حوادث پس از انتخابات ریاستجمهوری از دل تاریخ برخاسته و ریشه دارد. دولتهای خارجی كه بخشی از ساز و كار بحرانآفرینی علیه نظام را طراحی كرده و به اجرا گذاشتند، سالها قبل از 22 خرداد 88 وارد ماجرا شده بودند، برخی چهرههای سیاسی داخلی هم همینطور.
دولتهای آمریكا، انگلیس و فرانسه كه برجستهترین دولتهای خارجی معاند بودند حتی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی- از جمله در جریان اجلاس گروه جی 8 در گوادلوپ ـ وارد عمل شدند تا این انقلاب به پیروزی نرسد و در صورت پیروزی با انواع بحرانها دست به گریبان شود و درخت آن به بارننشیند. آنان در طول سه دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی هیچگاه دولتهای برآمده از انقلاب و نظام برآمده از متن دین را به طور واقعی- و نه Defacto- به رسمیت نشناختند و از آن طرف هر پرچمی كه در داخل علیه نظام بلند شد را به عنوان «پرچم ایران» و هر حزب و دستهای كه كمر به تضعیف نظام بست را به عنوان «ملت ایران» مورد حمایت قاطع قرار دادند و هرگز كاری به سابقه خشونت بار آنان یا كاری به روش غیرقانونی آنان نداشتند و اقدامات آنان را حتی آن زمان كه به كشتار جمع وسیعی از مردم عادی ایران منجر میشد، مورد پشتیبانی جدی حقوقی، سیاسی، دیپلماتیك، مالی و حتی نظامی قرار دادند و از آن سو هرگاه عناصر میدانی این گروههای تروریست از سوی نظام مورد پیگرد قضایی قرار گرفتند، دفاع از آنان را ذیل واژههای «حقوق بشر» ،«حقوق سیاسی» و «حق اعتراض» وظیفه قطعی خود دانستند؛ بنابراین عملكرد این كشورهای خارجی در مقطع بعد از انتخابات سال 1388 در تداوم روشهای آنان در طول 30 سال بعد از پیروزی انقلاب بود؛ با این تفاوت كه این بار كمی از گذشته امیدوارتر شده بودند و چیدن میوه آشوبهای داخلی ایران- كه ساقط شدن نظام اسلامی بود- را در چند قدمی خود میدیدند و از این رو پرده حیا دریدند و به نحو كاملاً غیرمتعارف، دیپلماتهای خود در تهران را به میان جمعیت آشوبطلب فرستادند تا بتوانند در سهمخواهی از نتایج مألوف! موقعیت خود را تثبیت كنند!چرا؟
بعضی از چهرههای سیاسی داخلی كه با اظهار دروغین اعتقاد به قانون اساسی و ساز و كارهای آن و نیز اظهار وفاداری به ركن حاكمیت دینی- ولایت فقیه- وارد انتخابات شدند ولی از فردای «شكست» ساز مخالف كوك كرده و یكشبه همه آنچه را كه به عنوان باور قطعی خود مطرح كرده بودند، پشت سر گذاشتند و زیر پا قرار دادند، اینها نیز در طول 30 سال هیچگاه به طور واقعی هواخواه نظام اسلامی و چارچوبهای آن نبودند و هرگاه فرصتی یافتند به شكستن آن داربستها روی آوردند. به عنوان مثال «روحانیت» ركن اصلی انقلاب اسلامی بود و بنیانگذار بلندمرتبه جمهوری اسلامی بر محوریت آن تأكید كرده و حركت حول محور روحانیت را رمز اساسی حفظ انقلاب اسلامی از انحرافاتی میدانستند كه در گذشته نه چندان دور نهضت مشروطیت، نهضت جنگل، نهضت نفت، نهضت تنباكو و… به انحراف برده بودند و محصول مجاهدات خونبار مردم و روحانیت را به جیب دیكتاتورها و كودتاگرها و وابستگان به اجنبی ریختند.
