چهارشنبه 24 نوامبر 10 | 15:36

آنان که پذیرفتند و آنان که نپذیرفتند

روى اولِ سکه، به ما مى گوید که صحابه رسول خدا، مطیعِ امرِ آن حضرت بودند. اما روى دیگرِ سکه، خلافِ این مسئله را مى گوید. زیرا از همان لحظه اى رحلت رسول خدا، همه چیز به سرعت تغییر کرد و مهمترین وصیت رسول بر زمین ماند.


به اندازه کافى درباره حادثه غدیر مى دانیم و احتمالاً در این ایام و روزها، بیشتر هم خواهیم شنید. آنقدر این حادثه و روایاتِ آن زیاد و متواتر است که نیازى به یادآورى و بازگویىِ آن نیست. اما چیزى که ما در اینجا به آن خواهیم پرداخت (یعنى خواهم پرداخت) درباره خود حادثه غدیر نیست، بلکه در این باره است که چرا عده اى آن را پذیرفتند و عده اى آن را نپذیرفتند. رازِ ماجرا در کجا بود؟ چه دلیلى وجود داشت که اتفاقاتِ بعد از غدیر افتاد؟ این شاید یکى از بزرگترین و مهمترینِ رازهاى تاریخ باشد.

بیایید با هم به سراغِ آیاتِ قرآن کریم برویم و سعى کنیم که از دلِ این آیات، کم کم و آرام آرام، خودمان را به این حادثه مهم نزدیک کنیم.

اسلام در شبه جزیره عربستان، همه گیر شد و از مرزهاى این شبه جزیره عرب نشین، به مناطق مختلفِ دنیا راه یافت. اعرابِ صحرانشین، به هر دلیلى که وجود داشت، رسالتِ رسولِ خدا را پذیرفتند و ظاهرا همه چیز به خوبى و خوشى تمام شد. اما با یک نگاهِ دقیقتر، به این نتیجه مى توانیم برسیم که این فقط یک روى سکه است و این ماجرا، روى دیگرى هم دارد که در آن، خبرى از خوبى و خوشى نخواهد بود.

ابتدا به سراغِ آیاتِ اولیه سوره مبارکه تحریم مى رویم. جایى که به یکى از این وقایعِ مهم، اشاره مى شود. جایى که رسول خدا از رازى با یکى از همسرانِ خود سخن مى گویند، ولى آن زن، آن را به یکى دیگر از زنانِ پیامبر مى گوید.

وقتى پیامبر با بعضى زنان خود راز گفت، آن زن چون خیانت کرده و دیگرى را بر راز پیامبر آگاه ساخت، خدا به رسولش خبر داد و او بر آن زن برخى را اظهار کرد و برخى را از کرم پرده دارى نمود و اظهار نکرد، آن زن گفت رسولا تو را که واقف ساخت؟ رسول گفت مرا خداى داناى آگاه خبر داد. اینک اگر هر دو زن به درگاه خدا توبه کنید رواست که البته دلهاى شما میل کرده است و اگر با هم بر آزار او اتفاق کنید باز خدا یار و نگهبان اوست و جبرئیل امین و صالح مؤمنین (یعنى امیرالمؤمنین) و فرشتگان حق یار و مددکار اویند. (سوره مبارکه تحریم، آیات ۳ و۴)

سخن از رازى است که اگر افشا شود، صرفا یک رابطه خانواگى به هم نمى خورد، بلکه ممکن است آنقدر پیچیده و سخت و وحشتناک شود که خداوند براى مصون نگه داشتنِ رسول خود، خودش و جبرئیل و همه فرشتگان و حتى صالح مؤمنین را به یارىِ رسول فرا مى خواند. سؤال اصلى در اینجا این است که آن چه رازى است که اگر افشا شود، ممکن است همه چیز را به هم بریزد؟

همه در شبه جزیره عربستان، اسلام آوردند. اما اسلام آوردنِ آنان، به معناى ایمان آوردن نبود. اسلام آوردن به معناى شهادتین جارى کردن بود.

