هفتهنامه پنجره – در گفتوگویی با «مرتضی نبوی» به بررسی وضعیت اصلاحطلبان پرداختهایم که در آن وی باز هم یک تعبیر جدید بهکار برد؛ اصلاحطلبان به سیاست «تَتَرُّس» روی آوردهاند.
وی به هاشمی رفسنجانی توصیه کرد که حمایت از اصلاحطلبان را که سال 1376 بهواسطه عدم تمایل به ریاست جمهوری ناطق نوری آزمود، دوباره تجربه نکند و اظهار امیدواری کرد که کروبی مانند حر به اشتباهاتش پی برده و به دامان نظام بازگردد، اما تأکید کرد که معتقد است روحیات خاص و شخصی میرحسین موسوی به او اجازه بازنگری در افکار و عملکردش را نمیدهد.
آقای نبوی! چندی قبل برای بررسی وضعیت جریان اصولگرا در آرایش سیاسی کشور به حضورتان رسیده بودیم و مصاحبهای که انجام شد، موجی را در فضای سیاسی کشور به راه انداخت و تعبیر «اصولگرایی منهای روحانیت» تا مدتها نقل محافل سیاسی بود.
در مصاحبه قبل هم گریزی به وضعیت اصلاحطلبان زدیم اما در این مصاحبه بنا داریم مشخصا به بررسی وضعیت اصلاحطلبان بپردازیم.
وضعیت اصلاحطلبان در فضا و آرایش سیاسی کشور، با اصولگرایان یک تفاوت عمده دارد و آن اینکه علاوهبر غیبت اصلاحطلبان در عرصه قدرت، بهواسطه نوع نقشآفرینی آنها در وقایع بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال 1388، عمده سران و افراد مطرح آنها در معرض اتهام هستند و این بر ابهام در وضعیت فعلی و آینده آنها افزوده است.
بهعنوان اولین سئوال بفرمایید که وضعیت رقابت دو جریان سیاسی عمده اصولگرا و اصلاحطلب در فضای سیاسی کشور ادامه مییابد یا اینکه شاهد تغییراتی در این آرایش خواهیم بود؟
اصلاحطلبان بدنه اجتماعی دارند.
معتقدم جریان اصلاحطلب با توجه به اینکه یکی از جریانهای اصلی بوده که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شکل گرفته است – حالا ابتدا به اسم مجمع روحانیون مبارز اعلام وجود کرد، بعد به اسم جریان چپ شناخته شد و پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1376 بهعنوان جریان اصلاحطلب خود را معرفی و در عرصه سیاسی نقشآفرینی کرد – خوب طبیعتا یک بدنه اجتماعی دارد و قاعدتا اینکه ما فکر کنیم که این جریان دیگر در عرصه سیاسی کشور حضور نخواهد داشت، تحلیل و تصور صحیحی نیست.
ضمن اینکه ما وقتی از جریان اصلاحطلب یا جریان اصولگرا صحبت میکنیم، اینها طیف خیلی گستردهای را شامل میشوند. در خود جریان اصلاحطلب شما از کسانیکه کاملا ساختارشکن یا حتی به تعبیر خودشان لائیک و سکولار هستند، حضور دارند تا کسانیکه هنوز به راه و خط امام و انقلاب اسلامی معتقد هستند. بهویژه در جریان اصلاحطلب طیفها خیلی گسترده و متنوع هستند؛ از لائیکها و سکولارهای ساختارشکن گرفته تا افراد متدین و پایبند به خط امام و آرمانهای انقلاب اسلامی.
در مجموع بهنظر میآید که حیات جریان اصلاحطلب ادامه پیدا میکند منتها اینکه آیا اینها در صحنه و فضای سیاسی کشور چگونه ظاهر شوند، بستگی به نوع بازیابی و بازسازی افراد و شخصیتها و گروههای مؤثر در این جریان دارد.
اصلاحطلبان به سیاست «تَتَرُس» روی آوردهاند
من بهنظرم میآید که در حال حاضر، جریان اصلاحطلب از سیاست «تَتَرُس» استفاده میکند، تترس به معنی گرفتن «تُرس» هست و «تُرس» هم به معنی سپر است.
