با گذشت زمان از دهه 90 به بعد وجود شبکههای فارسیزبان اوج گرفت اما در بین تمام این شبکههای فارسیزبان شبکه «بیبیسی فارسی» بیشترین مخاطب را به خود اختصاص داد و توانست نقش پررنگی را در جلب اعتماد مخاطب داشته باشد، تحلیل شما از شبکههای فارسیزبان از جمله بیبیسی فارسی چیست؟
بیبیسی فارسی یا هر شبکه فارسیزبان دیگری زمانی اهمیت پیدا میکند که در سیاستگذاری جهانی سنجیده شود، یعنی باید دید به چه میزان روی ژئو پلیتیک منطقه تاثیر میگذارد. پیشتر از این، شبکههای غیرزبان فارسی یا همان شبکههای سنتی مثل صدای آمریکا که عملکرد ضعیفی هم داشتهاند با وجود اینکه به صورت مداوم حرفهای منفی را به خورد مخاطب میدادند با این حال باز هم نتوانسته بودند تاثیر چشمگیری همانند شبکه بیبیسی فارسی داشته باشند، اما بیبیسی با توجه به سابقه ژورنالیستی 70 سالهای که دارد، بخوبی توانست طی یک سال اخیر به درونیات مخاطب راه پیدا کند و این تاثیر بیشتر روی اصحاب رسانه کشور دیده شد، این اثرگذاری تا حدی بود که حتی رسانههای ما هم به نوعی از آنها الگو برداری کردند. بشدت مخالف تقلید یا همان الگوبرداری هستم و معتقدم این تقلید چیزی شبیه به یک کاریکاتور است. مهمترین مسالهای که برای ما مطرح است داشتن استراتژی رسانهای در کشور است که متاسفانه در این زمینه عملکرد ضعیفی داشتهایم. یکی از ویژگیهای اصحاب رسانه دشمنشناسی است، این امری حیاتی در رسانه است؛ باید دشمن را در رسانهها بخوبی به مردم شناساند. مثلا به طور یقین اوباما در مقایسه با مشاوران سابق بوش و سیاستگذاران کنگره مانند کارل روف و مایکل لدین و… مبتدی است، چرا که نه سابقه سناتوری طولانی دارد و نه در کنگره سابقهای دارد و هیچگاه کارگزار اجرایی نبوده است. طی 20 سال گذشته او هیچ موجی نساخته است، بلکه فقط سردبیر مجلهای حقوقی بوده، حال باید فهمید پشت صحنه چه کسانی هستند. چون آمریکا از دست کنسرواتیوها و صهیونیستها خسته شده بود، اوباما را قبول کرده است. اوباما هم در انتخابات خود بحث تغییر (Change) را مطرح کرد. در واقع میتوان گفت، اوباما سابقه دشمنی با کسی را ندارد، چون جایی نبوده که دشمنی کند! دشمن کسانی هستند که در پشت صحنه حضور دارند، هراس و ترس ما باید از کسانی باشد که موجی را تولید میکنند، از افرادی همانند دیوید هوروپیتو که در دانشگاههای آمریکا نشست میگذارند و موضوع برنامه خود را با نقشه درباره ایرانشناسی و حمله به ایران طراحی میکنند یا کسانی که کتابی را به نگارش درمیآورند، كساني مانند david tlorowitz نویسنده صهیونیست، کتاب 101 پروفسور خطرناک را که در تلویزیون آمریکا فرصت آنتن دارد و تحلیل میکند، اینها را باید جستوجو کنیم تا بتوانیم در این جنگ نرم رسانهای موفق باشیم؛ دشمنشناسی در رسانه کلید جنگ نرم است. اینکه فقط صحبت از وجود جنگ نرم در رسانههای داخلی کنیم، کاری انجام ندادهایم. معرفی و تلاش نکردن برای شناسایی دشمن همانند زمانی است که تیم فوتبالی به دروازه تیم حریف گل میزند، بدون اینکه بگوییم کدام مربی یا کدام بازیکن گل را به ثمر رسانده است فقط صحبت از زدن گل را بیان میکنیم. پس صحبت کلی درباره جنگ نرم برای بهبود وضع کشور نتیجهای ندارد.
