مهم نیست که ما چند دقیقه زودتر میرسیم یا دکتر مرندی چند دقیقه دیرتر میآید، اما یک دانشجوی شهرستانی اجازه میخواهد قبل از مصاحبه ما چند دقیقه با دکتر مشورت کند: «زبان، زبان، زبان! زبان یاد بگیر، از همین امروز شروع کن…» این تقریبا همه توصیههای دکتر مرندی به آن دانشجو بود که به نظرم هرکسی هم از دکتر توصیه بخواهد، همین را میگوید…
با اینکه آقازاده است اما «آقازاده» نیست یکجا از دهانش درمیرود که در کربلای چهار و پنج آر.پی.جی زن بوده است و پنهان هم نمیکند که در سیاست امروز هم «بچه جنگ بودن» برایش یک ملاک و ارزش است، لابد به همینخاطر است که از سایتهای اصولگرا بیشتر خوشش میآید!
آر.پی.جی زن دیروز کربلای پنج، امروز با رسانههای غربی بهعنوان «مدافع نظام»، سخن میگوید و به اصطلاح ماشه میچکاند و همزمان در دانشگاه مطالعات جهان، به دانشجویانش نقد ادبی انگلیسی و تاریخ آمریکا درس میدهد.
اینقدر مصاحبه کرده است، که هر گروه تازه تلویزیونی که برای مصاحبه میآید، خود دکتر بهترین جای دوربین در اتاق را به اکیپ فیلمبرداری نشان میدهد، اصراری به گرفتن ژستهای خاص آکادمیک ندارد و حتی از «کت» هم فراری است، اگر کمی روی تکیه کلامها و سبک سخن گفتنش زوم کنی، یک رگههای پنهانی از «انگلیش با لهجه آمریکن» را پیدا میکنی خوب، طبیعی هم هست، چون دکتر متولد آمریکا است و البته به شوخی گفت حاضر است این تابعیت اجباری را به هرکس که بخواهد ببخشد! از حرفهایش خوب میشود فهمید که معتقد است، اما متعصب نه، چشم بر قوتهای دشمن و ضعفهای خودی نمیبندد. دکتر مرندی دوست دارد همیشه «مستقل» و «معلم» بماند و از همین موضع، از «نظام» دفاع کند، گفتوگوی ما قرار بود یک ساعت باشد، اما سه ساعت طول کشید، از بس که دکتر خاطرههای ناگفته و محرمانه گفت! راستی کدام آقازاده را سراغ دارید که ته لهجه آمریکایی داشته باشد، آر.پی .جی زن هم بوده باشد؟!
آقای مرندی، بهعنوان اولین سئوال، شما بهعنوان یک صاحبنظر، فضای رسانههای بیگانه و غربی بعد از انتخابات ریاستجمهوری ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ این فضا چه مولفهها و خصوصیاتی داشت و چگونه شکل گرفت و نهایتا به کجا رفت؟
واقعیت این است که رسانههای خارجی در قبال تحولات اخیر ایران برخورد یکسانی نداشتند، رسانههای چینی و آسیایی نگاه متفاوتی با رسانههای غربی در قبال ایران داشتند، آن چیزی که من میتوانم درموردش توضیح بدهم، نوع رسانههای غربی است. ببینید نگاه رسانههای غربی بعد از پیروزی انقلاب به مسائل ایرانی تقریبا همیشه منفی بوده است و شما واقعا نمیتوانید یک مورد مثبت در رسانههای غربی در مورد ایران پیدا کنید. اتفاقا اگر شما جهتگیری و رویکرد رسانههای غربی در زمان نخستوزیری مهندس موسوی را در نظر بگیرید و تصویری که از ایشان در رسانههایی مثل نیوزویک، تایم و رسانههای دیگر ساخته میشد را در نظر بگیرید، کاملا منفی و شبیه آن تصویری است که امروز آنها از آقای احمدینژاد ساختهاند.
اما رویکرد مهم رسانههای غربی بعد از انتخابات ریاستجمهوری دهم جا انداختن این مفهوم بود که جمهوری اسلامی دیگر مقبولیت مردمی ندارد و مردم ایران خواهان یک سبک زندگی غربی هستند و به همین خاطر به صورت حداکثری به ناآرامیها و تظاهرات و آشوبها میپرداختند و سعی میکردند یک نوع شبیهسازی تصویری با تحولات اروپای شرقی در پایان دهه هشتاد میلادی و… ایجاد کنند؛ بهطور کلی «خستگی مردم از نظام» از یکسو و تخریب و تضعیف چهره نظام و رهبری از سوی دیگر، رویکرد ثابت رسانههای غربی در حوادث اخیر بود.