این وضعیت فعلی اصلاحطلبان است؟
بله. خوب این «تَتَرُس» یک اصطلاح فقهی است و در آن دوران اوایل ظهور که اسلام در حال قدرت گرفتن بود، در جنگها معارضین میآمدند کسانی را از مسلمانها اسیر میگرفتند و آنوقت این مسلمانان به اسارت گرفته شده را در مقابل خودشان بهعنوان سپر قرار میدادند و به این کار میگفتند «تَتَرُس».
مصادیق عینی این «تَتَرُس» را که از سوی جریان اصلاحطلب بهعنوان سپر مورد استفاده قرار میگیرند چهکسانی میدانید؟
این نکتهای است که الان قصد توضیح آن را دارم. در حال حاضر بهنظر میآید که همان جریان اصلاحطلب ساختارشکن یعنی کسانی که ابتکار عمل را در فاصله سالهای 1376 تا 1384 در اختیار داشتند و بهویژه در مجلس ششم سردمدار آن جریانها و اتفاقات ساختارشکن بودند و بعد هم در جریان همین فتنه، فتنه سال 1388 فعال بودند، اینها از این سیاست همچنان دارند پیروی میکنند، یعنی در اصل ساختارشکنیهایشان هنوز تجدیدنظر نکردهاند.
این است که اینها به اصطلاح از شخصیتهایی که همچنان جزو شخصیتهای درون نظام بهحساب میآیند و مشروعیت دارند، بهعنوان سپر برای خودشان استفاده میکنند. نامه سرگشاده نوشتن آقای کدیور به آقای هاشمی رفسنجانی بهعنوان رییس مجلس خبرگان رهبری و نامه سرگشاده نوشتن آقای کروبی بازهم به آقای هاشمی رفسنجانی را در این راستا ارزیابی میکنم که آقای کروبی میگوید که ما به شما دلبستهایم تا از حقوق ما دفاع کنید، دیدار خانواده جمعی از بازداشتشدگان حوادث پس از انتخابات با آقای هاشمی هم در راستای همان سیاست بهنظرم «تَتَرُس» صورت گرفت.
آقای هاشمی نمیخواست آقای ناطق نوری رییسجمهور شود
آقای هاشمی خوب در نظام جایگاهی دارد، رییس مجلس خبرگان رهبری است، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام است، هنوز درون نظام باقیمانده است، یار دیرینه نظام و رهبری است و بهنظرم این دسته از افراد ساختارشکن از این موقعیت دارند سوءاستفاده میکنند؛ برای اینکه فعالیتهای خودشان را پشت این سپر ادامه داده و آن را مشروع جلوه دهند تا مجالی برای ادامه این فعالیتها بیابند.
میخواهم در پرانتز عرض کنم که آقای هاشمی یکبار در سال 1376 چون مخالف رییسجمهور شدن آقای ناطق نوری بود وزن خودش را در سبد جریانی گذاشت که بعدها خود را اصلاحطلب نامید و البته این اصلاحطلبان خیلی زود پاداش آقای هاشمی را در جریان انتخابات دوره ششم مجلس در زمستان سال 1378 دادند و این سپری را که میخواهند الان مقابل خود بگیرند، کاملا شکستند؛ با آن حرکتهایی که انجام دادند. ما یادمان نرفته که در مطبوعاتشان ایشان را با عناوینی مثل عالیجناب سرخپوش نامیدند؛ کسی را که اینقدر به اینها در زمان انتخابات قبلی خدمت کرده بود، حالا که در انتخابات مجلس کاندیدا شده است، چنان بازی سخیفی بر سرش آوردند که اصلا از حضور در مجلس پشیمان و منصرف شد.
با چنین تجربهای حالا این سئوال برای انسان پیش میآید که آقای هاشمی چرا دارد دوباره میپذیرد که اصلاحطلبان ساختارشکن از ایشان بهعنوان سپر استفاده کنند.
آقای نبوی! شما گفتید که نوع حضور اصلاحطلبان در انتخابات آینده و اساسا فضای سیاسی آینده کشور بستگی به این دارد که چطور اقدام به بازسازی خودشان بکنند…
البته من این را هم گفتم که سردمداران طیف ساختارشکن – که اتفاقا ابتکار عمل را هم در سالهای 1376 تا 1384 در دست داشتند – در منش و روش خود تجدیدنظر نکردهاند. وقایع بعد از انتخابات سال 1388 را همان جماعت ساختارشکن اینبار پشت سر آقای موسوی مرتکب شدند.