به وجود آمدن شبکههایی با عنوان شبکههای اجتماعی همانند فیس بوک، توئیتر و… ما را وارد جنگ نرمی میکند که خودمان هم مطلع نیستیم. بسیاری میگویند ما با عضویت در فیس بوک فقط شعر منتشر میکنیم اما واقعیت این است که آنها از برنامهریزیای که برایشان طراحی شده هیچ خبری ندارند. دشمن با هدف شبکههایی را با عنوان شبکههای اجتماعی طراحی کرده است اما عضوشدگان بدون آگاهی از آن هدف وارد جهانی میشوند که خود نمیدانند با ورودشان به خواسته دل عدهای جواب مثبت دادهاند و چون از نیات بیخبر هستند، عکسالعمل هم نشان نمیدهند و تصور میکنند مسیر درست است، نظرتان درباره فعالیت چنین شبکههایی چیست؟
اگر بخواهیم صحبت از زمان شروع جنگ نرم داشته باشیم، باید بگویم اصل جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی از سال 1979شروع شد، بويژه از هنگامی که روز جهانی قدس توسط امام خمینی(ره) یومالله نامگذاری شد و امام در سخنرانی خود ایراد فرمودند:« قدس، قبله نخستین و حرم دوم مسلمانان جهان، سرزمین اصلی و وطن میلیونها آواره مسلمان فلسطینی است و…» امام خمینی مبارزه برای آزادی آن را رنگ و بویی تازه دادند. از آن به بعد استراتژی جدیدی معرفی شد و با استقبال از سوی جهان اسلام همه متوجه انقلاب اسلامی ایران شدند. باید یادآوری کرد که جهان برای نخستینبار رهبر روحانی میدید، فقیه میدید، مجتهدی در راس یک نظام میدید. یعنی غرب به نوعی متوجه شد برای نخستینبار کسی به میدان آمده است که عمیقتر و شاید برای آنها خطرناکتر از کمونیسم است. البته واقعیت هم اینگونه بود، چرا که امام خمینی(ره) شرایط فروپاشی کمونیسم را ایجاد کرد. همین باعث شد دشمن، دشمن اصلی خود را بخوبی بشناسد، باید اینجا پرسید آیا ما هم واقعا دشمنان واقعی خود را میشناسیم؟ اینکه چه کسی در پشت صحنه است؟ حضرت امام خمینی(ره) از ابتدا به وجود غده سرطانی یعنی اسرائیل و صهیونیسم تاکید کردند و امروز هم میبینیم همینها هستند که در آمریکا نفوذ تام و تمام در سطح دولت و جامعه دارند، اما این شناسایی را نباید در حد شعار نگه داریم بلکه باید فهرست دشمنان را پیدا کنیم. باید متوجه شویم که چگونه آمریکاییها پشتیبان صهیونیستها شدند. با این پیشزمینه باید باشگاهی را که رهبری ظاهری جهان را برعهده گرفته است، پیدا کنیم. پس در ابتدا باید بیابیم که از کجا این زهر وارد شریان میشود، به عبارت بهتر باید سرچشمه را پیدا کنیم. معتقد هستم اصل قضیه همین است، فیس بوک و توئیتر و… ابزار، مجرا و کانال هستند؛ اصل ماجرا جای دیگری است. هنوز هستند بسیاری که مایکل لدین یا ویلیام کریستول را نمیشناسند، اینها جزو افرادی هستند که همیشه در صحنه حضور دارند، حتی اگر رؤسایجمهوری هم عوض شوند باز هم اینها دیده میشوند. میتوان گفت حتی بسیاری از 290نماینده مجلس کشور خودمان اکثرا اسامی دشمنان را نمیدانند فقط بهطور کلی شعارها را میشناسند. به طور کلی کشور در زمینه دشمنشناسی پس از رحلت امام خمینی(ره) بسیارکم کار کرده است و تنها مسالهای که تا حدودی کشور را درباره جنگ نرم آگاه کرد، بیانات رهبر معظم انقلاب بوده است. به قدری این فعالیت در زمینه جنگ نرم در کشور کمرنگ بوده که امروز همه مردم مسعود رجوی را میشناسند اما مهره مهمتری مثل مایکل لدین و دانیال پاییس را نمیشناسند. 2 سال پیش در یکی از روزنامههای پرتیراژ ایران ستونی را مطالعه کردم که در آن از مایکل لدین با عنوان کارشناس خاورمیانه یاد کرده بود و این برای رسانه داخلی واقعا عجیب است و جای تاسف دارد، یعنی کسی را که مدتها تاکید بر حمله به ایران و تغییر رژیم دارد را کارشناس خاورمیانه معرفی کرده بودند و این مایه تاسف برای رسانه کشور است.
