دکتر محمدصادق کوشکی – بهمن ماه ۱۳۸۶
ساختارهای مجلس ایرادات بنیادی دارد
درخصوص مجلس برخی ایرادات و مشکلات ساختاری آن است. یعنی ربط مستقیمی به مجلس ششم، پنجم یا هفتم ندارد و تا وقتی این اشکالات مبنایی و ساختاری حل نشود، مجلس هشتم و نهم و مجالس بعدی هم از این آسیبها رنج خواهند برد. طراحی ساختار مجلس مشکل دارد. یک بخشی هم برمی گردد به اینکه چه کسانی برگزیده شدند. به همین خاطر هر چقدر ما سعی کنیم نمایندگان مطلوبتری را روانه مجلس کنیم، تا این اشکالات ساختاری و مبنایی برطرف نشود باز هم مجلس در انجام وظایف خودش ناتوان خواهد بود.
رقابت برای ورود به مجلس نخبهزداست
اگر از ابتداییترین قسمت شروع کنیم بحث مکانیسم انتخابات مجلس است. مکانیسم انتخابات مجلس عملا به صورتی طراحی شده که فضا برای ورود نخبگان و کسانی که به تعبیر حضرت امام عصاره فضایل ملت باشند فراهم نیست. مکانیسم فعلی برای اینکه افراد بتوانند وارد فضای قانونگذاری و قوه مقننه بشوند، عملا نخبه زداست. نخبه به معنی مثبتش، یعنی به معنای اینکه کسانی که واقعا به تعبیر حضرت امام عصاره فضایل ملت باشند. حالا منظور از فضلا کسانی است که در واقع لیاقت ورود در این عرصه قانون گذاری و نظارت را داشته باشند. چه دلایلی وجود دارد؟
یکی اینکه شرایطی که برای نامزدی در انتخابات بود – تا همین مجلس هفتم- شرایط بسیار سطح پایین و به تعبیری سخیف و مبتذلی بود. تا یک مقطعی شرط ورود به مجلس شورای اسلامی سواد خواندن و نوشتن بود و سن 25 سال. حالا من نمیدانم کسانی که این قانون را وضع کردند در چه فضایی بودند، شاید برای مبارزه با مدرک گرایی بوده، نمیدانم چه شرایطی بوده ولی به هر حال خیلی تاسفآور است. بعد این شرایط اصلاح شد و تبدیل شد به این مجموعه شرایطی که میگویم، یعنی تا مجلس هفتم کسانی که وارد مجلس میشدند باید این شرایط را میداشتند: مدرک کاردانی و سن 30 سال. خوب میبینیم که خود همین فضا را باز میکند که کسانی بیایند که به تعبیر گفته شده اهل فضیلت نباشند، عصاره فضایل ملت نباشند. حتما در بین کسانی که مدرک کاردانی به پایین دارند یا مدرک ندارند و زیر 30 سال هستند میشود آدمهای فاضلی را پیدا کرد اما توجه کنید به هر حال ما باید امر کیفی فاضل بودن را با یک شاخصههای کمی بسنجیم. یعنی یا باید شورای نگهبان یا وزارت کشور که نامزدها را غربالگری میکنند این قدر حشر و نشر با حجم انبوه نامزدها داشته باشد که مثلا تشخیص بدهد که این آقا علیرغم اینکه زیر 30 سال دارد یا علیرغم اینکه مدرک دیپلم دارد ولی آدم فاضلی است. یعنی توانایی دارد که وظایف تخصصی کارشناسی مجلس را به خوبی انجام دهد و میبینیم که چنین امکانی وجود ندارد.
اصلا منظورم این نیست که کسی که مدرک کارشناسی ارشد دارد حتما آدم صالحی هست ولی منظورمان این هست که به هر حال شما بیایید و برای نمایندگی مجلس حداقل یک شرایطی را بگذارید؛ مثل دبیر آموزش و پرورش، در حد یک کارشناس سادهای که در هر وزارتخآنهای حضور دارد و کار کارشناسی میکند. وقتی که ما میبینیم که مجلس قرار است برای کل کشور قانونگذاری کند در همه عرصهها یعنی در تک تک عرصههای تخصصی مجلس باید قانون گذاری کند و بعد بیاید نظارت بکند بر حسن اجرای قوانین، خوب ما چطور کسی را که یک کارشناسی ساده در یک وزارت خانه است برای استخدامش حداقل مدرک کارشناسی ارشد قرار میدهیم. اما حالا برای کسی که میخواهد قانون گذاری کند و نظارت کند بر حسن اجرای این قوانین مدرک کارشناسی میگذاریم، اینکه مجلس مجبور شد این قانون را اصلاح کند و در حد کارشناسی پایین بیاورد و البته حالا گفتند که اگر کسی سابقه اجرایی داشته باشد مدرک کارشناسی و اگر نداشته باشد کارشناسی ارشد.
این اولین مشکلی است که کسانی که میخواهند وارد مجلس بشوند در واقع خوب غربالگری نمیشوند. نامزدها، نامزدهای مناسبی گزینش نمیشوند. شرایط، شرایط خیلی سهل و عامی هست و این شرایط سهل و عام عملا باعث میشود که مجلس مشکلاتی پیدا کند که بعدا خدمتتان عرض میکنم.
بحث بعدی اینکه نظارتی که شورای نگهبان انجام میدهد، این نظارت هم متاسفانه روش صحیحی نیست و باعث میشود افرادی وارد مجلس بشوند که به دلایل متفاوت مشکلات جدی داشته باشند. روزنامه کیهان 2 هفته پیش تعبیری را به کار برده بود که این تعبیر، تعبیر درستی بود اما به کار بردنش خیلی مشکل داشت. گفته بود شورای نگهبان تحت فشار بعضی افراد را تایید صلاحیت کرده بود برای نامزدی انتخابات مجلس هفتم، تعبیر درستی بود. مثلا یکی از نمایندگانی که به فساد اقتصادی مشهور بود در مجلس ششم، و خوشبختانه از جناح موسوم به اصولگرا هم بود، یعنی جناح موسوم به راست، شورای نگهبان اول ایشان را تایید نکرد، زیر فشار ایشان را تایید صلاحیت کرد و ایشان در مجلس هفتم هم خوشبختانه یکی از چهرههای شاخص فساد اقتصادی بود.
مردم عادی به هر حال امکانات اطلاعاتی و امکانات پشتیبانی اطلاعاتی ندارند که سوابق افراد را بدانند و شورای نگهبان و وزارت کشور وظیفه دارند به عنوان امناء ملت افراد ناصالح را از حوزه نامزدی خارج کنند. اما متاسفانه سازوکارهای فعلی شورای نگهبان و وزارت کشور برای گزینش افراد، سازوکارهای متاسفانه مناسبی نیست. طوری رفتار میکنند که مثلا میخواهند یک گزینش خیلی ساده انجام بدهند.
