سه‌شنبه 28 سپتامبر 10 | 13:51

قرار نبود اصل «مبارزه» فراموش شود

وقتی جای اصول و فروع عوض می‌شود، فراموش می‌کنیم که زنده‌نگه‌داشتن یاد شهید در درجه‌ي اول برای زنده‌نگه‌داشتن خود شهادت است؛ كه در غير اين‌صورت یادبود شهادت و شهید از هر ماده‌ي مخدری مهلک‌تر می‌شود.


چهل سال پیش، جلال آل‌احمد در رساله‌ی «غرب‌زده‌گی»ش ریشه‌ي غرب‌زده‌گی ملل مسلمان را در فراموشی کلیات دید و مصداق عینی آن را هم معرفی کرد: فراموشی کلیتی به نام «سنت شهادت». «از آن زمان است که ما سواران بر مرکب کلیت اسلام، بدل شدیم به حافظان قبور. ما درست از آن روزگار که امکان شهادت را رها کردیم و تنها به بزرگ‌داشت شهیدان قناعت ورزیدیم، دربان گورستان‌ها از آب درآمدیم…»

نوشته‌های جلال در رساله‌ی چهل‌ساله‌ی غرب‌زده‌گی نه دریافتی صرفاً تاریخی است و نه دارای تاریخ مصرف و مربوط به دوران حیات خود او. جلال خواسته تا یک اخلاق تاریخی را تحلیل کند و تا حدود زیادی نیز موفق بوده است.

مسأله‌ي بزرگ‌داشت شهید، اتفاقاً از آن خُلق‌وخوهای اعتراضی شیعه است. این‌که شیعه به شهید به عنوان قربانی نگاه نمی‌کند و فراموشی او را نمی‌پسندد، هر شهید را تبدیل به عَلمی برای اعتراض می‌کند و باز، باز و باز هم.

نمونه‌ش را در چله‌های انقلاب به‌وضوح می‌توانیم پیدا کنیم: چهل‌م شهدای تبریز، چهل‌م شهدای قم، چهل‌م شهدای … مگر نه اين‌كه همه‌ي این چله‌ها هل من مبارز و شاخ و شانه کشیدن برای ظلم بود که دست آخر هم به شهادت‌های دیگر می‌انجامید و شهید پشت شهید.

نمونه‌ي دیگر و تاریخی‌ترش در قیام عاشوراست و حتا در زیارت قبر مطهر حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) و باز هم مگر جز این بوده و هست که هیچ قیامی در میان اهل تشیع و یا منتسبین به این مکتب برپا نشده است مگر این که نام حسین(ع) و عاشورا را با خود به هم‌راه داشته است و حتا در دوران خفقان ـ دورانی که نفس‌ها را در سینه حبس می‌کنند ـ عرض ارادت به آستان مقدس حضرت حسین(ع) چه در حد زیارت‌نامه‌خواندن و چه بیش‌تر، عَلم مبارزه و نافرمانی و طغیان شیعه در برابر ظلم را بالا نگه می‌دارد.

اما این‌همه تنها زمانی محقق می‌شود که جای اصل و فرع ماجرا عوض نشده باشد. که در غير این صورت همه‌چیز وارونه خواهد شد. و مردمی را خواهید دید که یا خود در خدمت حکام و سلاطین جور کمر به قتل امام‌زاده‌گان می‌بندند و یا با نشستن و نظاره‌کردن به قتل آنان رضایت می‌دهند و آن‌گاه که آب‌ها از آسیاب افتاد، گنبد و بارگاه می‌سازند و دخیل می‌بندند و نذر می‌کنند و حتا حاجت می‌گیرند و باز هم ریشه‌ی این وارونه‌گی‌ها به عمق تاریخ برمی‌گردد. به جماعتی که روز عاشورا در اطراف بیابان کربلا ضجه می‌زدند و دعا می‌کردند تا پسر پیغمبرشان ـ حسین(ع) ـ بر سپاه عمرسعد پیروز شود و دریغ داشتند که خود، پسر پیغمبرشان را یاری کنند! به فوج‌فوج آدم‌هایی برمی‌گردد که در هم‌این بیست سی سال پیش، صبح هر هفت روز هفته زیارت عاشورا می‌خواندند و با سوز و گداز «انی سلم لمن سالمکم» می‌گفتند و «یالیتنی»های آب‌دارشان جگر آدم را کباب می‌کرد، و هم‌زمان آقازاده‌هاشان در خطوط مقدم آمریکا و اروپا خود را برای دوران بعد از جنگ آماده می‌کردند!

طبیعی است وقتی جای اصول و فروع عوض می‌شود، فراموش می‌کنیم که زنده‌نگه‌داشتن یاد شهید در درجه‌ي اول برای زنده‌نگه‌داشتن خود شهادت است؛ كه در غير اين‌صورت یادبود شهادت و شهید از هر ماده‌ي مخدری مهلک‌تر می‌شود.

وقتی قرار باشد بمانیم و منتظر باشیم تا نصرت الاهی با پای خود به سمت ما بیاید و تا اطلاع ثانوی مزاحمتی برای معیشت آرام و زنده‌گی بی‌دردسر ما درست نشود، باید فکری هم به حال حافظه‌ي تاریخی و خرده‌اعتقادات باقی‌مانده کرد تا خدای ناکرده عقده نشود و گلوی وجدان حساس‌مان را نگیرد.

