“سواد رسانهای” (Media Literacy) در یك تعریف بسیار كلی عبارت است از یك نوع درك متكی بر مهارت كه براساس آن میتوان انواع رسانهها و انواع تولیدات آنها را شناخت و از یكدیگر تفكیك و شناسایی كرد.
این درك به چه كاری میآید؟ به زبان ساده، سواد رسانهای مثل یك رژیم غذایی است كه هوشمندانه مراقب است كه چه موادی مناسب هستند و چه موادی مضر؛ چه چیزی را باید مصرف كرد و چه چیزی را نه و یا اینكه میزان مصرف هر ماده بر چه مبنایی باید استوار باشد. سواد رسانهای میتواند به مخاطبان رسانهها بیاموزد كه از حالت انفعالی و مصرفی خارج شده و به معادله متقابل و فعالانهای وارد شوند كه در نهایت به نفع خود آنان باشد. به دیگر سخن، سواد رسانهای كمك میكند تا از سفرهی رسانهها به گونهای هوشمندانه و مفید بهرهمند شویم.
در این نوشتار كه شكل بهروزشدهی مقالهام در همین زمینه است، سعی میكنم به گونهای مؤثر به سواد رسانهای بپردازم. سواد رسانهای و عدالت اجتماعی
در گام اول باید گفت سواد رسانهای آمیزهای از تكنیكهای بهرهوری مؤثر از رسانهها و كسب بینش و درك برای تشخیص رسانهها از یكدیگر است. من بر این باورم كه هدف اصلی سواد رسانهای بهخصوص وقتی دربارهی رسانههای جمعی حرف میزنیم، میتواند سنجش نسبت هر محتوا با “عدالت اجتماعی” باشد.
بنابراین هدف اصلی سواد رسانهای میتواند این باشد كه بر اساس آن بتوان دید آیا بین محتوای یك رسانه- به مثابه محصول نهایی- با عدالت اجتماعی رابطهای وجود دارد یا خیر. به عبارت بهتر، خواننده یا بیننده یا شنوندهی یك مضمون رسانهای بهتر است رابطه و نسبت محتوای یك رسانه با عدالت را در نظر گرفته و نزدیكی یا دوری محتوای یك رسانه از عدالت را مورد توجه قرار دهد تا همیشه در ارتباط با رسانه به جای تسلیم بودن و یا تسلیم شدن به رابطهی یكسویه و انفعالی، رابطهای فعالتر و تعاملیتر داشته باشد.
باید به این گفته افزود كه هر نظام رسانهای دارای یك سلسله مراتب است كه اجزای آن قابل تجزیه و تحلیل و شناسایی است؛ همچنین همین سلسله مراتب است كه محصول نهایی رسانه یا همان محتوای رسانه را میسازد. رفتار و بافت این سلسله مراتب، شبیه یك كارخانه است. در كارخانه هم تمام اجزا- اعم از زیرساختها، نرمافزارها، نیروی انسانی و…- دست به دست هم میدهند تا محصول نهایی خود را با توجه به اهداف از پیش تعریف شده، تحویل مصرفكننده بدهند.
شاید یك تفاوت مهم در مقایسهی رسانهها و كارخانهها این باشد كه در رسانهها كار بهگونهای صورت میگیرد كه مصرفكننده گمان كند یك حقیقت محض را دریافت كرده كه عاری از پیشداوری یا القاءگری است. البته شاید بعضی از كارخانهها هم مُهر استاندارد را به همین منظور بر كالای نامرغوب بزنند تا مصرفكننده گمان كند یك جنس مرغوب دریافت كرده است.
به این ترتیب میتوان گفت محصول نهایی یك رسانه الزاماً آینهی دنیایی كه آن را پوشش میدهد نیست؛ محصول نهایی یك رسانه ممكن است بخشی از جهان یا شكل تحریف شدهای از آن باشد و یا حداقل در بازتاب دادن جهان ناموفق مانده باشد. محتوای رسانه میتواند در خدمت تثبیت یك جریان، گروه یا طبقه و یا در خدمت قدرت حاكمه باشد و آن طبقه و قدرت الزاماً عدالتجو، رهاییبخش و آزادیگرا نباشد.
