تقريبا در تمامي از برهههاي تاريخي كه دعواها بالا ميگرفته است گروهي در اين ميانه برخاسته و علم اتمام دعوا و “حكميت” و “وحدت” بلند كرده است.
واژه “حكميت” و يا راهكار “حكميت” در اكثر مواقع در شرايطي استفاده شده است كه دو گروه با هم درگير بوده و حق نيز به درستي آشكار نبوده است و به وضوح قابل تشخيص نبوده است و لذا به سراغ بزرگان رفته اند تا مشكل را با نظر آنان حل كنند.
نمونه ديگري از اين “حكميت” بحثي است كه به آن اجماع نخبگان تعبير ميشود و به گونهاي روش دموكراتيك حل مشكلات است.
چندي است كه اين واژگان و ادبيات در كشور ما پس از دعواهاي انتخابات در ميان گروهي كه خود را به تعبيري ضلع سوم دعوا در مقابل دو گروه نادان مي داند استفاده مي شود. سردمدار اين نوع از طرز تفكر آنگونه كه از موضع گيري هايشان پيداست كساني چون اقايان رضايي، علي مطهري و دكتر افروغ ميباشند كه جا دارد به نقد و بررسي آرا ايشان در جريانات اخير بپردازيم.
برخي از اين افراد ادعاهاي ديگري نيز دارند من جمله اينكه در اين شرايط “وحدت” بر “عدالت” مقدم است و يا اينكه نظام بايد با نرمي با فتنه گران برخورد كند و اينكه رئيس جمهور نيز به واسطه اشتباهاتش از جمله مناظره با موسوي نقش اساسي در اين ماجراها داشته است و بايد عذر خواهي نموده و مورد پيگرد قرار گيرد.ويا اينكه عده اي به دنبال انقلاب مخملي بوده اند ساخته نهاد هاي امنيتي واطلاعاتي است.
در نقد اين نظريات چند نكته را ميتوان ذكرنمود:
1. لزوما اجماع نخبگان راه دحل درست و منطقي را به دست نمي دهد.اين دقيقا همان منطق غربي ها است كه براي مشكلات خود انتخاب ميكنند ولو از اين اجماع نابوند كردن يك ملت هم در بيايد. البته منكر تضارب آرا و مطرح شدن سليقه هاي مختلف نيستيم ولي بايد پذيرفت كه هيچ كس با كسي كه با تفرعن همه خط قرمز ها را علي رغم تذكرات و مداراها و درخواست گفتگو ها و… ناديده گرفته است سر يك ميز نمي نشيند و تنها راضي ميشود او را در دادگاه ملاقات كند. منصفانه و حتي با منش استدلالي همين دوستان هم بنگريم اين نه مختص نظام ما بلكه همه نظام هاي ديگر است.كدام نظام با مخالفين ايدئولوژيك و معاندين خود اين گونه با مدارا برخورد ميكند.
2. ما در جامعه اي زندگي ميكنيم كه ولي فقيه برآن حاكم است و بايد بپذيريم كه نظر ايشان تكليف قطعي و فصل الخطاب است. در اين ماجراها نيز خصوصا نظر ايشان بايد بيش از همه مورد تاكيد قرار گيرد زيرا ايشان ولي همه ما و محور “وحدت” مردم و گروه هاي سياسي(حداقل به ظاهر) هستند. حال عده اي بيايند در جاي كه رهبري حاضر است و راه و شاخص را براي خروج از بحران مشخص ميكند و خود ايشان قانون را فصل الخطاب مي دانند حرف از “حكميت” بزنند ، معناي اين حرف چه ميتواند باشد؟ جز اين است كه غير مستقيم درايت و مديريت و اقتدار رهبري را زير سوال بردهاند؟ اين حرف حتي با اين استدلال كه نبايد از رهبري هزينه شود و بايد نخبگان خود مشكل را حل كنند قابل پذيرش نيست، زيرا بايد قرينه اي براي اين كار در بيانات ايشان بيابيم و يا حداقل درسيره اهل بيت و تاريخ اسلام براي آن نمونه اي بيابيم.در قانون اساسي نيز يك چنين چيزي نداريم مگر آنكه رهبري خود دستور بدهند و اين به هيج وجه اخباريگري و تعطيل عقل نيست بلكه تبعيت از رهبري عادل آگاه در شرايط فتنه عين عقلانيت است مگر آنكه رهبري و يا نظر ايشان را قبول نداشته باشيم كه اين موضوع ديگري است كه اين عده اينرا نميگويند و بعيد است كه به آن اعتقاد داشته باشند.