حضرت امام خمینی(ره) تنها راه حفظ انقلاب را حفظ حضور روحانیت در «پیشانی» جامعه و دولت میدانستند واز این رو حضور دو عنصر «ولایت فقیه» و «فقهای شورای نگهبان» در متن نظام ضروری میشمردند. حال ببینید رفتار این چهرههای سیاسی در ارتباط با این دو اصل حافظ «جمهوری اسلامی نه یك كلمه كم و نه یك كلمه زیاد» چه بود؟ میرحسین موسوی در دولت خود حضور دو نماینده فاضل و كارشناس حضرت امام یعنی آقایان آیتالله سیدجعفر كریمی و آیتالله شیخعلی احمدی میانجی را در شورای اقتصاد كشور برنتافت و این دو با چشمی اشكبار و قلبی نگران از به انحراف كشیده شدن امور جامعه اسلامی شورای اقتصاد را پس از كسب اجازه از حضرت امام(ره) ترك كردند.
میرحسین موسوی در دورهای كه كشور هنوز به طور كامل از ماجرای حساس جنگ تحمیلی فاصله نگرفته بود و كشور برای بازسازی و مقابله با توطئههای جدید غرب به وحدت و همدلی احتیاج داشت، بدون اطلاع قبلی به حضرت امام خمینی(ره) از سمت نخستوزیری استعفا داد و سه روز مخفی شد تا اینكه با نامه عتابآلود و عبرتآموز بنیانگذار جمهوری اسلامی به كار خود ادامه داد. میرحسین موسوی در دوره دولت خود زیربار نظارت شورای نگهبان نرفت و بر نظر سیاسی وزارت كشور پای فشرد و در نهایت دبیر وقت شورای نگهبان آیتالله شیخمحمد امامیكاشانی با ابراز گلایه شدید و نگرانی، حكمیت را پذیرفت و نظر خود را كنار گذاشت. میرحسین موسوی پس از ارتحال حضرت امام خمینی(ره) سكوت مرموزانهای در پیش گرفت و از تأیید نظام حتی در صحنههای حساس طفره رفت.
و حال آنكه در این 20 سال سكوت او، بارها نظام با مخاطرات بزرگ مواجه شد، او البته سكوت خود را اینگونه توجیه كرد كه من چون روند اجرایی امور را قبول نداشتم، سكوت كردم چرا كه اگر حرف میزدم باید صادقانه انتقاد میكردم و این به نفع نظام نبود و نوعی كارشكنی به حساب میآمد و حال آنكه اولاً همه چیز «روند اجرایی» نبود و مسائل مهمی خارج از حیطه قوه مجریه برای نظام و مردم پیش آمد كه حمایت و همراهی او كمترین توقع مردم و نظام بود و از سوی دیگر او در دوره تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری دهم هم از عناصر كلیدی آن دوران از جمله آقای هاشمیرفسنجانی برای رسیدن به هدف استفاده كرد؛ به دفاع از عملكرد آنان در دوره مسؤولیت خود پرداخت و حتی انتقاد از آن دوران از سوی دكتر احمدینژاد را «سیاه نمایی» لقب داد و نقد دوره هشت ساله خود را «نقد و حتی نفی امام(ره)» میخواند. با این وصف توجیه میرحسین موسوی درباره دو دهه سكوت خود صادقانه نیست بلكه ریاكارانه و تقلبآمیز است، چرا؟
اما شخصیتهایی نظیر سیدمحمد خاتمی، مهدی كروبی، سیدمحمد موسویخوئینیها، عبدالواحد موسویلاری، مجید انصاری، عبدالرسول منتجبنیا، سیدعلیاكبر محتشمی و چهرههای دیگری از این قبیل هم روند مخالفت با «جمهوری اسلامی نه یك كلمه كم و نه یك كلمه زیاد» را قبل از انتخابات خرداد 88 شروع كرده بودند. راهاندازی یك تشكل روحانی در كنار «جامعه روحانیت مبارز» اولین گام رسمی بود كه هتك حریم روحانیت را در درون خانواده انقلاب ترسیم میكرد و البته قبل از آن طرح بحث بیریشه «فقه پویا» كه برای زیر سؤال بردن فقه جواهری بود و به ظاهر هر تقابل با نوعی «سنتگرایی» به حساب میآوردند، سبب بروزنگرانی جدی شد و گلایه علمای برجسته و مراجع حوزه علمیه قم از حضرت امام(ره) را سبب شد چرا كه عناصری نظیر كروبی، توسلی، خوئینیها، خاتمی، محتشمی و انصاری مدعی بودند فقه پویا همان فقه حضرت امام(ره) است و حال آنكه حضرت امام خمینی(ره) در سال 67 با صراحت فرمودند، فقه شیعه همان فقه جواهری است كه پویا هم هست و در این رابطه از سنت سلف صالح مراجع عظام شیعه در طول تاریخ غیبت كبری حضرت بقیهالله العظم ارواحناله الفداه جانانه دفاع كردند.