چنین محصول رسانهایی نمیتواند در خدمت عدالت اجتماعی عمل كند، بلكه در خدمت نیروهایی است كه درصدد عدم تأمین عدالت و یا سلب عدالت اجتماعی هستند. بنابراین میتوان این نكته را در نظر داشت كه آگاهی و اطلاعاتی كه از رسانهها به دست میآید، ممكن است لزوماً به صلاح اجتماع و یا عامهی مردم نباشد. به عنوا مثال در نظر بگیرید بازتاب تهاجم اسرائیل به غزه را در رسانههای گوناگون جهان كه هر كدام از زاویهای به بازتاب آن پرداختند…
در اینجا لازم است دوباره به این نكته اشاره كنم كه سواد رسانهای یك نوع درك متكی بر مهارت است و اگر قرار است از سفرهی رسانهها انتخابهای دقیق و درستی داشته باشیم، آنگاه میتوانیم بر نقش و جایگاه چنین مهارتهایی بهطور خاص تأكید كنیم.
سینما و هواپیما؛ دو مثال تبیین نقش مهارتها
مثال اول: اگر در یك فیلم پسركی دهساله در حال دویدن باشد و در همان هنگام دویدن تبدیل به یك مرد چهلساله شود، برای كسی كه فیلم زیاد دیده است، اتفاق عجیبی نیست. تماشاگر حرفهای سینما میداند كه رجوع به آینده- در این مثال 40 ساله شدن فرد مورد بحث- یا بازگشت به گذشته یك فرد یا یك موضوع، احتیاج به چهل سال انتظار ندارد. این امری بدیهی در سینماست كه میتواند در یك پلان رخ دهد (فلاش فوروارد و فلاشبك).
اما دیدن چنین صحنهای برای كسی كه برای اولینبار است كه فیلم میبیند، ممكن است ایجاد سردرگمی كند و لذا از خودش بپرسد آن پسرك چه شد؟ و این مرد چهلساله كیست؟ اما تماشاگر حرفهای سینما بهتدریج به دانش و مهارتهایی مسلط شده كه لازمهی درك فیلم است و بر اثر آن، نمادهای و نشانههای دیداری در سینما را بهخوبی میشناسد.
مثال دوم: اگر بخواهیم در كابین خلبان یك هواپیما بنشینیم و آن را به پرواز درآوریم نیاز به مجموعهای از مهارتها داریم تا بتوانیم هواپیما را به حركت درآورده، به پرواز كشانده، كنترل كرده و به مقصد برسانیم. مگر غیر از این است؟
مسلط شدن به سواد رسانهای هم مستلزم كسب آمیزهای از مهارتهاست. با این تفاوت كه در دو مثال مربوط به سینما و هواپیما، زودتر به نقش مهارتهای خاص پی میبریم. نداشتن مهارتهای مربوط به زبان سینما به عدم درك فیلم میانجامد و نداشتن مهارتهای مربوط به پرواز، به سقوط و مرگ منجر خواهد شد.
ممكن است بر این گمان باشیم كه در استفاده از رسانهها از مهارتهای كافی برخوردار هستیم، در حالیكه اینجا، موضوع سواد رسانهای میتواند به مهارتهای یك ملوان تازهكار و یا یك ملوان ماهر شبیه باشد. ملوان تازهكار هم به دریا میرود اما ممكن است دیگر رنگ ساحل را نبیند. برخلاف ملوان تازهكار، ملوان ماهر ممكن است حتی در شرایطی كه دریا توفانی است اصلاً عزم آب نكند و اگر هم برود، بهخوبی میداند تا چه عمقی باید پیش رفت و چگونه با امواج مقابله و از آنها عبور كرد و به ساحل بازگشت.
ضرورت سواد رسانهای
تا اینجا باید تا حدودی مشخص شده باشد كه چرا به سواد رسانهای نیاز داریم. امروز در دنیایی زندگی میكنیم كه خواه ناخواه در شرایط اشباع رسانهای قرار دارد. فضای پیرامون ما سرشار از اطلاعات است. به عنوان مثال وقتی تلفن همراه یكنفر به صدا درمیآید، این اطلاعات موجود در فضا است كه پل ارتباط او با تماسگیرنده شده؛ یا زمانیكه یك مودِم میتواند افراد را به جهان بیانتهای اینترنت بكشاند، نشانهای دیگر است از همین شرایط حاكمیت اشباع رسانهای بر جهان؛ و یا حالا كه میلیونها روزنامه و مجله و كتاب و خبرگزاری و شبكهی تلویزیونی بر زمین و زمان میبارد، همه نیاز دارند به اینكه در برابر چنین فضایی، چتری بر سر بگیرند و یك رژیم مصرف اتخاذ كنند. همه نیاز دارند به اینكه در انتخابهایشان بیشتر دقت كنند، درست مانند آنچه مردم در مورد تغذیهی خودشان عمل میكنند. چون مردم اكنون باسوادتر شدهاند، مراقب هستند كه در غذایی كه مصرف میكنند چقدر كلسترول، ویتامین و یا مواد دیگر باید باشد؛ در فضای رسانهای هم باید دانست چه مقدار باید در معرض رسانههای مختلف اعم از دیداری، شنیداری و نوشتاری بود و چه چیزهایی را از آنها برداشت.
