دوشنبه 29 نوامبر 10 | 21:53

شعر برای فتح دل‌هاست نه دنیا

چنان که می بینید، هنر این مرد، کلام این مرد، سخن این مرد که به اعتقاد ما زنده جاودان است،«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام ما» و خود او که این راه را باور کرد و منقطع شد از هرچه که شما بیاندیشید و با خلوص تمام، کلامش را ارائه داد و هیچ کسی هم کمکش نکرد و خیلی ها از جمله شعرای نامدار، زورشان می آمد از اینکه ایشان چرا اسم در کرد! چرا مورد استقبال واقع شد در حالی که ما پنجاه سال است که داریم کار می کنیم.


بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه بر نگذرد

خداوند نام و خداوند جای

خداوند روزی ده رهنمای

بنده استاد خاص مرحوم آقاسی نبودم، کلاسی بود، خیلی ها می آمدند سر این کلاس، و بعضی هاشان هم شاکی بودند که چرا آقاسی سر این کلاس می آید؟

متونی رو که ما معین می کردیم برای خوندن، مثل مثنوی مولوی یا خمسه نظامی یا از این دست کارها، دیگران جدی می گرفتند؛ مرحوم حاج محمّدرضا بعد از یک هفته که دوباره همدیگر را می دیدیم، می گفت: «حاجی حال نداد این».ما فهمیدیم که از این راه نمی شود حاج محمّدرضای آقاسی رو باصطلاح از این معبر گذراند.بهش گفتم که شروع کنه شعر گفتن برای معصومین علیهم السلام.

شعرهایی رو که گفت و آورد من خیلی راحت دور ریختم، گفتم اینها به درد نمی خورد.وجه الله را آنطوری وصف می کنند و مدح می کنند کانه خود حضرت حق–سبحانه و تعالی- را.

تجلی مطلق حضرت حق رو اینجوری نمی شود وصف کرد؛ برو سراغ اصل ماجرا و چنان از معصوم یاد کن کانه از خود حضرت حق داری یاد می کنی و طی سلوکی که ایشان داشت(ضمن چند سال)، رسید به مرحله ای که مواجه باشد با ذوات مقدسی که در کربلا شهید شدند یا از کربلا به شام به اسارت رفتند.جهد ما این بود که ایشان رو فراتر از این مقوله ببریم ولی به تعبیر خودش گفت:«دارم قاطی می کنم، بذار همینجا که هستم بمونم». گفتیم این خرجش یه، دو-سه ماه دیگه کار کرن است و توی 3-2ماه آخر قبل از مثنوی شیعه نامه؛ ما مدام در بیابان ها و کوه های اطراف گوهر دشت با همدیگر می چرخیدیم و القا، القای مستقیم بود.

خیلی از شماها ممکن است فکر کنید که اسمهای ما چه ربطی دارد به اسمهای معصومین؟!

من فقط همین مقدار می توانم به شما بگویم که حاج محمّدرضای آقاسی این را آموخت که اگر اسم کسی رضاست، به احترام «رضا»ی اصلی حق نداریم غیبتش را بکنیم.

شما ایرانی ها متأسفانه اسم می گذارید فاطمه، توی خود خانه، نفرین می کنید، بد می گویید، اسم می گذارید محمّد(اللهم صل علی محمّد و آل محمّد)، بد می گویید و علت اصلی عقب ماندگی و پریشانی ما توی اغلب امور همین است که شأن اسماء رو مراعات نمی کنیم و فراموش کردیم که «الأسماء تنزل من السماء».

این راه رو هر کدام از شعرا بخواهند بروند، خیلی سریع به مقصد می رسند. آن مایه تمرینی رو که ما می دادیم، یا به تعبیر آن روزگار، هندسه کلام و معماری کلمات، حاج محمّدرضای آقاسی یک درصدش را هم انجام نداد؛ اما همه آنهایی که معترض بودند که ایشون برای چه می آید توی نقد حضوری، امروز باید از دور به او نگاه کنند، چون نرسیدند، گم شدند، ماندند.

شعر برای فتح دنیا نیست، برای فتح دلهاست به اسم موالی دلها.

