وقتی رسیدیم، هنوز هوا روشن بود و صدای تمرین بچهها با ساکسیفون به گوش میرسید. وارد که شدیم، اول تصاویر شهدای پیشاهنگی حزبالله به چشم میخورد که یکیشان شهید گروه موسیقی بود و آنطرف برنامه هفتگی تمرین و کلاسهای آموزشی روی تابلو دیده میشد که آخرش نوشته بودند: امیدواریم خدا ما را برای زمینهسازی ظهور امام زمان یاری کند.
بچهها هرکدام با یک ساز مشغول نواختن بودند که صدای اذان از تلویزیون المنار بلند شد و یکی یکی سازهایشان را کنار گذاشتند و بلند شدند برای وضو گرفتن و از سبدی کنار قفسه، دفترچههای نت موسیقی مهرهای نماز را برداشتند و آماده شدند برای نماز.
بعد یکیشان که بزرگتر از بقیه بود، اذان و اقامه گفت و یکی دیگر که بعد فهمیدیم معاون رییس گروه است، جلو ایستاد و بقیه به او اقتدا کردند و یکی با زنجیر گردن و یکی با دستبند نقره و اکثرا با تیشرت و شلوار جین به نماز ایستادند.
در سالن کوچکی ایستاده بودیم که محل تمرین بچهها بود و درودیوارش را جهت جلوگیری از مزاحمت برای همسایهها عایق زده بودند و اطرافش سازهای کوبهایشان را چیده بودند.
نماز را که خواندند، همان که اذان و اقامه گفته بود، دعا خواند و بعد همه دعای فرج را با هم تکرار کردند و رو به قبله دستها را بالا آوردند و به امام حسین علیهالسلام و امام عصر سلام دادند و دوباره سازها را برداشتند و مشغول شدند.
اینجا در «حاره حریک» و یک کوچه پایینتر از خانه سیدحسن نصرالله – جایی که دو روز پیش آخرین نهال از یک میلیون نهال برنامه درختکاری حزبالله را توی باغچه جلوی ساختمانشان کاشت – بچههای گروه مرکزی موسیقی حزبالله وضو میگیرند و بعد از نماز سازهایشان را به جای تفنگ برمیدارند.
یکیشان برادرش را در جنگ از دست داده و یکی فرزند مجاهدی است که بعد از چند روز تشنگی و گرسنگی با زبان روزه و در هنگام تلاوت قرآن توسط مزدوران اسراییل به شهادت رسیده است.
اینجا حرف بچهها این است که یکیمان تفنگ برمیدارد و به میدان میرود و یکیمان ساز برمیداریم و حمایتش میکنیم. فرقی ندارد، دشمن ما آمریکا و اسراییل است و باید برای مبارزه آماده باشیم و برای خدا کار کنیم.
در تهران و مشهد و اصفهان ما ولی اگر جوانی ساز برمیدارد، فرض همه – هم خودش و هم دیگران – بر این است که در مقابل خدا ایستاده و به جنگ ارزشها آمده و پا روی خون شهدا گذاشته است.(1)
اینجا جوان حزباللهی در حالیکه ساکسیفون یا گیتارش را در دست گرفته، میگوید: «این راه خیلی دشوار و سخت و خطرناک است و امکان انحراف تویش زیاد است، برای همین ما باید دائم از خدا کمک بخواهیم تا حفظمان کند و در راه مستقیم نگاهمان دارد.»
آنجا جوان ما اگر بخواهد به موسیقی بپردازد، باید اول با دین و خدا و قرآن خداحافظی کند و بعد بیسروصدا و مخفیانه دست به ساز بزند. چون برگزاری کنسرت را تحریم کردهایم، مثلا چون شهرمان شهر مقدسی است؛ حالا چه بر سر این جوان میآید، به ما چه! چون آموزش علنی و رسمی موسیقی را صحیح نمیدانیم، حالا این جوان عصرها توی هر سوراخ و سنبهای به اسم آموزش موسیقی چه میکند به ما چه؟(2)
صحبت از تهدیدهای آمریکا که به میان میآید و تحریمها که جدیتر میشود و اسراییل که بیشتر شاخ و شانه میکشد و حرف از جنگی دوباره میزنیم، همه یا علنی یا پشت پرده میگوییم: این نسل که دیگر جبههبرو نیست!
جز مقام معظم رهبری که بارها و به تعبیر مختلف بر سلامت این نسل تأکید کردهاند، همه ما معمولا فرض را بر این میگذاریم که باید بر اساس ظاهر و قیافه جوانها حکم کرد و اینقدر دنیایمان کوچک و جغرافیای تفکرمان تنگ است که فراموش کردهایم قرار بوده با روح و جان این جماعت کار داشته باشیم.
