إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ، یُخَالَفُ فِیهَا کِتابُ اللهِ، وَیَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالا عَلَى غَیْرِ دِینِ اللهِ، فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِینَ، وَ لَو أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ; وَلکِن یُؤْخَذُ مِنْ هذَا ضِغْثٌ، وَ مِنْ هذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ، وَ یَنْجُو «الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهِ الْحُسْنَى».
آغاز پیدایش فتنهها پیروى از هوا و هوسها و بدعتهایى است که با کتاب خدا مخالفت دارد و گروهى (چشم و گوش بسته یا هواپرست آگاه) به پیروى آنان برمىخیزند و برخلاف دین خدا از آنها حمایت مىکنند. اگر باطل از آمیختن با حق جدا مىگردید بر کسانى که طالب حقّند پوشیده نمىماند. و اگر حق از آمیزه باطل پاک و خالص مى شد زبان دشمنان و معاندان از آن قطع مىگشت. ولى بخشى از این گرفته مىشود و بخشى از آن و این دو را به هم مىآمیزند و اینجا است که شیطان بر دوستان و پیروان خود مسلّط مىشود. و «تنها کسانى که مشمول رحمت خدا بودند» از آن نجات مىیابند.
شرح: در این که تاریخ صدور این خطبه چه زمانى بوده و در چه شرایط و حال و هوایى امام(علیه السلام) این خطبه را ایراد فرموده است در میان دانشمندان گفتگو است. بعضى معتقدند که امیرمؤمنان على(علیه السلام) شش روز پس از رسیدن به خلافت این خطبه را ایراد فرمود در حالى که بعضى آن را مربوط به زمانى مى دانند که نتیجه حکمیت در ماجراى صفّین اعلام شد و البته محتواى خطبه با هر دو سازگار است هم با آغاز خلافت و هم با پایان زشت و ننگین مسأله حکمیت. با توجه به این سخن به سراغ شرح و تفسیر خطبه مى رویم.
ریشههای فتنه
امام(علیه السلام) در آغاز این خطبه به سرچشمه پیدایش فتنه ها در جوامع اسلامى مى پردازد که هم، زمان بعد از رحلت رسول الله را شامل مى شود و هم ماجراهایى همچون واقعه جمل و صفّین و نهروان را، و دقیقاً دست روى سرچشمه و نکته اصلى مى گذارد، مى فرماید: «آغاز پیدایش فتنه ها پیروى از هوى ها و هوسها و بدعتهایى است که با کتاب خدا مخالفت دارد»; (إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ(1)، یُخَالَفُ فِیهَا کِتابُ اللهِ)، آرى ریشه اصلى فتنه ها دو چیز است: پیروى از هواى نفس و احکام دروغین خودساخته که مخالف کتاب خداست و بى شک اگر احکام قرآن در میان مردم حاکم باشد و اصالت قوانین اسلام حفظ شود و بدعتهاى ناروا در دین خدا نگذارند و همچنین در اجراى قوانین ناب الهى هوى و هوس را حاکم نکنند فتنه اى پیدا نخواهد شد; چرا که این قوانین مجرى عدالت و حافظ حقوق همه مردم و بیانگر وظائف است، فتنه آن زمان شروع مى شود که فزون طلبى ها آشکار گردد و قوانین الهى در مسیر مطامع شخصى تحریف شود. حق و عدالت زیر پا بماند و افراد و گروهها وظائف الهى خود را فراموش کنند و به بدعتها روى آورند.
بدعتها راهگشای فتنهها
در واقع آنجا که با تحریف و تفسیرهاى غلط به هوى و هوس خود مى رسند به سراغ آن مى روند و هر جا نیاز به جعل احکام تازه اى دیدند دست به دامن بدعت مى زنند، درست است که آن بدعتها نیز از هوى و هوسها سرچشمه مى گیرد ولى هوى و هوس و تمایلات شیطانى گاه در نحوه تفسیر و اجراى احکام الهى نفوذ مى کند و گاه به صورت بدعتها و احکام مجعول. و به همین دلیل در کلام امام(علیه السلام) از یکدیگر جدا شده اند.
