اولين دهه قرن 21 به پايان خود رسيد. دهههاي كه از قبل بهعنوان دهه انقلابها روي آن حساب باز كرده بودند. از انقلاب نارنجي گرفته تا انقلاب سبز و انقلاب گل سرخ. موجي از انقلابهايي كه در دولتهاي شوروي سابق و ديگر نقاط جهان اتفاق افتادند يك طيف رنگارنگ از انقلابهايي را راه انداختند كه مدتها چرخه خبري رسانهها را به خود اختصاص دادند. در اين راستا لازم است كه مروري تاريخنگارانه و سريع (هرچند ناقص) بر اين انقلابها داشته باشيم:
1. سال 2003: انقلاب گل سرخ در گرجستان، متعاقب انتخابات رياستجمهوري، موجب بركناري ریيسجمهور «ادوارد شواردنادزه» از قدرت و روی کارآمدن «ميخایيل ساكوشويلي» در مارس سال 2004 گرديد.
2. سال 2004: وقوع انقلاب نارنجي در اوكراين متعاقب انتخابات مورد مناقشه رياست جمهوري در نوامبر 2004.
3. سال 2005: انقلاب لاله در قرقيزستان در پي انتخابات مورد مناقشه پارلمان اين كشور در فوريه و مارس 2005 به وقوع پيوست.
4. سال 2005: انقلاب سرو (صورتي) لبنان در پي قتل رهبر حزب مخالف، «رفيق حريري»، كه منجر به خروج نيروهاي سوري از لبنان شد، به وقوع پيوست.
5. انقلاب خوشهاي يا انقلاب تويتري در مولداوي بعد از اعلام نتايج انتخابات پارلماني كه در آن حزب كمونيست اين كشور اكثر كرسيهاي پارلمان را به دست آورد، به وقوع پيوست.
7. انقلاب سبز در ايران که بعد از انتخاب مجدد «محمود احمدينژاد» بهعنوان ریيس جمهور رخ داد.
اين فهرست همچنين ميتواند اعتراضات سال 2008 تبت و شمار ديگري از اجتماعات و تظاهرات عمومي در سراسر دنيا را در خود جاي دهد.
چندين عامل اين انقلابهاي جديد را از اسلاف قبليشان جدا ميسازند. اولين مورد و مهمترين آنها استفاده از ابزارهاي جديد اينترنتي، بهخصوص سايتهاي سازماندهي اجتماعي و صفحات پيامها و نظرات براي بسيج سريع معترضين و اشاعه اطلاعات است. دومين مورد اين است كه انقلابهاي رنگي از طريق پيكارهاي اعتراضي سازماندهي شده، استراتژيك و غيرخشونتآميزشان شناخته ميشوند. اگرچه برخوردهاي خشونتباري هم بين معترضين و نيروهاي حامي دولت رخ میدهد و ادامه خواهد يافت، اما انقلابهاي رنگي اغلب بهعنوان اعتراضات مسالمتآميزي شناخته ميشوند كه ماهيتا به وسيله اصول اعتراضي شناخته شده صلحآميز، مانند اصول مبارزاتي گاندي و اصول راهنماي اعتراضات صلحآميز مرحله به مرحله جين شارپ، پيش برده ميشوند. نهايتا اين كه انقلابها بهوسيله بخشهاي جوان جوامع مذكور سازماندهي ميشوند كه منعكسكننده يك آگاهي ليبرال و تقاضاهاي فزاينده براي تحقق آزاديهاي فردياند.
سئوال این است که گزینههای بعدی برای وقوع انقلاب رنگی، کدام کشور است. بهنظر میرسد کوبا میتواند یکی از این کشورها باشد. آيا كوبا در مسير یک انقلاب آبي اقيانوسي يا ستاره سفيد قرار دارد؟
كوبا چگونه با اين عوامل كنار خواهد آمد؟
براي شروع بايد گفت كه تلفنهاي همراه در كوبا همانند كشورهاي نام برده، در دسترس همگان قرار ندارد. در حقيقت تا سال 2008 فقط مقامات دولتي و خارجيان مقيم كوبا بهطور قانوني به استفاده از تلفن همراه مجاز بودند. همچنين هزاران تن از مردم كوبا صاحب تلفنهاي همراه غيرقانوني بودند كه با اسامي خارج به ثبت رسيده بودند؛ بهطوري كه اين كشور تا اين اواخر كمترين ميزان استفاده از تلفن همراه را در ميان كشورهاي آمريكاي لاتين به خود اختصاص داده بود. بهعلاوه در اواخر آوريل سال 2008، زمانيكه «رائول كاسترو» قوانين مربوط به مالكيت كامپيوترهاي شخصي يا تلفن همراه را آزاد كرد، برآوردها حاكي از آن بود كه ضريب نفوذ تلفن ثابت در اين كشور فقط 10 درصد بود و براي جمعيت بیش از 11 میلیونی اين كشور فقط 200 هزار دستگاه كامپيوتر به اينترنت وصل بودند. اما اكنون اوضاع تاحدودي بهبود يافته است. در سال 2008، «جورج دابليو بوش» موانع محدوديتي را از سر راه اين كشور از ميان برداشت و اجازه داد كه براي اولينبار آمريكاييهاي كوبایيتبار براي اعضاي خانوادههاي خود دستگاههاي تلفن همراه صادر كنند. «باراک اوباما» هم تعهد کرد كه محدوديتها را از ميان بردارد. اين امر اميد براي همكاري بيشتر بين دو كشور و تسريع جريان تكنولوژي را از طرف جامعه بزرگ مهاجران كوبايي مقيم آمريكا به كشور زادگاهشان افزايش داد.