هدف اصلی دشمن فراتر از نظام جمهوری اسلامی ایران است و آنها غایت کارشان از بین بردن شیعه است. آنها با پیش آوردن مسائلی همانند موارد اخیر ملت را سرگرم در امور داخلی کشور میکنند تا مردم از رسیدگی به امور شیعه غافل بمانند، در نتیجه به اهداف خود رسیدگی میکنند، نظر شما در اینباره چیست؟
بله! درست است، ایران مرکز و کانون پرورش تشیع است و تنها کشور شیعه جهان محسوب میشود. این، حمله به شیعه نیست حمله به الگوی مبارزه اسلامی است، تحریم اقتصادی، اقداماتی نظیر شایعه پراکنی در سطح جامعه و مطبوعات، اتهام زدن علیه نظام و شخصیتهای نظام، زیر سوال بردن اقدامات دولت و سیاهنمایی وضع کشور، حمایت از رهبران غائلههای اخیر و انعکاس گسترده مواضع غیرمنطقی آنها و ناآرامسازی محیطهای علمی و سوءاستفاده از مراسم مذهبی و انقلابی و مصادره آن به نفع اهداف مبهم و غیرقانونی فتنه سبز، از جمله مصادیق جنگ نرم علیه نظام است که ضمن به چالش کشیدن نظام، اقدامات دشمن در سطح منطقهای را نیز تسهیل میکند، چراکه دشمن در زمان مواجهه امالقرای جهان اسلام با چالش، در سطح منطقه علیه کشورهای اسلامی جولان بیشتری میدهد. در شرایط کنونی نیز که تهاجمات دشمن و عوامل آن علیه مسلمانان کشورهای منطقه افزایش یافته است باید از هرگونه اقدامی که سبب ملتهب شدن فضای داخلی کشور میشود جلوگیری کرد تا فعالیت دشمن در جنگ نرم و سخت با بنبست مواجه شود. باید بگویم، متاسفانه این مردم هستند که بیشترین آسیبها را در این جنگ میبینند و کمترین آسیب نصیب موقعیتداران میشود.
رهبر انقلاب در صحبتهای خود فرمودند: «زمینهسازی تکنولوژیک و ارتقای فناوری باید جهت مقابله با شبکههای خبری بیگانه و رونمایی از چهره واقعی این شبکهها بویژه شبکه BBC و صدای آمریکا باشد. این شبکهها با وجود کار حرفهای اما حربه اصلیشان، تاکتیک فریب بوده و سعی میکنند با ابزارهای خود یک تحلیل وارونه را در افکار عمومی نهادینه کنند»، پیشنهاد شما در اینباره چیست؟
به نظرم راهکاری در این زمینه میتواند مفید باشد؛ شخصی باید برای رسیدگی به این امور تعیین شود تا همه جوانب از ابتدا تا به امروز را مورد بررسی قرار دهد تا دلیل به میدان آمدن این شبکه را متوجه شود. به راستی چرا فعالیت این شبکه در انتخابات چشمگیر بود؟ با کمی تامل میتوان دریافت که فعالیتهای آنها در جریانات اخیر کشور نشان از برنامهریزی قبلی دارد، آنها پیشبینیهایی را درباره انتخابات ایران داشتند و تصور میکردند که انتخابات دوره دهم ریاستجمهوری در ایران انتخابات شلوغی خواهد بود، در نتیجه وارد صحنه شدند اما در این میان وظیفه ما چیست؟ همه موظف هستیم برنامههایی را که از رسانههای بیگانه منعکس میشود، مانیتور کنیم و بعد با تحلیل مکانیزم تبلیغات، آنها را شناسایی کنیم. یعنی دقیقا همانند آنها را نمایش و تحلیل کنیم مثلا 20 سال است که آنها ایران را تحریم کردهاند اما کسی در این میان نیامد و دقیقا تعیین نکرد که چطور این همه سال ایران و به چه دلیل تحریم وجود داشته است؟ به طور مثال یک مصاحبه با کارشناسان غرب نداشتیم. در این مورد هیچ فیلمی نساختهایم و مردم را با آگاه کردن میدانی مسلح نکردهایم. پولهای زیادی در زمینههای متفاوت در کشور صرف شده است اما متاسفانه برای دشمنشناسی در رسانه هزینه جدی نشده است. آنها خیلی منظم اهداف خود را سامان میدهند، تحریم میکنند، روی آنتن خود حمله به ایران و جریانات را تحلیل میکنند، مثلا درباره بسیج باید ردیابی کرد از چه زمانی رسانههای جهان چهرهای مخوف از بسیج ایران ارائه کردند؟ و این تعریف آنها چه زمانی به داخل کشور هم نفوذ کرد؟ آنها آشکارا درباره بسیج دروغ گفتند اما تنها کسی که متوجه شد، رهبری بود که این را شناسایی کرد و اقداماتی به عمل آوردند. رسانه ما نفهمید چون اصلا مانیتور نکرد بفهمد اگر بسیج نبود، دیگر کشوری نبود. در کل، کشور داخل مرحله جدیدی شده است، بعد از 31 سال دوباره کیلومتر ما صفر شده است و به رغم صدها هزار کیلومتری که پیموده بودیم، امروز وارد مرحله جدیدی برای انقلاب اسلامی شدیم که از این پس باید هشیاری را چند برابر کنیم. تحریمها علیه ما سختتر شده است، به طور مثال کل القاعده بیشتر از چند هزار نفر نیست، این در حالی است که آمریکاییها 30هزار نفر به 200 هزار سرباز خود در افغانستان اضافه کردهاند. اسامه بن لادن یقینا مرده است، چرا که اگر زنده بود، حداقل از او یک عکس دیده میشد یا مصاحبهای با او گرفته میشد، ولی جنگ علیه او ادامه دارد. تبلیغات آنها آنقدر بانفوذ است که با اینکه همه میدانند از بن لادن خبری نیست و احتمالا کشته شده ولی به بهانه او و با ترفندهای رسانهای جنگ علیه او را زنده نگه داشتهاند. رسانههای آنها وسایل جنگ آنهاست. با رسانه، مردهها را هم زنده نشان میدهند؛ چرا کسی نمیپرسد آریل شارون کجاست، چرا کسی نمیپرسد؟ این همان عمق نفوذ رسانههای آنهاست. جالب است که رسانههای غرب نه درباره تصاویر اخیر بن لادن صحبت میکنند (بهانهای برای حضور نظامی در بلاد مسلمین) و نه درباره جسد آریل شاورن قهرمان جنگ صهیونیستی. ما امروز با 2نوع رسانه با نفوذ امپریالیزم مواجه شدیم؛ یکی خبری با زبان فارسی و دیگری رسانه تلویزیون فارسیزبان با برنامههای سرگرم کننده. در حال حاضر در سریالهای داستانی، دوبله فارسی اینها ضعیف است ولی محتوای آنها با مرزهای جمهوری اسلامی فاصله دارد و مخاطب خودش را دارد ولی تا یک سال دیگر باید منتظر دوبله قوی هم باشیم. آنها در حال انجام فعالیت هستند و ایران را مورد هدف جدی خود قرار دادهاند. یکی از روشهای تقابل و تحلیل روزانه یا هفتگی رسانه خبری آنها همین است، در نتیجه باید ابتکار عمل را از دشمن گرفت.
