امام بر اساس همین قانون کلی الهی، می دانست عاقبت آنهایی که با او در افتادهاند و برای اصلاح دنیایشان از مسائل دینی چشمپوشی کردهاند، چه خواهد شد. حالا به هر دلیلی که باشد فرق ندارد؛ تطمیع شده بودند، تهدید شده بودند یا تحمیق شده بودند. این مسئله بود که اینها برای امور دنیوی خودشان، دست از مسائل اخروی و دینی برداشتند. آن وقت امام حسین آمد و سرانجام همه آنها را گفت که چه بر سرشان خواهد آمد.
یک وقت میگویی امام به صورت کلی مطالبی را بیان کردند؛ امّا نه! میبینیم حضرت سرانجام کار اینها را بهطور شفاف و روشن بیان میکنند. من دو تعبیر از امام حسین «علیه السلام» را نقل میکنم که یکی با اشاره به این مسئله اشاره دارد که جنبه مقایسهای داشت و این امت را با امت دیگر مقایسه کردند، یکی هم خیلی شفاف، درباره اهل کوفه و عاقبت اینها ست.
عاقبتی همچون بنی اسرائیل
امّا نقل اوّل؛ وقتی امام حسین «علیه السلام» با عبدالله ابن عمر روبهرو شد و او امام را نصیحت کرد، حضرت در پاسخ او فرمود: «یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ! أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مِنْ هَوَانِ الدُّنْیَا عَلَى اللَّهِ تَعَالَى أَنَّ رَأْسَ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا أُهْدِیَ إِلَى بَغِیٍّ مِنْ بَغَایَا بَنِی إِسْرَائِیلَ» ای اباعبدالرحمان! آیا از پستی دنیا نزد خداوند خبر نداری که سر یحیی فرزند زکریا را به یکی از نابکاران بنی اسرائیل هدیه دادند؟! حضرت تا اینجا اشاره کرد به اینکه سر ما را هم در این راه میبرند. «أَ مَا تَعْلَمُ» آیا نمیدانی، «أَنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَانُوا یَقْتُلُونَ مَا بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ سَبْعِینَ نَبِیّاً» که بنی اسرائیل در فاصله میان طلوع فجر و طلوع خورشید، هفتاد پیغمبر را کشتند، « ثُمَّ » و پشیمان هم نشدند، «یَجْلِسُونَ فِی أَسْوَاقِهِمْ» و به دنبال کسب درآمد به بازار رفتند، «یَبِیعُونَ وَ یَشْتَرُونَ»، کاسبی میکردند، «کَأَنْ لَمْ یَصْنَعُوا شَیْئاً»، گویی که هیچ اتفاقی نیافتاده است! کأنّ هیچ کاری نکردهاند، چیزی نشده و آب از آب تکان نخورده است، «فَلَمْ یُعَجِّلِ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» و خدا نیز آنها را فوراً به عذاب گرفتار نکرد؟! اینطور نشد که خدا، بهخاطر این اعمال خلاف و این بیدینی عجله کند و آنها را سریع به سزایشان برساند، «بَلْ أمهَلَهُم» بلکه به آنها مهلت داد، «وَ أَخَذَهُمْ بَعْدَ ذَلِکَ أَخْذَ عَزِیزٍ ذِی انْتِقَامٍ»( بحارالأنوار، ج 44، ص 364) بعد از چند سالی، تمامشان را مقتدرانه عذاب کرد.
سنّت خدا سوخت و سوز ندارد!
اینکه حضرت اشاره دارد به این که اینها این کارها را کردند و بعد هم دنبال کار خودشان رفتند ـکَأن لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراًـ گویا اصلاً اتفاقی نیفتاده است، ولی خدا بعد از مدتی آنها را گرفت، «فَلَمْ یُعَجِّلِ» و عجله نکرد، معنایش این است که سنت الهی دیر و زود دارد، ولی سوخت و سوز ندارد. حضرت این سنت الهی را به او گفت و به نوعی به او تنبه داد که بدان اینها من را میکشند، سرم را هم برای یک فاسق میفرستند، اما خیال نکنی که خدا اینها را رهایشان میکند. بعد از مدتی آنها را سخت عذاب خواهد کرد.
