پنج‌شنبه 23 دسامبر 10 | 22:00

زیبایی در هزار توی هنر

وضعیت هنر در عصر حاضر یادآور داستان آن دو خیاط است که سلطان را با وعده لباسی که نادانان از دیدن آن عاجزند فریفتند و هیچ کس عریان بودن شاه را از ترس ننگ نادانی به زبان نیاورد جز آن کودکی که تنها از فطرت پاک خویش فرمان می گرفت و در بند ننگ نادانی و نافهمی و عوام زدگی و تحجر نبود.


تریبون مستضعفین – هنر، نامی آشنا که چه عرض کنم، که باید گفت نامی عجین با ضمیر ناخودآگاه افراد است. امروزه کدام کودک است که نداند مصادیق هنر چیست هنگامی که مصادیق هفت گانه آن تمامی زوایا و گوشه کنار‌های زندگی افراد را پُرکرده و تمامی افراد به در خور علاقه می‌توانند از آن بهره ببرند ویا شخصا به یادگیری هنر روی آورند. دیگر نمی‌توان مانند گذشته هنر را چیزی غریب دو از دسترس و مخصوص قشری خاص به حساب آورد، دیگر برای شنیدن قطعه‌ای از موسیقی و یا تماشای یک تئاتر نیازی به طی مسیرهای طولانی و صرف زمان و هزینه‌ی زیادی نیست، اکنون تنها با فشار یک دکمه بر روی کنترل از راه دور جعبه جادو، بدون نیاز به بلند شدن از روی مبل می‌توان به تمامی دنیا از درون این قاب کوچک نظر کرد. آری امروزه این غول رام شده دست بشر که نام فن آوری بر پیشانی آن داغ شده می‌تواند از کاخ سفید گرفته تا دیوار چین را در چشم بر هم زدنی در مقابل ارباب خویش حاضر کند.

هنر نیز توانست در این قاب کوچک جایی بزرگ برای خود باز کند، آ‌ن‌قدر برزگ که تمامی افراد با سلیقه‌ها و عقیده‌های گوناگون را در خود جای دهد و هنر‌مند نیز چون کیمیاگری چیره دست آزمایشگاهی درخور برای ترکیب هفت رنگ اولیه هنر یافته و سبک ها و شیوه‌های جدید نمایش خلاقیت و مفاهیم را از لابه لای نگاه‌ها و توجهات و احساسات تماشاگر بیرون کشیده و روز به روز بر جذابیت این قاب افسونگر می‌افزاید.

همه اینها را گفتیم تنها یک سوال بی جواب ماند: هنر چیست؟

سینما، تاتر، موسیقی، نقاشی و… همه و همه مصادیق هنر هستند اما هنر چیست؟ آن جوهره‌ای که باعث وحدت تمامی این سبک‌ها- با تمامی تفاوت‌هایی که در شیوه‌ی ارتباط با مخاطب دارند- در زیر یک سقف و پناه نام سه حرفی هنر (art) شده است چیست؟ آیا هنر چیزی فراتر از این صورت‌ها رنگ‌ها و نقش‌هاست؟ و آیا «هنر به ما هو هنر» وجود دارد یا خیر؟

متاسفانه در دنیای امروز با تمامی مختصات ذکر شده از پرداختن به این امر خودداری شده است. هر چند مصادیق هنر از فراگیرترین مسائل روزمره بوده و از زنگ تلفن همراه گرفته تا چیدمان وسایل زندگی و محل کار دنیای انسان امروزی را تحت تاثیر و با نگاهی دقیق‌تر تحت کنترل دارد اما انسان امروزی از هنر جز این پوسته‌ی بیرونی را نمی‌بیند.
هنرمند به هر سبک و شیوه ای که زبان به بیان مفاهیم بگشاید هنرمند است. هنر یک فعل نیست یک هنر است نه کمتر و نه بیشتر!
هنر انعکاس پرتوی از جمال و زیبایی است که بروی دریچه قلب هنر مند گشوده شده است. و قلب هنرمند آئینه‌ای صیقلی و آبگون که ظرف تجلی زیبایی در روح انسان است. هنر‌مند بدین‌گونه آن‌چه را باچشم دل می‌بیند در برابر چشم سایرین قرار می‌دهد. فن آئینه تنها در دیدن نیست بلکه در انعکاس بی کم و کاست آنچه دیده می شود است.