ما الان میبینیم که چهرههایی وارد مجلس میشوند که بعضا در سوابقشان مشکلات جدی داشتند و از کانال شورای نگهبان و وزارت کشور متاسفانه عبور کردند. خاطرتان باشد در مجلس هفتم یک تعداد از کسانی که نامزد شدند فقط برای اینکه در واقع شیوه گزینش را به تمسخر بگیرند نامزد شدند.
آقازادهی . . . . که به نوعی از مریدان آقای منتظری بود و از چهرههای دوخردادی، تایید صلاحیت شد و خیلی از چهرههای شاخص دوخردادی رد شدند، بعد این آقازاده یک نامه بلند بالایی نوشت خطاب به شورای نگهبان که آقای شورای نگهبان من طرفدار منتظری هستم و این مشکلات را دارم، من را تایید کردید، با این سوابق منفی، و آن وقت فلان چهرهی شاخص دوخردادی را رد کردید. چرا؟ عملا اصلا ایشان نامزد شده بود که به تمسخر بگیرد و ما میدانیم که به فرض در همین دوره هم نیروهایی که موسوم شدند به دو خرداد، یکی از راهکارهاشان برای ورود به مجلس بعدی این است که چهرههایی را بیاورند که خیلی شاخص نیستند، مهرههای رده 3 و 4 شان را بیاورند از شهرستآنها، و شورای نگهبان حتما اینها را تایید صلاحیت میکند. در حالیکه اگر غربالگری شورای نگهبان و وزارت کشور دقیق باشد آن وقت کسانی وارد میشوند که به هر حال صلاحیتهای اولیه را برای ورود به عرصه انتخابات داشته باشند.
تبلیغات انبوه و شهرت مقدمه ورود به مجلس
بحث بعدی مکانیسم رقابتهای انتخاباتی مجلس است. تا امروز بدون هیچ تعارفی کسی میتواند در انتخابات مجلس برنده بشود که دو تا خصلت داشته باشد: یا توان حجم انبوه تبلیغات را داشته باشد، و یا از گذشته چهره مشهور و ماندگاری باشد. تعداد کسانی که از گذشته چهره مشهوری هستند تعداد مشخصیاند معمولا کسانیاند که مسئولیتهای اجرایی کلان داشتند، همیشه در رسانه بودند و خود همین یک آفت هست. یعنی عملا انتخابات برگزار میشود تا چرخش نخبگان اتفاق بیافتد اما در همین انتخابات به واسطهی اینکه مردم به چهرههای مشهور رای میدهند و خود این عملا راه را برای فعال شدن مجلس میبندد. ببینید مثلا در انتخابات گذشته ،آقای . . . . در حالی نمایندهی مردم تهران انتخاب شد که ایشان همزمان رییس دانشگاه . . . . بود و فهرست مسئولیتهای رسمی و غیر رسمی طبق آن برگه انتخاباتی که ایشان توزیع کرده بود 19 عدد میشد. حالا بعضا دولتی، حزبی، غیر دولتی. خوب ایشان به مدد اینکه چهره شاخص اجرایی بود و در طول 30 سال گذشته مسئولیتهای متنوعی داشت رای آورد و وقتی که ما کارنامهی ایشان را به عنوان نماینده مشاهده میکنیم میبینیم که نه تنها کارنامهی مثبتی نداشتند بلکه متاسفانه عملکردهای منفی هم از ایشان دیده شده است.
یا مثلا خانم . . . . ، بارها و بارها نماینده مردم . . . . در مجلس بود و در طول یک سال گذشته ببینیم چه عملکردی داشته، خود این ایجاد کننده مشکل هست. الان لیست نامزدهای احتمالی گروهها را ببینید. عمدتا چهرههایی هستند که مشهورند. چرا؟ چون قبلا مسئولیتهای متعدد اجرایی داشتند و این افراد حضورشان در مجلس قطعا مخل وظایف نظارتی مجلس خواهد بود. چون به عنوان چهرههای لابی کننده وارد مجلس میشوند. وزرای سابق وقتی وارد مجلس بشوند من نمیدانم که چقدر بار نظارتی مجلس را افزایش خواهند داد. حالا در هر کدام از لیستهایی وجود دارد و تفاوت در این است که لیستها مال کی باشند.
از آن طرف دومین عامل برتری در انتخابات این است که فرد، قدرت تبلیغاتی بالایی داشته باشد. قدرت تبلیغاتی بالا به مدد پول فراهم میشود. نمایندگان فعلی در یک نظرسنجی که صدا و سیما انجام داده بود به طور متوسط تا 20 میلیون تومان هزینه برای انتخابات کرده بودند که خوب این نوسان خیلی بالایی داشت، بعضیها تا 100 میلیون تومان؛ یعنی رقمی بود که خود فرد اعلام کرده بود، معمولا ممکن است که افراد آن رقم را کمتر از میزان واقعی هم اعلام کرده باشند ولی به هر حال به طور متوسط 20 میلیون تومان بود.
خوب این افراد را اگر قبلا از کارمندان دولت تصور کنیم یا حتی اگر یک هیئت علمی شاخص و مبرز هم باشند، 20 میلیون تومان برای هیئت علمی شاخص و مبرز مبلغ قابل توجهی است. خوب قاعدتا این افراد فاقد همچین مبلغی هستند رقمی که عرض میکنم در تهران اگر کسی بخواهد با 20 میلیون تومان نماینده بشود، عملا هیچ چیزی نیست. در شهرهای بزرگ 20 میلیون تومان به هیچ جا نمیرسد، یعنی حداقل کف هزینههای تبلیغاتیاش را بگذارد روی 100 میلیون به بالا. خوب طبیعی است که این افراد باید این پول را از جایی تهیه کنند و این در واقع ورطهای است که اینها به دام کسانی یا جریاناتی سقوط میکنند که این افراد یا این جریانات بعدا مخل وظایف نظارتی نمایندگان میشوند. حالا این افراد یا باید خودشان بروند و دست نیاز به سوی افراد متمکن دراز کنند یا افراد متمکن میآیند سراغ اینها؛ که طبیعی است میدانید وقتی که یک فرد متمکن میآید سراغ یک نامزد نمایندگی، قطعا چه اهدافی دارد. سرمایه گذاری میکند بدون تعارف؛ یا جریانی که این افراد منتسب به آنها وارد میشوند. من یادم است که یکی از آقایانی که به اصولگرایی شناخته میشود، در یک جلسه دانشجویی از ایشان پرسیدند که هزینه تبلیغاتی شما چقدر شد؟ ایشان به این مضمون چیزی گفت که من نمیدانم، مثلا . . . . دادند. از کجا دادند و چقدر بوده؟ ایشان برآشفته شده. حالا تازه ایشان جزء چهرههای موسوم به اصولگرا هست.
کمکهای مردمی یک طنز است!