تلخ است، اما واقعیت دارد. بیماری همه‌ي ملت‌هایی که سنت جهاد را فراموش کردند، بیماری مرگ‌بار و مهلکی است که حضرت امام(ره) در پیام فروردین‌ماه 1367 هشدارش را داده بود: «آینده‌ی مصیبت‌بار». و کدام آینده مصیبت‌بارتر از به‌زمین‌چسبیدن امتی که خیال زیروزبرکردن دنیای ظلم را در سر داشت؟

وقتی به زمین چسبیدیم، برای حل مشکل وجدان تاریخی و اعتقادات‌مان باید شهید و شهادت را هم به زمین بیاوریم. چراکه پای رفتن را بریده‌ایم تا بمانیم. آن‌گاه است که کلیت جهاد و شهادت، جای خود را به جزئیت بزرگ‌داشت می‌دهد و ما می‌شویم پاس‌بان مقابر و مقاتل. موزه می‌سازیم و شهید و شهادت را به موزه می‌بریم و نام‌ش را «موزه‌ي طبیعی جنگ» می‌گذاریم. و البته این‌ها را هم کسانی می‌سازند که باز دل‌بسته‌گی‌هایی به فضای گذشته دارند و فضای سنگین فرهنگ حاکم، جایی برای تنفسی بیش از این به آن‌ها نمی‌دهد. پس مجبورند دل خوش نگه دارند به نوستالژی جنگ و خاطرات آن.

آری، وقتی مبارزه و جنگ بی‌امان با کفر و شرک و نفاق را تمام‌شده دانستیم، راهی نیست جز این‌که کمربندها را کمی شُل کنیم. بديهي است که برای نشستن و آسودن، کمربندهای محکم جنگ زیاد مطلوب نیستند.
مبارزه‌ها به تاریخ می‌پیوندند. می‌شود مبارزه‌ها را مطالعه کرد، به عنوان واقعه‌ای که اتفاق افتاده و حالا دیگر تمام شده و اگر دل‌بسته‌گی هم به آن داشته باشیم، می‌شود یادش را گرامی داشت، اشکی ریخت، دخیلی بست، شعری خواند و حاجتی گرفت و …

حال و روز مردان مبارزه نیز به‌تر از این نخواهد بود. آن‌ها نیز یا خود به تاریخ خواهند پیوست و یا تبدیل به متولیان مخلص حرم‌های جدید می شوند. بغض انقلابی‌شان در گلو می‌شکند و حرف‌ها‌شان تلخ و تند می‌شود و حداکثر مصرف‌شان می‌شود روایت عینی ماجرایی که زمانی اتفاق افتاده. (که تازه ای کاش این‌چنین شود!) بزرگ‌داشت جنگ می‌تواند به دو مقصد منتهی شود: هم به پیام قطع‌نامه‌ي امام(ره) که خود، نقشه‌ی راه یک مبارزه‌ی همه‌جانبه‌ی جدید است و هم می‌تواند به مقتل‌داری و مقبره‌سازی منتهی شود. تفاوت، هم‌آن تفاوت جزءها و کل‌ها است.

امام اصل‌ها را در قالب پیام قطع‌نامه مشخص نموده و کمربندها قرار بود محکم بماند، چراکه او گفته بود «هیچ‌چیز تغییر نکرده». مبارزه هم‌چنان ادامه داشت. قرار بود هر مقبره‌ای و هر مقتلی میعادگاه مجاهدان شود، چراکه هنوز شرک و کفر بود و او گفته بود «تا شرک و کفر هست، مبارزه هست، و تا مبارزه هست، ما هستیم». او گفته بود که «ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم» که حالا با گرفتن یا نگرفتن چند متر خاک مبارزه‌مان تمام شده باشد.

قرار نبود اصل «مبارزه» فدای فرع «مقتل‌داری» و «مقبره‌سازی» و «موزه‌آرایی» شود و متأسفانه بعضی‌ها کج فهمیدند این کنایه را که «امروز زنده‌نگه‌داشتن یاد شهدا کم‌تر از شهادت نیست». آری، این زنده‌نگه‌داشتنی که فرمودند، خود به شهادت منتهی می‌شود.

و هنوز انگار صدای جلال می‌آید که در «غرب‌زده‌گی» فریاد می‌زند: «آیا اکنون نرسیده است نوبت آن که ما نیز در مقابل قدرت غرب [و تو بگو همه‌ي شرک و کفر و نفاق] احساس خطر و نیستی کنیم و برخیزیم و سنگر بگیریم و به تعرض بپردازیم؟»

و صدای بزرگ‌ترین مجاهد فی سبیل الله در طول تاریخ، که چه دردناک گلایه می‌کند: «یُستدلّ علی ادبار الدُّوَل بأربع: تضییع الأصول و التّمسُک بالفروع، تقدیم الأراذل و تأخیر الأفاضل». چهار چیز است که حکومت‌ها را به نابودی می‌کشاند؛ ضایع‌کردن اصول و دست‌یازیدن به فروع، پیش‌انداختن کم‌مایه‌گان و دورانداختن دانایان. (نهج‌البلاغه)

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.