هنر از خود هیچ ندارد و به خودی خود هیچ نیست بلکه مخلوق زیبایی است. چه زیبایی‌های طبیعت چه لطایف انسانی هنر زاده این کمالات است. هنر به ما هو هنر وجود ندارد و هنر هنگامی هنر است که انعکاس زیبایی باشد. البته اگر زیبایی، زیبایی باشد! زیبایی نیز شناخت می‌خواهد.
در طول تاریخ انسان همواره به زیبایی توجه خاصی داشته است و در جستجوی سرمنشا آن در تکاپو بوده است، سیر تحولی آثار هنری از هزاران سال پیش تا کنون موید این مطلب می‌باشد. اما نکته قابل توجه در این سیر تغییر اساسی در سبک های در قرون اخیر است. در این سبک ها دیگر زیبایی آن معنای همه فهم خویش را از دست داده است و دیگر از این آثار همگان نمی‌توانند بهره‌مند شوند. تعریف زیبایی به گونه غلب شده و تعریفی نامانوس و دور از دسترس فطرت انسانی برای آن ایجاد شده است.

اما زیبایی چیست؟ «ان الله جمیل و یحب الجمال» با گفتن این جمله بلافاصله متهم به تحجر می شویم! چیزی که روشنفکری هنرمندانه امروز آن را برنمی تابد. روشنفکر هنرمندی که درک خویش از برخی اوهام را بر انعکاس حقیقت ترجیح می دهد و خویش را مبدا و منشا هنر می پندارد.

با نگاهی دقیق می توان ارتیاطی ظریف بین ایجاد این گونه تفکر- به ظاهر- هنری و قوت گرفتن برخی مکاتب فکری علی الخصوص مکاتب مادی یافت. با گسترش مکاتب مادی در غرب انسان هر چه بیشتر با خود بیگانه شد و فقط از عالم هستی به عالم ماده بسنده کرد و این سرآغاز جنگ فطرت انسانی با تفکر مادی بود. فطرت انسان همواره به دنبال زیبایی است و بهترین‌ها را برای خویش می‌خواهد اما هنگامی که در پس زیبایی های طبیعت چیزی جز عدم نمی بیند نمی‌تواند ذائقه‌ی کمال گرای خویش را اغناء کند و به دنبال هر چیزی می‌رود تا به زیبایی برسد روزی آشفتگی دادائیسم را تجربه می کند و روزی دست به دامان فراواقعیت (سو رئالیسم) می شود تا خویش را از واقعیت (رئالیسم) تلخ پوچی برهاند. در این زمان است که پاشیدن رنگ با سطل بر روی بوم نقاشی به عنوان اثر هنری تقدیس می شود و برای توضیح آن نیازبه ساعت ها تفسیر است.(!)

اما در گذشته که پیوند انسان با مبدا هستی محکم تر بود بیشتر آثار هنری صرف ایجاد تصویری حقیقی تر از آفرینش می شد و هرقدر این تصویر حقیقت گرا تر- نه واقعیت گرا تر!- بود عطش روحی انسان را سیراب تر می کرد. کافی است به ادبیات، موسیقی و نقاشی آن دوران سرکی بکشیم و تفاوت هنر و شبه هنر را تنها احساس کنیم.

هنر اگر انعکاس زیبایی نباشد هنر نیست و هنر مند اگر در پی حقیقت زیبایی نرود هنر مند نیست. هر چند امروزه زندگی بسیار رنگارنگ تر از گذشته شده و صداهای بسیاری به نام موسیقی طنین انداز می شنود اما به قول قدیمی ها هر گردی گردو نیست!

وضعیت هنر در عصر حاضر یادآور داستان آن دو خیاط است که سلطان را با وعده لباسی که نادانان از دیدن آن عاجزند فریفتند و هیچ کس عریان بودن شاه را از ترس ننگ نادانی به زبان نیاورد جز آن کودکی که تنها از فطرت پاک خویش فرمان می گرفت و در بند ننگ نادانی و نافهمی و عوام زدگی و تحجر نبود.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.