این جمله نخنما و کلیشهای که ما هزینهای نداشتیم و کمکهای مردمی بود، فقط به عنوان جمله طنز شمرده میشود. و اگر گوینده این را جدی بگوید فقط توهین به افکار عمومی است. خوب میدانیم هزینههای چند میلیاردی و بیش از این حتی اگر سطح کشور را در نظر بگیریم، این هزینهها هزینههایی نیست که متاسفانه منبع درستی برای تامینش وجود داشته باشد. همین هزینهها در واقع سرمایه گذاری است برای اینکه مجلس وظایف نظارتیاش را درست عمل نکند. یعنی وقتی که میبینیم یک جریان سیاسی برای انتخابات مجلس میلیاردی هزینه میکند؛ طبیعتا این جریان سیاسی کسی یا کسانی سرمایه گذاری کردند که جریان وامدار آنهاست. و در مجلس هم وقتی که به قدرت میرسد، عملا وظایف نظارتی خودش را و وظایف تقنینی خودش را نمیتواند به درستی انجام بدهد.
این سازوکار، سازوکار غلطی است، من اصلا معتقد به الگو برداری از جاهای مختلف دنیا نیستم. من معتقدم که متون دینی ما این قدر غنی هست که بتواند ما را تغذیه کند. من میخواهم مثال بزنم، مثال بزنم که دنیا برای رفع این مشکلات چکار کرده، هلموت کهل صدراعظم سابق آلمان غربی و بعد آلمان متحد کسی بود که 16 سال صدر اعظم آلمان بود. پدر اتحاد دو آلمان بود. و عملا یکی از چهرههای مثبت سیاسی این کشور بود و حق بزرگی به گردن آلمان دارد. یعنی عملا باعث وحدت دو تا آلمان شده ایشان و یک آلمان قدرتمند را به مردم این کشور هدیه کرد. ایشان از زندگی سیاسی برای همیشه ساقط شد به خاطر اینکه به عنوان رهبر حزب خودش یک مبلغ خیلی ناچیز کمک برای هزینههای تبلیغاتی حزبش گرفته بود. یعنی مبلغ به قدری پایین بود که من خودم گفتم چقدر سیستم نظارتی بیرحمی دارند این آلمانیها، که یک شخصی با این همه عظمت را به خاطر یک مبلغ ناچیز آن هم برای حزبش گرفته، از اعتبار ساقط کرد و این فرد عملا برای همیشه از عرصه سیاسی آلمان حذف شد.
در فرانسه فهرست قوانین انتخاباتیشان را ببینید. بعضیها این کارها را میکنند اما اگر مشتشان باز بشود، آبروشان برای همیشه رفته و از عرصه رقابتهای سیاسی حذف میشوند. اینکه حزب باید بگوید منابع درآمدش کجاست و از منابعی استفاده کند که قانون گذار مشخص کرده، یعنی اگر من بیایم و فلان مبلغ را همین جوری بدهم به فلان حزب فرانسوی همین افشا بشود برای ساقط کردن آن حزب کافیست. دنیا برای اینکه این مشکل را حل کنند راهکارهایی دارند. اصلا به دنبال این نیستم که از راهکارهای دنیا تقلید کنیم، اما میگویم که باید به فکر این باشیم که این عرصههایی که باعث میشوند مجلس از ابتدا فلج بشود، جلو این عرصهها را باید گرفت.
شرکت در عروسی و عزا، مقدمهی ورود به مجلس
یک تعبیری بکار بردم گفتم که مکانیسم انتخابات ما طوری است که این مکانیسم در واقع نخبه زدایی میکند، یعنی افرادی میتوانند وارد مجلس بشوند که عمدتا چهرههایی هستند، که من نمیدانم چه تعبیری میتوانیم برایشان به کار ببریم آدمهایی که بیشتر با سماجت، شناخته میشوند، آدمهایی که پررو باشند. مثلا الان یکی از راهکارهایی که چند سالی است دو سه دوره در مجلس باب شده و خیلی خوب جواب داده، این هست که – مخصوصا در شهرستانها- افراد از یک سال قبل از انتخابات مجلس طرف در حوزه انتخابیهای که قرار است در آن شرکت کند حاضر میشود و در همه مجالس عروسی و مجالس ختم بدون دعوت شرکت میکند. مثل صاحب عزا پیراهن مشکی میپوشد و دم در میایستد. با پررویی تمام. من نمیدانم چند تا آدم فاضل، چند تا آدم اهل علم، چند تا آدم کارشناس، چند تا آدم جدی حاضرند به این کارهای سخیف دست بزنند. و این یک مکانیسم رای آوردن است، یعنی غیر از اینکه فرد به عنوان بحث تبلیغات که گفتم وامدار پولهای مبهم و مشکوک میشود، این هم یک مکانیسم دیگر است. یعنی عملا اگر یک فرد فاضل بخواهد در یک حوزه انتخابیهای به ویژه در شهرستآنها باید با چهرههایی رقابت بکند که این چهرهها من میخواهم بگویم دریدههای سیاسی هستند. حالا این تعبیر نمیدانم رساتر از این به ذهنم نمیرسد، آدمهای دریده و پررویی که حاضرند برای یک رای هر لجاجتی را به خرج بدهند.
هر رای ۱۰ هزار تومان!
در بعضی از مناطق کشور ما هنوز این وجود دارد که وقتی ایام انتخابات میشود نامزدها میروند سراغ ریش سفید طایفهها و قبایل، و گاهی وقتها هم آن ریش سفیدها با رندی تمام رایهای طایفهشان را به مزایده میگذارند. من در یکی از مناطق خبر جدی شنیدم در انتخابات مجلس هفتم که فلان طایفه با داشتن 5000 نفر رای دهنده تعیین کننده بود. در شهرستآنها با 25000 تا، 20000 تا، 30000 تا رای وارد مجلس میشوند. چون تعداد نامزدها زیاد است رای خرد میشود و فلان آدم با 20000 تا، 25000 تا رای میآید به مجلس. و مثلا فلان طایفه 5000 تا رای دارد. خیلی موثر است و همه گوش به فرمان رییس طایفه یا ریش سفید قبیلهشان هستند. ریش سفید قیمت گذاشته بود. مثلا یک نفر مراجعه کرده بود گفته بود که ما چقدر تقدیم کنیم که در انتخابات پشت ما باشید؟ گفته بود خوب 5000 تا رای داریم. شما چقدر میخواهید؟ گفته بود مثلا من میتوانم به ازای هر رای 5000 تومان بدهم. گفته نفر قبلی شما 8000 تومان داده به ازای هر رای. نقدی میگیرند و قول رای میدهند و مردانه هم قول میدهند. و واقعا هم قول میدهند. تا آخر نزدیک 10000 تومان هر رایی را فروخته بود. صحبت سر این نیست که حالا این مورد بخصوص افشا بشود. نه! عرض میکنم که اینها نشان دهنده این است که اصلا فضای رقابتی فضایی مناسب نیست.