این رویکرد تا آذرماه امسال بر رسانههای غربی برقرار بود، اما رویکرد دیگر رسانههای غربی که ناشی از عدم شناخت واقعیات جامعه ایرانی بود، این بود که فکر میکردند حوادث روز عاشورا دیگر نقطه عطف است و به اصطلاح کار نظام تمام است و این رسانهها با همه حرفهایگری گول سبزها را خوردند که میگفتند در 22 بهمن کار دیگر تمام است. به نظرم بزرگترین اشتباه سبزها بزرگ کردن 22 بهمن و تبلیغ برای حضور در آن بود که غربیها در این دام افتادند و امروز میبینیم که این فضای سرخوردگی هنوز در بین آنها وجود دارد.
شاید سئوالی که برای خیلی از کسانی که مناظرههای داغ شما را در رسانهها میدیدند مطرح باشد، این است که شما بهعنوان مدافع دولت آقای احمدینژاد در این مناظرهها شرکت میکردید و به نوعی از آقای رییسجمهور برای بیان مواضع دولت نمایندگی داشتید یا خیر؟ یا بهتر است اینطور بپرسم که چه شد شما وارد این مناظرهها شدید؟
لازم است این را توضیح بدهم که حضور من در رسانهها منحصر به این حوادث اخیر نبود؛ من 2-3 سالی است که در شبکه الجزیره انگلیسی در بحثها و مناظرهها حاضر بودم ولی بعد از انتخابات، این حضور خیلی پررنگ شد. در حوادث اخیر، دیگر حضورم تقریبا در الجزیره به صورت روزانه شده بود، اما در پاسخ به سئوال شما باید بگویم که اصولا من در انتخابات اخیر ریاستجمهوری به آقای احمدینژاد رأی ندادم! البته من تنها کسی در خانوادهام بودهام که به آقای احمدینژاد رأی ندادم، بقیه خانواده حس کردند به دلایل مختلف، و با وجود انتقادات، باید به احمدینژاد رأی بدهند.
حضورم در مناظرهها و مباحث رسانههای غربی صرفا برای دفاع از اصل نظام بود، آنچه که مهم بود این بود که آقای احمدینژاد رأی آورده و آقای میرحسین موسوی ادعای تقلب کرده بود و نهایتا سندی رو نکرد و همین آشفتگیها و آشوبهایی را پدید آورد و بنده برای دفاع از نظام در این آشفتگیها وارد شدم. بنده مقام دولتی نبودم و نیستم و با آقای احمدینژاد هم ارتباطی ندارم و همانطور که گفتم به ایشان رأی هم ندادم. البته برخیها دوست دارند برای اینکه اثر حرفهایم را کم کنند مرا به دولت منتسب کنند، بحث حمایت از آرای مردم بحثی است که به اصل نظام برمیگردد و من سعی کردم مدافع آن باشم، گروههای سبز و ضدانقلاب و رسانههای آمریکایی علاقه خاصی داشتند که مرا صرفا نماینده و سخنگوی دولت بدانند، در صورتی که اگر آقای احمدینژاد الان به این اتاق بیایند، مرا نمیشناسند و من تا امروز حتی یک جمله هم با آقای احمدینژاد صحبت نکردهام.
نکته جالب این است که حتی کسی به من نگفت که در مناظرهها چه بگویم یا چه نگویم و خیلی از جاها من واقعا نمیدانستم موضع رسمی ایران چیست. میرفتم در اینترنت سرچ میکردم و اطلاعات خودم را افزایش میدادم، من هیچ مجوز و هماهنگی با داخل نداشتم، فقط حس تکلیف و دفاع از خون شهیدان را داشتم و خوب هم میدانستم که با فحش و تهمت و اهانت مواجه خواهم شد، اما این حضور را برای خودم لازم دانستم و وارد میدان شدم.
