اگر بخواهيم راجع به مهر و نفقه و ارث و حق طلاق زنان سخني به ميان آوريم ناگزير به ذكر تاريخچهاي از پيدايش آن هستيم. ضمن اينكه موضوعات و مباحث فوق موضوعاتي هستند كه امروزه اين سوال پيرامون آن دور ميزند كه آيا با ورود به دنياي مدرن ما باز هم نيازمند به چنين مباحث و حقوقي هستيم يا نه؟
آيا اساسا نميتوان گفت كه دوره اين امور سر آمده و در دنياي مدرن ما نيازمند به رويكرد ديگري در خصوص امور اينچنيني مربوط به انسانها و به طور خاص بانوان هستيم؟ لذا براي اينكه بتوانيم راجع به آينده تصميم بگيريم ناگزير از ذكر تاريخ مربوط به آن هستيم.
جالب اينجاست كه عليرغم ورود بشر به دنياي مدرن و ادعاي بشر امروزي به عدم نياز به اين مباحث، اين مباحث همچنان در اكثر محافل و مجالس چه از نظر حقوقي و چه از نظر فقهي و اخلاقي و اجتماعي بحث برانگيز و قابل نقد و دفاع و يا حداقل قابل تامل مينمايند.
مهريه: تاريخچه مهريه به زمانهاي پيشين باز ميگردد، اساسا در روزگاران گذشته به دلايل نامعلومي ازدواج باخويشاوندان جائز شمرده نميشرده است و مردان براي انتخاب همسر ناگزير به رجوع در ميان قبايل و طوايفي غير از قبايل و طوائف خود بودهاند لذا هنگامي كه مردي به ميان قبيله ديگري براي امر خواستگاري و ازدواج ميرفت مشكلي براي انتخاب همسر نداشت و بيشتر اوقات درخواستش پذيرفته ميشد، ولي تفكري كه در آن دوره رايج بود اين بود كه فرزنداني كه از اين ازدواج حاصل ميآمدند، فرزندان زن به حساب ميآمدند و نه فرزندان مرد چرا كه مردان در آن دوره از نقش خود در توليد فرزند اطلاع نداشته و زنان را فقط موثر در توليد فرزند ميدانستند. مرد در اين دوره در ميان قبيله زن به عنوان يك موجود طفيلي، كه زن فقط به نيروي بدني او و ارتباطات دوستانه با او احتياج داشته به سر ميبرده است.
به اين دوره، دوره «مادر شاهي» گفته ميشود جالب اينجاست كه اگر فرزندان حاصله احيانا شباهتي به پدر داشتند كه طبعا اين امر هم بسيار پيش ميآمد، مرد علت اين شباهت را در نمييافت و هم او و هم فرزندانش نسب را از طريق مادر ميدانستند.
دوره بعد، دوره «پدرشاهي» است. در اين دوره هم، چون دوره پيشين ازدواج با همخون جايز شمرده نميشد ولي ديگر مرد به نقش خود در توليد مثل واقف شده بود و موازنه به نفع او برگشته بود، اين بار او خود را صاحب فرزند ميدانست، رئيس خانواده شده بود و زن تابع بيچون و چراي مرد گشته بود.
مشكلي كه به طور كلي در اين زمان رخ داد اين بود كه در ميان قبايل و طوائف بيشتر اوقات جنگ و درگيري و خونريزي بود و ديگر مانند دوران مادر شاهي مرد نميتوانست به راحتي از هر قبيلهاي كه ميخواست همسر خود را انتخاب كند. اينجا بود كه چاره را در ربودن زن و همسر مورد علاقه خود از ميان ساير طوائف و قبائل يافت.پس مي توان گفت كه در اين دوره هم از مهر خبري نبود.
وقتي ثروت افراد بشر زياد شد فكر پرداخت مهريه به ذهن او افتاد
دوره بعد، دورهاي بود كه صلح جايگزين جنگ شده بود و مردان به راحتي به قبيله موردنظر خود ميرفتند و دختر مورد علاقه خود را انتخاب ميكردند.اما بايد مدتي براي پدر آن دختر كار ميكردند و سپس به جاي اجرت خود و در قبال خدمتي كه به پدر دختر مي نمودند پدر هم دختر خويش را به مرد داده و دختر به سوي قبيله مرد رهسپار ميشد.
دوره بعدي، دورهاي بود كه كم كم ثروت افراد بشر زياد شد، در اين وقت مرد به اين فكر افتاد كه به جاي سالها كار و خدمت براي پدر مرد، از همان ابتدا هديهاي در خور و شايسته به خانواده زن تقديم كند و بدون هيچ دردسري زن را از آنان بگيرد، اين دوره شروع پرداخت مهريه به شمار ميرود.
مهريه در نظام حقوقي اسلام: در اسلام، مهريه فقط متعلق به خود زن است ،نه پدر، نه شوهر و نه هيچ كس ديگري نميتواند اين حق را از او سلب كند. زن در اسلام به اختيار خود ازدواج ميكند و هنگامي كه ازدواج نمود وظيفه خدمت در خانه شوهر را ندارد بلكه محصول كار و زحمتش به خود او تعلق دارد و مرد نميتواند او را مجبور به كار و خدمت به خود كند.
سوالي كه اينجا پيش ميآيد اين است كه اگر اسلام زن را از لحاظ اقتصادي مستقل ميداند و از جنبه حقوقي او را محتاج به قيم و سرپرستي (جز در موارد خيلي خاص) نميداند و از آن طرف مالك مهر خودش نيز هست پس فلسفه مهر چه چيزي ميتواند باشد؟ چرا كه در گذشته فلسفه پرداخت مهر همان بازخريد دختر از پدر بود، نفقه مرد هم به مثابه پولي بود كه هر مالكي براي مملوك خود هزينه ميكند.
اما اكنون چه؟ مهر چه جايگاهي و چه لزومي ميتواند داشته باشد؟ در ادامه يادداشتهاي بعد پاسخ اين سوال را خواهيم داد.
Sorry. No data so far.