روش هر یک از این گروهها در پست ایست و بازرسیها متفاوت بود، بیشتر این گروهها چه به اعتبار خودروی سیاسی و خارجی بودن ما و یا ملیت ایرانی نهایت احترام را میگذاشتند و اجازه عبور سریع را میدادند و برخی دیگر سختگیری میکردند.
ماموریت در مصر برای دیپلماتی که در یکی از سرنوشت سازترین و پرحادثهترین مقاطع کشور تاریخی مصر و منطقه و همزمان با بیداری اسلامی، سکان نمایندگی ایران در قاهره را بر عهده داشته است؛ میتواند بسیار پرخاطره باشد. خاطرات مجتبی امانی رئیس سابق دفتر حفاظت منافع ایران در قاهره ابعاد مختلفی را در بر میگیرد. وی خاطرات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی، امنیتی، رسانهای و … خود را در قالبی داستانی روایت میکند.
***
حکومت مبارک در فاصله بین 5 تا 22 بهمن 1389 که انقلاب مصر شروع و به پیروزی رسید، اقدام به برقراری منع آمد و رفت در ساعاتی از شبانه روز میکرد که در روزهای مختلف متفاوت و به شدت و ضعف تظاهرات و توصیه این و آن برای کنترل اوضاع، در ارتباط بود. گفتنی است، از زمان ترور سادات در سال 1360، حکومت نظامی و یا قانون شرایط اضطراری در مصر بقرار است. این قانون حتی با پیروزی انقلاب مصر همچنان به مدت دو سال برقرار بود. آن چه از این قانون در نظام مبارک مورد استفاده قرار میگرفت، دستگیریهای گسترده مخالفین بدون حکم قضایی بود که گاه افرادی از مبارزین و مخالفین مبارک را به استناد این قانون دستگیر و دهها سال بدون هیچگونه محاکمهای در زندان حبس میکردند. در واقع برقراری قانون منع آمد و رفت چیزی بود که در ایام تظاهرات مردم به قانون شرایط اضطراری اضافه میشد.
در دوشنبه یازدهم بهمن تظاهرات بسیار عظیمی در میدان تحریر قاهره برگزار شد و بسیاری از مردم، شب را در این میدان ماندند. در روز سه شنبه ساعت 10 صبح دولت اعلام کرد که ساعت منع آمد و رفت از ساعت دو و نیم بعد از ظهر تا 9 صبح برقرار خواهد بود و رادیو و تلویزیون مصر دائماً هشدار میداد که این قانون باید توسط شهروندان رعایت شود.
فاصله بین اقامتگاه و سفارت شانزده کیلومتر بود و من میدانستم که با وضعیت جدید، حضور مفید در سفارت امکان پذیر نبود. برای رعایت این قانون ساعت 10 صبح به سفارت میرسیدم و باید یک ونیم بعد از ظهر نیز سفارت را ترک کنم. با توجه به شرایط مصر، سه ساعت و نیم کار در سفارت به جایی نمیرسید.
تصمیم گرفتم که خانواده را به سفارت بیاورم و در همان اتاق کار زندگی کنیم تا بتوانم به کارهای روزمره خود برسم. به دلایلی قرار شد تا همان روز به اقامتگاه بروم و همسر و دخترم را به سفارت بیاورم. اینکار باید قبل از ساعت شروع منع رفت و آمد انجام میشد. ضمناً این رفت و آمد فرصتی بود تا اوضاع شهر را نیز مشاهده کنم.
مشکلی در این باره وجود داشت که کارمندان محلی نمایندگی و از جمله راننده باید قبل از ساعت دو و نیم به خانههای خود میرسیدند. بنابراین هیچ فرد مصری نیز ما را همراهی نمیکرد. تصمیم این شد که به اتفاق یکی از همکاران ایرانی به اقامتگاه برویم. به اتفاق همکار خوبمان آقای صمدی رایزن نمایندگی به سوی اقامتگاه حرکت کردیم.
از جمله تفاوتهای انقلاب مصر با انقلاب ایران این بود که در مصر، کمیتههای مردمی برای حفاظت از شهر و برقراری امنیت در قبل از پیروزی انقلاب این کشور تشکیل شد. علت این موضوع فروپاشی پلیس در روز چهارم شروع تظاهرات یعنی نهم بهمن بود. در خاطره بیست و دوم درباره این موضوع مطالبی را بیان کردهام که خوانندگان میتوانند به آن مراجعه کنند.
