یکشنبه 05 دسامبر 10 | 23:57

یک کوچه پایین‌تر از خانه‌ سید حسن نصرالله

این‎جا حرف بچه‎‎ها این است که یکی‎مان تفنگ برمی‎دارد و به میدان می‎رود و یکی‎مان ساز برمی‎داریم و حمایتش می‎کنیم. فرقی ندارد، دشمن ما آمریکا و اسراییل است و باید برای مبارزه آماده باشیم و برای خدا کار کنیم.


وقتی رسیدیم، هنوز هوا روشن بود و صدای تمرین بچه‎‎ها با ساکسیفون به گوش می‎رسید. وارد که شدیم، اول تصاویر شهدای پیشاهنگی حزب‎الله به چشم می‎خورد که یکی‎شان شهید گروه موسیقی بود و آن‎طرف برنامه هفتگی تمرین و کلاس‎های آموزشی روی تابلو دیده می‎شد که آخرش نوشته بودند: امیدواریم خدا ما را برای زمینه‎سازی ظهور امام زمان یاری کند.

بچه‎‎ها هرکدام با یک ساز مشغول نواختن بودند که صدای اذان از تلویزیون المنار بلند شد و یکی یکی سازهای‎شان را کنار گذاشتند و بلند شدند برای وضو گرفتن و از سبدی کنار قفسه، دفترچه‎‎های نت موسیقی مهر‎‎های نماز را برداشتند و آماده شدند برای نماز.

بعد یکی‎شان که بزرگ‎تر از بقیه بود، اذان و اقامه گفت و یکی دیگر که بعد فهمیدیم معاون رییس گروه است، جلو ایستاد و بقیه به او اقتدا کردند و یکی با زنجیر گردن و یکی با دستبند نقره و اکثرا با تی‎شرت و شلوار جین به نماز ایستادند.

در سالن کوچکی ایستاده بودیم که محل تمرین بچه‎‎ها بود و درودیوارش را جهت جلوگیری از مزاحمت برای همسایه‎‎ها عایق زده بودند و اطرافش سازهای کوبه‎ای‎شان را چیده بودند.

نماز را که خواندند، همان که اذان و اقامه گفته بود، دعا خواند و بعد همه دعای فرج را با هم تکرار کردند و رو به قبله دست‎‎ها را بالا آوردند و به امام حسین علیه‎السلام و امام عصر سلام دادند و دوباره ساز‎ها را برداشتند و مشغول شدند.

این‎جا در «حاره حریک» و یک کوچه پایین‎تر از خانه سیدحسن نصرالله – جایی که دو روز پیش آخرین نهال از یک میلیون نهال برنامه درخت‎کاری حزب‎الله را توی باغچه جلوی ساختمان‎شان کاشت – بچه‎‎های گروه مرکزی موسیقی حزب‎الله وضو می‎گیرند و بعد از نماز سازهای‎شان را به جای تفنگ برمی‎دارند.

یکی‎شان برادرش را در جنگ از دست داده و یکی فرزند مجاهدی است که بعد از چند روز تشنگی و گرسنگی با زبان روزه و در هنگام تلاوت قرآن توسط مزدوران اسراییل به شهادت رسیده است.

این‎جا حرف بچه‎‎ها این است که یکی‎مان تفنگ برمی‎دارد و به میدان می‎رود و یکی‎مان ساز برمی‎داریم و حمایتش می‎کنیم. فرقی ندارد، دشمن ما آمریکا و اسراییل است و باید برای مبارزه آماده باشیم و برای خدا کار کنیم.

در تهران و مشهد و اصفهان ما ولی اگر جوانی ساز برمی‎دارد، فرض همه – هم خودش و هم دیگران – بر این است که در مقابل خدا ایستاده و به جنگ ارزش‎‎ها آمده و پا روی خون شهدا گذاشته است.(1)

این‎جا جوان حزب‎اللهی در حالی‎که ساکسیفون یا گیتارش را در دست گرفته، می‎گوید: «این راه خیلی دشوار و سخت و خطرناک است و امکان انحراف تویش زیاد است، برای همین ما باید دائم از خدا کمک بخواهیم تا حفظ‎مان کند و در راه مستقیم نگاه‎مان دارد.»