اعراب که گفتند ما ایمان آوردیم به آنها بگو که ایمانتان به قلب وارد نشده و به حقیقت هنوز ایمان نیاورده اید لیکن بگویید ما اسلام آوردیم. (سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۴)

اما کسانى که ایمان آوردند، که بودند؟ عده اى به خاطر خدا و رسول خدا، ایمان آوردند. اما دیگر چه؟ عده اى به خاطرِ اینکه شکست خورده بودند و فکر مى کردند که راهِ بهتر مبارزه، این است که خود را در هیئت مسلمانان درآورند، ایمان آوردند. کسانى که بعدها به نامِ منافقین شناخته شدند. اما دیگه چه؟ عده اى به خاطر اینکه مى دانستند و شنیده بودند که پیامبرِ آخرالزمان در عربستان و میانِ اعراب ظهور خواهد کرد و اینکه مى دانستند و شنیده بودند که دینِ این پیامبر، عالم گیر خواهد شد و مشرق و مغربِ عالم را فتح خواهد کرد، ایمان آورند. کسانى که به دنبالِ فرصت نشسته بودند.

روى اولِ سکه، به ما مى گوید که صحابه رسول خدا، مطیعِ امرِ آن حضرت بودند. اما روى دیگرِ سکه، خلافِ این مسئله را مى گوید. زیرا دقیقا از همان لحظه اى که رسول خدا رحلت فرمودند، همه چیز به سرعت تغییر کرد و همه گفته هاى رسول خدا، بر زمین ماند. حال اینکه رسول خدا، تکلیفِ بعد از خودشان را خصوصا در غدیرِ خم، بیان داشته بودند. سؤال اصلى این است که چرا مسلمانان به تکلیفى که در غدیر داشتند، عمل نکردند؟ حال اینکه همه شان در غدیر حاضر بودند و با چشمِ خودشان رسول خدا را دیدند و با گوشِ خودشان شنیدند که ولایتِ امیرالمؤمنین، بعد از رسالتِ رسولِ خدا بر همه لازم گردیده است و با زبانِ خودشان، به امیرالمؤمنین تبریک گفتند.

اجازه بدهید دوباره به سراغِ آیاتِ قرآن کریم برویم.

و از خدا به روزه و نماز یارى جویید که نماز سنگین مىآید مگر بر خاشعین. (سوره مبارکه بقره، آیه ۴۵) همانطور که مى دانید، تأویل روزه و نماز، بر رسول خدا و امیرالمؤمنین صدق مى کند. از رسول خدا و امیرالمؤمنین یارى بجویید که اگر الا بر نماز اطلاق پیدا کند، به این معناست که ولایتِ امیرالمؤمنین بر هر کسى به جز کسانى که در برابرِ خداوند خاشع هستند، گران و سنگین مى آید.

پس در اینجا نکته اى وجود دارد. نکته اى در ولایت امیرالمؤمنین هست که براى عدهاى سخت مى آید. نکته اى که نمى توانند آن را تحمل کنند یا طاقت آورند.

عده اى در انتظار روزى بودند که رسول خدا از دنیا بروند تا با خیالِ راحت، میراثِ رسول خدا یعنى جامعه مسلمین را در دست بگیرند. اما ولایت امیرالمؤمنین که رسول خدا آن را به امرِ خدا قرار داده بودند، مشکلِ اصلى بود.

بنابراین یکى از مهمترین دلایلى که عده اى این ماجرا را نپذیرفتند، به این دلیل بود که رویاى خلافت بر همه عالم را در سر مى پروراندند. زیرا مى دانستند که دینِ رسول خاتم، شرق و غربِ عالم را فتح مى کند.

اما اگر مجددا کمى دقیقتر شویم، به نکته دیگرى هم مى رسیم. اجازه دهید مجددا سراغِ آیاتِ قرآن کریم برویم.

اى پیامبر با کافران و منافقین جهاد کن. (سوره مبارکه توبه، آیه ۷۳) چه نکتهاى در این آیه وجود دارد؟ کافران در این آیه کاملاً آشکار هستند و منافقین هم آشکارتر. کسانى که به ظاهر، اسلام آورده بودند و در جامعه اسلامى زندگى مى کردند، اما در باطن، به توطئه و دسیسه مشغول بودند. نکتهاى که در این آیه وجود دارد، این است که رسول خدا با کافران جهاد کردند. انواع غزواتى که رسولِ خدا در آنها حضور داشتند تا به فتحِ مکه و پیروزى اسلام بر کفر انجامید، ولى رسول خدا با منافقین جهاد نکردند، هر چند در این آیه، خطاب از جانب پروردگار به رسول شده است که با منافقین جهاد کن.