حتى اینقدر تاریخ ذهنمان کوتاه است که از یاد بردهایم برخی از بزرگترین سرداران و دلاوران دوران دفاع مقدس قبل از انقلاب همین جوانیها را کردهاند و همین قیافهها را داشتهاند و همین دوران را گذراندهاند. (3)
آن شهیدان زنده که در اقتدا به شهدای کربلا بزرگترین حماسههای تاریخ معاصر را آفریدند، همان جوانان پاک و بیآلایش و باصفایی بودند که البته شاید ظاهرشان چندان با توصیه و نصیحتهای برخی پیران سازگار نبود و نوع پوشش و ادبیات گفتاری و علایق و سلایقشان چندان به ذائقه بزرگترها خوش نمیآمد، اما وقتی قدم به میدان جنگ نهادند، برخی ازهمان پیران و بزرگترها را در حسرت پرواز خویش باقی گذاشتند.
ما بهظاهر حکم میکنیم و بعد از 40 سالگی دیگر یاد میگیریم چگونه ظاهرمان را حفظ کنیم، چگونه حرف بزنیم که با ارزشهای حاکم برجامعه تعارض نداشته باشد، چگونه رفتار کنیم که با قدرت موجود هماهنگ شود، اما جوان هنوز بلد نیست ظاهر، رفتار و گفتارش را «بسازد».
جوان همان است که هست، شاد باشد لبخند میزند، ناراحت باشد اخم میکند، عصبانی شود فریاد میزند، تعجب کند میخندد، کسی را دوست داشته باشد به سراغش میرود و از کسی خوشش نیاید رویش را برمیگرداند؛ اما ما بزرگترها بلدیم چگونه در عین ناراحتی و عصبانیت لبخند بزنیم و چگونه از کسی که دشمنش میداریم، تعریف کنیم!
جوانان زندهاند، الله اکبر! آری، جوانان زندهاند و همین جوانان چنان که مقام معظم رهبری به درایت و حکمت خویش دریافته، در عمق وجدان و سراسر جان خویش مؤمن و صادق و باورمند و وطن خواهند.
جوانان زندهاند و اگر خطری این خاک پاک و این آیین یزدانی را تهدید کند، بیش از هرکس و پیش از هرچیز، اینان پاسدار حرمتها و ارزشهای آسمانی این مرز و بوم خواهند بود. جوانان زندهاند… سرمایه واقعی این سرزمین و طلا و الماس حقیقی این خاک و آینده این انقلاب بزرگ و جهانی همین جوانانند.
همین جوانان که با بیمهری و تندخویی و کملطفی یک روز به لباسشان بند میکنیم و یک روز از رفتارشان شکایت داریم و یک روز به حرف زدنشان ایراد میگیریم، همین جوانان که فکر میکنیم چون سلیقه یا علاقهشان – در هر حد و سطحی – مثل ما نیست، پس محکوم به کفر و بیایمانیاند و باید همهشان را در دریا ریخت و از شرشان خلاص شد.
آری، جوان بیش از هرچیز قیمت و ارزش دارد و جنس قیمتی بیشتر در معرض سرقت و غارت است؛ اما هیچ کاروانی به محض تعرض و هجوم غارتگر سرمایه خود را به بهانه طمع آنان تقدیمشان نمیکنند.
آری، جوان شیرینی و حلاوت دارد و هر شیرینی و خوراک تازه و گوارا بیشتر در معرض فساد و خرابی است؛ اما هیچکس بهخاطر هجوم مگسها شیرینی را دور نمیاندازد.
آری، جوان سایهگستر و تنومند است و البته هر درخت سایهگستر و تنومند و پرثمر آفت هم میزند؛ اما به محض آفتدیدن درخت با اره و تبر به جانش نمیافتند و قطعش نمیکنند.
جوانان هستند – و جز اندکی به شکل طبیعی و مثل همهجای دنیا – با انقلاب و ارزشهای دینی همراهند و با دشمنان انقلاب و ارزشها و ایران اسلامی در ستیزند، به شرط آنکه ما شخص خود را هویت و تمامیت ایران و اسلام ندانیم و مخالفت آنان با رفتار نادرست خود را مخالفت با اسلام نپنداریم، به شرط آنکه خود را بر ایشان تحمیل نکنیم، به شرط آنکه به نیکویی با آنها سخن بگوییم، به شرط آنکه ظاهرگرا نباشیم و… به شرط آنکه آنان را فرزندان خود بدانیم. (4)
فرزند خانواده گاهی خطا میکند، گاهی بیمار میشود، گاهی به بیراهه میرود، اما پدر و مادر میدانند که این فرزندان ادامه و امتداد و آیینه خودشانند و تنها سرمایه و دارایی خانوادهاند و هیچگاه بهخاطر خطایی کوچک آنها را از خانه بیرون نمیاندازند یا بهخاطر دعوایی برادرانه و خواهرانه یکی را فدای دیگری نمیکنند.
