محمد جواد لاریجانی
١- مهمترين موضوع براي جمهوري اسلامي ايران در سال ١٣٨٨، انتخابات دهمين دوره رياستجمهوري است كه صحنه سياسي داخلي و روابط خارجي كشور را تحت تأثير خود قرار داده. درواقع پديده انتخابات دهم از دو جهت چشمگير و مهم است: يكي از جهت نفس انتخابات و حكايت آن از رشد ساختار مدني نظام و ديگري رفتار سياسي جناح اصلاحطلب نسبت به انتخابات و وقايع پس از آن.
٢- نظام جمهوري اسلامي، بهعنوان يك تجربه مهم ملي، يعني بناي نظم مدني – سياسي براساس عقلانيت اسلامي، بدون شك مهمترين دستاورد انقلاب اسلامي ايران است. طرح داهيانه نظام كه از يكسو بهجاي عقلانيت سكولار – ليبرال، اسلام را سنگ زيربناي اين نظم مدني قرار داده است و از سوي ديگر تجربه ساير ملل را در بهكارگيري ساز و كار دموكراتيك – يعني ابتناي همه تصميمات ملي براساس رضايت مردم كه از طريق انتخابات قانوني و يا رفراندوم تعيين ميشود – جايگاه تجربه مدني ملت ما را در اين مقطع تاريخي روشن ميسازد. انتخابات دوره دهم، با باز كردن ميدان رقابت كمنظير براي نامزدها و مشاركت وسيع مردم حكايت از توفيق بزرگ تجربه مدني و انقلاب دارد. اين پيروزي نشان داد كه فكر حضرت امام(ره) پا گرفته است و در دنيايي كه مدعيان دموكراسي ليبرال پس از سقوط امپراتوري و مكتب ماركسيستي، هماكنون در صدد جهانگشايي هستند، راه ديگري مبتني بر مكتب الهي ميتواند مطرح باشد.
٣- توفيق پروژه جمهوري اسلامي، گذشته از اينكه استقلال و توانمندي داخلي نظام را بيمه ميكند، موقعيت منطقهاي ايران را در جهان اسلامي و در سطح بينالمللي نيز تعريف ميكند. صحنه بينالمللي معاصر با رفتار يكجانبه و زورمدارانه باند غربي شكل گرفته است. باندي كه آمريكا مدعي رهبري آن است و تعدادي از دول اروپايي متحدان اصلي اش را تشكيل ميدهند و شبكه مافيايي صهيوني موتور محرك و برنامهريز آن است.
باند غربي معتقد است كه پس از سقوط امپراتوري شوروي، فرصت طلايي به دست آورده تا تمام دنيا را زير سيطره خود درآورد. جالب اين است كه اين باند، عليرغم ادعاي «ليبراليسم» دقيقا در عمل، روش و منش ماركسيستها را دنبال ميكند: مبناي باند غربي مانند ماركسيسم مبناي سكولار براي زندگي بشر (فردي و جمعي) است و «دين دستساز» حقوق بشر را مطلق كرده و آشكارا مدعي جهانشمولي (Universalism) آن است. از آن فراتر، براي بسط سيطره خود از مكانيزم وسيع تبليغاتي، شانتاژ سياسي، فشار اقتصادي، كودتا، ترور و بالاخره دخالت نظامي استفاده ميكند.
٤ – پروژه جهانگشايي غربي، با دو چالش عملي و نظري روبهروست: در عمل، كشورهاي بزرگي مانند چين و هند در مقابل آن ايستادهاند و حذف آنان در آينده نزديك محتمل نيست. اما هيچيك از اين دو، چالش نظري براي پروژه غربي محسوب نميشوند. تنها تجربه جمهوري اسلامي است كه چالش نظري و عملي براي پروژه جهانگشايي معاصر است.
نظامهاي مدني كشورهايي مانند چين و هند مشكلي با مبناي سكولار ندارند و حتي نظام دموكراسي – ليبرال را هم رفض نميكنند، منتهي در نحوه رشد اين نظام در جوامع خود مشي «بومي» دارند و لذا به دول غربي اجازه سوءاستفاده ايدئولوژيك نميدهند. اما جمهوري اسلامي يك معارض جدي و سرسخت تئوريك است. جمهوري اسلامي نقشه سكولار براي سعادت انسانها را از بيخ و بن رفض ميكند و بهجاي آن مكتب الهي اسلام را پايه قرار داده است. از آن مهمتر، اسلام را دين «خصوصي» نميداند، بلكه جوهر اصلي آن را در ظهور و پياده شدن در جامعه ميداند و اسلام را فضاي فراگير عقلانيتي ميداند كه تمام اعمال انسان را – چه در حوزه خصوصي و چه در حوزه عمومي – تحت تأثير خود دارد.