آزمون برای ثبتنام در انتخابات
انتخابات ریاست جمهوری یک مقداری از این فضا فاصله گرفته، چون تبلیغات تبلیغات رسانهای شده و عملا مثلا دو تا کارشناس مینشینند، گرچه انتخابات ریاست جمهوری هم ضعفهای جدی دارد. ولی میخواهم بگویم که یک مقداری از این فضا فاصله گرفته، یعنی یک فرد بدون اینکه از لحاظ سیاسی آدم دریده و پررویی باشد میتواند وارد عرصه انتخابات بشود و تا حدی میتواند امیدوار باشد که به مدد برنامهها و نظرات کارشناسیاش لااقل رای میآورد. در حالیکه در مجلس چنین فضایی وجود ندارد. ممکن است که الان آقایانی که متصدی انتخابات مجلس هستند بگویند که خیلی خوب چون تعداد نامزدها زیادند ما نمیتوانیم چنین کاری بکنیم. من میگویم خوب چرا کاری بکنیم که تعداد کاندیداها اینقدر زیاد باشد، شرایط اولیه را طوری بگذارید که نامزدها هر چه ممکن است کمتر بشوند. ببینید این یک بلیه عادی است که حالا این جزء نواقص جدی مجلسهای ما از اول تا حالا بوده، وقتی یک نفر وارد مجلس میشود بطور ابتدا به ساکن، این آدم اگر با هوش باشد باید یکی دو ماه بگذرد تا به آیین نامه داخلی مجلس مسلط بشود و معمولا یکی دو سال میگذرد، بعد میبینیم که فلان مجلسی دارد تذکر میدهد و تذکرش اصلا وارد نیست، چون آیین نامه مجلس را بلد نیست. خیلیهاشان قانون اساسی را بلد نیستند که بهش استناد کنند و اخطار قانون اساسی بدهند. خوب واقعا اینکه یک آزمونی گرفته بشود که به هر حال کسانی که میخواهند وارد مجلس بشوند لااقل قانون اساسی و … را بلد باشند.
انتظارِ مجلس ناظر و پرکار، بیجا است
به هر حال بحث اینکه چه کسانی به نمایندگی مجلس وارد میشوند یکی از مشکلاتی است که به کیفیت مجلس بطور جدی تاثیر میگذارد و تا وقتی که شرایط فعلی وجود دارد، این به این معناست که ما توقعی که مجلس جدی، ناظر، پیگیر و مراقب را داشته باشیم، توقع بیجایی است. خیلی صریح! من میخواهم بگویم این مکانیسم اصلا اجازه ورود نخبگان به معنی واقعی به مجلس را نمیدهد. یعنی دقیقا شما باید در یک مسابقه – ببخشید – مستهجن، مبتذل و کثیف انتخاباتی شرکت بکنید، که هیچ قاعدهای ندارد، هیچ قاعدهای ندارد. الان تبلیغات انتخاباتی قانونا یک هفته مهلتش است، کسی که الان میخواهد برود در رقابتهای انتخاباتی شرکت کند در شهرستانها – در اکثر شهرستانها و استانها – الان اگر وارد بشود بازنده است. چون خیلی دیر است. رقبا تبلیغاتشان را از 4 ماه، 5 ماه پیش شروع کردند. خوب حالا این وسط قانون چه سهمی دارد؟ قانونی که میگوید یک هفته فقط تبلیغات زمانش هست. و خیلی از چهرههایی که لیاقت نمایندگی مجلس را دارند ترجیح میدهند در این رقابت مبتذل، مستهجن وارد نشوند.
تبلیغات مستهجن، رقابت مستهجن
اگر کسی این ابتذال را قبول ندارد باید برویم مصادیق ابتذال را نشانش بدهیم، هم در رقابتها و هم در چهرههایی که انتخاب شدند. من یک مثال میزنم ببینید که این رقابت مبتذل نتیجهاش میشود انتخاب چه فردی. یک قاعدهای مجلس دارد -حالا اینکه درست است یا غلط صحبت نمیکنم- این قاعده میگوید که هر نماینده میتواند یک نفر را به عنوان محافظ، راننده یا دستیار خودش معرفی کند و ماهی 160 تومان حقوق به او بدهد. (این مال اول مجلس هفتم است الان نمیدانم باشد، نباشد، اضافه شده باشد، کم شده باشد.) طرف آمده و خانمش را به عنوان محافظ و دستیار خودش معرفی کرده تا این حقوق مثلا گیر خانمش بیاید. میخواهم بگویم این چه معنایی دارد! یکی دیگر آمده به مجلس گفته این 160تومان را به خودم بدهید، من خودم یک راننده استخدام میکنم. و به هر حال رایزنی کرده با بخش اداری مجلس و خودش گرفته، بعد راننده استخدام کرده با ماهی 110000 تومان. کسی که از اول برای ماهی 50000 تومان تیغ زدن راننده خودش کیسه دوخته این آدم میخواهد در مجلس ناظر باشد، محافظ قانون اساسی باشد. ما از این آدم چه توقعی داریم. نگویید این یک آدم است، اگر اینها را پیگیری کنید میبینید بیشتر از یک آدمند. این شرایط مستهجن تبلیغاتی، این شرایط مستهجن رقابتی برای ورود به مجلس، اتفاقا فقط این جور چهرهها درش برنده هستند. فقط این جور چهرهها درش برنده هستند.
اولین دغدغه نمایندگان، حقوق و وسیله نقلیه
چرا به نظر شما ابتدای مجلس هفتم یک فرد معلوم الحال مثل حسین ثابت موفق میشود که خیل نمایندگان مجلس را بکشاند مشهد، یادتان هست دیگر، چرا؟ یک سفر مشهد، دو شب رایگان مشهد بودن اینقدر باید جذاب باشد؟! که دست و پایشان را خیلیها گم کنند و خیلیها شاکی باشند که چرا ما را نبردید؟ خوب ببینید وقتی رقابت، رقابت مبتذل و مستهجنی هست، همین چهرهها میآیند داخل. ما چه جوری توقع داریم این آدمها بیایند، آدمهایی که الفبای نمایندگی را بلد نیستند و یاد هم نخواهند گرفت. اینها بیایند و مثلا وظایف نمایندگیشان را خوب انجام بدهند. خیلی توقع بیجایی است. چرا مجلس هفتم اولین جلسهای که میگذارد، رسیدگی به تعیین حقوق و مزایا و جنس ماشین است؟ چرا مجلس ششم اولین جلسهای که میگذارد همین است؟ در خاطرات آقای هاشمی این جلد آخری که جنجالی شد، بروید ببینید، آنجا هم اولین مصوبه مجلس دوم همین بوده که ما پیکان نمیخواهیم، عین خاطرات آقایهاشمیست، ما تویوتا کرسیدو و بنز میخواهیم. رقابت، رقابت مبتذل، خوب معلوم است که آدمهای فاضل شرکت نمیکنند یا اگر شرکت کنند شانسی برای برنده شدن ندارند. این تازه بحث ورودش است. این قسمت نقص جدی قوانین برای نامزدی مجلس و رقابتهای مجلس، این یکی از آفتهای جدی است. تا وقتی که رفع نشود، تا مجلس صدم هم اگر این مملکت ادامه پیدا کند، این مشکلات ادامه خواهد داشت. و هر روز زننده تر خواهد شد.