آقای خاتمی سعی دارد خود را درون نظام تعریف کند
حالا تحلیل شما را با توجه به اوضاع و احوال کامل اصلاحطلبان چيست؟ یعنی با لحاظ این موضوع که طیف ساختارشکن این جریان که البته مؤثرترین طیف آن نیز بوده و هست، هنوز در عقاید و عملکرد خود تجدیدنظر نکرده است. آقای خاتمی بهعنوان یکی از اعضای مؤثر این گروه…
ببینید بهنظر من تازه حالا آقای خاتمی در حال تعریف یک فاصله و مرز بین خود و طیف ساختارشکن اصلاحطلبان است. آقای خاتمی میخواهد اینگونه نشان دهد که دارد درون نظام بازی میکند و هنوز از کشتی نظام پیاده نشده و فقط منتقد دولت است؛ همان موضعی که آقای هاشمی هم دارد که منتقد خیلی سرسخت دولت فعلی است ولی خود را همواره درون نظام تعریف کرده است و بهنظرم آقای خاتمی هم میخواهد همین کار را بکند و مرزی را بین خود و ساختارشکنان دوم خردادی تعریف کند ولی در عینحال منتقد دولت هم باشد.
حالا با این اوصاف با توجه به وضعیت ساختارشکنان، نقشی که آقای خاتمی دارد و نقش عدهای دیگر از اصلاحطلبان که البته خیلی کمتر شناخته شده هستند و بعضا مواضع خیلی تندی علیه اعضای مؤثر جریان اصلاحات مثل آقای خاتمی و آقای کروبی میگیرند، وضعیت آینده اصلاحطلبان را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا مثلا میتوان تصور کرد که این عده اخیر میتوانند در آینده عنان کار را در جریان اصلاحات بر عهده بگیرند؟
تصور من این است که این جریان اصلاحطلب قصد دارد در پوشش آقای هاشمی و آقای خاتمی در انتخابات آینده شرکت کند و کلا در فضای سیاسی آتی کشور نقشآفرینی کند. احتمالا اینها میخواهند با تاکتیک چراغ خاموش و استفاده از موقعیت چنین شخصیتهایی به پیش بروند و بعد بهنوعی نیروهای خودشان را وارد مجلس کنند. بهنظر میآید این جریان سعی دارد در پوشش آقای هاشمی که خیلی هم دارند روی ایشان سرمایهگذاری میکنند، به عرصه بازگردد.
البته روشن نیست با توجه به تجربهای که آقای هاشمی از نوع برخورد اصلاحطلبان ساختارشکن با ایشان در انتخابات مجلس ششم داشتند، چگونه است که بازهم برای اینها هزینه میکند. ولی این افراد به هر حال دارند سعی میکنند آقای هاشمی را سپر خود قرار دهند. البته این سئوال هم وجود دارد که آیا این قابلتوجیه هست که اگر آقای هاشمی خیلی مخالف قوه مجریه فعلی و رییسجمهوری است دوباره بیاید از اینها بهعنوان ابزار مخالفت خود استفاده کند؟ آیا این کار منطقی است که ایشان با آن سابقه بیاید دوباره این آزموده را تجربه کند؟ من نتوانستم توجیهی برای این کار پیدا کنم. بهنظر میآید که این سیاستی است که اصلاحطلبان اتخاذ کردهاند و خوب قاعدتا یک تاکتیک است این سیاست تا از شخصیتی که رییس مجلس خبرگان رهبری و رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام است بهعنوان «تُرس» در سیاست «تَتَرُس» استفاده کنند و بیایند وارد عرصههای قدرت شوند؛ بدون اینکه در اصل اعتقادات و عملکرد خود تجدیدنظری کرده باشند.
امیدوارم آقای کروبی «حر»وار به دامان نظام بازگردد
این تحلیلی است که میتوان از رفتار اصلاحطلبان داشت اما خوب همانطور که عرض کردم، دیگرانی هم هستند در بدنه جریان اصلاحطلب که اینها آنطور که باید و شاید ظهور و بروزی ندارند اما این احتمال هم هست که شاید اینها بتوانند خودشان را سازماندهی کرده و در صحنه حضور یابند و بیایند آن بدنه اجتماعی اصلاحطلبان را که درون ساختار نظام خود را تعریف کرده به حرکت در بیاورند و وارد عرصه شوند.