یکى از شئون وصى، انجام امورِ بعد از نبى است. جهاد با منافقین، امرى بود که بر عهده وصى گذاشته شده بود. یعنى قرار این بود که امیرالمؤمنین با منافقین جهاد بکنند و این چیزى بود که منافقین به خوبى مى دانستند. پس این هم یکى از مهمترین دلایلى بود که عده اى نپذیرفتند و تلاش کردند که امیرالمؤمنین را از جانشینى رسول خدا، دور نگه دارند. زیرا مى دانستند که اگر این اتفاق افتد، جهاد با منافقین آغاز مى شود.

همانطور که بعد از بیست و پنج سال که امرِ خلافت به امیرالمؤمنین رسید، در طولِ مدت پنج سال، سه جنگِ بزرگ با کسانى که همه شان از نزدیکانِ رسول خدا بودند، اتفاق افتاد. همانطور که رسول خدا به امیرالمؤمنین فرمودند بودند، ایشان براى تنزیل قرآن جهاد کردند و امیرالمؤمنین براى تأویل قرآن. زیرا تنزیل و تأویل از شئون نبى و وصى است و از عهده هیچکسى بر نمىآید. در هنگامِ جنگِ جمل و در بصره، امیرالمؤمنین با اشاره به آیه ۱۲ سوره مبارکه توبه (و هر گاه آنان سوگند و عهدى که بسته اند بشکنند و در دین شما تمسخر و طعنه زنند در این صورت با آن پیشوایان کفر و ضلالت کارزار کنید) فرمودند که براى اولین بار، تأویل این آیه انجام شد که منظورِ ایشان، حادثه نبردِ جمل بود.

حالا اجازه بدهید به سراغِ خودِ غدیر برویم.

اگر همه صحابه و کسانى که با رسول خدا بودند، آدمهاى پیرمرد و مهربانى بودند، چه دلیلى براى نزولِ این آیه، وجود داشت. اى پیامبر آنچه از خدا بر تو نازل شد به خلق برسان که اگر نرسانى تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده اى و خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت، بیم مکن و دل قوى دار که خدا گروه کافران را به هیچ راه موفقیتى راهنمایى نخواهد کرد. (سوره مبارکه مائده، آیه ۶۷)

چند نکته در اینجا وجود دارد. اول اینکه مگر چه خبرى در راه است که خداند به رسول خود امر مى کند که تبلیغ کن که اگر تبلیغ نکنى، رسالتِ خود را انجام نداده اى؟ دوم اینکه مگر چه چیزى وجود دارد که ممکن است آزار و ضررى به رسول خدا برسد؟ اگر منظورِ ابلاغ احکام شریعت بوده باشد که قبلاً هم احکامِ شریعت ابلاغ شده بود. مثلِ حکمِ شراب، زنا، پوشش و ربا و… براى هیچکدام آنقدر خطر وجود نداشت که خدا بخواهد رسولش را حفظ کند. سوم اینکه رسول خدا بیم نداشته باشد زیرا کافران به راهى نخواهند رسید. اما نکته اینجاست که چرا رسول خدا بیم داشتند و چرا کافران در اینجا مورد خطاب قرار مى گیرند؟

نکته در اینجاست که ابلاغِ ولایتِ امیرالمؤمنین، خطِ بطلانى بر همه رویا پردازیهاى عده اى بود که به در انتظار فرصت بودند. زنگِ خطرى بود براى کسانى که مى دانستند جهاد با منافقین، آغاز خواهد شد. و حتى هشدارى براى کسانى که مى خواستند با اسلام همان کارى را کنند که علماى یهود و نصارى، با دینِ پیامبرشان کردند. اما اگر ولایت بعد از رسالت باشد، هیچکدام اتفاق نخواهد افتاد.

حالا خودتان را در دریاى تاریخ رها کنید و به گذشته بازگردید. اگر شما به جاى کسانى بودید که شبها به رویاپردازى مشغول بودید، یا منافقینى بودید که در روز با دیگران همراه مى شدید و شبهنگام با یارانِ خود خلوت مى کردید، یا کسانى که قلم در جوهر گذاشته اید تا شروع به جعل و تحریف کنید و ناگهان متوجه بشوید که راهِ رسالت، ادامه خواهد داشت و وصى، جاى نبى را خواهد گرفت، چه مى کردید؟ مطمئنا لبخند مى زدید و در آن روز به جلو مى رفتید و با علاقه به امیرالمؤمنین تبریک و تهنیت مى گفتید، اما بعد از آن، به نزدِ هم مى آمدید و نقشه مى کِشیدید که حالا باید چکار کنید؟ و این فقط ابتداى آن راز است…

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.