یکی اینکه مجلس ابزارهای نظارتی فعلیاش، برای نظارت بر امور کشور، چند ابزار ساده است. یکی سوال است که از دولت اتفاق میافتد. یکی استیضاح است که باز هم در حوزه وزرا و شخص رییس جمهور است. و یکی هم بحث تحقیق و تفحص است. تحقیق و تفحص مجلس از همه دستگاههای کشوریست، از قوه قضاییه بگیرید تا قوه مجریه، تا عرصههای دیگر. اما اینجا یک مشکل عمده وجود دارد. ما یک بحثی داریم تحت عنوان تفکیک قوا. یعنی اینکه قوا مستقل از هم عمل میکنند. یکی از معزلات حقوقی که حل نشده این است ( این یک بحث علمی است) که چهطور تحقیق و تفحص از قوای دیگر با مساله تفکیک قوا و عدم دخالت قوا در امور یکدیگر سازگار است؟ این یک بحث حقوقی جدی است که باید رویش کار کارشناسی بشود. یک کار علمیست. ولی در حوزه اجرا مشکلات جدی را به وجود آورده، نتیجهاش این طور شده که تحقیق و تفحص با اینکه خیلی دهن پرکن است اما هیچ اهرم ضمانت اجرا نداشته باشد. یکی از ریشههایش همین بحث تفکیک قواست. که باید یک جوری حل بشود. حقوقدانهای ما باید بنشینند روی این قضیه فکر کنند.
مجلس، گزارش دهندهای بدون قدرت اجرایی
مرحله بعدی این است، میدانید مجلس وقتی که تحقیق و تفحص را انجام داد، به بهترین نحو فرض کنید، در حوزه ضمانت اجرا خودش هیچ اختیاری ندارد. فقط میتواند آن گزارش را به طور مختصر در مجلس عرضه کند. و به افکار عمومی گزارش بدهد. همین والسلام. در واقع اگر فهرستی از متخلفان را کشف کرده باشد در این تحقیق و تفحص، این امکان که بیاید متخلفین را مجازات بکند یا روند تخلف را پیشگیری بکند، این ابزار را ندارد. باید به قوه قضاییه بدهد. خوب وقتی که شما نظارتی بکنید که قدرت اجرایی نداشته باشید این نظارت چه تاثیری خواهد داشت؟ یعنی شان مجلس در حد یک گزارش دهنده، یک بازرس عادی که هیچ قدرتی ندارد پایین میآید. و طبیعی است که از تحقیق و تفحص هم کسی حساب نبرد. حالا علاوه بر اینکه مشکل دیگری که تحقیق و تفحصهای مجلسها در این هفت دوره گذشته، با یک یا دو سال تاخیر اتفاق میافتند. احاله به قوه قضاییه هم که اصلا یعنی اسیر اطاله دادرسی شدن و دیگر هیچ. عملا ما نمیتوانیم به مجلس بگوییم که چرا تحقیق و تفحص نکردی؟ میگوید تحقیق و تفحص کردم، حال چه کنم؟ مگر اینکه به افکار عمومی ارائه بدهم. خوب افکار عمومی هم خیلی ضمانت اجرایی ندارند.
سوال و استیضاح، ابزارهای ناکارآمد
دومین ابزار نظارتی مجلس بحث سوال است، قانون اساسی مشخص کرده که نمایندگان میتوانند از هر کدام از وزرا یا شخص رییس جمهور سوال کنند، وزرا و شخص رییس جمهور مهلتی دارند، برای اینکه بیایند و به این سوال پاسخ بدهند، اگر نیامدند چه میشود، اگر آمدند و پاسخ دادند و پاسخ قانع کننده نبود چه میشود، اگر پاسخ قانع کننده بود که خوب تمام میشود، میرود. اگر پاسخ قانع کننده نباشد پروسه آنقدر طولانی است که عملا آن وزیر مدت وزارتش تمام شده و رفته. به همین خاطر است که وزرا خودشان را راحت کردند. اصلا حاضر نمیشوند معمولا، نمیآیند. وقتی نیایند هیچ اتفاق خاصی نمیافتد. یعنی مجلس اهرمی ندارد که اگر وزیری مثلا از جواب دادن به یک سوال استنکاف بکند، چه شود. این وزیر میتواند لطف کند و بیاید. اگر نیامد مجلس نمیتواند بلای خاصی سر آن وزیر بیاورد، مگر اینکه استیضاحش بکنند. که خوب حالا استیضاح به عنوان جدیترین اهرم فشار مجلس شامل همه هیئت دولت هم نمیشود. یعنی معاونین رییس جمهور که خیلی قدرتمند هم هستند، معاونین رییس جمهور یا سازمانهای زیر نظر رییس جمهور از استیضاح معافند، چرا؟ چون از مجلس رای اعتماد نگرفتند. سازمان تربیت بدنی، سازمان گردشگری صنایع دستی و میراث فرهنگی و معاونت برنامهریزی فعلی، مثلا یکی از عرصههایی که خیلی جدی امورات کشور را در دست داشت سازمان مدیریت برنامه ریزی گذشته و معاونت برنامه ریزی فعلی است. مجلس روی این معاونتهای رییس جمهور هیچ تسلط و اختیاری ندارد. اگر مشکلی با شخص رییس تربیت بدنی، با رییس سازمان محیط زیست، با رییس سازمان گردشگری و قص علی هذا، با معاون برنامهریزی رییس جمهور داشته باشند، باید خود رییس جمهور را به سوال یا استیضاح بکشند که چون هزینهاش بالاست مجلس وارد نمیشود. یعنی عملا بخش زیادی از دستگاههای اجرایی معافند از سوال و نظارت و استیضاح، معاونین رییس جمهور و سازمانهای زیر نظر رییس جمهور معافند. خوب این یک نقص جدیست. جالب اینجاست که بودجه مجلس میدهد به این دستگاهها، اما حق نظارت و سوال و استیضاح ندارد. این یک نقص جدیست. از آن طرف آن بخشی هم که حق سوال دارد از رییس جمهور یا وزرا، که عملا این مکانیسم اینقدر بدون ضمانت اجراست که هیچ انعکاسی ندارد، و طولانیست. جهت اطلاع از ابتدای امسال هیئت رییسه اعلام کرده که آقایون لطفا سوال ندهند. چون طبق مکانیسم قانونی نوبت سوال شما مال وقتیست که دیگر مجلسی وجود نخواهد داشت. یعنی اگر بخواهد که وزرا واقعا شرافتمندانه در وقت قانونی بیایند و جواب سوالها را بدهند، و اگر نمایندهها شرافتمندانه هم سوال کنند، باز اینقدر ساز وکار قانونی ضعیف است که از یک سال پیش گفتند به مجلس هفتم لطفا سوال نکنید، فایدهای ندارد، نوبتتان نمیشود. خوب الان یک سال است که این ابزار ساقط است. ابزار استیضاح گرفتار جناح بازیهای سیاسی است و ساقط است. سوال از رییس جمهور و استیضاح رییس جمهور هم اینقدر پیچیده میشود به واسطه مشکلاتی که اگر فرصت بشود عرض میکنم، که عملا نمایندهها از خیرش میگذرند. ما تا حالا ندیدیم که رییس جمهور ازش سوال بشود، استیضاح بشود. ما هیچ وقت ندیدیم، من یادم نمیآید. این ابزارهایی که الان در اختیار مجلس است، اصلا ابزارهای کارآمدی نیست. به شدت ابزارهای مساله دار و در واقع ناکارآمدی هستند و باعث میشود مجلس در وظایف نظارتیاش حتی اگر دقیق هم عمل کند، به جایی راه نبرد.
