بهانه من برای نوشتن مطلبی حول «اخراجیها»، نمایش تلویزیونی این اثر فاخر و ارزشمند ساعاتی پیش از سال تحویل بود؛ که ما متحجران دگماتیست، سال را با رنجش خاطر به پایان برده باشیم، ان شاء الله. و با خون دل و اشک دیده …
در این نقد سعی شده به هیچ وجه به شخصیت کارگردان پرداخته نشود و هر جا چنین چیزی مشاهده فرمودید، خاضعانه درخواست دارم آن را تذکر دهید تا اصلاحش کنم.
اخراجیها، روایتگر ایران دهه هشتاد نه دفاع مقدس
اخراجیها اثر ارزشمندی است، اما متعلق به امروز جامعه ماست. اخراجیها روایتگر دههی پر از توپ و خمپاره و ریش و چادر و منافق و کمیته و امت و امام و همت و باکری نیست، اخراجیها متعلق به امروز است، دقیقا همینجایی که ما ایستادهایم. نشانههایی که از فرهنگ و گفتار عامیانه دهه هشتاد در فیلم میبینیم، اتفاقی نیست. اگر «بزغاله» توجیه کوتاه کردن پیراهن عربی بر تن کاراکتر معتاد را «مد بودن مانتوی کوتاه چاکدار» میداند، اگر سید جواد به گرینوف میگوید «شما هاچبک نیستید و صندوقدار هستید»، اگر دیالوگ تصنعی منافقی که هواپیما را به گروگان میگیرد بیش از آنکه رگههای چپ و عمیق مارکسیستی داشته باشد شبیه بیانیه های انجمن موسوم به اسلامی بورژوازاده و شلتنبان است؛ دقیقا نشان همین حقیقت است که فیلم متعلق به چه دورهای است.
من دهه شصت یک طفل نیسوار بودم، اما فیلم دیدار امام با رزمندگان را دیدهام، فیلم دیدار امام با مردم را هم دیدهام. دیدهام رزمندگان هنگام مصاحبه نگاهشان به زمین است، دیدهام نوجوانِ اسیر به خبرنگار غیرمسلمان امر میکند که حجاب را رعایت کند، من نبودهام اما دیدهام … آیا دهه شصت آنی است که در این فیلمها دیدهام یا آنچه در اخراجیها میبینیم؟ دهه شصت آنی است که آوینی در روایت فتح میگوید یا اینی که از زبان «بزغاله» و «مجید سوزوکی» و «رسول» و «اسی» میشنویم؟ آه! کجایی سید مرتضا که سینهام تنگ دهه شصتِ روایت فتح است …
بسیجیها در اقلیت
در سراسر دوگانه دهنمکی بسیجیها در اقلیت محض هستند؛ چه در شهر که یک سید جواد هاشمی است و هزار ریاکار و مابقی الوات و دزد، چه در جبهه که همه سیاهی لشکر هستند و فقط یک بسیجی روی نارنجک میپرد و باز صد رحمت به اخراجیهای یک که چند بسیجی هستند با هم رزم بروند و شعر حماسی بخوانند؛ چه در اخراجیهای دو هنگام اسیر شدن هیچ رندی نیست. هیچ کس نمیداند جلوی دوربین چه باید بگوید الا دو فرمانده و یک روحانی. در اردوگاه اسرا که همه دزد و لاابالیاند، مابقی سیاهی لشکرند و ده پانزده تا هم بسیجی هستند. آقای دهنمکی پس «سیزدهساله» های جبهه کجای فیلم شما هستند؟ همت و باکری و متوسلیان و زینالدین و بروجردی نمیخواهیم، دو تا بسیجی غیر از شخصیتهای اصلی فیلمتان بگویید که تصویر کرده باشید. در این هشت سال جنگ هیچ بسیجیای در جبهه نبود؟
آیا جبهه پر از دزد بود که اردوگاه اسرا اینگونه پر از دزد باشد؟ بله، دزد هم داشتیم، جاسوس هم داشتیم، آدم فروش هم داشتیم؛ اما این همه؟ با این غلظت؟ با این بیپردگی؟ من اسیر نبودهام اما پای صحبت آزادهها نشستهام، آقای دهنمکی شما را به خدا به من بگویید آیا اردوگاه اسرا این بوده که بسیجیها در اقلیت باشند؟ شما را به خدا مرا روشن کنید چه کسانی رفتهاند جنگیدهاند، نکند همه این مدت ما را گول زدهاند، آنچه در اخراجیها میبینیم درست است یا آنچه در «بوی پیراهن یوسف» و «از کرخه تا راین» میبینیم؟ چرا این آزادهها هیچوقت نماز نمیخوانند؟ چرا؟ آقای دهنمکی چرا؟