اینجا بد نیست من دو اظهار امیدواری بکنم، یکی در مورد آقای کروبی هست که خیلی الان راه افراط و مقابله با نظام را در پیش گرفته است؛ منتها خوب ایشان یک سابقه خوبی دارد در همراهی با حضرت امام راحل و یک شخصیت متواضعی بوده است؛ برخلاف خیلی از چهرهها و شخصیتهای دوم خردادی و اصلاحطلب که آدمهای متکبری هستند، ایشان اینگونه نبوده و خیلی متواضع بود. حالا آقای کروبی به راهی افتاده که خیلی راه بد و غیرقابل توجیهی است و ما آرزویمان این است که شاید ایشان هم در یک لحظه مثل «حر» برگردد و «حر»وار بیاید و اشتباهات گذشتهاش را با اظهار ندامت جبران کند و انشاءا… بتواند سرافراز شود و با این حالت، زندگی سیاسیاش ختم نشود. این اظهار امیدواری را من میخواهم درباره آقای کدیور هم بکنم، این دو نفر در کسوت روحانیت هستند. آقای کدیور هم گاهی در اظهاراتش اظهار تعصبی نسبت به دین و دیانت نشان میدهد و این مسئله این امیدواری را میآفریند که شاید این تعلقخاطر به هر ترتیب باعث عاقبت بهخیری اینها بشود.
اینها باید بدانند که الان دارند آب به آسیاب آمریکا و اسراییل و شبکههای جاسوسیشان میریزند و فعالیتها و تلاشهایشان دارد بهنفع آنها تمام میشود. امیدواریم تحولی در احوال ایشان پیدا شود و سرنوشتی مثل حر پیدا کنند و به خانواده انقلاب برگردند.
خوب در تقابل این دسته افراد با نظام، عمده ایستادگی در برابر ایشان در فضای سیاسی و رسانهای بر عهده نیروهای جریان اصولگرا بود که داعیه فعالیت زیر پرچم نظام را هم دارند. در جریان اصولگرا هم که طیف گسترده است؛ گرایشهای مختلفی حضور دارند و به تبع این تنوع گرایش هم برخوردهای نسبتا متفاوتی با عاملین وقایع بعد از انتخابات داشتند. در این وقایع، برخی از گرایشهای اصولگرایان برخوردهای خیلی تندی با اصلاحطلبان داشتند و برخی برخوردی نرمتر، این برخوردها را در تشدید وقایع بعد از انتخابات چگونه ارزیابی میکنید؟
شما احتمالا میخواهید یکجوری نظریه و تئوری علی آقای مطهری را مطرح کنید که میگوید علت این فتنه برخوردهای تند آقای احمدینژاد بوده است.
نه ببینید، آقای مطهری میگوید نوع مواجهه آقای احمدینژاد با رقبایش در مناظرات انتخاباتی یکی از دلایل تشدید اتفاقات بعد از انتخابات بوده است، من میخواهم نظر شما را یکمقدار بیشتر درباره این مسئله بدانم.میخواهم بفرمایید که تنوع برخوردهای رسانهای و سیاسی با جریان فتنه و مثلا شدت برخوردها از جانب عدهای چه تأثیری در تشدید مواضع غلط آنها داشت؟ ما همچنین مواضع رهبری را داریم که اطلاق فتنه و سران فتنه را اینطور که در فضای رسانهای و سیاسی دیدیم خیلی بهکار نمیبرند.
البته من معتقدم که جریان فتنه منحصر به داخل ایران نیست و ریشهها و سرمنشأ آن خارجی است و آمریکا که از ابتدای پیروزی انقلاب بهدنبال براندازی نظام برآمده از آن بود، در این فقره نیز نقش آشکاری داشت و از روشهای نرم و سخت همواره و توامان استفاده میکرد. ما ریشه فتنه را آنجا میدانیم اما به هر حال این فتنهانگیزی در ابعاد آنچه پارسال دیدیم، باید عوامل داخلی داشته باشد تا آن حوادث را بیافریند. خوب عوامل داخلی آمریکا و فتنهگران اصلی، همینها هستند و این نوع قضاوت درباره اینها و اطلاق عنوان فتنهگر به اینها یک قضاوت افراطی نیست. اين كه ما سردمداران و افراطیون اصلاحطلبان را منشا فتنه در داخل بدانیم و بعضی از کاندیداهای انتخابات دور قبل را که بهطور مشخص دارند فتنهگری میکنند، سران فتنه بدانیم، این غلط نیست. شما به اظهارات، بیانیهها، تیکها و مواضع این افراد اگر نگاه کنید، میبینید که میشود عنوان فتنهگران داخلی را به اینها اطلاق کرد.