به عنوان مثال مى توان به فتنه «بنى امیّه» که در اسلام از بزرگترین فتنه ها محسوب مى شود اشاره کرد. آنها براى رسیدن به حکومت خود کامه خویش بر مرکب هوى و هوس سوار شدند و تا آنجا که توانستند در احکام اسلام تفسیر و توجیه نادرست روا داشتند و آنها را به سود منافع شخصى خود توجیه نمودند و هر جا امکان نداشت دست به بدعت جدیدى زدند.
«معاویه» خلافت اسلامى را با نیرنگ به چنگ مى آورد و بر اساس بدعتى جدید آن را در خاندان خود موروثى مى کند، «زیاد» را برادر خود مى خواند و براى یزید در حیات خود از مردم بیعت مى گیرد و سبّ و دشنام امیرمؤمنان على(علیه السلام) را که پاکترین و آگاهترین و بزرگترین شخصیت اسلام بعد از پیغمبر خدا بود در قلمرو حکومت خود، سنّت مى شمرد، خود و یارانش در ریختن خون عثمان شرکت مى کنند و سپس به خونخواهى او برمى خیزند(2)
آمیزش حق و باطل، اصل فتنه
سپس مى افزاید: «و گروهى چشم و گوش بسته و نادان، یا هواپرست آگاه به پیروى آنان برمى خیزند و از هوى ها و هوسها و بدعتهاى آنان برخلاف دین خدا حمایت مى کنند». (وَیَتَوَلَّى(3) عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالا عَلَى غَیْرِ دِینِ اللهِ)، در جمله بعد اشاره به ابزار این کار شده. ابزارى که در تمام طول تاریخ از سوى همه هواپرستان و جنایتکاران مورد استفاده قرار گرفته و به صورت یک سنّت همیشگى درآمده است و آن این که آنها همیشه براى رسیدن به مقاصد خود حق و باطل را به هم مى آمیزند و حق را سپرى براى حمایت از باطل و یا پوسته شیرین و جالبى براى پنهان کردن زهر باطل قرار مى دهند، مى فرماید: «اگر باطل از آمیختن با حق جدا مى گردید بر کسانى که طالب حقّند پوشیده نمى ماند، و اگر حق از آمیزه باطل پاک و خالص مى شد زبان دشمنان و معاندان از آن قطع مى گردید». (فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِینَ(4)، وَ لَو أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ)
چه تعبیر جالب و گویایى، باطل اگر در شکل اصلیش نمایان شود خریدارى ندارد و حق اگر به صورت خالص عرضه شود زبان بهانه جویان را قطع مى کند; لذا بدیهى است نه حق خالص مشکل هواپرستان را حل مى کند، چرا که منافع آنها در باطل نهفته است، و نه باطل خالص آنها را به مقصد مى رساند; چرا که مردم از آنها حمایت نخواهند کرد و اینجاست که به سراغ آمیختن حق وباطل مى روند; همان چیزى که تمام سیاستهاى مخرّب دنیا را مى توان در آن خلاصه کرد.
امام(علیه السلام) در این مورد مى فرماید: «ولى بخشى از این گرفته مى شود و بخشى از آن، و این دو را به هم مى آمیزند، و در اینجا است که شیطان بر پیروان و دوستان خود مسلّط مى شود و تنها کسانى که مشمول رحمت خدا بوده اند از آن نجات مى یابند»!
(وَلکِن یُؤْخَذُ مِنْ هذَا ضِغْثٌ(5)، وَ مِنْ هذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ، وَ یَنْجُو «الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهِ الْحُسْنَى»)
این تعبیر به خوبى نشان مى دهد که آمیختن حق و باطل به یکدیگر مانع از شناخت باطل نیست هر چند به دقّت و کنجکاوى یا پرسش از آگاهان نیاز دارد. به همین دلیل امام(علیه السلام) مى فرماید: در گیرودار آمیزش حق و باطل شیطان بر دوستان و پیروانش چیره مى شود و خداجویان حق طلب از خطر گمراهى در این گونه جریانات درامانند.