توی اساطیر یونان، توی نحله های هند، توی آیین خودمان، مطلب از این قرار بوده که شما ارتباطتان را با آسمان با یک ذکر ویژه حفظ می کنید و عادی ترین و ساده ترین و سریع الوصول ترین اذکار، همین صلواتی است که می فرستیم، آگاهانه و ناآگاهانه(اللهم صل علی محمّد و آل محمّد).

برای اینکه توی صلوات توحید هست، با همان «اللهم»که می گویید، نبوت هست، هنگامی که نام رسول خدا را می برید و آل محمّد، ولایت است و این ولایت ولایت ابدی است.

آنچه که مهم است در این راه، این است که خودتان را از همین مواجهات ساده اما بسیار ویرانگر حفظ کنید، در امان بدارید. گوش به غیبت ندهید.

فرمود: «آیا دوست می دارید گوشت مرده ی برادر خودتان را بخورید؟»

ما ایرانیها متأسفانه خیلی اهل مرده خوری هستیم، در حالی که برادر و خواهرمان هم زنده است، اما ترجیح می دهیم گوشت مرده اش را بخوریم و این غیبت است.

گفت آقا منظورم آن علی نیست، من علی بقال را می گویم، علی قصاب را می گویم. توی آیین ما یک علی بیشتر وجود ندارد با چهار تجلی.

خیلی فکر نکنید از راه بسیار دشواری حاج محمّدرضای آقاسی رسید به اینجا. که هر جا خود بنده رفتم، دیدم الحمدلله ما گمیم توی اسم و رسم حاج محمّدرضا.

گوش داد به حرف و دل نداد به سخن کسانی که شعر را برای عوالم عاطفی محدود خودشان می خواهند و می خواهند با شعر کسب وجهه کنند.

ما خیلی شاعر داشتیم توی همین روزگار خودمون، شعرای انقلاب، ولی اینکه ایشان محبوب دلها شد و هرجا ما رفتیم دیدیم این سی دی ها هست و مردم گریه می کنند، حال می کنند، به وجد می آیند، دچار تهیج می شوند، با کلام حاج محمّدرضای آقاسی، برای اینکه یک سر سوزن أنانیت و نحنانیت، منی و مایی(در وجود حاج محمّدرضا) نبود.

گفت:«در بحر مایی و منی افتاده ام بیار/می تا خلاص بخشدم از مایی و منی».

منِ شما چقدر من است در برابر این بی کرانگی؟ «زمین در جنب نه افلاک مینا/چو خشخاشی بود بر روی دریا/نگر تا خود از این خشخاش چندی/سزد گر بر بروت خود بخندی»

کشتن این من، منی که از درون با ما درگیر است، کار بسیار دشوار و در عین حال کار ساده ایست.

تسلیم شدن باعث میشود که شما به سادگی بتوانید نفسی که آن بزرگوار فرمود: «نفس اژدرهاست او کی مرده است/ از غم بی آلتی افسرده است/ اژدها را دار در برف فراق/ حین میار اورا به گرمای عراق» را ببرید در فراق.

به تعبیر خواجه شیراز:«خود را مبین که رستی»، «میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست/ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز». به محض اینکه شما برخیزید از میان، کلام می آید، به شرط اینکه شما سعی نکنید این کلام را در هنگام فرود آمدن بر شما دستکاری کنید.شما اول ظرفتان را بگذارید،آنچه که ریخته می شود توی این ظرف، بعداً قابل تفکیک است.خیلی هم استعداد خاصی نمی خواهد، یک طبع موزون می خواهد والسلام.

اما ایمان، چیزی که به نظر می آید توی روزگار ما به واسطه، از این سو و آن سو باید جمع بشود؛ حال آنکه نه، مستقیم میشود رفت سراغ معصوم.

تمام رنگها صاحب دارند.ممکن است شما به یک نحو دیگری ببینید، مثلاً بگویید سرخ برای اباعبدالله است، حال آنکه خیر، سرخ برای آقا امام مجتبی است، آنکه جگرش را بالا آورد، زرد برای آقا اباعبدالله است، آنکه بر فراز سر ماست و می تابد.سبز-انواع و اقسامش-رنگ حضرت سیده النساء است، فرّه ایشان همواره به صورت سبز تجلی می کند، از کم رنگ ترینش تا پر رنگ ترینش.و یکی هم نیست ایشان، آنهایی که واقعاً شیعه اید میدانید، از حضرت فاطمه بنت اسد صلوات الله علیها تا همین فاطمه معصومه ارواحنا فدائاً لها، همه ی اینها فرّه شان فرّه ی سبز است.