اگر تجربه معاصر ايران اسلامي، منحصر به مرزهاي كشور بود، ميدان معارضه با باند غربي حدود كوچكتري ميداشت، ليكن دنياي اسلام به اين تجربه توجه جدي دارد. بهخصوص طرحهاي تحميل دموكراسي غربي در دنياي اسلام يك شكست كامل بوده است و غرب را به نقطهاي رسانيده كه فقط با دولتهاي ديكتاتور و دستنشانده كار ميكند! درنتيجه، جمهوري اسلامي پس از سه دهه بهعنوان بزرگترين و البته تنها دموكراسي جهان اسلام ظاهر شده است! براي غرب ديگر اين يك پديده بومي نيست، يك پديده كاملا جدي و كلان است!
از اينجا بايد بفهميم چرا تجربه مدني ايران خطري بزرگ براي جهانگشايي غربي است. مسئله سلاح اتمي و سلاح موشكي و امثال اينها در قبال اين پديده، بسيار ناچيز است و دقيقا بدينخاطر است كه ابتر ساختن و ناموفق شدن جمهوري اسلامي و نهايتا تغيير نظام اسلامي يك هدف استراتژيك براي باند غربي تعريف شده است.
٥- باند غربي براساس فهمي كه از پديده انقلاب اسلامي و تجربه مدني – سياسي جمهوري اسلامي ايران در برهههاي مختلف زماني داشته است، استراتژي و برنامه اقدام خود را عليه جمهوري اسلامي تعريف كرد. حاميان اين تفكر در ابتداي انقلاب معتقد بودند كه حضرت امام(ره) ناتوان از اداره مملكت و بالاخص «نظامسازي» هستند. باند غربي بهدنبال برداشت نادرست از تشكيل دولت موقت، در صدد كودتاي نوژه برآمد و پس از ناكامي اين مسير، با تمامي امكانات در جنگ تحميلي وارد شد و بهدنبال آنكه پس از هشت سال جنگ، شاهد پيروزي عظمت ملت ايران بود، اجبارا با دستان خود ديكتاتوري را كه در كشور عراق پرورش داده بود، ساقط ساخت!از اين مرحله به بعد برنامه اقدام غرب عليه ايران، مركز ثقل خود را از مقابله نظامي (سخت!) به مقابله فرهنگي – سياسي داخلي (نرم) تغيير محل داده كه تضييقات اقتصادي، اقدامات تروريستي و تهديدات نظامي معد آن هستند. در اين مسير، غرب جريان «اصلاحطلبي» در ايران را لانه توطئههاي خود كرد و در اولين پرده پس از پيروزي آقاي خاتمي در انتخابات رياستجمهوري، يكباره مجموعه رنگارنگي از نويسندگان، گويندگان، فيلسوفمآبان و اسلامشناسان، بهعنوان «دگرانديشي»، «نوانديشي» و… به ميدان آمدند و با كمك بيتالمال مسلمين با تمام توان به تخطئه تجربه اسلامي ملت و تبليغ مشي سكولار و دموكراسي ليبرال پرداختند و در اين مسير هيچ حد و مرزي براي خود قائل نشدند. از سوي ديگر عناصر سياسي اصلاحطلب، به توطئههاي امنيتي متعدد و راهاندازي تظاهرات همراه با درگيري مشغول شدند! تا اينجا استراتژي غرب موفق بود! اما مشي داهيانه، شجاعانه و حكيمانه رهبر شجاع اين ملت، بدون آنكه ماهيت نظام و ساختار رو به استحكام آن ضربهاي ببيند، ميدان را براي گزينش مردم و تصميم آنان مهيا ساخت و اصلاحطلبي با ناكاميهاي فراوان روبهرو شد و اين امر در انتخابات نهم به اوج خود رسيد! متأسفانه جريان اصلاحطلبي بهجاي اينكه اشتباهات خود را دريابد و از نقاطي كه پا را فراتر از مرزهاي نظام و قانون گذاشته بود، بازگردد و راه سوءاستفاده باند غربي صهيوني را سد كند، مسير خطرناك انحراف را ادامه داد و بهخصوص بيمحتوا بودن جريان اصلاحطلبي و اتكاي فوقالعاده به «هنجارهاي بياني» و اقدامات «نمادين»، اين جريان را بيش از پيش نسبت به سوءاستفاده دشمنان ملت آسيبپذير كرد. رهبراني كه براي پيشرفت مملكت حتي يك انديشه و نظر قابل توجه نداشتند، يكباره مدعي نجات ملت شدند و در آستانه انتخابات دهم تصميم گرفتند «تا آخر خط بروند!»