در واقع آمیزش حق و باطل چراغ سبزى است براى هوى پرستان و بهانه اى است براى پیروان شیطان که وجدان خود را فریب دهند و در برابر دیگران استدلال کنند که ما به این دلیل و آن دلیل (اشاره به قسمتهایى از حق که با باطل آمیخته شده) این راه را برگزیده ایم.
مردم در برابر آمیزش حق و باطل چه میکنند؟
آرى مستضعفین فکرى و ساده لوحان ممکن است در این میان ناآگاهانه در دام شیطان بیفتند، در حالى که آنها نیز اگر رهبر و راهنمایى براى خود انتخاب مى کردند گرفتار چنین سرنوشتى نمى شدند. به این ترتیب مردم در برابر آمیزش حق و باطل به سه گروه تقسیم مى شوند:
گروه اول همان «اَلَّذینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهِ الْحُسْنى(6)» و به تعبیر دیگر حق طلبان آگاه و مخلصند که به لطف پروردگار از توطئه هاى شوم فتنه جویان درامانند.
گروه دوم هوى پرستان بهانه جو هستند که مى خواهند به بهانه حق در راه باطل گام بگذارند و در واقع نیمه آگاهند و با پاى خود در دام شیطان مى روند.
گروه سوم افراد ساده لوحى هستند که تشخیص حق از باطل در این آمیزه خطرناک براى آنها مشکل است و ناآگاهانه گرفتار دام شیطان مى شوند مگر این که در پناه رهبر آگاه و فرزانه اى جاى گیرند.
شبیه همین معنى در خطبه 38 گذشت، آنجا که امام(علیه السلام) شبهه را تفسیر مى فرماید و راه نجات از آن را نشان مى دهد و مى گوید: شبهه را از این رو شبهه نام نهاده اند که شباهت به حق دارد اما اولیاءالله گرفتار آن نمى شوند، چرا که نور یقین در اینجا راهنماى آنها است … ولى دشمنان خدا بر اثر گمراهى در دام شبهات گرفتار مى شوند.
نکته ها
1ـ ریشه فتنه ها
تاریخ اسلام مخصوصاً تاریخ قرن اوّل و دوم مملوّ از فتنه هاى شگفت انگیز و دردناک است که زحمات پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) و یاران مخلص او را تا حدّ زیادى بر باد داد واگر این فتنه ها نبود و اسلام در همان مسیرى که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) براى آن تعیین فرموده بود پیش مى رفت امروز جهان دیگرى داشتیم. مخصوصاً در بیست و پنج سال بعد از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فتنه ها غوغا مى کرد. هنگامى که امام امیرمؤمنان على(علیه السلام) در سال 35 هجرى به خلافت ظاهرى رسید تلاش فوق العاده اى براى بازگرداندن اسلام به مسیر اول نمود; ولى دامنه فتنه آن قدر گسترده شده بود که از هر طرف به اصلاح آن مى پرداخت از سوى دیگر آشکار مى شد. در سالهاى آخر خلافت عثمان همه چیز دگرگون شد و تمام ارزشهاى اسلامى زیر سؤال رفت و سنّت ها و ارزشهاى عصر جاهلیت کاملا زنده شد و بازماندگان لشکر شرک و نفاق همه جا در صحنه ظاهر شدند و پست هاى کلیدى را گرفتند و همین امر کار را بر امام(علیه السلام) دشوار و پیچیده کرد. درست است که امام(علیه السلام)در سایه مجاهدات مستمر و جانکاهش بار دیگر ارزشها را زنده فرمود; ولى متأسّفانه فتنه ها خاموش نشد و شهادت امام(علیه السلام) که به دست همین فتنه جویان شیطان صفت انجام گرفت از ادامه راه جلوگیرى کرد.