از تاریخ نهم بهمن، تعداد زیادی از مردم و از قشرهای مختلف آن بر اساس احساس وظیفه و به خصوص در شبها در هر چهار راه و خیابان در گروههای چند نفره گرد آمده بودند و به حفاظت از شهر مشغول بودند. در همین ایام زندانیان زندانهای مصر به علت آنکه پلیس و مامور حفاظتی آنها فرار کرده، به خارج از زندان گریخته بودند و شایعاتی مبنی بر اینکه این زندانیان فراری در نقاط مختلف به سرقت یا قتل دست زدهاند رواج داشت. گرچه این شایعات یک کلاغ چهل کلاغ بود، اما تاثیر زیادی در تهییج مردم برای حفاظت از امنیت شهر و مردم داشت.
در روزهای قبل ارتباط خوبی با افرادی که در کنار سفارت و اقامتگاه کمیتههای مردمی را تشکیل داده بودند برقرار کرده بودیم. چندبار برای تشکر از آنان با خود گز و پسته و خوردنیهای دیگر برداشتم و به آنها دادم و دقایقی را با آنها گفتوگو میکردم. آنها نیز اطمینان میدادند که از حفاظت از محله از هیچ کاری فروگذار نخواهند کرد. این افراد غالباً بدون هیچگونه سلاح سرد و گرم بودند، اما هرچه به زمان پیروزی انقلاب و سقوط مبارک نزدیک میشدیم، تعداد افرادی که چماق یا قمه و کارد در دست داشتند بیشتر دیده میشدند. حتی برخی از این افراد را دیدم که سلاح شکاری یا جنگی مثل سلاح کمری نیز در دست داشتند.
در هر حال ساعت یک بعد از ظهر بود که از سفارت به سوی اقامتگاه حرکت کردیم. تعداد زیادی از مردم برای آنکه قبل از شروع ساعت منع رفت و آمد به خانههای خود برسند، عازم خانههای خود بودند و این موضوع باعث ترافیک سنگین شده بود، به همین دلیل بود که ساعت از دو گذشته بود که به اقامتگاه رسیدیم، ولی تصمیممان آن شد که به سفارت برگردیم. خانواده آماده بودند و سوار شدیم تا به سوی سفارت برگردیم.
خیابانهای اصلی شهر را ارتش بسته بود. برای رفتن به سوی سفارت از هر خیابانی که باز بود حرکت میکردیم، اما اگرچه در خیابانهای فرعی ارتش حضور نداشت، کمیتههای مردمی زیادی حضور داشتند و تازه فهمیدیم که برای رسیدن به سفارت معطلی زیادی را باید متحمل شویم. به طور متوسط در هر دویست سیصد متر چند نفر ایستاده بودند و برای هریک از آنها باید مبدا و مقصد و علت رفتن را توضیح میدادیم. تعدادی از آنان میخواستند ماشین را بازرسی کنند. وقتی به آنها توضیح میدادیم که این خودروی دیپلماتیک است، برخی از بازرسی صرف نظر میکردند، ولی برخی دیگر بر بازرسی بیشتر اصرار میکردند. علت این بازرسی نیز آن بود که در همان زمان رسانههای نظام مبارک از نقش کشورهای خارجی در تظاهرات میگفتند و بگونهای وانمود میکردند که انقلاب مصر ناشی از دخالت خارجیهاست و طبیعی بود که این رسانهها نقش کشورمان و حمایت ما از انقلاب مصر و بخصوص خطبه مقام معظم رهبری را که در هفدهم بهمن به طرفداری از انقلابهای کشورهای عربی ایراد شده بود، مستمسک قرار دهند.
بعضی از افراد این کمیتههای مردمی از ملیت ما سوال میکردند. گرایش و سلیقههای مختلفی در افراد این کمیتهها مشاهده میکردیم. اکثر آنها کاری به انقلاب و انقلابیها نداشتند و از گروهی طرفداری نمیکردند. وظیفه خود را برقراری امنیت توصیف میکردند. افرادی نیز از انقلابیون طرفداری میکردند و البته افرادی هم بودند که از نظام مبارک طرفداری میکردند. حال تصور کنید در چنین وضعیتی باید چگونه به این افراد درباره ملیت، خودمان و دیگر سوالها پاسخهای مقتضی میدادیم تا این مسیر را به سلامت طی کنیم.
