تقریبا ابزار جدیدی نیست که وارد کشور ما شده باشد و فرهنگ استفاده از آن هم متناسب با ارزش های ایرانی تولید شده باشد. از خودرو گرفته تا موبایل این اتفاق برای بیشتر ابزارهای وارداتی رخ داده است. خیلی ها این را می دانند که ابزارهای جدید معضل فرهنگی ایجاد می کنند اما درباره علتش قضاوتی ندارند. اما چرا اینطوری می شود؟ به نظر می رسد حداقل یکی از عوامل تأثیر گذار در این معضل آفرینی خوی «اشرافیت» باشد.
هر چیزی را که از جامعه ایران بشود گرفت اشرافیت را نمی شود گرفت. اشرافیت بیماری تاریخی و مایه سرافکندگی و اضحملال ایرانی هاست. از ستون های اصلی مفاسد اخلاقی ایرانی ها همین اشرافیت است. حکومت ها را در ایران همین اشرافیت زمین زده است. ابزار جدید هم اول از باب اشرافیت وارد می شود، چون همه پول کافی برای تهیه ابزار جدید ندارند تکنولوژی قبل از هر چیز مصرف اشرافی پیدا می کند.
مثلا موبایل چنین سرنوشت مشخصی داشته است. تلفن همراه اول از همه نماد اشرافیت شد و برای آنهایی که توان مالی کافی نداشتند به عقده تبدیل شد. تصور اولیه از تلفن همراه وسیله ای برای کار راه انداختن و استفادۀ کسانی نبود که به کارشان می آمد، بلکه از اول یک شیء تزئینی برای کسانی بود که با داشتن آن جلوه می کردند و نشان می دادند که توان مالی بالایی دارند.
وقتی چیزی نماد اشرافیت شود به محض ارزان شدن و در دسترس قرار گرفتن تبدیل به اپیدمی می شود و مردم بدون اینکه متوجه باشند چه تناسبی با نیازهایشان دارد آن را تهیه و استفاده می کنند؛ مثل مُبل، مثل موبایل. آنقدری که بنده مردم ایران را می شناسم ایرانی ها خیلی راحت نسبت به نداشتن ابزارهای جدید عقده ای می شوند و خیلی راحت زندگی شان را فدای باز کردن عقده هایشان می کنند.
مهریه های بالا و عروسی های پرخرج صریح ترین نشانه های عقده سازی اشرافیت هستند، دامادی که در عمرش ده سکه طلا همزمان ندیده است چندصد سکه مهریه را قبول می کند، یا برای برگزاری یک عروسی آنچنانی و به یاد ماندنی! برای سالها زیر بار قسط های کمر شکن می رود. از این شواهد برای نمونه گرفتن اشرافیت در ایران فراوان است.
وقتی تصاحب و استفاده چیزی برای عقده گشایی باشد کاربرد هر جوره و دلبخواهی آن توجیه پذیر می شود. با منطق عقده گشایی نوعی استفاده از ابزار به وجود می آید که هیچ هدف مشخصی ندارد. بنابراین فرهنگ استفاده سالم از آن جا نمی افتد. منطق استفاده چنین است که؛ من دارم پس هر جور دلم خواست استفاده می کنم، می توانم و استفاده می کنم و کسی هم نمی تواند به من بگوید از دارایی ام چطور استفاده کنم.
وقتی چنین الگویی به صورت سنتی جا می افتد کاربرد امکانات ابزارها به حد نهایت می رساند که سهم بالایی از آن برای نمایش است. مثلا امکانات گوشی همراه موضوع همین شهوت استفاده دلبخواهی شد. وقتی امکان ارسال پیامک عمومی شد بیماری «اس.ام.اس بازی» پدید آمد. بلوتوث هم به محض ورودش یک معضل فرهنگی پدید آورد، بلوتوث بازی به مسابقه عرضه چیزهای جدید تر و متفاوت تر تبدیل شد تا جایی که رد و بدل کردن صحنه های خصوصی از زندگی مردم و تصاویر متبذل هم کاملا طبیعی و شایع شد.
به نظر می رسد که اشرافیت دین اصلی ایرانی هاست، اگر قاطبه مردم را در نظر بگیریم مردم اول به اشرافیت اعتقاد دارند و بعد به دین، فرقی هم نمی کند که دین رسمی شان چه چیزی باشد؛ زرتشت، مسیحیت، یا اسلام. دین و مناسک دینی هم در ایران به سادگی آلوده به مظاهر اشرافیت می شود. (نگاه کنید به سفرهای چندباره حج، حج رفتن های مکرر مسئولین، و خریدها و ولیمه های پرخرجی که هیچ تناسبی با فرهنگ دینی ندارد).
این خصیصه در میان همه اقشار به شکل قدرتمندی وجود دارد. این روزها در شبکه های اجتماعی جوان هایی را می بینید که با آی فون و آی پاد جدیدشان عکس می گیرند و به دوستان شان نشان می دهند! آی فون و آی پاد هم از اول مورد استفاده کسانی نیست که به آن نیاز کاری دارند، بلکه مورد استفاده کسانی است که توان مالی برای تهیه اش دارند. یعنی ابزار جدید در مرحله ورودش پاسخ به یک نیاز قطعی و واقعی نیست، بلکه پاسخ به یک نیاز اشرافی است.
در ایران به محض اینکه کمی اقتصاد رو به رونق می رود اشرافیت سر و شکل خودش را در زوایای پنهان و آشکار زندگی مردم نشان می دهد. اشرافیت در جوامع دیگر هم ریشه دار هست اما در ایران شکل قوی تر و سنتی تری دارد. با این حساب اولین چیزی که روی استفاده نادرست از ابزارهای جدید موثر می افتد همین عامل اشرافیت است. این نوشته هم تنها در حد طرح موضوع نسبت اشرافیت با استفاده نادرست از ابزارهای جدید است، مسلما واکاوی دقیق و تحلیل مبسوط این موضوع فرصت بیشتری می طلبد.
Sorry. No data so far.