميشود.
اتفاقا من همان زمان هر دو مسئله را از استاد بزرگوار علامه طباطبايي بهطور كتبي پرسيدم كه پاسخ معظمله را هم چاپ كردم كه در اينجا براي استفاده خوانندگان محترم متن پاسخ را نقل ميكنم:… «جواب: اخبار زيادي از طرق عامه و خاصه در تحريف قرآن كريم وارد شده است و جمعي از اهل روايت نيز به آنها اعتماد كردهاند، ولي حجيت اين روايات مستلزم عدم حجيت و سقوط آنهاست، زيرا حجيت اين روايات متوقف به امامت و حجيت قول ائمه است كه اين روايات از ايشان منقول است و امامت و حجيت قول ايشان متوقف به نبوت و حجيت قول نبي اكرم (صليا… عليه و آله) است كه با نصوص آن حضرت، امامت و حجيت قول ائمه ثابت ميشود و نبوت و حجيت قول نبياكرم (صليا… عليه و آله) متوقف به حجيت ظواهر آيات قرآني است كه دليل نبوت و حجيت قول نبياكرم (صليا… عليه و آله) ميباشند و بديهي است كه بر فرض تحريف قرآن – بهمعناي زياده يا نقيصه يا تغيير لفظ يك جمله و حتي يك كلمه در تمام قرآن – ظهور همه قرآن از حجيت ميافتد و در نتيجه نبوت و حجيت قول نبي اكرم (صليا… عليه و آله) هم دليل نخواهد داشت و لازمه آن سقوط حجيت قول امام و لازمه آن سقوط حجيت اخبار خواهد بود. پس لازمه حجيت اخبار عدم حجيت آنهاست.
سئوال سوم: يكي از علماي معاصر، كاري را كه مرحوم صدوق ميخواست انجام دهد، انجام داده و به تأليف رسالهاي در «سهوالنبي» پرداخته كه متأسفانه در آخر يكي از تأليفات ايشان، آن هم با دستخط خودشان(!) چاپ شده است. اصولا نظر شما راجع به اين موضوع چيست؟ و علاوه مطرح ساختن اين قبيل مسائل چه ضرورتي دارد؟
جواب: بديهي است كه فعل نبي مانند قولش از مصاديق تبليغ است و سهو نيز از مصاديق خطاست، پس سهو نبي در اقوال يا افعال و اعمال خطا در تبليغ ميباشد و جواز خطا در تبليغ معارف و احكام الهي مستلزم امكان عدم تماميت زده خدايي است و لازمه آن سقوط كتاب و سنت از حجيت است، زيرا بنابراين فرض هر بياني كه از ناحيه نبي برسد، امكان سهو و عدم انطباق بهواقع را دارد.»
(براي مزيد اطلاع رجوع شود به كتاب «بررسيهاي اسلامي» صفحه 252 ج2، از استاد علامه طباطبايي كه به كوشش حقير اخيرا از سوي مؤسسه بوستان قم، تجديد چاپ شده است.)
ظاهرا بحث طولاني شد. ولي به هر حال اميدوارم كه به حقايقي از تاريخ معاصر ايران، اشارتي شده باشد
پينوشت
1- تحت عنوان: «اجتهاد و نظريه انقلاب دائمي» به ضميمه «روحانيت يا علماي اسلامي» با مقدمهاي از اينجانب ربيعالاول 1399 و در يكصد هزار نسخه و 40 صفحه، در قم از سوي «نشر نذير» منتشر شد.
Sorry. No data so far.