محک بسیجی بودن
بسیجی وقتی «واویلا لیلی» میشنود سرش داغ میشود، گوشهایش سرخ میشود، رگ گردنش میزند بیرون. اگر در تاکسی باشد پیاده میشود، اگر در خانه باشد به همسایه تذکر میدهد، اگر در اردوگاه باشد چه؟ چند درصد اردوگاه با شنیدن این آواز در حال رقص بودند؟ و بسیجیهایی که عصبانی شدند چند نفر بودند؟ دست بالا ده نفر … نه خیلی بالا گفتم! پنج یا شش نفر! من فکر کنم خود کارگردان هم عصبانی نشد از این آواز زیبا؛ چه همه اثر فاخرش آکنده از این رقص و آواز و طرب بود.
و این حقیقت تلخ که بسیجیها در اقلیت هستند همان جامعه امروز ماست. بسیجی به معنای دهه شصتی آن، امروز در جامعه ما کم است و این شاهد دیگری بر «امروزی» بودن اخراجیها. کما اینکه در دهه شصت بسیجیها نه در شهر و نه در جبهه در اقلیت نبودند.
هیچ زنی محجوب نیست
در اثر ارزشی برادر بزرگوارِ ارزشیمان، هیچ زنی نیست که هنگام صحبت با نامحرم رویش را سفتتر بگیرد، نگاهش را زمین بیاندازد، یا صدایش محکمتر شود. آیا ما «نیمه پنهان ماه» نخواندهایم؟ آیا همسران شهدا، مادران شهدا، خواهران شهدا را ندیدهایم؟ آیا نماینده زن در دوگانه دهنمکی باید یک عده لمپن دزد باشند و دست بالا یک مهماندار روشنفکر و «وطنپرست» با غلظت بالای آرایش؟ آقای دهنمکی این فیلم دفاع مقدس است که ساختهای؟ من یک سوال دارم آقای دهنمکی؛ از خانم سیده زهرا حسینی خجالت نمیکشی؟
مذهبیترین زن فیلم به راحتی میگوید «شیطونه میگه بزنم اونجاش». چند درصد زنان ما اینگونه بودهاند؟ آه! سید مرتضا یاد روایت فتحهایی که از زنان بسیجی و آرپیجیزن ساختی به خیر، یاد «دا» به خیر … آه! سید مرتضا! …
تیپهای ناقص و شخصیتپردازی معیوب
اخراجیها در تیپسازی ناموفق است: سیدجواد هاشمی نمونه تیپیک یک بسیجی روشنضمیر است، بابامیرزا نماینده یک عارفِ شاعرِ سهتار نواز، گرینوف نماینده نانبهنرخروزخوارهای ریاکار، دکیِ مطرب نماینده نانبهنرخروزخوارهای تاکتیک ۱-۱[یکی به نعل و یکی به میخ]، حاجآقا نماینده آقای ابوترابی [مثلاً] و … . اما این تیپها چقدر مربوط به دهه شصت هستند و چقدر مربوط به دهه هشتاد؟
آیا کسی مثل میرزابابا در جبهه کم بوده؟ چرا او در جبهه حضور نمییابد؟ پسر بابامیرزا چرا در جبهه حضور نمییابد؟ امثال او چند درصد بسیجیها را تشکیل میدادهاند؟ به این دیالوگ از گرینوف در رویای فوتبالش توجه کنید: «برادرا! فوتبال امروز تکلیفه! بهترین دفاع امروز سازشه!» آیا این ادبیات مسئولین در دوره جنگ است یا در دوره پس از جنگ؟ دیالوگ دکی مطرب بعد از ارشد شدن که «اسم و رسم مهم نیست مهم اینه که در زمانهی فتنه بتونیم خودمون رو مدیریت کنیم» مربوط به هشت سال جنگ است یا دوره پس از آن؟ آیا در جنگ حب ریاست داشتند؟