آن‎جا جوان ما اگر بخواهد به موسیقی بپردازد، باید اول با دین و خدا و قرآن خداحافظی کند و بعد بی‎سروصدا و مخفیانه دست به ساز بزند. چون برگزاری کنسرت را تحریم کرده‎ایم، مثلا چون شهرمان شهر مقدسی است؛ حالا چه بر سر این جوان می‎آید، به ما چه! چون آموزش علنی و رسمی موسیقی را صحیح نمی‎دانیم، حالا این جوان عصر‎ها توی هر سوراخ و سنبه‎ای به اسم آموزش موسیقی چه می‎کند به ما چه؟(2)

صحبت از تهدید‎‎های آمریکا که به میان می‎آید و تحریم‎‎ها که جدی‎تر می‎شود و اسراییل که بیشتر شاخ و شانه می‎کشد و حرف از جنگی دوباره می‎زنیم، همه یا علنی یا پشت پرده می‎گوییم: این نسل که دیگر جبهه‎برو نیست!

جز مقام معظم رهبری که بار‎ها و به تعبیر مختلف بر سلامت این نسل تأکید کرده‎اند، همه ما معمولا فرض را بر این می‎گذاریم که باید بر اساس ظاهر و قیافه جوان‎‎ها حکم کرد و این‎قدر دنیای‎مان کوچک و جغرافیای تفکرمان تنگ است که فراموش کرده‎ایم قرار بوده با روح و جان این جماعت کار داشته باشیم.

حتى این‎قدر تاریخ ذهن‎مان کوتاه است که از یاد برده‎ایم برخی از بزرگترین سرداران و دلاوران دوران دفاع مقدس قبل از انقلاب همین جوانی‎‎ها را کرده‎اند و همین قیافه‎‎ها را داشته‎اند و همین دوران را گذرانده‎اند. (3)

آن شهیدان زنده که در اقتدا به شهدای کربلا بزرگترین حماسه‎‎های تاریخ معاصر را آفریدند، همان جوانان پاک و بی‎آلایش و باصفایی بودند که البته شاید ظاهرشان چندان با توصیه و نصیحت‎‎های برخی پیران سازگار نبود و نوع پوشش و ادبیات گفتاری و علایق و سلایق‎شان چندان به ذائقه بزرگتر‎ها خوش نمی‎آمد، اما وقتی قدم به میدان جنگ نهادند، برخی ازهمان پیران و بزرگتر‎ها را در حسرت پرواز خویش باقی گذاشتند.

ما به‎ظاهر حکم می‎کنیم و بعد از 40 سالگی دیگر یاد می‎گیریم چگونه ظاهرمان را حفظ کنیم، چگونه حرف بزنیم که با ارزش‎‎های حاکم برجامعه تعارض نداشته باشد، چگونه رفتار کنیم که با قدرت موجود هماهنگ شود، اما جوان هنوز بلد نیست ظاهر، رفتار و گفتارش را «بسازد».

جوان همان است که هست، شاد باشد لبخند می‎زند، ناراحت باشد اخم می‎کند، عصبانی شود فریاد می‎زند، تعجب کند می‎خندد، کسی را دوست داشته باشد به سراغش می‎رود و از کسی خوشش نیاید رویش را برمی‎گرداند؛ اما ما بزرگتر‎ها بلدیم چگونه در عین ناراحتی و عصبانیت لبخند بزنیم و چگونه از کسی که دشمنش می‎داریم، تعریف کنیم!

جوانان زنده‎اند، الله اکبر! آری، جوانان زنده‎اند و همین جوانان چنان که مقام معظم رهبری به درایت و حکمت خویش دریافته، در عمق وجدان و سراسر جان خویش مؤمن و صادق و باورمند و وطن‎ خواهند.