ما صبح تا شب توی اقیانوس بی کرانگی اهل بیت شناوریم اما خبر نداریم. مثل ماهی که توی دریاست و دنبال آب می گردد.

حاج محمّدرضای آقاسی، ایمانش و باورش به این مقام رساندش.من هنگامی که دیدم تعلق ایشان به مولا اباعبدالله الحسین علیه الصواه والسلام و شهدای کربلا و به ویژه (به تعبیر ما)دادستان ملا اعلی حضرت زینب کبری صلوات الله علیها، این مقدار شدید است، در عرض 3-2 ماه کار رسید به آنجایی که این مثنوی شیعه نامه منتشر بشود، یک بخشش توی کیهان.

حال آنکه قبل از چاپ این مثنوی، رییس وقت حوزه هنری که دستور داده بود، از این چهار هزار تومانی که حقوق به آقای آقاسی می دادند، دو هزار تومانش را کم کنند، چون می گفت:«ایشون قد قد میکنه، تخم نمی ذاره، مثل شما و آقای معلم»، گفتم:«ما قد قد هامون رو برای محمدرضای پهلوی کردیم، تخمش رو داریم برای شما می ذاریم، حالا صبر کن معلوم میشه».

بگذریم که کار به دعوا کشید و حاج محمّدرضا از حوزه آمد بیرون و قصه اش مفصل است، بعداً حاج آقای زم خواهش می کرد که بهش بگو برگردد.

گفتم:«رسیده به جایی که، تو رو که سهل است، گنده تر از تو رو نمی بینه». به چیزی رسید و آن چیزی رو دید که خیلی ها ممکنه با هزار تا چشم نتوانند ببینند.

برادران و خواهران بزرگوار!که اینجا جمع شدید به بزرگداشت مرحوم استاد حاج محمّدرضای آقاسی، یک کد بسیار ساده به شما یادآور می شوم، آنهایی تان که اهل استعدادید، امیدوارم دنبال این قضیه را بگیرید و به نتیجه برسید:

خداوند می فرماید: «هو معکم عینما کنتم»

اینجا نشستید با شماست، توی خانه اید با شماست، در هر حالی که هستید معکم عینما کنتم، این یک.

«اقرب الیکم من حبل الورید»

از رگ گردن به شما نزدیکتر است.دیگر دنبال چه چیزی باید بگردید؟ اتصال، اتصال ازلی است، از همان لحظه ای که در آدم دمید آن کسی که با دستهای مبارک خودش گل آدم را ورز داد و از روح خودش دمید در آدم، از همان لحظه این اتصال، اتصال مستقیم بوده، واسطه نمی خواست.استاد هم کسی است که برای شما همین کار را بکند، شما را به خودتان نشان بدهد، و دیگر راه را می توانید دنبال بکنید، این خیلی آسان و خیلی ساده است.

اما ما ایرانیها باورمان نمیشود. یکی از حجابهای ما سیاست است، سیاست زدگی یک حجاب دیگر ماست.فلانی گفت و بهمانی گفت و بیساری گفت؛ نه! چرا؟ یک راست چرا نمی روید سراغ خداوند؟ کتابی که توی همه خانه ها هست، یک ترجمه خیلی خوب فارسی هم دارد، دیوان حافظ را میگویم. اگر شما ارتباطتان را مستقیم کنید، او هم با شما مستقیم سخن خواهد گفت و آنچه را که شأن شماست به شما عطا خواهد کرد. مشکل اصلی ما ایرانیها این است که غالباً پشت به نور، دنبال نور می گردیم. می خواهیم گریه کنیم مثلاً برای آقا اباعبدالله، حتماً باید یک جای ویژه ای باشد، یک تکیه خاصی باشد، پای منبر یک مداح خاصی باشد. اینجوری نیست قضیه. این دو کانون اصلی یعنی قلب و مغز، محل اشراق سیّد الاوصیاء امیرالمؤمنین ارواح الاولین والاخرین له الفدا ومحل اشراق خاتم المرسلین سیّد المرسلین محمّد مصطفی صلوات الله علیه (اللهم صل علی محمّد وآل محمّد) است.