شما در سالهای اخیر در کدام رسانهها حضور داشتید؟
الجزیره انگلیسی (شاید چندصدبار)، پرس.تیوی، چندبار سی.ان.ان، رادیو و تلویزیون بی.بی.سی انگلیسی، تلویزیون چین، پاکستان، رادیوهای محلی کشورهای اروپایی و آفریقایی و… جاهایی بوده است که بنده در آنجاها حضور داشتم. البته الجزیره انگلیسی در آمریکا دیده نمیشود و اجازه پخش ندارد اما اخیرا موفق شده است با تغییر رویکرد خود، غربپسندانهتر شود و اجازه پخش در کانادا بگیرد.
آغاز حضورهای جنجالی شما در رسانههای غربی از کجا شروع شد؟
چیزی که باعث شد رسانههای غربی با من به اصطلاح مسئلهدار بشوند، گفتوگوی با سی.ان.ان و آقای فرید زکریا بود؛ وی از طریق ایمیل از من دعوت کرد و ما توافق کردیم که یک مصاحبه 20 دقیقهای داشته باشیم، ما 22 دقیقه صحبت کردیم، جالب است بدانید آنچه که پخش شد تنها 8 دقیقه بود و بقیه آن گفتوگو سانسور شد، اما با این حال گفتگوی خوبی بود که در شرایط تند آن روزها (مرداد ماه) انجام شد. در آن مناظره آقای زکریا چند بار عصبانی شد و پرخاشگری کرد و این آغاز دشمنیها با بنده بود. همین مناظره بود که باعث شد ایرانیان مخالف نظام مقیم آمریکا علیه من فعال شوند و حساسیتها بالا برود و حملات گستردهای در اینترنت و فضای مجازی صورت بگیرد.
آقای مرندی، حتما از این حملات و چالشها خاطرات و حاشیههای جالبی به یاد دارید، فکر میکنم برای خوانندگان ما هم شنیدن این حواشی و خاطرات جالب باشد، میشود چند مورد از این خاطرات را بازگو کنید؟
مهمترین این حملات تهدید به مرگ بود که در چند مورد بهطور رسمی و حتی با اسم و مشخصات و… انجام شد، مثلا حتی ایمیلی از دانشگاه برکلی آمریکا دریافت کردم که آنهم تهدید به مرگ و… بود. به نظرم عمده ایمیلهای تهدیدکننده از آمریکا بود البته ایرانیان زیادی هم در خارج از کشور بودند که واکنشهای جالب و مثبتی داشتند و از مواضع بنده تشکر میکردند، اما بعضی از ایمیلهای ایرانیان مقیم آمریکا خصمانه و تهدیدآمیز بود، حتی دامنه این تهدیدات به ایران هم کشیده شد و مثلا چراغهای منزل ما را شکستند! بالاخره یک موقعی بچههای مردم در جبههها پرپر میشدند و قطعه قطعه میشدند، ما هم قربانی رسانهای شدیم برای آبروی انقلاب و نظام که البته پشیمان هم نیستم.
این هشت ماه اخیر، بهخصوص 4 ماه اول، از جهاتی سختترین روزهای عمرم بود، فحشی نبود که به من نداده باشند، مودبانهترین فحشها مزدور و قاتل و… بود، ولی آنچه که سخت بود، آن حالت نابرابری رسانهای و تنها بودنم در مقابل دوربینها بود؛ اما همینها باعث شد که توکلم خیلی بالا برود، البته خیلی خوب میدانم که اگر من و امثال من هم از خط خارج بشویم، خدا از ما بهتر را به میدان میآورد.
در کنار این خاطرات باید به خاطرات خوب هم اشاره کنم. واقعا تاحالا نشده است در همین تهران به خیابان بروم و کسی مرا بشناسد و از من تشکر نکند، یکبار برای شرکت در یک کنفرانس با چند نفر از دانشجویانم به بیروت سفر کرده بودم، یکی از دانشجویان و همکارانم که دختر با سواد و فاضلهای بود، مقالهای در نقد رسانههای غربی نوشته بود ولی یکی دو آمریکایی که در آن کنفرانس حاضر بودند، به این دختر دانشجو تاختند و این خانم قدری دچار حالت سرخوردگی و ناامیدی شد و به من گفت: واقعا کار ما چه فایدهای دارد و… درست چند لحظه بعد از این برخورد، در حالی کنار خیابانی در بیروت ایستاده بودیم، ناگهان یک مردی جلویم ظاهر شد و به من گفت شما همان نیستی که توی شبکههای خبری مناظره میکنی و… وقتی جواب مثبت دادم، با هیجان گفت: در فلان مناظره و فلان جا، خیلی خوب پدرشان را درآوردی! یک چیزهایی را از مناظره گفت که خود من یادم نبود، بعد هم حسابی از من تشکر کرد و رفت، من همانجا به آن خانم گفتم دیدی؟ نگو کار ما فایده ندارد، جالب این بود که در طول آن سفر تنها همین یک مورد بود که کسی مرا شناخت و درست در همین وقت لازم، خدا این فرد را جلوی ما گذاشت.