3. در جايي كه رهبري هيچ حرفي به نام “وحدت” نزده اند و مدام تاكيد ايشان برداشتن بصيرت براي همه و خصوصا براي نخبگان، صراحت بيان ايشان درريزش نخبگان را شاهد هستيم واضح است كه ايشان در شرايط فعلي اعتماد زيادي به نخبگان و يا راهكاري مانند “حكميت” ندارند واساسا ايشان نخبگان را به واسطه سكوت و بي بصيرتي شان در اين فتنه متمهم ميدانند. بيش ازهمه اين ماجرا ياد واقعه تلخ صفين و جريان “حكميت” و پيش افتادن ازامير المونين عليه السلام و سقوط عده اي از نخبگان را به ذهن متبادر ميكند.
اين موضوع به نوعي خود از همان تحميل هاي تاريخي است كه عده اي تلاش كردند كه بر رهبري تحميل نمايند كه خوشبختانه موفق نشدند و گرنه بايد منتظر اقدامات عجيب تر ديگري از سوي نخبگان و سقوط جمع بيشتري از آنان ميبوديم. ما نمونه هاي تلخ و سرنوشتسازي را در تاريخ اسلام و تاريخ معاصر كشورمان از اين تحميل هاي به رهبري داشتهايم مانند ماجراي پذيرش قطعنامه توسط امام خميني(ره)و نوشيدن جام زهر.
3. بررسي سيره امير المومنين عليه السلام هم نشان مي دهد كه زمانيكه ايشان در مصدر امور بودند(نه در دوران عزلت از حكومت) يعني مانند شرايط فعلي كه حكومت اسلامي مستقر است هيچ جاي “وحدت” و مدارا را بر”عدالت” مقدم نكردند. ايشان بلافاصله كه حاكم ميشوند حكم عزل معاويه را مينويسند و دراين راه با هيچ كس هم مشورت نميكنند و توصيه كسي را نميپذيرند.پس از آن سهم همه را از بيت المال يكسان قرار ميدهد و در اين راه نيز نصيحتها به ظاهر دلسوزانه برخي را نمي پذيرد.
وقتي طلحه و زبير قيام مي كنند نيز با آنها با آنكه از سابقه داران و نزديكان ايشان بودند نيز مدارا نميكندو با شدت برخورد ميكند وهمچنين است در جنگ صفين با معاويه و در جنگ نهروان با خوارج.
لذا واضح است كه حضرت در راه اداره حكومت و برخورد با انحرافات مدارا نداشت و هيچ گاه نگفت كه حالا براي حفظ “وحدت” با اين گروه برخورد نكنم و يا سهم عده اي را ببشتر قرار دهم تادهانشان را ببندم.
شايد تنها موردي كه بتوان يافت اين است كه ايشان علي رغم آنكه گفتند كه اموال بيت المال را اگر مهر كابين زنانتان هم كرده باشيد انرا باز ميستانم اين كار را نكردند. اين به واسطه مصلحت بزرگتري بود و ان هم لزوم برخورد با معاويه بود.پس ميتوان نتيجه گرفت كه اگر رهبري دستور صريح براي برخورد با سران داخلي فتنه را نمي دهند به واسطه وجود مصلحتي بزرگتر وآن هم حفط نظام است.