نمایندگان تنها میتوانند نفرین کنند!
یکی از ابزارهای نظارتی مجلس بحث دیوان محاسبات است. دیوان محاسبات معمولا گزارش تفریغ بودجه را معمولا با یک یا دو سال تاخیر ارائه میداد، تفریغ بودجه به معنای کاهش نیست یعنی اینکه بودجه آیا در جایی که باید مصرف میشده، شده یا نه؟ یکی از ابزارها دیوان محاسبات است، زیر نظر مجلس هم اداره میشود، عملا این ابزار نظارتی به قدری زمان بر بود که مثلا گزارش تفریغ بودجه امسال دو یا سه سال بعد در مجلس بعدها خوانده میشود و معمولا چون هیچ ابزار اجرایی هم باز برایش وجود ندارد، معمولا در جلسات قرائت تفرغ بودجه نمایندهها نمیآیند. چون میدانند اگر بیایند هم فایده ندارد. باید بیایند بنشینند و گوش کنند که فلان دستگاه برخلاف تصمیم مجلس بودجه را درست هزینه نکرده، خوب چکارش کنند؟ هیچی! نفرینش کنند. ابزاری ندارند، کاری نمیتوانند بکنند. شاید قویترین وسیلهای که مجلس در اختیار داشته باشد برای مقابله با متخلفین، بحث رسانهها و افکار عمومی باشند. به جد عرض میکنم که حتی بحث استیضاح هم چون اسیر سیاسی کاریها و اینها میشود، بالاخره نمایندههای مجلس چند تا وزیر را میتوانند استیضاح کنند؟ 2تا، 3 تا، 5 تا، 10 تا، نمیشود کل کابینه را استیضاح کرد. استیضاح رییس جمهور خیلی هزینه دارد. در حالیکه اگر شما مثلا فرض کنید سازمان میراث فرهنگی و گردشگری مشکلی داشته باشد، شما مجبوری خود رییس جمهور را استیضاح کنی، و هیچ نماینده عاقلی نمیآید برای اینکه مثلا با میراث فرهنگی مشکلی پیدا کرده رئیس جمهور را استیضاح کند، هزینه استیضاح رییس جمهور خیلی بالاست. هزینه سوال از رییس جمهور خیلی بالاست. عملا این سازمانها حیات خلوت متخلفین هستند. یعنی هر چی درش بگذرد بستگی به انصاف و کرم خودشان است. حالا وزرا گاهی وقتها گرفتار مجلس میشوند، مجبورند نامههای نمایندههای مجلس را جواب بدهند. به خاطر اینکه مجلس میخواهد استیضاحشان کند یا مثلا گیری بهشان بدهد. ولی معاونین رییس جمهور و سازمانهای زیر نظر رییس جمهور که کلا آزادند، حیات خلوتند، مستمع آزادند.
نمایندگان آن قدر که روی فوتبال حساسند روی نفت حساس نیستند!
یکی دیگر از مشکلات همه مجلسهای ما و به ویژه هر چه داریم جلو میرویم در مجلس هفتم بیشتر از مجلس ششم و … بحث عوامزدگی است. وقتی که نمایندهها در آن پرسهی غلط میآیند، خودشان از عوامند و چون عوامند، عوام زدهاند. عوام نه به معنای عامه مردمها، به معنی کوتاه فکرترین بخش مردم، به همین خاطر میبینیم که مجلس هفتم در خصوص خیلی از مشکلات جدی واکنش نشان نمیدهد، اما در خصوص موارد عوامانه خیلی جدی و ضربتی وارد عمل میشود. مثلا در خصوص دلایل شکست تیم ملی در فلان جا، فوری نامهنگاری، بگیر، ببند، آی، تب، تاب، چنان ضربتی واکنش نشان داد، ولی در مورد دهها و صدها مساله جدی کشور اصلا هیچ خبری نبود، این عوامزدگی یکی از آفات جدی مجلس است. اینقدر که روی مسابقه قرمز و آبی نمایندههای مجلس حساسند و روی فوتبال، روی مثلا بحث نفت حساس نیستند. هنوز وزارت نفت بعد از 29 سال از تشکیلش میگذرد، اساسنامه ندارد. وزارتخانه به این بزرگی اساسنامه ندارد کارهایش بر اساس قانون نیست. همهاش غیرقانونیست. هیچ اتفاقی نیفتاده، اصلا خبری نیست. ولی مثلا فلان تیم فلان جا باخته، فوری 200 تا نماینده بلند میشوند، امضا جمع میکنند، تلفنی امضا جمع میکنند. عوامزدگیست. چرا؟ چون اینها میخواهند بگویند مجلس در خصوص قضایایی که مردم نه، عوام مردم برایشان مهم است، واکنش نشان میدهد. من پارسال یک فهرستی را فراهم کردم از نامههایی که مجلس امضا کرده، مسائل خیلی مهم بین المللی 156 تا امضا، حمایت ازجاسبی دویست و شصت و یکی دو تا امضا، هیچ رسانهای حاضر به انتشارش نشد. فاجعه بود. من چند تا رسانه خواهش کردم که آقا از خود مجلس من این آمار را درآوردم. شما بیایید و ببینید نمایندههای مجلس در خصوص قضایای مهم چه واکنشی، چند تا نامه، نامهها چند تا امضا دارد! در حوزه مفاسد اخلاقی و امنیت اجتماعی، به 150 تا نمیرسید. ولی در مورد مسائل خیلی عوامانه آمار بالای 200 تا، 210 تا، 220 تا. خوب این عوامزدگی به خاطر این است که اتفاقا عصاره فضایل ملت نیست، خیلی وقتها عصاره عوامیت ملت است مجلس. به خاطر همان مکانیسم غلط انتخاباتی که عرض کردم.