نکته مهم دیگر این بود که بعد از جریان انتخابات مردم ما در مقابله با هر شخصیتی دچار ابهام شدند، یعنی به طور یقین نمیدانستند شخصیتی که در مقابلشان است، خودی است یا غیرخودی، با نقاب و چهره غيرواقعي وارد شده یا چهره واقعی خودش است. راهکار شما برای برطرف شدن زودتر چنین ابهاماتی چیست؟
حتی اگر کسی با صورتک هم وارد شده باشد، باید گفت این نوع ظهور دوام زیادی ندارد. معتقد هستم در این جریانات اگر کسی حرفی زده است، زمانی که متوجه اشتباه خود شد، باید صادقانه اعتراف کند که اشتباه کرده است. متاسفانه گاهی ما انسانها مقابل حقیقت که قرار میگیریم، زودتر از آن حرکت میکنیم؛ اگر برخی باشجاعت و روراستی به اشتباه خود اعتراف کنند همه مشکلات برطرف میشود، به شرطی که هم خطای خود را بیان کنند و هم اینکه در جهت جبران آن بکوشند اما به طور کلی ظاهر شدن با صورتک تا مدتی اعتبار دارد، متاسفانه در جریان انتخابات بحثها و مشکلات عدیدهای پدید آمد، آدمها دچار توهم شدند، وقتی سران قدرتهای جهان کسی را قهرمان تلقی کنند(!) روی او مانور دهند؛ آن شخص هم دچار توهم میشود. سران کشورهای غربی فراتر از رسانه رفتهاند، خود رؤسای جمهوری مستقیم درباره انتخابات و اپوزیسیون و رهبری آن سخن میگویند. تایید خودشان را بارها در محافل مختلف تکرار میکنند. نقشه براندازی، بدون پرده انجام شد. فقط به جایی نرسید. در راهپیمایی 9 دی و 22 بهمن 88 مردم نقش مهمی داشتند؛ این 2تظاهرات نقش خفه کننده آتش را بازی کرد. فضای موجود در کشور خیلی ملتهب بود اما مردم با شرکت در راهپیمایی خودجوش 9 دی و سپس راهپیمایی بیسابقه 22 بهمن، حمایت خود را از ولایت نشان دادند.
حضور تودههای عظیم مردم در9 دی و 22بهمن امسال، 2حماسه ملی و سراسری با گستره فراملی را در تاریخ رقم زد و بار دیگر مردم نشان دادند در دینداری خود بصیرت اسلام ناب محمدی(ص) را انتخاب کردهاند و بر اسلامیت جمهوری اسلامی افتخار میکنند. به طور کلی تعقیبات وقایع انتخابات اين بود كه یک بار دیگر به جهانیان ثابت شد ملت ایران قدرت خاموش کردن هر فتنهای را دارد و این عین دموکراسی است. در اصل رفراندومی برای تایید اصل ولایت فقیه در این 2روز به نمایش گذاشته شد. در 9 دی، همه مردم با بغض به صحنه آمده بودند. هتک حرمت عاشوراییها نمایشنامهای سفارش شده از طرف صهیونیستها و آمریکاییها بود و بلیت آن را هم از پیش تهیه کرده بودند و خودشان هم تماشاچی بودند. این حضور مردم در صحنه دموکراسی است و از همه تحلیلها بهتر است. درباره هر اعتراضی معتقدم اعتراض به حق خوب است ولی شبهه ایجاد کردن که اقلیت، اکثریت است اشتباه است. اقلیت باید اندازه اقلیت انتظار داشته باشد، نه بیشتر. مخالف اعتراض نیستم، من از جمله کسانی بودم که مدتی انتظار آمدن میرحسین را در صحنه میکشیدم اما بعد از انتخابات متعجب و شوکه شدم، چرا که توقع برخوردهای شبههبرانگیز را نداشتم. 8 ماه قبل از انتخابات فیلمی برای آقای احمدینژاد ساختم تا شبهه دانشگاه کلمبیا را مستندا برطرف کنم و واقعیت را نشان دهم. آنچه مهم است، انقلاب اسلامی است، نه فردی خاص.
تلویزیون یک رسانه یکسوست و مخاطب مجبور است هر چه را که میبیند، بپذیرد. به نظر شما اگر فضا به گونهای بود که سران مخالفان هم میآمدند و حرفهای خود را بیان میکردند نتیجه بهتر نمیشد؟
با توجه به فرمایش رهبر انقلاب، فضا برای ادامه مناظرات به سازمان صدا و سیما داده شد. در مناظرات حرفهایی گفته شد که هیچکس نپسندید و منجر به ایجاد رای هم نشد. کشور ما کشوری اخلاقمدار است. زمانی که آرا شمارش شد و شبهاتی در میان مردم پدید آمد، شورای نگهبان برای برطرف کردن این شبهه پیشنهاد شمارش مجدد برای 10 درصد از آرا را داد، شمارش 10 درصد از آرا دقیقا عین آن است که کل آرا شمارش شده باشد. پس طیفی که شبهات زیادی در ذهنشان بود، پس از روشن شدن قضیه باید اعتراف میکردند که دچار اشتباه شدهاند که متاسفانه این کار را نکردند.