در یک مورد هم حضرت به طور شفاف و صریح عاقبت کار اینها را بیان کردند. همه تاریخهای معتبر سنی و شیعه، با کمی اختلاف این قضیه را بیان کردهاند که مردی از اهالی کوفه از مکه برمیگشت که به سرعت خودش را به وطنش برساند. در بین راه چند خیمه دید. پرسید این خیمهها برای کیست؟ به او گفتند: اینها متعلّق به حسین بنعلی«علیهالسلام» است. تا این حرف را شنید، به سمت خِیام حسین حرکت کرد. گویا او از کسانی بوده که حضرت را میشناخته است، لذا با آن اشتیاق به زیارت پسر پیغمبر رفت. او نقل میکند که من به سراغ خیمه اختصاصی حسین«علیهالسلام» رفتم. چون خیمهها متعدّد بود. سراغ آقا را گرفتم. بر حضرت وارد شدم. چهرهاش را نگاه کردم. دیدم او یک مردی است که نشانههای دوران پیری در چهرهاش آشکار شده و مشغول قرآن خواندن است. قرآن میخواند و همینطور اشک میریزد. اشکهایش از روی گونه و محاسنش میریزد.
عرض کردم: پدر و مادرم فدایت یابن رسول الله! «جُعِلتُ فِدَاکَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی! »، ای فرزند دختر پیامبر! چه انگیزهای شما را به این بیابان بیآب و علف کشاند؟ چه شد که به اینجا آمدی؟ حضرت به من جواب دادند: «إِنَّ هَؤُلَاءِ أَخَافُونِی» این سردمداران حکومت شیطانی، من را تهدید کردند. «وَ هَذِهِ» از این طرف هم «کُتُبُ أَهْلِ الْکُوفَةِ»، اینها نامههای اهالی کوفه است که مرا به سوی خویش خواندهاند. حضرت هم آن طرف قضیه را گفت و هم این را، هر دو طرف را کنار هم گذاشت. اوّلی اشاره به جریانی داشت که در مدینه اتفاق افتاد که ولید بن عَتبه استاندار مدینه خواست که حضرت با یزید بیعت کند و یزید هم به او امر کرده بود که اگر بیعت نکرد گردنش را بزن! در همین جلسه حضرت را تهدید به مرگ کردند. «وَ هَذِهِ کُتُبُ أَهْلِ الْکُوفَةِ» این هم دعوتنامههای اهل کوفه است. امّا بدان، «وَ هُمْ قَاتِلِی إِلَّا انْتَهَکُوهُ»؛ همین اهل کوفه من را میکشند. «فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ وَ لَمْ یَدَعُوا لِلَّهِ مُحَرَّماً» وقتی اینها مرا کشتند و به حرام الهی احترام نگذاشتند، خدا بر اینها کسی را برانگیزاند «بَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِمْ مَنْ یَقْتُلُهُمْ حَتَّى یَکُونُوا أَذَلَّ مِنْ فِرامِ المَرأهِ».(تاریخ ابن عساکر، ص 211) چنان خدا اینها را ذلیل و خوار بکند که آنها از کهنهپارهای که زنها در ایام عادت به خود برمیدارند هم پستتر شوند.
اینجا دیگر بحث اشاره و کنایه نیست. حضرت در بین راه، صریح به اهالی کوفه اشاره میکند و این چیزها را میگوید. سرانجام کسانی که با او مقابله میکنند، این خواهد شد. مردم کوفه من را خواستند و آنها هم که من را تهدید کردند و چون اینها دست به این جنایت بزنند و احترام خدا را هم درهم بشکنند، خدا هم کسی را بر آنها مسلّط خواهد کرد که آنها را به قتل برساند و آنچنان خوار و ذلیلشان کند که ذلیلتر از کهنهپاره نجس شوند.
سرنوشت «سران»؛ قیام مختار
حالا امام حسین در اینجا، چون این حرف را نسبت به همه آنها میگوید، لذا به دو چیز اشاره دارد میکند؛ یک: سرنوشت سران اینها مثل عمر سعد، عبید الله بن زیاد و … و دو: سرنوشت خود مردم کوفه. سرنوشت سرانشان که شما خوب میدانید که چه شد. اگر بخواهیم از نظر تاریخی نگاه کنیم، این قضیه برخورد این شخص با امام اواخر ذیحجه سنه شصت است، یا نهایتاً اول محرّم سال شصت و یک . قضیه مختار مربوط به سران اینها ست که در سنه شصت و شش است. کار خدا دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. البته این زود بود و هنوز دیر نشده بود.