عوامزدگی، ترجیح خواست حوزه انتخابیه بر منافع کشور
این عوامزدگی حالا نمادهای متفاوتی دارد. نماینده دوست دارد دور بعد هم انتخاب بشود و باید ببینند که حوزه انتخابیه چی دوست دارد -یک جور آن دوست داشتن حوزه انتخابیه را پاسخ بدهند و حالا آن چیزی که در حوزه انتخابیه باب میل است اصلا معلوم نیست که درست هم هست یا نه! که خیلی وقتها غلط است. همه شهرستانها میخواهند استان بشوند، همه بخشها میخواهند شهرستان بشوند، همه دهات هم میخواهند بشوند بخش، شما امکان ندارد بروید یک دهی در این مملکت، بگویید اگر بشود دوست دارید مرکز استان بشوید؟ میگوید اگر بشود چرا که نه! راه رشد خودشان را فقط همین میبینند. به همین خاطر است که نمایندهها هم قول میدهند و بعدش تبعاتش را در نظر بگیرید. گاهی وقتها مثلا برای یک راه آهنی که میخواهد کشیده بشود، 2 سال، 3 سال، 5 سال کار کارشناسی میشود. که راه آهن از کجا به کجا بیاد که کمترین هزینه و بیشترین ایمنی را داشته باشد، بهرهوری اقتصادی بالا داشته باشد، این تصویب میشود. بعد وقتی میخواهد بیاد و بودجهاش تصویب بشود عوامزدگی مجلس خودش را نشان میدهد. بنده به حوزه انتخابیهام قول دادم که راه آهن از کنار ده فلان رد بشود، آن ده 4000 تا رای دارد، نمیشود که رد نشود. بالاخره این قدر پا پی وزیر میشوند تا بالاخره وزیر یک جوری فکر میکند که ممکن است من گیر بدهم به او یا در بحث بودجه صاحب نفوذ باشم، یک جایی بالاخره مصاحبه کنم اذیتش کنم، میآید و میگوید که خیلی خوب، اینجا را کج میکنیم. آنجایش را هم آن نماینده، و … عملا یک راه آهن 100 کیلومتری میشود 220 کیلومتر طولش. به شدت غیر اقتصادی، از این نمونهها دیگر پر است. در حوزه راه، در حوزه کارخانهها، فراوان داریم ما. یعنی آن نماینده اصلا تعهدی ندارد که ببیند این خواسته مردم حوزه انتخابیهاش منطقی، موجه، شرعی، قانونی، مطابق با منافع کشور، هیچی. کاری که رای بیاورند تابع این است. عوامترین مردم تصوراتی دارند، این تصورات را با این مطالبات مطرح میکنند، که کاملا نگاه منطقهای، نگاه خرد، حتی نگاه خرد کارشناسی هم نه، نگاه خرد غیر کارشناسی است. تصور است. تصور اینکه اگر ده ما بشود بخش، آباد میشود. خوب بله، وقتی بشود بخش، باید بخشداری بسازند چهار تا جوان در بخشداری استخدام میشوند خودش هم خیلی خوب است دیگر. اگر بخش بشود شهرستان 20 تا ساختمان دولتی ساخته میشود، زمینها گرانتر میشود. در این حد! الان همه نمایندهها به دنبال این هستند که بخشها را شهرستان کنند و قس علی هذا و این عوامزدگی به شدت وجود دارد، و حالا نمونههای دیگری دارد. گاهی وقتها میبینیم برای مسائلی که هیچ ارزش واقعی ندارند، میآیند و واکنش نشان میدهند. انرژی میگذارند، وقت میگذارند، اصلا وقت مجلس صرف چه مسائل مبتذل و پیش پا افتادهای میشود. موارد به شدت بیارزش.
مذاکرات مجلس گاهی فاجعهبار است
من توصیه میکنم که دوستان در همین مدت مشروح مذاکرات مجلس را که یکی از برکات جمهوری اسلامی است که از رادیو پخش میشود. زنده، این را گوش کنید، فاجعه بار است گاهی وقتها، یعنی میبینید مجلس نیم ساعت ، 1 ساعت وقت میگذارد سر یک مورد به شدت مبتذل، پیش پا افتاده، که اگر شما ببینید چهار تا دانشجوی ترم یکی روی این مسئله وقت میگذارند اظهار تاسف میکنید. مجلس با آن عظمتش سر چیزهای ریز دارد وقت میگذارد، این هم یک بحث عوامزدگیست که علتش را هم تا حدی عرض کردم.
سال آخر مجلس، تلاش برای دوباره نماینده شدن
یک مشکل دیگری که مجلس دارد، همه مجالس دارند، جزء مشکلات ساختاری مجلس است، این است که شرایط مجلس یک طوریست که آزادگی و استفاده از اختیارات موجود – همین اختیاراتی که گفتیم عملا اختیاراتی نیستند – را با چالش مواجه میکند. به عنوان نمونه عرض میکنم: تقریبا از یک سال مانده به خاتمه عمر مجلس، بیشتر نمایندهها به فکر انتخابات دوره بعدند. و دیگر اصلا حواسشان سر جای خودش نیست. حضور و غیابهایشان به حداقل میرسد، تق و لق میشود، دنبال این هستند که ببینند چه بکنند که دور بعد رای بیاورند، به هر قیمتی مصاحبه، تن به هر مصاحبهای دادن، تن به هر ائتلاف جدیدی دادن، رایزنی کردن برای بدست آوردن دل شورای نگهبان، و هر چیز دیگر. عملا آزادگی نمایندگان مجلس تا حد بسیار زیادی سلب میشود. چون میخواهند رای بیاورند دور بعد، این رفتن به حوزه انتخابیه به معنی انجام وظیفه نیست، به معنی رای جمع کردن است. قولهای بی مبنا دادن، قولهای غیر کارشناسی دادن. در مسابقه قول غلط افتادن، مثلا بنده میروم در حوزه انتخابیه خودم و میگویم که نماینده فعلی خیلی آدم بیعرضه ایست، اگر عرضه داشت برایتان گاز میآورد. بعد نماینده فعلی که دوست دارد دور بعد هم نماینده باشد میآید و میفهمد که من رقیب تازه نفس آمدم، مشکلی برایش مطرح کردم، میگوید که گاز چیه؟ من برایتان راه آهن میکشم. به خاطر اینکه مجبور است در این رقابت جلو بیفتد دیگر. رقابت را هم گفتم چه جنس رقابتی است. خود همین منشا مشکلات و معضلات عجیبی میشود. آزادگی نماینده را سلب میکند، نمایندهای که آزاده نباشد، یعنی وامدار این ور و آن ور باشد عملا گیر میکند. یک سال آخر مجلس اکثر نمایندهها این مشکل را دارند. اکثرا میبینید در جلسات نیستند. دارند بیرون کارچاق کنی میکنند. مثلا فلان ریش سفید فلان طایفه آمده و میخواهد برای دهش فلان کارخانه بزند، موافقت اصولی میخواهد، من میدانم که اگر این آدم را بالاخره هوایش را داشته باشم، وقتی که برای انتخابات رفتم تحویلم میگیرد، 200 تا رای برایم جمع میکند. مجلس را رها میکنم که کار این را جور کنم. زنگ میزنم از وزیر صنایع، از فلان مدیر عامل، فلان جا یک موافقت اصولی برای این آدم بگیرم. طبیعتا وقتی من دنبال کارچاق کنی برای متنفذین محلی میافتم، آن وقت نمیتوانم مسئولیت نظارتیام را انجام بدهم.