خدمات اينترنتي همچنين به تكميل خط فيبر نوري زيردريايي در سال 2010 منوط شده است كه كوبا را به ونزوئلا وصل ميكند. اما اقدام مشترك بين شركت دولتي «تله كام» ونزوئلا و شركت «ترانسبيت» كوبایي (شركت ارتباطات راه دور كارایيب بزرگ)، لزوما بهمعني تحقق آزادي مبادله اطلاعات يا دسترسي و برقراري ارتباط با مردم عادي كوبا نيست. يك ديوار آتش ونزوئلايي يا كوبايي يا يك ديوار آتش مشترك، چيزي است كه براي غربال كردن ترافيك اينترنتي لازم است. در اين راستا ديوارهاي آتش چيني، كره شمالي و اخيرا هم ايران سريعا در ذهن متبادر ميشوند. كوبا از طريق انحصار ارتباطات راه دور خود (ETESCA) بهطور مثال ميتواند يك دوره بايكوت اينترنتي و ارتباطات تلفن همراه را ايجاد كند. مقامات كوبايي تقريبا بهطور يقين از يك تفوق تكنولوژيكي در زمان وقوع تظاهرات تودهاي و اجتماعات عمومي فوري كه انتظار ميرود پس از مرگ كاسترو به وقوع بپيودند، برخوردارند. حداقل در يك دوره زماني كوتاه مدت، صنعت متمركز ارتباطات راه دور كوبا قادر خواهد بود كه از وقوع يك سختگيري عملي آشفته و بيبرنامه نسبت به ارائهدهندگان خدمات اينترنتي و شبكههاي اجتماعي مانند فيس بوك و تويتر جلوگيري كند.
ساختار جمعيتشناختي كوبا ممكن است داراي شرايط ويژهاي باشد. براساس آخرين سرشماري رسمي كوبا در سال 2002، ميانگين سن ساكنين اين كشور تقريبا 36 سال است. برعكس ميانگين سن در ايران 27 سال و در مولداوي 35 سال است. سهچهارم جمعيت كوبا اكنون در مراكز شهري زندگي ميكنند و براساس گزارش فيس بوك، وابسته به سيا، اين كشور تقريبا از نرخ سواد 100درصدي برخوردار است. همانند ايران، كوبا هم از تعداد زيادي افراد تحصيلكرده برخوردار است. اما نرخ بيكاراني كه خواهان اعطاي امتيازات قانوني از طرف دولت سوسياليست، بهخصوص خواهان اعطاي ميزاني آزادي شخصي و فرصتهاي اقتصادي هستند، در كوبا رو به افزايش است. فقدان فناوري اطلاعاتي كه بتواند تحقق انقلابهاي جمعي به روش ساخت آسان صفحات اينترنتي قابل اتصال به همديگر را در كشورهاي ديگر ممكن سازد، كوباييها را از برقراري اعتراض براي ايجاد اصلاحات معنادار، باز نخواهد داشت. پيكارهاي انداموار اجتماعي سازماندهيكننده از پايين به بالا توسط اينترنت ابداع نشدند، اما اينترنت بهسادگي به تداوم و رشد آنها كمك كرد.
انقلاب با ايدههاي قوي آغاز ميگردد. الگوي گذار و تغيير دومين عامل انقلاب است. انقلاب سال 1959 كوبا كه با برنامهريزي و همكاري همه مخالفان صورت گرفت ميتواند بهعنوان مدلي مورد الهام رهبران آينده كوبا قرار گيرد. در آن زمان از راديو شورش(Radio Rebelde)، براي پخش تبليغات ضد باتيستا و ملزم ساختن مردم عادي كوبا براي همكاري با انقلابيون استفاده ميشد. اكنون با وجود كنترل همه جانبه دولت بر رسانههاي جمعي، روزنامهها و حتي اينترنت، نسل جديدي از كوباييها بهوجود آمدهاند كه ممكن است بر قديميترين اشكال عمل جمعي، تظاهرات تودهاي مسالمتآميز و پيكارهاي همبستگي صلحآميز تكيه كنند.
البته تحقق تمام اينها به الزامي بودنشان براي اعتراض بهعنوان عاملي براي تظاهرات و دليلي براي وقوع انقلاب بستگي دارد. براي50 سال «فيدل كاسترو» بر كشور حكومت كرد، ولي در عينحال از طرف مردم عادي كوبا مورد توجه و احترام بود. پايان رژيم كاسترو بهخودي خود به معني رهاسازي يك انقلاب رنگي نيست. من شك دارم كه ميراث كاسترو خيلي شبيه ميراث استالين باشد. مردم كوبا احترام بلافصل و درود خود را نثار مردي ميكنند كه به حكومت فاسد باتيستا نقطه پايان گذاشت و غرور ملي را براي آنان احيا کرد. اما وقتي كه ابرها كنار ميروند انتصاب ناشايست دوستان و اطرافيان به مناصب دولتي و فساد حكومتي منجر به ظهور يك دوره كاستروزدايي خواهد شد كه در آن كوباييها به جستوجوي آزادي و فرصتهاي اقتصادي خواهند پرداخت كه قبلا توسط خانواده و دوستان آنها در ايالات متحده در درون آنان ايجاد و نهاده شده است.
اگر جامعه كوبا از اشتباهات ديگر دولتهاي در حال گذار عبرت گرفته باشد، هنوز زمان لازم براي انجام اصلاحاتي را كه براي خنثيسازي يك فروپاشي در مقياس كامل نظم سوسياليستي لازم است در اختيار دارد. اگر چنين نباشد خيلي زود شاهد آن خواهيم بود كه ستاره سفيد، سمبل آزادي كوبا، بهصورت مباهاتآميزي توسط دانشجويان معترض با تقاضاهاي مبهم بهسمت حاميان نگران دولتي حركت میکند.
Sorry. No data so far.