فیلمسازی توانمند است که بتواند هنگام تصویرکردن جنگ، دیدهبان بسازد و هنگامهی پس از جنگ، آژانس. اگر آژانس به جای دهه هفتاد ما را ببرد دهه شصت و آنچه را در دیدهبان گفته شده بگوید شکست خورده است. روبان قرمز باید درباره بعد از جنگ صحبت کند نه در مورد خود جنگ؛ چرا که نه محبوبه و نه جمعه نمیفهمند جنگ یعنی چه، هر چند جمعه معنای دیگری از جنگ در ذهنش است. فیلمسازی توانا است که بداند چه میخواهد بگوید، رویهی فیلمنامه او را به دنبال نکشد و پیام را نیاورد دهه هشتاد. فیلمساز بر فیلمنامه سوار باشد نه «جذابیت» و «شهرت» بر فیلمساز. اگر میخواهد برای آینده فیلمی بسازد اولش بنویسد «سال ۸۵ در ناکجاآباد» و اگر میخواهد روایتی تخیلی کند ابتدای فیلم بنویسد «این داستان واقعی نیست».
آقای دهنمکی! در دهه شصت و در میانه ی توپ و خمپاره که مردم در صف نفت میایستادند، چگونه مردم محلهی پامنار میتوانند با هواپیما به مشهد مقدس مسافرت کنند؟ شما در دیدار حضوری فرمودید که «سکانس هواپیما» را برای افزایش جذابیت فیلم افزودهاید. بله! فرشتگان زیباروی شما، خانمها فروزنده و ضیغمی و خداداد و شریفینیا نمیتوانستند در اردوگاه حضور یابند. شما حق دارید که اینچنین پازل مضحکی را تصویر کنید؛ اما خواهشاً توالی منطقی حوادث را رعایت فرمایید.
ناسیونالیسم و پلورالیسم، بزرگترین خیانت اخراجیها
بزرگترین خیانت آقای کارگردان، که باعث شد به جای «اقصی» از «اخراجیها» بنویسم همین است. واقعا باید خون گریست.
روحانی فیلم در یکی از نقاط عطف داستان رو به همه اسرا کرده و شروع به نطق میکند، در نطق حماسیاش میفرماید: «اون چیزی که مهمه آبروی ایرانزمین و انقلابمونه»[تا حالا ندیدهام یک آخوند انقلابی و حتی غیرانقلابی از این لغت پررنگشده استفاده کند] و تو فکر میکنی کاش لفظ انقلاب را استفاده نمیکرد! جای دیگری هست که رسول به اسی میگوید: «لات، خاک و ناموس وطن میفهمه یعنی چی». یا آنجا که از فرد مسیحی میپرسند چرا به جبهه آمدی میگوید: «مسلمان نیستم اما ایرانی که هستم». یا وقتی یکی از اسرا میگوید: «نقل حزبالهی و غیر حزبالهی نیست! اینا با ایرونی جماعت مشکل دارند» و تو از خودت میپرسی مگر منافقین ایرانی نیستند؟ پس چرا با آنان مشکلی ندارند؟ یا جایی که حاجآقا به بسیجی که از «جنگ بین خودمون» میترسد میگوید «اینا انقدام بد نیستن، اگر خوب دقت کنی میبینی ته دلشون به اون چیزایی که من و تو اعتقاد داریم یه اعتقادکی دارند» تو میپرسی کسی که «اعتقادک» دارد میآید جبهه بجنگد و اسیر شود؟
و از همه بزرگتر، و زشتتر، و مضحکتر، سرود «ای ایران ای مرز پرگهر» است که در انتهای فیلم همه با هم شروع به خواندن میکنند. اینجای فیلم که رسید مادرم که منقلب شده بودند گفتند: الان میخوانند «خمینی ای امام» و وقتی شنیدند «ای ایران ای مرز پرگهر» … انگار که … آقای کارگردان! آیا بسیجیهای دهه شصت ای ایران ای مرز پرگهر میخواندند؟ اصلا آیا بسیجیها برای «مرز پرگهر» جنگیدند؟ یا برای «اسلام»؟ یا برای «امام»؟
و تو خوشحال میشوی از اینکه لااقل یکی از بعثیها یک جا میگوید «کربلا کربلا میآییم میآییم نخوانید!» و تو یادت میآید که رزمندگان چه حال و هوایی داشتهاند، در سرودهایشان چه میخواندهاند و برای حسین علیه السلام و عباس اشک میریختند نه برای «ایرانزمین»! تقبل الله حاج آقا! دعا بفرمایید!