من فقط طی این مدت، بالای هزار ایمیل دریافت کردم که حدود 870 مورد از آنها در حمایت از ایران بود.
یکی از نقاط ضعف ایران در اینگونه نبردهای رسانهای، نبود یا کمبود چهرههایی است که بروند در رسانههای بینالمللی با طرف مقابل بحث و مناظره کنند، شما که با این فضا بهخوبی آشنایی دارید، میتوانید چند چهره مناسب برای این کار معرفی کنید؟
تعداد زیادی هستند که از عهده این کار برمیآیند، تعداد زیادی از دانشجویان خودم در همین دانشگاه هستند که میتوانند این کار را انجام بدهند، ولی متاسفانه اینها به بازی گرفته نمیشوند و من فکر میکنم نظام به این ظرفیت رسانهای و سیاسی بیتوجه بوده است. مشکل عمده در این باره این است که به نظر میرسد نظام به افکار عمومی مردم کشورهای غربی بیاعتناست، البته آقای احمدینژاد بعضا حرکتهایی در این خصوص میکند ولی من فکر میکنم که این نوع ارتباطات و مصاحبهها الزاما ایشان را محبوب نکرده است، هرچند که در کشورهای اسلامی و جهان سومی بازخورد این مصاحبهها برای ایشان مثبت و محبوبیتبرانگیز است، اما اگر از من نظر خواسته شود، میگویم که این روش، برای جذب افکار عمومی غربی روش مناسبی نیست و باید یک رویکرد طراحی شده و تعریف شده و منظم برای ارتباط با افکار عمومی غرب در ایران شکل بگیرد، این را هم باید بگویم که جز خود غربی ها، کسی رسانههای غربی را قبول ندارد. من یک خاطرهای در این مورد بگویم، در سال 1365 به حج مشرف شده بودم، یک آقای اهل نیجریه کنارم نشست و گفت از کدام کشوری و تا گفتم ایران، گفت: خمینی؟ خمینی؟ و با خوشحالی مرا تحویل گرفت، من از این رفتار شوقانگیز واقعا تعجب کردم و پرسیدم چرا امام را دوست داری و… گفت من به رادیو بی.بی.سی و صدای آمریکا گوش میکنم، چون این رسانهها علیه خمینی بد میگویند، پس حتما آدم خوبی است! اکثر مردم دنیا تجربه مثبتی از آمریکا و غرب ندارند و برای همین به اخبار و رسانههای آنها بیاعتماد هستند؛ همین مسئله برای آقای چاوز هم صدق میکند.
نظر شما درباره مناظره اخیر آقای جواد لاریجانی در شبکه سی.ان.ان با خانم امانپور چیست؟
البته من مصاحبه را ندیدم، ولی متن فارسی آن را خواندم که بسیار خوشم آمد، رویکرد زیرکانه و خوب آقای لاریجانی این بود که ما به غربیها بدهی نداریم و باید مقتدرانه حرف خودمان رابزنیم.
اگر موافق باشید به مناظره معروف شما در بی.بی.سی بپردازیم، از شرایط و حواشی و متن آن مناظره برایمان بگویید.