زمانی كه در بزرگراههای اطلاعاتی حركت میكنید، سواد رسانهای میتواند به شما بگوید چه مقدار از وقتتان را در چه سایتهایی- اعم از شناخته شده و ناشناخته- و چه مقدار از آن را فرضاً در چت رومها بگذرانید. بنابراین میتوان گفت كه هدف سواد رسانهای در نخستین گامهای خود، تنظیم یك رابطهی منطقی و مبتنی بر هزینه- فایده با رسانهها است. به این معنا كه در برابر رسانهها چه چیزهایی را از دست میدهیم و چه چیزهایی را به دست میآوریم؟ و باز به عبارت بهتر: در مقابل زمان و هزینهای كه صرف میكنیم، در نهایت چه منافعی به دست میآوریم؟ بنابراین یكی از اهداف اصلی سواد رسانهای این است كه استفاده مبتنی بر آگاهی و با فایده از سپهر اطلاعات را تأمین كند.
سه جنبه سواد رسانهای
سواد رسانهای یك موضوع متضلع است كه قدرت درك مخاطبان از نحوهی كاركرد رسانهها و شیوههای معنیسازی در آنها را طرف مورد توجه قرار میدهد و میكوشد این واكاوای را برای مخاطبان به یك عادت و وظیفه تبدیل كند. سواد رسانهای را میتوان بستر منطقی دسترسی، تجزیه و تحلیل و تولید ارتباط در شكلهای گوناگون رسانهای و در همین حال تأمین ضوابط مصرف محتوای رسانهای از منظر انتقادی دانست.
سه جنبهی سواد رسانهای عبارتند از:
الف: ارتقاء آگاهی نسبت به رژیم مصرف رسانهای؛ و یا به عبارت بهتر تعیین میزان و نحوهی مصرف غذای رسانهای از منابع رسانهای گوناگون كه در یك كلام همان محتوای رسانههاست.
ب: آموزش مهارتهای مطالعه یا تماشای انتقادی
ج: تجزیه و تحلیل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رسانهها كه در نگاه اول قابل مشاهده نیست.
بنابراین اولین نكته در موضوع سواد رسانهای توجه داشتن به میزان و نسبت مصرف از هر رسانه در رنگینكمان رسانههاست و سپس توجه به این نكته كه دیدن و خواندن و شنیدن عمدتاً باید از موضع انتقادی باشد و سومین نكته اینكه به نقش دستاندركاران و مالكان رسانهها هم باید توجه داشت.
شاید بتوان گفت تلقیهای نوتر و امروزیتر از سواد رسانهای، بیشتر بر جنبهی دستاندركاران و مالكان رسانهها متمركز است و لذا مقابله با كاركردهای رسانههای بزرگ و غالب را در دستور كار دارد. درواقع كالبدشكافی رسانههایی است كه هدفشان تأمین هژمونی فرهنگی، تعمیم فلسفهی سیاسی و حفظ قدرتهایی است كه خود این رسانهها محصول آنها هستند.
آشنایی با نوه دیجیتال!
به نظر میرسد كه موضوع سواد رسانهای- به عنوان دافعهی فضای اشباع رسانهای و در ستیز با گفتمان غالب رسانههای بزرگ در همین شرایط اشباع رسانهای- در اینترنت نسبت به سایر رسانهها بیشتر و سریعتر رشد كرده و به نوعی میتوان آن را نوهی دیجیتال نقدهای رسانهای كلاسیك بهحساب آورد.
بد نیست یادآوری شود كه تسلط به یك زبان خارجی، مهارت استفاده از رایانه و مهارتهای استفاده از فضای سایبر هم كه خودشان جزو مهارتهای سواد رسانهای به شمار میآیند، میتوانند به بهرهوری مناسبتر از مباحث سواد رسانهای موجود در سایتهای مختص این مبحث در اینترنت كمك كنند.
بیسوادها طعمه میشوند!
اما از آنجایی كه بدون سواد رسانهای، نمیتوان گزینشهای صحیح از پیامهای رسانهای داشت، به گمان من نهادهای آموزشی، مدنی و رسانهای در ایران باید به این امر كمك كنند. نهادهای آموزشی مثل مدارس، دانشكدهها، دانشگاهها و آموزشگاههای مختلف میتوانند مفهوم سواد رسانهای را در كتب درسی ارائه كنند. نهادهای مدنی و صنفی كه هر یك جمعی تخصصی را نمایندگی میكنند نیز میتوانند اعضای خود را تحت آموزش مستمر در زمینهی سواد رسانهای قرار دهند؛ و بالاخره نهادهای رسانهای و انتشاراتی هم میتوانند مفاهیم سادهشدهای از این بحث را در دستور كار خود قرار دهند.