جایی که «بزغاله» رو به «اسی» کرده و میگوید: «ممکنه مطرب باشیم، دزد باشیم، معتاد باشیم اما آدم خرید و فروش نمیکنیم» کدام ارزش انسانی تبلور مییابد؟ فیلم میسازیم که ارزشها را زنده کنیم یا روشنفکری لمپن را نهادینه کنیم؟
آقای دهنمکی! تمام فیلم منتظر بودم نگاهی، پیامی، صحبتی و حتی عکسی از «امام» ببینم، مخصوصا آنجا که افسران توانستند رادیو ایران را در اردوگاه پخش کنند؛ اما خبری نشد. اشکالی ندارد فیلم از عکس و صحبت و پیام امام خالی باشد، اما دیگر چرا با میراث آن بزرگوار اینگونه رفتار میکنید؟ نظر امام را راجع به «جنگ برای سرزمین» میدانید؟ حتما میدانید … حتما میدانید …
شعار یا شعارزدگی؟
به نظر میرسد بیشترین تلاش فیلمساز این بوده که فیلم شعاری از کار در نیاید. اما دقیقاً آنجایی که قرار است فیلم پیامی بدهد درگیر همین آفت یعنی شعار میشود. وقتی سیدجواد هاشمی رو به اسرا میگوید: «این بازی فوتبال نیست، این یک نقشه است» یا آن دیالوگ حماسی حاجآقا، یا مرام گذاشتنهای رسول؛ همگی به دلیل عدم پرداخت مناسب شخصیتها و حتی میزانسنهای مورد نظر، سطحی، مبتذل و شعاری به نظر میرسند. دهنمکی که تمام فیلم کوشیده مخاطب را با خود همراه کند تا بتواند این حرف نهایی را بزند، گرفتار عدم حرفهایگری و ابتذال پیام میشود و نمیتواند به مقصودش برسد.
مثل او مثل پدری است که تمامی شکلاتهایش را خرج آرامسازی کودکش میکند تا بتواند حرفی را به او بزند، اما در انتها هم موفق نمیشود. تماشاگر از شکلاتهای فیلم استفاده میکند بدون آنکه به حرف پدر توجهی کند.
کانکلوژن
این که ما با همه تفاوتها کنار هم باشیم، ایران را بسازیم، ایرانیهای خوب و نازنینی باشیم و به قول محمدکاظم کاظمی «عیسی به دین خویش موسی به دین خویش / ماییم و صلح کل در سرزمین خویش» شاید برای امروز، ایران بعد از انتخابات حرف قشنگی باشد، حرفی باشد به رنگ صورتی و با طعم کاکائو، به قشنگی عروسکهای «باربی» و بتواند دختربچهها را آرام کند اما … اما این حرف برای دهه شصت نیست … این حرف برای حاجآقا ابوترابی نیست … این حرف برای بسیجیهای امام نیست …
آقای دهنمکی! بسیجیهای دهه شصت هیچجای فیلم شما نبودند.
شما آنها را از جبهه، از شهر، از اردوگاه و حتی از خاطرات مردم پاک کردید.