چنان که می بینید، هنر این مرد، کلام این مرد، سخن این مرد که به اعتقاد ما زنده جاودان است،«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام ما» و خود او که این راه را باور کرد و منقطع شد از هرچه که شما بیاندیشید و با خلوص تمام، کلامش را ارائه داد و هیچ کسی هم کمکش نکرد و خیلی ها از جمله شعرای نامدار، زورشان می آمد از اینکه ایشان چرا اسم در کرد! چرا مورد استقبال واقع شد در حالی که ما پنجاه سال است که داریم کار می کنیم.

من در جواب یکیشان که گفت: «این فتنه رو تو درست کردی»، گفتم: «اگر این فتنه رو من درست کردم خدا گردن من رو بشکنه، ولی این فتنه رو مولام امیرالمؤمنین راه انداخت». تنها کسی که حرف ما به خرجش رفت، از بین همه شاگردها، ایشان بود. شما می خواهید استاد باشید، شما می خواهید بر صدر بنشینید، ایشون اهل بر صدر نشستن نبود، در ضمن الان شما چه سودی می برید از اینکه در پوستین یک مرده بیافتید؟

خب، علی القاعده ما تو سرزمینی هستیم که خیلی از شعراء تا زنده اند اسم و رسم دارند، وقتی مردند «تو گویی که رستم ز مادر نزاد». حاج محمّدرضای آقاسی از وقتی که رفته شلوغ تر شده سرش، مخاطبش بیشتر شده، و در هر شهرستانی این مجلس(بزرگداشت حاج محمّدرضا آقاسی) برگزار بشود، مردم استقبال خواهند کرد.

او خاک شد، خاکسار شد، نیست شد، رسید به مرتبه «لا» شدن، نبودن در برابر این بی کرانگی. که اقوال مختلف است، برخی گفتند کل آنچه که ما سوا الله است، این «میم» فاطمه است، «ز احمد تا احد یک میم فرق است/ جهانی اندر آن یک میم غرق است». این میم که همه هستی درش هست، دریایی است که به واسطه خودش تو را به ساحل می رساند.

آغاز ما فاطمه صلوات الله علیها است و پایان ما و همه شما انشاءالله همین ایشان است. کسی که «ان الله یغضب لغضبها و یرضی لرضاها». بیایید باور را پیدا کنیم.

مولا بقیه الله ارواحنا له الفداء چهار ملک مقرب خداوند در خدمت ایشان هستند، عکس مولا امیرالمؤمنین، یعنی آقا رسول الله صلوات الله علیه فرمود که جبرئیل سمت چپ ایشان است، بر خلاف جدش امیرالمؤمنین که جبرئیل سمت راستش بود، میکائیل سمت راست ایشان است، عزرائیل پیش روی ایشان حرکت میکند و اسرافیل پشت سر ایشان؛ به هر حال چهار ملک مقرب در اختیار ایشان هستند، آنوقت خود ایشان می فرمایند: «اسوتی فاطمه بنت محمّد» (اللهم صل علی محمّد و آل محمّد).

اگر در کلام مولا بقیه الله بیاندیشیم در خواهیم یافت که عظمت ایشان بالاتر از حدود فرشتگی است و این چهار ملک مقرب که در خدمت مولا بقیه الله هستند، ایشان اسوه اش جدّه اش حضرت فاطمه سلام الله علیها است.

من به خاطر دارم از برخی از عزیزان، می گفت فلانی انقدر ذکر مولایت را سفت و سخت نگیر و گاه گداری از جدّه سادات یاد کن. ما آنوقت ها انقدر در عالم خودمان مستغرق بودیم که این حرفها به خرجمان نمی رفت. گفت به زن و بچه ات رحم کن، من قول می دهم که تو دو ماه از این طرف بیایی، دستکم یک سایه ای سرپناهی پیدا میشود برای اینها، گناهی نکردند که اسیر تو شدند؛ ما به کار بستیم دیدیم درست است.