یک طرف دیگر رودربایستی دولت و مجلس، یا دولت و قوه قضاییه است. مثلا بدیهای وزرا و مسئولین اجرایی را ندیده میگیرند، سعی میکنند بیشتر تملق و پاچهخواری کنند، چرا به خاطر اینکه میدانند فعلا بورس احمدینژاد است. کسی که با احمدینژاد همراه نباشد شانس رای آوردنش پایین است. بالاخره وزارت کشور دست احمدینژاد است، نه فقط احمدینژاد، آن دولت حاکم، دولت قبل هم همین بود، مشکلات عمومی است، من مثال دارم میزنم شخص احمدینژاد را و دولت فعلی را. و این نتیجهاش چه میشود؟ نتیجهاش این میشود که آزادگی نمایندگان مجلس تا حد زیادی سلب میشود.
گاهی رییس مجلس مجبور میشود بگوید تو را به خدا درها را ببندید که آقایان بیرون نروند
موارد دیگری هم وجود دارد! بحث فراکسیونها، بحث جناحبندیهای سیاسی و تاثیر آن بر کیفیت نظارت مجلس، بحث راهکار ارتباط مجلس با رسانهها، خود قوانین و آیین نامههای درونی مجلس، مثلا اگر یک نمایندهای همهاش غایب بود، هیچ اهرم تنبیهی برایش وجود ندارد، اگر نمایندهای وظایف نمایندگیش را درست انجام ندهد اصلا، هیچ نظارتی بر کار این نماینده وجود ندارد. هیئت رییسه هم حداکثر تنبیهی که به کار ببرد این است که اسم افراد غایب غیر مجاز را اعلام کند. آن هم از کجا، از رادیوی مجلس، رادیو فرهنگ که ممکن است شنوندهای داشته باشد یا نداشته باشد. یعنی یک نفر میتواند برود در مجلس و آن 4 سال فقط به دنبال منافع شخصی خودش باشد. اصلا به وظایف نمایندگیاش نرسد. کاریش نمیتوانند بکنند. بلایی نمیتوانند سرش در بیاورند. بدترین بلایی که میتوانند سرش دربیاورند این است که از حقوقش یک مقداری کم کنند، و عملا خیلیها وارد مجلس میشوند و از امکانات مجلس استفاده میکنند و کار خودشان را میکنند. جلسات را نمیآیند و جلسات تند تند به حد نصاب نمیرسد و چقدر مفتضح میشود. یا رییس مجلس مجبور میشود بگوید تو را به خدا درها را ببندید که آقایان بیرون نروند. و از این نمونهها.
عدم توازن نیروها و تخصصها
من فقط بحث نظارتی را گفتم، بحث تقنینی را اصلا بهش اشارهای نکردم، ضعفهای مجلس در حوزه تقنینی خودش آفتهای دیگری دارد. اینکه مجلس بازوی کارشناسی مناسبی را ندارد، مرکز پژوهشها عملا بازوی کارشناسی در حد ملی نیست. مرکز پژوهشهای فعلی هم در واقع هیچ بازو و اهرم نظارتی جدی ندارد. کمیسیونها؛ اینکه چقدر جدی تقسیم میشوند نماینده در کمیسیونها، این را اشاره نکردم. اینکه کمیسیون اصل نود که وظیفه اصلی نظارتی را بر عهده دارد چقدر در کار خودش میتواند موفق باشد، به سازوکارها و قوانین اشارهای نکردم. در بحث تقنینی یک بحث جدی مجلس دارد که قوانین چه جوری تصویب میشود؟ به چه قیمتی؟ با چه هزینهای؟ حالا این قوانین از قانون بودجه و لوایح بودجه هستند تا قوانین عادی، تا مصوبههایی که صرفا مجلس تشریفاتی امضا میکند، یعنی دولت میرود در یک کشوری معاهدهای میبندد. تقریبا تا جایی که دیدیم همیشه مجلس اینها را تصویب کرده. یا مثلا وقتی یک نظر کارشناسی جدی داده میشود در مجلس که تصویب این قانون مشکل جدی دارد، بعد نمایندهها ممکن است همین جوری به هر دلیلی رای بدهند یا رای ندهند. به همین خاطر خیلی وقتهاست که میبینیم قانونی تصویب میشود با غلطهای وحشتناک. قانونی با نقایص جدی. تصویب شده و بعدش باید هزینهاش را مردم بدهند. بحث تقنینی مجلس و اینکه چقدر ضعف کارشناسی وجود دارد، اصلا اینکه مجلس توازن کارشناسی دارد یا نه؟ یکی از معضلاتشان است. الان ما ممکن است در مجلس پزشک بیشتر از حد نیاز داشته باشیم، مهندس بیشتر از حد نیاز داشته باشیم، اما ما در مجلس بشماریم 5 تا کارشناس جدی مسائل بین المللی نفت نداریم، آن وقت درآمد اصلی ما فروش نفت در عرصه بین الملل است. یعنی 5 تا نه، 2 تا کارشناس که به طور جدی بحث بینالملل نفت، اقتصاد نفت و بازار نفت را بدانند، نداریم. خوب بعد همین مجلس میخواهد به کار وزارت نفت و فروش نفت نظارت کند. خوب معلوم است که هیچ وقت نمیتواند نظارت کند. ما 2 نفر یا 5 نفر نداریم که قراردادهای بین المللی انرژی را مسلط باشند. قراردادهای بین المللی انرژی را مسلط باشند. الان خط لوله نفت ایران به هند، به پاکستان مطرح است و میخواهد راه بیفتد. خوب کارشناسها در این زمینه نظراتشان را به طرز وحشتناکی میدهند. آیا اینکه این نظرات وحشتناک درست است یا نه، مجلس باید نظارت کند. اصلا من نشنیدم که مجلس این قضیه را جدی گرفته باشد. عدم توازن نیروهای کارشناسی. تازه در مجلس آنهایی که نیروی کارشناسی هستند، متوازن نیستند، در یک بخش متورم در یک بخش فقیر. در حالیکه مجلس در همه عرصهها باید نظارت کند، قانون گذاری بکند، در خیلی از موارد اصلا کارشناس ندارد. خوب یکی از اشکالات است. وقتی که کارشناس ندارد، پایش میلنگد چه در تقنین چه در نظارت! و اشکالات و فاکتورهای دیگری هست که حالا اینها عمدتا قابل رفع است! ولی کسی به فکرش نبوده است.
Sorry. No data so far.