بله موافقم، اول این را بگویم که وقتی بنده یا امثال بنده را به این مناظرهها دعوت میکنند، شرایط را قطعا بهنفع ما طراحی نمیکنند، ضمن اینکه شما باید بدانید که بی.بی.سی پیچیدهترین رسانه غربی است و اصولا حتی با رسانههایی مثل سی.ان.ان و… از نظر پیچیدگی و زیرکی قابل مقایسه نیست. وقتی بی.بی.سی از من دعوت کرد که برای این مناظره به استودیوی دوحه آنها بروم، به من نگفتند که طرف مقابل من چه کسی است، آنها در ابتدا گفتند همتیمی من در مناظره آقای اسکات ریتر است، که ایشان متخصص مسائل فنی هستهای است و سابقا جزو تفنگداران دریایی آمریکا بوده ولی تغییر موضع داده و به منتقد سرسخت سیاستهای آمریکا تبدیل شده است، من هم قبول کردم چون ایشان را میشناختم، درست قبل از اینکه به دوحه پرواز کنم، ناگهان به من گفتند که آقای اسکات ریتر در مناظره نیستند و به جای او کس دیگری را انتخاب کردهاند که این شخص (آقای دکتر محجوب زیوری) باوجود همه بزرگواری به اندازه آقای ریتر مسلط نبود. درست بعد از پرواز و قطعی شدن برنامه خبر دادند که در مناظره آقای نوریزاده هم هست که او دو ویژگی بسیار شاخص دارد، اول اینکه بهشدت خالیبند است، یعنی از بزرگترین خالیبندهایی که من تا به حال دیدهام، و دومین شاخصه رفتاری ایشان این است که عملا و رسما به چیزی بهعنوان اخلاق پایبندی ندارد و حاضر است هر چیزی را در مناظره بگوید، اعم از دروغ، تهمت، راست و… برایش هم ایران و… اهمیتی ندارد و صرفا میخواهد با هر وسیلهای جمهوری اسلامی را تکذیب و تضعیف کند.
در این مناظره، سئوال سختی طرح شده بود، «آیا به برنامه هستهای ایران اعتماد کامل دارید؟»، خوب شما میدانید که بسیاری از زنان حتی به شوهر خود اطمینان کامل ندارند! چه برسد به اینکه شما این سئوال را از دانشجویان و مردم عرب یا غربی درباره برنامه هستهای ایران بپرسید و جواب بگیرید، آنهم کسانی که خود بی.بی.سی دعوت کرده است یا حاضر شوند به استودیوی بی.بی.سی بروند.
یک بروشوری حاوی اطلاعات و پوستر ضدایرانی در موضوع هستهای هم به حاضران مناظره داده بودند که من اصلا از وجودش خبر نداشتم و وقتی به استودیو رفتم، آن را در دست حضار دیدم، ولی به لطف خدا مسئله طوری پیش رفت که حتی یکی از تماشاچیان بلند شد و گفت اصلا ایران باید بمب اتمی بسازد! در رایگیری هم که در پایان این برنامه کردند، 48 درصد حاضران به برنامه هستهای ایران، اعتماد کامل داشتند و 52 درصد هم اعتماد صددرصد و کامل نداشتند. از این جالبتر رایگیری اینترنتی بود که 70 درصد مخاطبان اعلام کردند به ایران اعتماد دارند. پیامد مهم این مناظره این بود که چهره نوریزاده بهعنوان یک دروغگوی بزرگ که حاضر است هرکاری بکند تا دنیا را علیه ایران بشوراند، نشان داده شد. جالب است که من هیچ استرسی نداشتم ولی نوریزاده که چهره ثابت شبکههای غربی است، عرق کرده بود و استرس گرفته بود. بعد از انجام مناظره و در وقت استراحت، یکی از دست اندرکاران مناظره از بی.بی.سی به من گفت ما فکر نمیکردیم حتی 10 درصد هم رأی بیاورید(در آن سئوال آیا به برنامه هستهای ایران اعتماد کامل دارید یا خیر) و خود ما هم جا خوردیم از این رأی بالا.
البته لازم است این را هم بگویم که این هنر بنده نبود، حرفهای جمهوری اسلامی منطق دارد و اگر سخن منطقی ما پخش شود و اجازه پخش به آن بدهند، مردم را جذب میکند، متاسفانه نمیگذارند صدای انقلاب به همه برسد. واقعیت این است که ما اصلا کار رسانهای جدی و حرفهای را هنوز شروع هم نکردهایم، رسانههای غربی در این مورد از ما خیلی جلوتر هستند؛ با این تفاوت که منطق آنها به قوت ما نیست. رسانههای غربی بدجنس اما شدیدا جذاب هستند! رسانههای داخلی ما متاسفانه حرفهای عمل نمیکنند.