جوانان زنده‎اند و اگر خطری این خاک پاک و این آیین یزدانی را تهدید کند، بیش از هرکس و پیش از هرچیز، اینان پاسدار حرمت‎‎ها و ارزش‎های آسمانی این مرز و بوم خواهند بود. جوانان زنده‎اند… سرمایه واقعی این سرزمین و طلا و الماس حقیقی این خاک و آینده این انقلاب بزرگ و جهانی همین جوانانند.

همین جوانان که با بی‎مهری و تند‎خویی و کم‎لطفی یک روز به لباس‎شان بند می‎کنیم و یک روز از رفتارشان شکایت داریم و یک روز به حرف زدن‎شان ایراد می‎گیریم، همین جوانان که فکر می‎کنیم چون سلیقه یا علاقه‎شان – در هر حد و سطحی – مثل ما نیست، پس محکوم به کفر و بی‎ایمانی‎اند و باید همه‎شان را در دریا ریخت و از شرشان خلاص شد.

آری، جوان بیش از هرچیز قیمت و ارزش دارد و جنس قیمتی بیشتر در معرض سرقت و غارت است؛ اما هیچ کاروانی به محض تعرض و هجوم غارتگر سرمایه خود را به بهانه طمع آنان تقدیم‎شان نمی‎کنند.

آری، جوان شیرینی و حلاوت دارد و هر شیرینی و خوراک تازه و گوارا بیشتر در معرض فساد و خرابی است؛ اما هیچ‎کس به‎خاطر هجوم مگس‎‎ها شیرینی را دور نمی‎اندازد.

آری، جوان سایه‎گستر و تنومند است و البته هر درخت سایه‎گستر و تنومند و پرثمر آفت هم می‎زند؛ اما به محض آفت‎دیدن درخت با اره و تبر به جانش نمی‎افتند و قطعش نمی‎کنند.

جوانان هستند – و جز اندکی به شکل طبیعی و مثل همه‎جای دنیا – با انقلاب و ارزش‎های دینی همراهند و با دشمنان انقلاب و ارزش‎ها و ایران اسلامی در ستیزند، به شرط آن‎که ما شخص خود را هویت و تمامیت ایران و اسلام ندانیم و مخالفت آنان با رفتار نادرست خود را مخالفت با اسلام نپنداریم، به شرط آن‎که خود را بر ایشان تحمیل نکنیم، به شرط آن‎که به نیکویی با آن‎‎ها سخن بگوییم، به شرط آن‎که ظاهرگرا نباشیم و… به شرط آن‎که آنان را فرزندان خود بدانیم. (4)

فرزند خانواده گاهی خطا می‎کند، گاهی بیمار می‎شود، گاهی به بی‎راهه می‎رود، اما پدر و مادر می‎دانند که این فرزندان ادامه و امتداد و آیینه خودشانند و تنها سرمایه و دارایی خانواده‎اند و هیچ‎گاه به‎خاطر خطایی کوچک آن‎‎ها را از خانه بیرون نمی‎اندازند یا به‎خاطر دعوایی برادرانه و خواهرانه یکی را فدای دیگری نمی‎کنند.

در زیرزمین کوچکی که بچه‎‎های گروه مرکزی موسیقی حزب‎الله لبنان سازهای‎شان را به نیت تفنگ برداشته‎اند و برای مبارزه با دشمن تمرین می‎کنند نشسته‎ام و به جوانانی فکر می‎کنم که در زیرزمین‎‎های تهران و تبریز و قم ساز می‎زنند.

رهبر گروه موسیقی که تی‎شرت زردرنگی بر تن دارد در حالی‎که آرام آرام فنجان قهوه‎اش را سر می‎کشد می‎گوید: «چیزی که من دائم به بچه‎‎ها یادآوری می‎کنم این است که چون این‎جا از اموال شرعی استفاده می‎کنیم خیلی باید مراقب باشیم کارمان مشروعیت داشته باشد و برای همین باید دائم نیت‎مان را به خودمان یادآوری کنیم که ما به‎خاطر خدا ساز می‎زنیم و کار می‎کنیم.»