اگر نهادهای پیشگفته در این عرصه فعالتر شوند، بضاعتی كه از طریق سواد رسانهای در اختیار گذاشته میشود، باعث میشود تا مخاطبان درك عمیقتری از آنچه میبینند، میشنوند و میخوانند داشته باشند. در حالیكه میتوان فاقدان سواد رسانهای را طعمههای اصلی در فضاهای رسانهای بهشمار آورد، افراد دارای سواد رسانهای نه تنها اسیر محصولات رسانهای نمیشوند، بلكه قضاوتهای صحیحتری از محیط پیرامون خود دارند.
شما اضافهبار دارید!
یكی دیگر از اهداف سواد رسانهای نشان دادن اضافهبار اطلاعاتی است. در شرایط اشباع رسانهای و در فضای موجود افراد در معرض حجم بالایی از اطلاعاتی هستند كه هرگز به برخی از آنها نیازی ندارند. به عنوان مثال امروزه بسیاری از نوجوانان در جهان، ماركها و علائم تجاری بینالمللی را بهخوبی میشناسند اما این اطلاعات در هیچ زمینهای به كار آنها نمیآید؛ نه قدرت خرید دارند و نه قدرت مصرف، ولی چون در معرض آگهیهای پیاپی قرار دارند، در این زمینه اطلاعات دارند. پس باید از پیامها و اطلاعات اطرافمان براساس نیازهایمان استفاده كنیم تا دچار سردرگمی نشویم. سواد رسانهای این امكان را هم در اختیار میگذارد.
نیاز به تولید ادبیات
باید برای مبحث سواد رسانهای تولید ادبیات كنیم. متأسفانه منبع در این زمینه بهخصوص به زبان فارسی، اندك است اما پر كردن این خلأ با تألیف و ترجمه امكانپذیر است. این فقر ادبیات را نهادهای آموزشی، مدنی و رسانهای در ایران میتوانند پر كنند. در مباحث بینالمللی مربوط به سواد رسانهای 18 اصل وجود دارد كه مورد توجه است. در این زمینه، مطالعه آرای لنمسترمن میتواند مفید باشد. او كه از برجستهترین متفكران حوزهی بینالمللی آموزشهای رسانهای است، پیش از این كتابی منتشر كرده بود كه بهسرعت به كتابی درسی در عرصهی آموزش رسانهای تبدیل شد. این كتاب كه “Teaching the Media” نام داشت، در سال 1985 به علاقهمندان مباحث مربوط به آموزش رسانهای عرضه شد. او كتاب دیگری هم دارد كه انتشارات شورای اروپا آن را منتشر كرده است. نام این اثر، آموزش رسانهای در اروپای دههی 1990 (Media Education in 1990’s Europe) است. نویسندهی مورد بحث از جمله كسانی است كه ترجیح میدهد از “آموزش رسانهای” (Media Education) به جای اصطلاح سواد رسانهای استفاده كند.
تكرار میكنم میتوان در عرصهی آموزش رسانهای و سواد رسانهای تولید ادبیات كرد تا در گام اول مشخص شود دامنه و چارچوب بحث سواد رسانهای چیست. باید ترجمه كرد و همزمان تألیف تا بتوان زمینهی یك مطالعهی تطبیقی را فراهم ساخت و به معیارهایی برای تعقیب اهداف سواد رسانهای دست یافت. وضعیت سواد رسانهای در غرب به دلیل آنكه تكنولوژیهای مدرن تمركز و غلظت بیشتری دارند، باعث شده تا نظریهپردازان و مخاطبان، زودتر خطر مسلح نبودن به سواد رسانهای را درك كنند؛ بنابراین مطالعات و تجربههای بسیار خوبی هم در این زمینه دارند كه میشود از آنها استفاده كرد.
همچنین حمایت نهادهای آموزشی از طریق گنجاندن مفاهیم سواد رسانهای در كتب درسی دانش آموزان و دروس دانشكدههای ارتباطات، میتواند مفید باشد و خود رسانهها هم با توجه به جغرافیای مخاطبان خود، میتوانند مفاهیم مرتبط با سواد رسانهای را منعكس كنند.
*عضو گروه مطالعات بریتانیا- دانشكده مطالعات جهان، دانشگاه تهران
Sorry. No data so far.