شما مهمترین نقاط ضعف رسانه ملی در هماوردی با رقبای رسانهای خودش را چه مواردی میدانید؟
ببینید، الان مهمترین ضعف رسانه ملی ما این است که حالت تدافعی دارد و تا از این حالت تدافعی و منفعلانه خارج نشود، نمیتواند به اثرگذاری واقعی و حرفهای برسد، البته تا حدودی هم حق دارد، چون فضای حمله به نظام اینقدر شدید بوده است که رسانه ملی احساس میکند چارهای جز این نداشته است. تنها کشوری در دنیا که دهها شبکه تلویزیونی خارجی علیه حکومت آن برنامه دارند و موضعگیری میکنند، ایران است، ولی با این اوصاف رسانه ملی نباید از مناظرههای صریح و داغ بترسد و باید پا به عرصه حرفهای شدن بگذارد. ببینید، الان چند صد شبکه تلویزیونی و صدها وبسایت با کمک دولتهای خارجی مرتب علیه ایران برنامه پخش میکنند، اصلا اشکالی ندارد رسانه ملی ما بخشی از این حرفها را هم پخش کند و در کنارش جواب ایران را پخش کند. اینطور جذابیت رسانه ملی بیشتر میشود، باید باور کنیم که اگر منطق انقلاب اسلامی قوی نبود، با این حجم انبوه حملات سی ساله در عرصههای سیاسی، رسانهای دوام نمیآوردیم. آزاداندیشی در رسانههای غربی فقط یک خیالپردازی است.
آقای دکتر! سختترین سئوالی که از شما در طول مناظرهها و مباحث شد، چه بود و پاسخ شما به این سئوال سخت چه بود؟
در اوج ناآرامیهای انتخابات، در یکی از مناظرهها با شبکه الجزیره انگلیسی، فیلم کشتهشدن مرحومه ندا آقاسلطان را در کنار درگیریهای خیابانی پخش میکردند و به من میگفتند تقلب شده و یکی از دو مهمان دیگر مناظره به من میگفت: هیولا! و آن یکی هم میگفت عملا دروغ میگویی و مجری با تندی به من میگفت چه دفاعی داری؟ فرض کنید دو دقیقه مهلت دارید و آنتن زنده برای پاسخ به چنین سئوالهایی که خیلی پیچیده هم هستند، یعنی در واقع ایران را بهعنوان خبیثترین و بدجنسترین پدیده موجود کره زمین معرفی میکردند و شما باید در عرض دو یا سه دقیقه مهلت، این ذهنیت را اصلاح میکردید، من هم البته سعی میکردم بهطور مختصر و با آرامش به سئوالات جواب بدهم که الحمدالله بازخوردش در ایمیلهایی که دریافت میکردم بسیار مثبت بود؛ هم در این مورد و هم در موارد دیگر. این در حالی بود که در حین سخن گفتن من، باز فیلم ندا آقاسلطان را پخش میکردند و با زیرنویس، اخبار منفی ضدایرانی پخش میکردند که اثر حرفهای مرا کم کنند.
از این شگردهای خاص رسانهای باز هم بگویید.
مثلا شما نگاه کنید در میزگردهایی که درباره ایران ترتیب میدهند، سه کارشناس میآورند که یکی میگوید ایران را باید بمباران کرد! دومی میگوید باید تحریمهای شدید کرد و سومی هم میگوید مجبوریم با این شرور! مذاکره کنیم، خوب این کجایش آزاداندیشی و فضای باز رسانهای است؟ یا مثلا نگاه کنید به نوع نگارش خبر در مورد برنامه هستهای ایران، حتما این جمله کلیشهای را زیاد شنیده اید که «ایران میگوید به دنبال سلاح اتمی نیست، اما کشورهای غربی نگران برنامه هستهای ایران هستند» خوب این جمله کاملا معنیدار است، آن صفت نگرانی غربیها، به مخاطبان آنها حس صداقت و مهربانی را منتقل میکند در حالی که ایران را در کنار واژههایی مثل سلاح اتمی و… یاد میکنند و متأسفم بگویم رسانههای ایران هم دقیقا از همین جمله کلیشهای و معنیدار در خبرهایش استفاده میکند!
اخیرا لیستی از رسانهها و موسسات حامی جنگ نرم از سوی وزارت اطلاعات منتشرشد که بهجز شبکه سی.ان.ان، همکاری با بقیه این رسانه ها، ممنوع و جرم شناخته شده بود، به نظر شما این استثناء شدن شبکه سی.ان.ان باعث نمیشود این شبکه تنها دروازه تصویری میان ایران و غرب شود؟
رویکرد سی.ان.ان کاملا جانبدارانه و ضدایرانی است، البته این را هم باید بگویم که خبرنگار این شبکه در ایران نسبت به همکاران خود بیطرفانهتر بوده است، اما ایشان علیالظاهر اجازه تحلیل ندارد و صرفا تصویر و خبر خام را به خارج میفرستد. من سی.ان.ان را بهتر از بی.بی.سی و نیویورک تایمز نمیدانم و از دلایل استثتا شدن این شبکه در لیست رسانههای جنگ نرم بیاطلاع هستم.