4. مشخصا در اين موضوع اين آقايان وحدت ، اعتدال و روشنفكربازي را جايگزين “عدالت” نموده اند و به نام “وحدت”، “عدالت” را به مسلخ ميبرند. معناي “عدالت” اين است كه هر چيزي سر جاي خود باشد و هر كاري ضريب خود را داشته باشد.
اگر عادلانه بخواهيم به مسئله نگاه كنيم و روشنفكر مآبي در نياوريم بايد بپيذيريم كه اشتباهات آقاي احمدي نژاد به هيچ وجه هم پايه اشتباهات- اگر نخواهيم بگوييم خيانتهاي- سران داخلي فتنه و كساني مانند موسوي نيست. مسلم عمل كسي كه به اشتباه نام چند نفر را برده است(كه البته همه انها نيز محل سوال عده زيادي از مردم ماست و استقبال از اين سخنان نيز خود نميانده واقعيات فراوان است و بايد ريشه يابي شود ) با كسي كه آبروي نظامي را كه پشتوانه آن خون صدها هزار شهيد است را به وسيله چند كشته ساختگي برده، تمامي قوانين را نقض و خطوط قرمز را عبور نموده، باعث كشته شدن چندين انسان شده است، مقابل رهبري نظام ايستاده است و متفرعنانه به دنبال به زانو درآوردن نظام و رهبري بوده است، مساوي و يكسان نيست و مشخصا هر يك ضريب خود رادارد.
لزوما راه “عدالت” هميشه خط سوم و خط وسط نيست بلكه بعضي جاي ها بايد با عده اي برخورد شود و يا به آنها بربخورد.مشخصا هيچ نظامي جاذبه خالص نبوده و دفع حداقلي هم معنايش جذب همه و دفع هيچكس نيست.البته ما نيز برخورد با سران فتنه را درشرايط فعلي را به مصلحت نميدانيم و اين علي رغم خواست اكثريت مردم است كه آنرا در روز نهم دي در خيابان ها فرياد كردند.
5. اين جريان كه خود داعيه طرفداري از حقيقت را دارد برخي مسائل را انكار مي كنند كه شكي در وقوع آن نيست . نمونه اصلي انكار تلاش عده اي براي انجام انقلاب رنگين در كشور است يعني درست همان چيزي كه عده اي خود به صراحت در دادگاه ها سردمدارن آنها در خارج كشور و موسسات معروف امريكايي و بين المللي كه متخصص و مامور اين كار هستند به آن اعتراف نموده اند.
البته منكر برخي ناكارامديهاي نظام نيستيم و استدلال هاي ايشان درمورد عدم امكان وقوع انقلاب مخملين در ايران تاحدي مورد پذيرش است. ولي آيا مگر دشمنان با منطق ما فكر ميكنند كه به اين نتيجه برسند؟ مشخص است كه آنها از هيج تلاشي ولو كوچك و احمقانه هم براي سرنگوني نظام فرو گذار نميكنند.
6. اين گروه گويا نميخواهند بپذيرند كه عده اي در داخل به دنبال براندازي بوده و عده اي ديگر هم چه دانسته و چه نادانسته با بيانيه هاي خود به انها كمك ميكردند. اينها ساده لوحانه همواره از “دو گروه نادان” صحبت ميكنند. واضح است در اين دعوا ديگر مسئله دعواي احمدي نژاد و مخالفانش مطرح نيست و اين را در موضع گيري هاي مردم درحماسه نهم دي شاهد بوديم كه شايد به تعداد انگشتان دو دست هم عكس رئيس جمهور منتخب را نديديم. به نظر ميآيد همين موضع گيري هاي دو پهلو ازسوي اين چنين افرادي است كه باعث گرديده است رهبر انقلاب بفرمايند كه موضع گيري دو پهلو خود باعث غبارآلود تر فضا مي شود.
* دبیر جنبش عدالتخواه دانشجویی
Sorry. No data so far.