روش هر یک از این گروهها که کاملاً بی نام و نشان بودند، در برخورد با ما نیز متفاوت بود. بیشتر این گروهها چه به اعتبار خودروی سیاسی و خارجی بودن ما و یا ملیت ایرانی نهایت احترام را میگذاشتند و بدون معطلی زیاد اجازه میدادند، عبور کنیم. برخی دیگر سخت گیری میکردند. حواله دادن ما از یک گروه به گروه دیگر هم جالب بود. برخی با داد و فریاد به گروه بعدی میفهماندند که ما را بازرسی نکنند. یکی یک کاغذ به سر برف کن ماشین ما میزد و گروه بعدی آن را بر میداشت. یکی اسم رمز میگفت و خلاصه اوضاع غریبی بود.
یکی از این کمیتهها درمقابل یک مسجد بود. ظاهراً امام جماعت این مسجد از همین تکفیریهای امروزی بود. تکفیریها در نظام مبارک هرگونه تظاهرات علیه مبارک و اصولاً اقدام علیه حاکم را حرام میدانستند. مشهور بود که بسیاری از آنان عامل بخش امنیتی میباشند. معمولاً قبل از رسیدن به هر گروه و یا به تعبیر بهتر، پست بازرسی سعی میکردیم با توجه به شواهد پاسخهای مقتضی را هماهنگ کنیم. وقتی این گروه جلوی ما را گرفتند و از مقصد ما سوال کردند، به آنها گفتیم عازم سفارتمان هستیم. رئیس این گروه که همان امام جماعت بود، با دیدن خودروی سیاسی جلو آمد و از ملیت ما سوال کرد و ما گفتیم ایرانی هستیم. تا این حرف را شنید، با حالتی برافروخته گفت از ماشین خارج شوید. به وی توضیح دادیم که خودروی دیپلماتیک است و بازرسی از آن طبق قوانین جایز نیست، ولی گوشش بدهکار نبود و گفت شما ایرانیها هستید که مصر را به هم ریختهاید. کمی توضیح دادیم تا آرام شود، اما ظاهراً تبلیغات کار خودش را کرده بود. ظاهراً تصور میکرد در بازرسی از خودروی ایران چیز دندان گیری نصیبش شود، بنابراین تمامی خودرو و صندوق عقب و داخل ساکها را بازرسی کردند. خودش نیز دست بکار شده بود. چیز خاصی پیدا نکردند. گفتند کاپوت جلوی ماشین را نیز بالا بزنیم، کاری که سابقه نداشت. آقای صمدی عصبانی شد و به وی گفت: اینکار طبق دستورات رسول الله است؟ آیه 101 سوره توبه “و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤ منون و ستردون إلی علم الغیب و الشاهدة فینبئکم بما کنتم تعملون” ( بگو عمل کنید، خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را میبینند و به زودی به سوی کسی باز میگردید که پنهان و آشکار را میداند و شما را به آنچه عمل میکردید، خبر میدهد.) طرف خیلی عصبانی بود و این آیه در او اثر نکرد! البته بیشتر عصبانیتش از این بود که برخلاف تصورش چیزی پیدا نکرده بود.
در این حین از علت عصبانیتش از ایران سوال کردم و او گفت: شما از تظاهرات مخالفین مبارک خوشحال هستید. وقتی مصداق آن را خواستم، گفت شبکه العالم شما شب و روز از اینکه مردم مصر علیه مبارک تظاهرات میکنند، خوشحال است. گفتم خوب خودتان انقلاب کردهاید به ما چه ربطی دارد؟ ضمناً دهها شبکه از انقلاب مردم مصر حمایت میکنند، ولی گوشش بدهکار نبود.
در هرحال بیش از این نتوانست مقاومت کند و برخی از افرادی که از همراهان او بودند و اوضاع را نظاره میکردند در گوشی به او گفتند بهتر است موضوع را پایان دهد. ظاهراً آیهای که آقای صمدی خوانده بود در آنان بیشتر تاثیر گذاشته بود.
رفت و آمد ما حدود 6 ساعت طول کشید و تقریباً ساعت هفت شب به سفارت رسیدیم. آقای صمدی خانهاش نزدیک بود و به خانهاش رفت. اصرار کرد که ما شب را در خانه او میهمان باشیم. تشکر کردم و وقتی همه رفتند تازه متوجه شدیم شامی در کار نیست و همه جا هم تعطیل است. ساعت 9 شب بود که برای دیدن وضعیت اطراف سفارت به بیرون آن رفتم. یک کمیته مردمی سر چهار راه فرعی نزدیک سفارت بود. کمی جلوتر دیدم دکهای باز است. دیدم به غیر از چیپس و نوشابه و بیسکویت، چیز دیگری ندارد. از همین چیزها خریدم و سه نفره شاممان را با آنها سر کردیم.
Sorry. No data so far.