البته چنانکه شما گفتید، در جریان اصولگرایان هم موضعگیریهای مختلفی از سوی طیفهای مختلف مشاهده شد اما بهنظرم این موضعگیریهای تند یا نرم طیفهای مختلف اصولگرایان در اثبات این نکته که عاملان وقایع تلخ پارسال مصداق فتنهگر باشند، تردیدی ایجاد نمیکند.
بهنظرم این ادبیات فتنه را خود مقام معظم رهبری ابتدا تولید کردند و دیگر پیدا کردن مصداق برای آن در جامعه، وظیفه شنونده است که بگردد و ببیند مصداق این ادبیات کیست؟ شنونده گشته و پیدا کرده است و فکر میکنم اینها اشتباه هم نکردهاند و بهنظرم اکثر مخاطبان رهبری در یافتن مصادیق فتنه اشتباه نکردند که مصادیق را در همین کسانی که وقایع پارسال را به پا کردند، دیدهاند و آنها را فتنهگر و سران فتنه میدانند. این برداشت عمومی بهنظرم بعید است که فاصله زیادی با برداشت رهبری داشته باشد.
اما نکته مهم این است که در نوع برخورد با اینها که موضوع سئوال شما هست، این درست است که برخوردها بعضا صحیح نبود و برخیها اگر اختیار با آنها بود تا به حال بعضی از این سران را که کاندیدای انتخابات بودند، میگرفتند، محاکمه کرده و زندانی میکردند، منتها رهبری نظام چنین مواضعی را قبول ندارند، ایشان بر اساس سیره حضرت امام (رحمتا… علیه) در برخوردی که با جریان انحرافی زمان خودشان یعنی نهضت آزادی و جبهه ملی داشتند، بر یک معیار و منطق دیگری عمل میکنند که بنای آن بر روشنگری و ایجاد بصیرت است، آنچه برای رهبری، در این جریان فتنه مهم است ایجاد بصیرتی در مردم است که حماسه نهم دی و 22 بهمن 1388 را آفرید.
برای رهبری این مهم است که طبق سیره ائمه و امام راحل روشنگری کنند، اتمام حجت کنند و برای مردم بصیرت بیافرینند، حتی رهبری این کسانی را که بهنظر ما سران فتنه هستند ابتدا به آنها انذار میدادند و نصیحت میکردند که آقا این راهی که شما میروید، به فتنهای ختم میشود که نمیتوانید آن را جمع کنید.
ببینید اینها در سال 1376 هم فتنهای را شروع کردند که در سال 1378 به آن وقایع منجر شد و نتوانستند جمعش کنند. من اخیرا جایی شنیدم که آقای خاتمی هم گفته است که وزیر علوم در سال 1376 جریانی را راه انداخت که در سال 1378 شد ماجرای کوی دانشگاه و کسی نتوانست آن را جمعش کند. حالا فارغ از اینکه این خبر درست هست یا نه، این افراد دوباره در سال 1388 فتنه دیگری راه انداختند که خودشان هم نتوانستند کنترلش کنند.
رهبری نصیحت کردند، چندبار هم نصیحت کردند، بعد هشدار دادند و حتی در آخر هم با آنها برخورد نکردند و همه اهل انصافی که در این رابطه اظهارنظر کردند، معترفند که رهبری در نهایت بردباری، عالمانه و حلیمانه نظام را مدیریت کردند تا هدف اصلی که ایجاد بصیرت است، ایجاد شود.
البته برخیها در انجام وظایفشان در رابطه با ایجاد بصیرت کوتاهیهایی کردند ولی رهبری اصرارشان این بود که تا آنجا که ممکن است، سعی کنیم کسی از قطار نظام پیاده نشود و در این اواخر در یکی از سخنرانیهای ماه رمضان هم اعلام کردند که سعی کنید کاری کنیم که کسی از قطار نظام پیاده نشود.