سپس در دوران حکومت معاویه و یزید و سایر حکّام شجره خبیثه اموى فتنه ها آشکارتر گشت. خونهاى بى گناهان ریخته شد، بدعت ها آشکار شد، هوى و هوس حاکم گردید و در عصر بنى عباس به اوج خود رسید و اسلام راستین در چنگال این خودکامگان گرفتار شد.
و اعمالى از حکام این دو سلسله (بنى امیه و بنى عباس) سر زد که هیچ شباهتى به اسلام نداشت با این که متأسّفانه لقب خلیفه رسول الله را یدک مى کشیدند.
اگر به ریشه این فتنه ها بنگریم به صدق کلام امام(علیه السلام) در خطبه بالا کاملا پى مى بریم که ریشه این فتنه ها عمدتاً دو چیز بود: پیروى از هوى و هوسهاى شیطانى و بدعت گذارى در دین خدا. در همه جا این دو اصل به چشم مى خورد، گروهى از فتنه جویان به اصل نخست تمسّک مى جویند و گروهى به اصل دوم و گروهى به هر دو و شرح این سخن حتى در یک کتاب نمى گنجد و از این دیدگاه به بررسى مجدّدى در تاریخ آن قرون نیاز دارد.
2- سیاستهاى شیطانى
از جمله شگفتى ها این است که اصول سیاستهاى خودکامگان در طول تاریخ تقریباً یکسان است. در چند هزار سال قبل، فرعون ـ به نقل قرآن مجید ـ از سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» استفاده مى کرد، (اِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِى الأَرْضِ وَ جَعَلَ اَهْلَها شِیَعاً)(7); امروزه نیز در تمام دنیاى استکبارى این اصل به قوّت خود باقى است و همچنان ادامه دارد. با هر وسیله اى که بتوانند در میان ملتها ایجاد اختلاف مى کنند تا پایه هاى حکومتشان مستحکم شود.
مسأله آمیختن حق و باطل یکى از آن اصول است که همواره در سیاست هاى مخرّب ظالمان و طاغیان به چشم مى خورد. آنها همیشه پوشش هایى از حق و شعارهایى از عدالت و اصول انسانى را عنوان کرده و کارهاى شیطانى خود را در زیر این پوشش ها انجام مى دهند.
در حالات شاهان ظالم مى خوانیم که گاه ناله پیرزنى آنها را چنان بى قرار مى کرده است که هر بیننده اى خیال مى کرد چنان وجدان قوى و نیرومندى دارند که با شنیدن این ناله زیر و رو شده اند، و این سخن دهان به دهان مى گشت (داستان زنجیر عدالت انوشیروان، و خانه پیرزن در کنار قصر او، و داستانهایى دیگر از این قبیل در حالات خلفا و شاهان در کشورهاى اسلامى و غیر آن کم نیست) همه اینها پوشش هایى بود براى مظالم آنان!
آنها به خوبى مى دانستند که باطل و ناحق به صورت خالص در هیچ جامعه اى خریدار ندارد، بنابراین چاره اى جز این نیست که گوشه هایى از مظاهر حق را با اباطیل خود بیامیزند!
از آنجا که سیاست هاى شیطانى در عصر ما بیش از هر زمان دیگرى پیچیده و مرموز است، آمیزش حق و باطل نیز به صورت مرموزترى درآمده است. سیاستمداران بزرگ دنیا چنان خواسته هاى نامشروعشان را در پوسته اى از حق مى پوشانند که تشخیص آن به آسانى ممکن نیست.
عناوینى مانند حقوق بشر، حقوق حیوانات، روز کارگر، روز مادر، پزشکان بدون مرز، عفو بین الملل، تأسیس مراکز خیریه و کمک به گرسنگان و محرومان و جنگ زدگان و اعطاى پناهندگى سیاسى به گروهى از آوارگان و عناوین فراوان دیگرى از این قبیل، همه ابزار فریب افکار عمومى اند. آنان چنان با آب و تاب از آن صحبت مى کنند که حتى بعضى از هوشمندان به راستى باور کرده اند که دنیاى امروز راه انبیا را مى پوید! و از طریق دیگر به هدف انبیا نزدیک مى شود!