چیزی که ما گم کردیم ایمان است. اما به خرجمان نمی رود که این گمشده، در نزدیک ترین فاصله ممکنه از ماست، آنسوتر از دسترس. حاج محمّدرضای آقاسی باور کرد و رسید و بعد از آن به هیچ ارگانی و هیچ چه می دانم همین دکان مغازه های فرهنگی که زیادند{منحصر نشد} همینطور که غلامرضای آقاسی اشاره کرد، تا از یک لابی رانت ویژه ای کسی رد نشود کتابش چاپ نمی شود. بعضا حتی برخی از آثار بنده ناقابل ناچیز را به اسم دیگران قرارداد بستند. اسم من روی کتاب است اما شندر غازش مال دیگری است. از این کارها زیاد می شود کرد و می کنند آقایان. خداوند انشاءالله توفیق بیشتر بهشان بدهد و علاوه بر این سرزمین بقیه آسیا را هم بگیرند و با همه همین معامله را بکنند.

ما طرف حسابمان یکیست، این یکی چهارده وجه اصلی دارد، بقیه وجوه، جز هجده نفر از انبیاء که در درجه اول قرار دارند، مثل مولام عیسی بن مریم، موسی بن عمران علیهم الصواه والسلام، بقیه، شما و بنده و دیگران هم می توانیم بپیوندیم، راه بسته نیست.

من یک کلمه می گویم و صحبت را تمام می کنم.

«علیکم بأسمائکم» بر شما باد به اسمایتان. اگر اسمت را درست بشناسی و نقب بزنی از اسم خودت به حق خواهی رسید. برای اینکه رب هر کسی صورتی دارد از همان کس. برای حاج محمّدرضا من چه می توانم طلب بکنم؟

پس از ما آمد، همراه با ما جهانگیر شد، و پیش از ما رفت و جا نگه داشت. انشاءالله به حق دوستی و مراوده، ما را هم جزو حزبش داشته باشد این مرد بزرگ و برای یکایک شما آرزوی اتصال بی واسطه به معصوم دارم؛ قرن بیستم و بیست و یکم و این حرفها هم نمی شناسد چون اینها اعتباری است که ما گذاشتیم، قرن فلان و قرن بهمان.

خود قرآن می گوید مکر لیل و نهار، نیرنگ شب و روز، الان اینطرف روز است، آنطرف شب است، بلاخره شب است یا روز است؟ قرآن درست می گوید، نیرنگ شب و روز است، مکر لیل و نهار است.

این ماییم که با توهم زمان گرفتار می کنیم خودمان را، گرفتار روزها و ماهها و سالها و چه و چه و فراموش می کنیم که پیشوایان ما گفتند ساعات ماییم، روزها ماییم، هفته ها ماییم، ماهها ماییم، سال ها ماییم، قرون ماییم، اعصار ماییم.

امروز پنج شنبه است.روز چه کسی است؟ مولانا و سیدنا ابا محمّد حسن عسگری (اللهم صل علی محمّد و آل محمّد)

هیچ می اندیشیم چرا شنبه و یکشنبه و پنج شنبه، این سه روز در هفته، یک صاحب دارند؟

شنبه برای آقا رسول الله است و برای جمیع انبیاء. یکشنبه برای امیرالمؤمنین است، دوشنبه برای حسنین است، سه شنبه و چهار شنبه برای امام زین العابدین ارواحنا له الفداء است تا آقا امام هادی و پنج شنبه اختصاص پیدا می کند به یک امام. بیاندیشیم به خودمان و این حقایقی که در ذرات با ما هستند، در اجزا با ما هستند، در کلیات با ما هستند.

آقاسی شدن خیلی آسان است، اما بهایی دارد. دلت را باید بدهی، باید باورت بشود، باید ایمان بیاوری. سن و سال و این حرفها هم مطرح نیست.

هنگامی که این بزرگوار به بنده پیوست، دو ماه و خرده ای از بنده بزرگتر بود، الان من نگاه می کنم می بینم چندین قرن از من بزرگتر است.

«صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست». سعی کن قبل از اینکه سرت به سجده برسد، دلت به سجده برسد.

پیغام این بزرگوار، پیغامی است که تا روزی که از عشق و عاشقی در این سرزمین و در میان شیعیان سخنی هست، این پیغام ساری و جاری خواهد ماند.

برای یکایک شما توفیق عاشق شدن آرزو می کنم و دعایم این است که خداوندا! حضار این مجلس را عاشق کن و بدانید که عشق به آل الله شدیدترین و قوی ترین برانگیزاننده است.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاه

یا حی یا قیوم

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.