در زیرزمین کوچکی که بچههای گروه مرکزی موسیقی حزبالله لبنان سازهایشان را به نیت تفنگ برداشتهاند و برای مبارزه با دشمن تمرین میکنند نشستهام و به جوانانی فکر میکنم که در زیرزمینهای تهران و تبریز و قم ساز میزنند.
رهبر گروه موسیقی که تیشرت زردرنگی بر تن دارد در حالیکه آرام آرام فنجان قهوهاش را سر میکشد میگوید: «چیزی که من دائم به بچهها یادآوری میکنم این است که چون اینجا از اموال شرعی استفاده میکنیم خیلی باید مراقب باشیم کارمان مشروعیت داشته باشد و برای همین باید دائم نیتمان را به خودمان یادآوری کنیم که ما بهخاطر خدا ساز میزنیم و کار میکنیم.»
موقع خداحافظی بچهها سرودهای انقلابی قدیمی ایران را با موبایلهایشان پخش میکنند و هر کدامشان سرودی را که در موبایل خود ذخیره کرده نشان میدهد و من به یاد دوستی میافتم که ساکن آمریکاست و تعریف میکرد که در اتوبانهای کالیفورنیا با سرودهای «خمینی ای امام» و«ای لشکر صاحب زمان» چه لحظاتی را گذرانده است. (5)
——————————————————————————————-
(1) البته نمیخواهم بگویم همه مثل هم هستند، طبیعتا اینجا هم کسانی آزادانه به موسیقی مطرب و غیرمشروع میپردازند و لزوما همه بچههای همین گروه هم با وضو ساز نمیزنند؛ چنان که در ایران هم ما هرگونه سیاستگذاری کنیم، اصل قضیه تغییری نمیکند، ولی تفاوت در ایجاد کردن فضای سالم برای کار صحیح و سال جوانانی است که میخواهند درست عمل کنند.
(2) اساس سیاست نظام دینی ما ترویج موسیقی نیست و این قاعده درستی است، چه به جهت ضرورتهای شرعی و چه بهدلیل الزامات فرهنگی نظام. لیکن پرسش من این است که آیا باید برای وقت فراغت و علایق نوجوانان فکری کرد یا نه؟ و هنگامی که عوامل مختلف آنان را بهسوی موسیقی گرایش میدهد، آیا باید برای این موضوع تدبیر کرد یا خیر؟ و آیا باید برای گروهی از آنانکه به هر سبب به موسیقی علاقه و گرایش دارند و میخواهند متدین و سالم باشند، برنامهریزی داشت یا نه؟ چون به هر حال با تجاهل و بیاعتنایی ما صورت مسئله تغییری نمیکند.
(3) یکی از بزرگترین خیانتها به این نسل همین ارائه تصویر یکسویه از آن شهیدان به نسل جوان است؛ چون در واقع ما به آنها القا میکنیم که تو نمیتوانی چمران و بابایی و آوینی بشوی، چون آنها از نوجوانی، شب و روز لباس رزم میپوشیدند و دعای کمیل میخواندند و آیه قرآن تلاوت میکردند! چون نمیگوییم فلان شهید در آمریکا با دختری آمریکایی ازدواج کرد یا دیگری در جوانی کراوات میبست یا دیگری در دانشگاه با دختری دوست بود، اما با روی دادن انقلاب و تحول بزرگ اجتماعی و فرهنگی همانها بهخاطر پاکی نهادشان و زندگی سالم و صحیحشان توانستند قلههای بلند معنویت و معرفت را فتح کنند.
(4) بهخاطر دارم مجله نیستان به همت استاد سیدمهدی شجاعی در اواخر دوره انتشار خود ويژهنامهای با موضوع «دینگریزی جوانان» منتشر کرد که با استقبال گستردهای هم مواجه شد و چند بار تجدید چاپ شد و مضمون آن همین بود که بستگی دارد برای پاسخ به این سئوال چه تعریفی از دین داشته باشیم و در واقع جوانان از ما میگریزند، نه از دین!
(5) این کمترین نه شخصا چندان شیفته و فریفته موسیقیام و نه آن را مهمترین مسئله و مشکل اجتماعی و فرهنگی نسل جوان میدانم و معتقدم اگر قرار باشد فهرستی از معضلات موجود تهیه کنیم، مطمئنا موسیقی نخستین نخواهد بود؛ اما این موضوع را بهخاطر اهمیت غیرقابلانکار و گستردگی مشهودش بهعنوان یک مثال استفاده کردهام تا ضرورت توجه به واقعیتهای جامعه و برنامهریزی و تدبیر حکیمانه برای مسائل جوانان بر اساس واقعیت – نه اوهام و تصورات و شعارها و آرمانها – را یادآور شوم.
Sorry. No data so far.