حتى این گروه ساده لوح کتاب یا کتابهایى در این زمینه نوشتند، یعنى که دنیاى امروز راه انبیا را طى کرده است و به مسائلى که آنها توصیه کرده اند تا حدود زیادى جامه عمل پوشانیده است! غافل از این که اینها همه پوششى است براى مظالم سردمداران سیاست دنیا.
براى این که تصور نشود این سخن از یک مطالعه بدبینانه سرچشمه مى گیرد کافى است که نگاهى بیفکنیم به عملکرد آنها و دوگانگى و چندگانگى آن در پیاده کردن اصول بظاهر انسانى در نقاط مختلف دنیا.
آنها در حالى که به خاطر کشته شدن یک سگ در مطالعات فضایى روسها فریاد بلند کرده بودند، در ویتنام نه فقط انسانها را مانند برگ خزان بر روى خاک مى ریختند، بلکه بخش عظیم جنگل هاى آن کشور سرسبز را با تمام جانداران و حیوانات و پرندگانش به آتش کشیدند و سوزاندند تا مبادا آوراگان ویتنامى در آنجا پناه بگیرند.
آنها در حالى که از دمکراسى حمایت مى کنند هرجا که آراء مردم برخلاف منافع نامشروعشان باشد با یک کودتاى نظامى همه چیز را در هم مى ریزند، همان گونه که در الجزائر کردند، و آنجا که حکومت هاى سبک قرون وسطایى حافظ منافعشان است با آنها مدارا مى کنند و دوست و هم پیمانند.
آرى در جهان سیاست وضع چنین است و از آن به خوبى صدق کلام مولا امیرمؤمنان(علیه السلام) در خطبه بالا روشن مى شود که فرمود: فتنه جویان بخشى از حق را با بخشى از باطل مى آمیزند و دامهاى شیطان را مى گسترانند تا توده هاى ساده اندیش را به دام بیندازند!
* * *
1 ـ «تُبتدع» از ماده «بدعت» به معنى کار نوظهور و بى سابقه است و هنگامى که در امور دینى به کار برود به معنى احکام و قوانینى است که برخلاف کتاب الله و سنّت پیامبر وضع مى شود.
2 ـ در این زمینه به کتاب «الغدیر» جلد 10 مراجعه شود.
3 ـ «یَتولّى» از ماده «تولّى» به معنى پیروى کردن است. و گاه به معنى نزدیک شدن و سلطه بر چیزى و یا پست و مقامى مى آید، ولى اینجا همان معناى اول مورد نظر است.
4 ـ «مرتادین» از مادّه «ارتیاد» به معنى طلب کردن چیزى است و در خطبه بالا به معنى طلب کردن حق آمده است.
5 ـ «ضغث» (بر وزن حرص) به معنى دسته اى از چوبهاى نازک مانند ساقه گندم و جو یا رشته هاى خوشه خرما است و به معنى بسته هیزم یا گیاه خشکیده نیز آمده است و گاه به خوابهاى آشفته و درهم اطلاق مى شود. و در خطبه بالا به معنى بخشى از چیزى آمده است.
6 ـ این جمله اقتباس از آیه 101 سوره انبیاء (اِنَّ الَّذین سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى اُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ)مى باشد که به دنبال آیات مربوط به جهنم آمده و اشاره به این دارد که این گروه در جهنّم گرفتار نمى شوند واز آنجا که فتنه هاى دنیا جهنّم دنیا محسوب مى شود امام(علیه السلام) مى فرماید این گروه در دنیا نیز گرفتار فتنه هاى شیاطین نمى شوند.
7 ـ سوره قصص، آیه 4.
ترجمه و شرح نهج البلاغه – زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی
Sorry. No data so far.