سلام. بسیار نقد جالب و به جایی است. درواقع ده نمکی در این فیلم اسلام را از ایران جدا کرده و فقط به ایران پرداخته است. و امام وانقلاب و بسیجی هاهم در این تراژدی جز اسلام فراموش شده محسوب می شوند!
یه سوال، اگر از شما بپرسند شما ایرانی مسلمان هستید یا مسلمان ایرانی چه جوابی می دهید؟ لطفا به پاسخی که می دهید کمی فکر کنید فکر کنید به این که ناموس و وطن چه جایگاهی تو زندگیتون داره. شما در اشتباه هستید عزیزم .چرا اشک ریختن برای امام حسین رو مقایسه می کنی با شعار وطن پرستی این کار بسیار خطرناکی هیت و عواقب بسیار زیادی دارد. در ضمن سرود ای ایران زشت نیست، امام خمینی قیام کرد و مردم انقلاب کردند برای زنده کردن همین ارزش ها نه برای خوندن سرود خمینی ای امام. متعسفانه سخنان شما بوی تحجر می دهد برادر برای بالا بردن بیشتر سطح علمی خود به کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران شهید مطهری و کتاب صحیفه نور و همچنین به نهج البلاغه مراجه کنید.در ضمن اگر این سخنان شما حقیقت داشته باشد باید برای جنگ بعدی چند ملک بهشتی کرایه کنیم تا برایمان بجنگند.
من شما را نمی شناسم یا شما آدم متحجری هستید که امیذ ئارم این طور نباشد یا بسیار آرمان گرا هستید.
sal akhavi khoda ghovat. khoda kheiret bedeh . rastesh harfaee zadi hesab asas amma yeja ha ee tond rafti age ekhraji ha dare zarbeh mizane ma bache mazhabia ham ba shahid parastimon darim be arman ha ye emem va sho hada va enghelab zarbeh mizanim .akhe ona gheir az ma mage bodan mage gheir az ine ke raftan onja bakerio hemato…(estesna hame ja hast) shodan. shahid bozorg hamid reza mirafzali bache shahre mast boro tahghigh kon ke ghable jebhe chejor adami bodeh???!!!!!! na bayad shohada ro be mardom khososan be javona ee ke mazhabi nistan nazdik kar na inke bezarimeshon to vitrin.
عج لولی الفرج
سلام
ظریف بینیتان خیلی خوب بود ولی از این لحاظ که” خوب خوبه بهتر بهتره” البته در این فضای سینمای امروز البته همین نقطه ضعف های به زعم شما هم نقطه قوت است.البته ما انتضار نداریم که کسی مثل آقای دهنمکی همرنگ جماعت شود و واقعاَ انتظار بیشتری داشتیم ولی باید فضا را سنجید که در این اوضاع که حاتمی کیای جبهه ای ساز این فیلم ها را می سازد باز خوبه که یکی می گه جبهه ای وجود داشته البته بازهم می گم آقای ده نمکی واقعاَ انتظاراتمون برآورده نکرد….
سلام
من باشما موافقم!! تقصیر من و شمای بسیجی است که از دل مردم در اومدیم شدیم بسیج!!!!!!!!!
خدا خیر بده این سران فتنه رو اگه فتنه نمی کردن ما از حالت کما به مرگ مغزی میرسدیم امروز میبینیم دائما به اسم روشنفکری و حرف جدیدو جذب کردن هر قیمتی رو می پردازن بابا جان یکی نیست بگه اگه سر کوتاه امدن بود حضرت رسول کوتاه می اومد اقای حسن زاده یه حرفی دارن میگن ما امده ایم با زندگی کردن قیمت پیدا کنم نه به هر قیمتی زندگی کنیم من هم میگم ما اومدهایم اسلام رو معرفی کنیم نه به هر قیمتی مسلمون کنیم
باسلام انصافا نقد جالبی بود دقت نظر و تیز بینی شما ستودنیست . منهم با کمیل موافقم اصلا همه چی تقصیر بسیج و بسیجی است بذارید رو تخت بیمارستان دچار مرگ مغزی بشه تا همه خیالشان راحت بشه .