با تأسف بايد اضافه كنم مشي سياسي خطاآلود و مملو از عصبانيت جناب آقاي هاشميرفسنجاني كه ايشان پس از شكست در انتخابات نهم از خود نشان دادند، در كشاندن جريان اصلاحطلبي به ورطه نفاق و خروج عليه نظام مؤثر بود و بدينترتيب فتنه پس از انتخابات دور دهم رياستجمهوري شكل گرفت. فتنهاي كه در آن تمام عناصري كه با نظام اسلامي دشمني داشتند، از منافقين، كومله و چريك فدايي گرفته تا سلطنتطلبان و همجنسبازان سانفرانسيسكو نشين، از مرحوم آيتا… منتظري گرفته تا اوباما، ساركوزي، خانم مركل، دولت بريتانيا، رژيم صهيونيستي، بهاييت و… با تمام توان به حمايت از خوارج نظام برآمدند! و اهرمهاي خود را فعال كردند؛ هجوم بهمنوار رسانهاي، نفاق و شيطنتهاي سياسي، اقدام براي شورش و ناامني و برنامهريزي و اقدامات تروريستي همراه با تهديدات خارجي تنها نمونههايي از اين اهرمهاست. اما خداوند سبحان، ملت ايران را با رهبري كمنظير خود بر اين توطئه كه به نظر من پيچيدهترين، وسيعترين و فراگيرترين تهاجم باند غربي عليه جمهوري اسلامي ايران بود، پيروز كرد! اين يك پيروزي بزرگ پس از پيروزي در برگزاري انتخابات با رقابت وسيع و مشاركت بينظير است. لطف الهي، ضربه دشمن را به فرصتي براي تجلي و بروز توان ملي تبديل كرده است و راه آينده را پاكسازي كرد. جل شأنه و عظم مكره!
٦- بدينترتيب سال ١٣٨٩ فرا ميرسد و آن را بايد مقارن با دوران پس از فتنه ناميد. ويژگيهاي اين دوران چيست؟
اولا؛ ظرفيت وسيع و بالاي نظام جهت رقابت در چارچوب قانون براي همه گروهها و عناصري كه معتقد به تجربه مدني – سياسي امروز ايران اسلامي هستند و جمهوري اسلامي را قدر ميشناسند، ميدان وسيعي براي توسعه سياسي – مدني كشور باز كرده است.
ثانيا؛ توانمندي و كارآمدي اركان حفاظتي نظام رونمايي شده است! آنان كه با كاريكاتور انقلاب هوس تغيير نظام اسلامي را در سر داشتند و استظهار به حمايت رسانهاي و مالي و سياسي طيف وسيع دشمنان اسلام و ايران دلگرمشان كرده بود، دريافتند كه جمهوري اسلامي بسيار ريشهدار و قوي است و چالشهاي بزرگ را ميتواند برتابد!
ثالثا؛ باند غربي، با رهبري آمريكا و تحريك صهيوني، مجبور به تعديل برنامه اقدام خود عليه جمهوري اسلامي ايران است. آمريكا از يكسو سعي ميكند «فتيله» طيف معاند را كه جمع كرده، پايين بكشد و از سوي ديگر اين مجموعه «فكاهي» را همچنان بهعنوان يك اهرم «قابل» براي استفاده در فرصت مناسب در «آخور» حمايتي خود نگه دارد.
تحرك در تعامل با ايران، همراه با فشار و تضييقات و فاصله گرفتن از «ادبيات نظامي» همراه با عصبانيت رژيم صهيوني، از ديگر ويژگيهاي دوران پس از فتنه است. شايد كلوپ غربي در اين دوره مسئوليت پرخاشگري عليه جمهوري اسلامي ايران را عمدتا به رژيم صهيوني واگذار كند! اما خصوصيت بارز رفتار باند غربي در دوران پس از فتنه، تحير آنان در نحوه پيشبرد استراتژي تخاصمي است؛ حال سئوال مهم براي آنان اين است كه با جمهوري اسلامي ايران بهجاي چه بايد بكنند، چه ميتوانند بكنند! اگر فتنهاي با اين ابعاد و بهكارگيري وسيعترين طيف از اشخاص و گروهها ناكام مانده است، پس چه راهكاري وجود دارد؟ رابعا؛ پاسداري از نظام مدني – سياسي كه تحت عنوان جمهوري اسلامي در ايران عزيز پا گرفته است، با توجه به ماهيت ويژه و منحصر بهفرد بودن آن در تاريخ معاصر بايد موضوع جدي حاكميت باشد. برنامههاي توسعه سياسي بايد در نهايت جديت و اهميت تلقي شوند و حفاظت نظام سياسي از بدنماييها و تهديدات و انحرافات و معرفي درست از اين تجربه ملت ايران بايد پايه مجموعهاي وسيع از اقدامات متناسب باشد
Sorry. No data so far.