شما فقط درباره آقای کروبی و کدیور اظهار امیدواری کردید که به درون نظام برگردند ولی درباره آقای موسوی اینگونه نگفتید، دلیل این مسئله چیست؟
من عرض کردم که آقای کروبی را از قبل از انقلاب میشناسم. ایشان یک شخصیت مردمی و متواضع داشته و دارای سابقه طولانی در انقلاب است. ایشان سابقه مدیریت مجلس ششم را دارد که در آن مجلس با افراطیون اصلاحطلب برخورد کرد. سلوک شخصی آقای کروبی را وقتی در نظر میگیرم، میبینم این امکان هست که ایشان خود را مانند حر از راهی که الان در پیش گرفته آزاد کند یا وقتی آقای کدیور را میبینم، احساس میکنم که اگرچه الان در دام شبکههای جاسوسی دشمنان جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته است، اما آن تتمه تعلقخاطر به دین میتواند ایشان را نجات دهد اگر خودش بخواهد. امیدوارم این لباس روحانیت و این عمامه این دو نفر، بالاخره ایشان را نجات دهد.
بعید است موسوی با روحیات خاصی که دارد به اشتباه خود پی ببرد
اما بعضیها اساسا روحیاتی دارند که آدم بعید میداند که اینها به راه فلاح و نجات بازگردند.
الان مشخصا آقای موسوی را میگویید دیگر؟
بله. فکر نمیکنم ایشان به این سادگی ولو اینکه به اشتباهاتش پی ببرد، این روحیات و غروری که دارد اجازه دهد که بازگردد.
این را ناشی از روحیات شخصی ایشان میدانید یا مثلا اطرافیان و کسانیکه ایشان را دوره کردهاند؟
بیشتر بهنظرم روحیات شخصی ایشان دخیل است در این قضاوت. البته ما که علم غیب نداریم و هر انسانی تا قبل از مرگ امکان اصلاح خودش را دارد و ما حتی برای آقای موسوی هم آرزوی این را که به اشتباهاتش پی ببرد، داریم. آقای موسوی که خوب خیلی به نظام و مردم بد کرده است و به تعبیر مقام معظم رهبری اینها خیلی به نظام خسارت وارد کردهاند که هنوز هم آثار آن ادامه دارد. ما برای آقای موسوی هم آرزوی این را داریم که به اشتباهاتش پی ببرد اما این برداشت ما از خصوصیات شخصی ایشان است. من در دوره نخستوزیری ایشان همکاری داشتم با ایشان و معتقدم اگر این خصوصیات ایشان ادامه داشته باشد، بعید بهنظر میآید که به وی اجازه بازبینی در عملکرد و فهم اشتباهات و بازگشت به دامان انقلاب را بدهد.
نظام با فتنه سخت و نرم به تناسب برخورد قاطع میکند
اگر اصحاب جریانی که فتنه نامیده میشود بر راه و نظر خود اصرار داشته باشند، بهنظرتان تکلیف در مواجهه با آنها چیست؟
اگر اینها بر راه و نظر خود اصرار بورزند، بهنظرم تکلیف روشن است. ببینید برخورد نظام با منافقینی که از نظر خود عدول نکردند، برخوردی قاطع بود و حالا هم تکلیف همان است. این فتنه قصدش براندازی نظام بود. شاید این سئوال پیش بیاید که مثلا منافقین دست به اسلحه بردند و مواجهه نظامی کردند، باید گفت براندازی، چهرههای سخت و نرم دارد و عمدتا ترکیبی از اینها هست. اینگونه نیست که نظام فقط با براندازیهای سخت برخورد کند، مثلا حضرت علی (علیهالسلام) با خوارج فقط وقتی به برخورد مسلحانه روی آوردند، برخورد قاطع کردند و یا حضرت امام فقط با منافقین که وارد فاز نظامی شدند برخورد سخت کردند و بهعنوان مثال با نهضت آزادی اینگونه برخورد نکردند. شما اگر به فرهنگ قرآن مراجعه کنید، میبینید که اگر جریان نفاق و فتنه خواست با استفاده از روشهای نرم، یک نظام اسلامی را سرنگون کند، این نظام هم برای مقابله از روشهای نرم استفاده میکند.
مساله اینه که شما حاظر نیستید اصلاح طلب ها رو به رسمیت بشناسین و باور کنید که اگه جمعیتشون از اصولگرا ها بیشتر نباشه، کمتر هم نیست.
فقط عادت دارید روی اصلاح طلب ها سرپوش بذارید و انکارشون کنید و اگه احیانا کاری هم انجام دادن بگید این کار آمریکا و اسراءیل و غرب و منافقان و…. بوده
البته امیدوارم سوء تفاهم نشه. من نظر شخصی خودم رو گفتم.
وگرنه همه شما ها با هر عقیده ای، هموطن من هستید و اگه لازم باشه جونم رو هم برای هموطن هام فدا می کنم