چرا ساختارشکنان و سران فتنه کار خود را از بحث تقلب شروع کردند؟
بحث تقلب از داخل کشور نشات گرفت و یکی از کاندیداهای ریاستجمهوری آغازگر این بحث در جامعه بود. غرب هم به محض دیدن فضای متشنج در کشور به پشتیبانی از آنها برخاست، غربیها با وجود اینکه به صحت انتخابات ایمان داشتند (زیرا در نظرسنجی قبل از انتخابات به نتایج آرا پی برده بودند) فضا را برای ایجاد تفرقه و از بین بردن نظام مناسب میدیدند. من به عنوان یک شهروند در صحت انتخابات دچار شبهه شده بودم، به حدی که سریعا برای روشن شدن تردید و شک موجود در ذهنم اقدام به جستوجو کردم. با صاحبنظران و برخی مسؤولان مصاحبه کردم و مکانیزم شمارش را تکتک مطالعه کردم. بیشترین دلیل ایجاد این تردید در ذهنها این بود که بسیاری از کسانی که در تهران بودند چون شاهد اکثریت آرا به آقای موسوی بودند تصور کردند حتما برنده انتخابات آقای موسوی است و اگر برنده کس دیگری بود، میتوان گفت حتما تقلبی شده است. رسانههای غربی بدون وقفه این شبهه را با تحلیلهای دروغ و مختلف دامن زدند.
به نظر شما راهکار مدیریت ارضا و اقناع از این پس باید چگونه باشد؟
میتوان گفت مردم با حضور در راهپیمایی 9 دی سنگ بزرگی که مانع ایجاد آرامش بود را از میان برداشتند، از این به بعد مدیریت درست برعهده سیستم اعصاب کشور است؛ سیستم به اصطلاح اعصاب هر کشور «رسانه» آن است که میتواند با تحلیلها و نشستهای صادقانه نعمت آرامش را به مخاطب خود هدیه کند. بهترین ویژگی اخلاقی امام خمینی (ره) این بود که ایشان محافظهکار نبودند بلکه صادق بودند. باید سیستم دشمنی دشمنان را به ملت نشان دهیم. مردم ایران قابلیتپذیرند. باید بتوانیم با تعامل و تحمل و اختلاف نظر با هم زندگی کنیم. شبهه موجود در ذهن مردم را نمیتوان با سکوت از بین برد، حقیقتگری اگر تجلی کند راه شیطنت بسته میشود.
چرا رهبر انقلاب استادان و دانشجویان را رزمندگان این جنگ برشمردند؟
محیط علم، فینفسه هم محل شک و هم محل یقین است. در یک فضای سالم و بیغرض علمی، شما به عنوان دانشجو میتوانید درباره همه چیز سوال کنید و در تعامل با استادان خود پاسخها را یافته و به یقین برسید و قانع شوید. توجه دشمن به همین ظرفیت دانشگاه است. یعنی محیط دانشگاه را از یک فضای علمی که تضارب آرا در آن به شکوفایی و رشد استعداد دانشجویان میانجامد، به یک محیط منازعه برای نابودی باورهای دینی، ملی و بومی ما تغییر میدهند. در چنین محیطی، با افشاندن بذر شک و تثبیت انگاره بیگانگان در قالب دیدگاههای شبهعلمی و شبهروشنفکری، ذهن جوانان را نسبت به داشتههای خود مسموم و نسبت به یافتههای بیگانه تشنه و شیدا میکنند. جنگ نرم علیه مردم ایران مدتهاست آغاز شده و متاسفانه بخشهایی از قلبها و مغزها به تصرف دشمن درآمده است. بنابراین دفاع، موضوعیت و عمومیت یافته و ورود استادان و دانشجویان به جبهه جنگ نرم برای یک اقدام دفاعی است. بنابراین تاکید درباره دانشگاه کاملا منطقی است.
با توجه به پاسخ کوبنده ملت در روزهای 9 دی و 22 بهمن، آینده سیاسی کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟
آینده روشنی را برای کشور میبینم، چرا که دشمنان ایران به قدری درگیر شدهاند که بیرون آمدن از باتلاق برایشان محال شده است. ما در کشور تنها به دنبال توسعه قدرت نیستیم بلکه میخواهیم کشور را مستقل نگه داریم. هدف ما حفظ و نگهداری آرمانهای امام خمینی(ره) است. باید اضافه کنم با توسعه قدرت سیاسی و اقتصادی در کشور، قدرت رسانهای آن هم به همان نسبت افزایش خواهد یافت.
Sorry. No data so far.