سرنوشت «مردم»؛ حکومت حجاجبنیوسف
امّا خود مردم کوفه، بین سنه هفتاد و پنج تا نود و پنج حجاج بن یوسف ثقفی حاکم بر اینها شد. از طرف خلیفه اموی حاکم عراق شد و از بصره راه افتاد، به کوفه آمد و وارد مسجد کوفه شد. در اوّلین اجتماع مردم، در روز جمعه، خطبه خواند. «بسم الله» را نگفته خطبهاش را شروع کرد. جملاتی را که به اهل کوفه، خطاب کرد شنیدنی است. به آنها گفت: «ای مردم عراق! ای اهل شقاق و نفاق!» حالا ببینید آن جلّاد تاریخ به اینها چه میگوید! «ای اهل شقاق و نفاق! و صاحبان بدترین صفات! به خدا سوگند من در میان شما گردنها و سرهایی را میبینم که برافراشته شده و هنگام درو کردنش فرا رسیده است.» حساب همه شما را خواهم رسید! «و این کاری است که از من ساخته است. ای مردم کوفه! بدانید به خدا سوگند من نه از لغزش شما درمیگذرم و نه عذر شما را میپذیرم.» بعد هم دستور داد که بیرون شهر جمع شوند و قضایایی اتفاق افتاد که من نمیخواهم وارد مسائل تاریخی شوم.
من فقط همین را میخواستم بگویم. میدانید با آنها، غیر جنگهایی که در عراق به راه انداخت، چه کار کرد؟ در تاریخ نوشتهاند تعداد کسانی را که حجاج، خارج از جنگ کشته است، از همین اهل عراق، صد و بیست هزار نفر بود. صد و بیست هزار نفر را کشت. وقتی که مُرد، پنجاه هزار مرد در زندانهای او بودند، سیهزار زن در زندان بودند. دههزار نفر از این زنها، عریان بودند و لباس نداشتند. زندانها هم این طوری بود که سقف نداشت؛ لذا نه روز از گرمای آفتاب در امان بودند و نه شب از سرما. خوراکشان هم جو بود. جو را آرد میکردند، خاکستر و نمک در آن میزدند و به زندانیها میدادند.
هشدار؛ خواری در دنیا
وای بر حال کسانی را که دین را رها کنند و سراغ دنیایشان بروند! چنین افرادی بدانند که مسلّماً سزای کارشان را در همین عالم خواهند دید. چه فرد باشد و چه اجتماع باشد؛ خدا سزای کارش را به او نشان خواهد داد. این یک سنت الهی است. چهار صباح سرخوش میشوی، اما به تو بگویم، اینها همه حساب شده است، در همین دنیا عقاب خواهی شد. بحث آخرت جدا است. ما داریم از نظر دنیایی بحث میکنیم. امام حسین هم سرانجام حرکت خود را میدانست و هم سرانجام حرکت آنها را. سرنوشت خود را گفت، عاقبت آنها را هم گفت و هر دو تحقق پیدا کرد.
نفس اینطوری است که انسان را فریب میدهد. یابوی نفس چموش نشود و فکر نکنی که اگر چهار صباح سرخوش شدی، دیگر نجات پیدا کردهای و اتفاقی نخواهد افتاد. خدا چنان تو را به تمام قد، زمین بزند که دیگر نفهمی چه کار باید بکنی! فریادت به هیچ جا نخواهد رسید. من به طور کلّی گفتم و خواستم همه را مستند مطرح کرده باشم. اینکه برخی میگویند امام حسین نمیدانست چه خواهد شد و فریب دعوت کوفیان را خورد؛ نشان میدهد از همه چیز عقب هستند.
نفرینهای امام حسین
من بروم سراغ بحثی که شاید جلسه آینده آن را باز کنم. امام حسین هم سرانجام کار خودش را و هم سرانجام کار آنها را اخبار کرد. هر دو مورد را اخبار کرد و هر دو هم تحقّق پیدا کرد. لذا امام حسین روز عاشورا، در چند مورد نفرین کردند. من به یک موردش اشاره میکنم که در آن موارد دل حسین«علیهالسلام» خیلی سوخت. یعنی صحنه، برای حسین «علیه السلام»، صحنه جانگدازی بود که اینها را نفرین کرد. با اینکه میدانست انجام کارشان چیست، باز هم آنها را نفرین کرد. در یک عبارت گفت: «اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَاحرِمهُم بَرَکَاتِکَ اللَّهم لاتَرضَ عَنهُم أبَداً».(بحارالأنوار، ج 45، ص 9)خدایا ! بارش آسمان را از آنان بازدار؛ از برکتهایت محرومشان کن؛ بار خدایا! هرگز از این مردم خشنود نشو…
اشاره: آنچه در این روزنوشت آمده است برشی از بیانات حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی است که در بیستم همین ماه در شب ششم ماه محرم ایراد کرده اند . متن کامل این اظهارات و نیز فایل صوتی آن را می توانید در این نشانی دریافت کنید. این چکیده به همت آقای دژاکام تهیه شد.
Sorry. No data so far.