موقع خداحافظی بچه‎‎ها سرود‎های انقلابی قدیمی ایران را با موبایل‎های‎شان پخش می‎کنند و هر کدام‎شان سرودی را که در موبایل خود ذخیره کرده نشان می‎دهد و من به یاد دوستی می‎افتم که ساکن آمریکاست و تعریف می‎کرد که در اتوبان‎‎های کالیفورنیا با سرود‎های «خمینی ای امام» و«ای لشکر صاحب زمان» چه لحظاتی را گذرانده است. (5)

——————————————————————————————-

(1) البته نمی‎خواهم بگویم همه مثل هم هستند، طبیعتا این‎جا هم کسانی آزادانه به موسیقی مطرب و غیرمشروع می‎پردازند و لزوما همه بچه‎‎های همین گروه هم با وضو ساز نمی‎زنند؛ چنان که در ایران هم ما هرگونه سیاست‎گذاری کنیم، اصل قضیه تغییری نمی‎کند، ولی تفاوت در ایجاد کردن فضای سالم برای کار صحیح و سال جوانانی است که می‎خواهند درست عمل کنند.

(2) اساس سیاست نظام دینی ما ترویج موسیقی نیست و این قاعده درستی است، چه به جهت ضرورت‎‎های شرعی و چه به‎دلیل الزامات فرهنگی نظام. لیکن پرسش من این است که آیا باید برای وقت فراغت و علایق نوجوانان فکری کرد یا نه؟ و هنگامی که عوامل مختلف آنان را به‎سوی موسیقی گرایش می‎دهد، آیا باید برای این موضوع تدبیر کرد یا خیر؟ و آیا باید برای گروهی از آنان‎که به هر سبب به موسیقی علاقه و گرایش دارند و می‎خواهند متدین و سالم باشند، برنامه‎ریزی داشت یا نه؟ چون به هر حال با تجاهل و بی‎اعتنایی ما صورت مسئله تغییری نمی‎کند.

(3) یکی از بزرگترین خیانت‎‎ها به این نسل همین ارائه تصویر یک‎سویه از آن شهیدان به نسل جوان است؛ چون در واقع ما به آن‎‎ها القا می‎کنیم که تو نمی‎توانی چمران و بابایی و آوینی بشوی، چون آن‎‎ها از نوجوانی، شب و روز لباس رزم می‎پوشیدند و دعای کمیل می‎خواندند و آیه قرآن تلاوت می‎کردند! چون نمی‎گوییم فلان شهید در آمریکا با دختری آمریکایی ازدواج کرد یا دیگری در جوانی کراوات می‎بست یا دیگری در دانشگاه با دختری دوست بود، اما با روی دادن انقلاب و تحول بزرگ اجتماعی و فرهنگی همان‎‎ها به‎خاطر پاکی نهادشان و زندگی سالم و صحیح‎شان توانستند قله‎‎های بلند معنویت و معرفت را فتح کنند.

(4) به‎خاطر دارم مجله نیستان به همت استاد سیدمهدی شجاعی در اواخر دوره انتشار خود ويژه‌نامه‎ای با موضوع «دین‎گریزی جوانان» منتشر کرد که با استقبال گسترده‎ای هم مواجه شد و چند بار تجدید چاپ شد و مضمون آن همین بود که بستگی دارد برای پاسخ به این سئوال چه تعریفی از دین داشته باشیم و در واقع جوانان از ما می‎گریزند، نه از دین!

(5) این کمترین نه شخصا چندان شیفته و فریفته موسیقی‎ام و نه آن را مهمترین مسئله و مشکل اجتماعی و فرهنگی نسل جوان می‎دانم و معتقدم اگر قرار باشد فهرستی از معضلات موجود تهیه کنیم، مطمئنا موسیقی نخستین نخواهد بود؛ اما این موضوع را به‎خاطر اهمیت غیرقابل‎انکار و گستردگی مشهودش به‎عنوان یک مثال استفاده کرده‎ام تا ضرورت توجه به واقعیت‎‎های جامعه و برنامه‎ریزی و تدبیر حکیمانه برای مسائل جوانان بر اساس واقعیت – نه اوهام و تصورات و شعار‎ها و آرمان‎‎ها – را یادآور شوم.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.