از شما یک نقل قولی از آقای آخوندی در محافل سیاسی گفته میشود که قابل تامل است؛ بدین مضمون که در جلسهای که نمایندگان نامزدهای انتخابات چند روز بعد از انتخابات با رهبر معظم انقلاب داشتند، آقای آخوندی که نماینده مهندس موسوی بوده است به رهبری میگوید ما میدانیم عملا در صندوقها تقلب نشده است، اما حرفمان روی فرآیند تخریبی آقای احمدینژاد در مناظرهها و صلاحیت عمومی وی است.
من این نقل قول را چندبار در رسانههای غربی و الجزیره انگلیسی بازگو کردهام که البته آقای دکتر آخوندی که فرد بزرگواری هستند از من دلگیر شدند و من هم دیگر نگفتم! ولی خوشبختانه این روزها بهطور کلی اصلاحطلبان متعادل به اشتباه بودن فرضیه تقلب اذعان دارند و امیدوارم جریان اصلاحطلبان متعادل و اصولگرایان متعادل دیگر اجازه تکرار اینطور حوادث و تند شدن فضا در سالهای آینده را ندهند. این نکته هم گفتنی است که یکی از ظلمهای بزرگ آقای میرحسین موسوی به انقلاب این است که همه مجبور شدهاند در مقابل کارهای دولت سکوت کنند تا موجب تضعیف نظام شود و البته امیدوارم این فضا بهزودی اصلاح شود.
یادم میآید که یکی از خبرنگاران خارجی در اظهارنظری تلخ گفته بود در بین مقامات ایرانی، کسی که واقعا مسلط به زبان انگلیسی باشد، کم داریم و این از مشکلات ما خبرنگاران خارجی در این خصوص است. شما اگر قرار باشد یک نفر را از درون نظام معرفی کنید که حقیقتا به ظرائف زبان انگلیسی آشنا باشد و بتواند در مناظرههای داغ رسانهای شرکت کند، چه کسی را معرفی میکنید؟
چون سئوال کردید، مجبورم جواب بدهم: پدرم، دکتر علیرضا مرندی! ایشان واقعا به مفهوم واقعی به انگلیسی مسلط هستند و البته امثال دکتر جواد لاریجانی هم بسیار خوب هستند.
آقای مرندی، به عنوان حسن ختام، خوب است من یک شوخی هم با شما بکنم: من فکر میکنم تاچندسال آینده شما به یکی از مردان سیاست ایرانی تبدیل بشوید، بهخصوص اینکه یک مقدار آقازاده هم هستید! نظر خودتان چیست؟
هرگز چنین نخواهد شد انشاءالله، من دوست دارم از موضع مستقل و آزاد از نظام دفاع کنم و دوست دارم همیشه معلم بمانم، چون در مورد آقازادگی شوخی کردید، یک خاطرهای را باید بگویم، تنها دفعهای که من در زمان جنگ از ماشین دولتی پدرم استفاده کردم، وقتی بود که برای خداحافظی قبل از یکی از اعزامها به جبهه، به محل کار پدرم (وزارت بهداشت) رفته بودم و چون پشت در اتاق ایشان معطل شدم، دیر شد و رییس دفتر ایشان بدون اطلاع پدر اجازه دادند که با ماشین دولتی مرا به محل اعزام برساندند یا من یادم نمیرود وقتی در اواخر جنگ یعنی اوایل سال 1367 که وضع ایران در جبههها بد بود، یکبار بعد از مدتها حضور در جبهه، مرخصی گرفته بودم که به خانه برگردم تا کاری را انجام دهم؛ تا زنگ در را زدم و مادرم از روی بالکن مرا دید، با تشر و عصبانیت گفت: «برای چی در این موقعیت برگشتی؟ زود برگرد!» که من بعدها به شوخی به مادر و پدرم میگفتم شما تا مرا نکشید، راحت نمیشوید!
Sorry. No data so far.