وقتی مجمع روحانیون شكل گرفت، حضرت امام(ره) آنان را از اختلاف و نزاع با جامعه روحانیت برحذر داشتند ولی اعضای مؤسس مجمع روحانیون نه تنها به این اندرز امام(ره) تن ندادند بلكه با اطلاق «اسلام آمریكایی» به روحانیت مبارز كه نقشی به مراتب اساسیتر از امثال خاتمی و كروبی و موسویخوئینیها در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند، عملاً زمینهساز انواع شكافها در جامعه و انقلاب شدند.وقتی حضرت امام رحلت كردند، امثال كروبی، خاتمی و موسوی خوئینیها به رهبری جدید دل نسپردند و به حمایت از آن برنخاستند؛ بلكه از همان آغاز با در پیش گرفتن روش انتقادی سعی كردند كه «فاصله اعلام شدهای» با ولی فقیه داشته باشند. به یاد داریم كه در جریان اولین انتخابات مجلس خبرگان رهبری كه در مهرماه سال 69 برگزار شد، عناصر مرتبط با مجمع به نام اینكه عدهای از یاران حضرت امام به دلیل فقیه نبودن برای عضویت در مجلس خبرگان تأیید صلاحیت نشدهاند، شروع به استعفا كردند.
استعفای مرحوم آیتالله خلخالی، استعفای آیتالله طاهریاصفهانی، استعفای حجتالاسلام توسلی و استعفای امام جمارانی كه صلاحیت آنان برای عضویت در مجلس خبرگان تأیید شده بود در این راستا دنبال شد و جالب این است كه این گروه برای آنكه برای طعنهزنی و استفاده مخالفان نظام خوراك تهیه كنند، استعفای خود را به صورت متوالی- ونه یكباره- دنبال میكردند و در ادامه آن به دروغ میگفتند كه آیتالله جمی، آیتالله نورمفیدی، آیتالله احسان بخش، آیتالله زرندی و… هم به زودی استعفا میدهند. روند مخالفت این گروه روحانی با حركت قانونی نظام هر روز جلوه جدیدی پیدا میكرد. انتشار روزنامه «سلام» تحت مسؤولیت آقای سیدمحمد موسوی خوئینیها، روزنامه «جهان اسلام» تحت مسؤولیت سیدهادی خامنهای، عضو مجمع روحانیون و ماهنامه «بیان» تحت مسؤولیت آقای سیدعلیاكبر محتشمیپور در ادامه روند اعتراضی صورت گرفت. روزنامه سلام به خصوص به زودی از نیروهای ضدولایت فقیه انباشته شد به گونهای كه امروز میتوان دهها عضو آن را در خارج مشاهده كرد كه به طور رسمی در رسانههای ماهوارهای و الكترونیكی آمریكاییها و حتی صهیونیستها به هرزهگویی علیه نظام و حتی اسلام اشتغال دارند.
محتشمیپور كه این روزها از عدم تسامح نسبت به یاران امام(ره)! مینالد در ماهنامه «بیان» حاضر نبود از رهبر معظم انقلاب به عنوان ولی فقیه واجب الاطاعه یاد كند و دوران رهبری ایشان را رسماً «سیاه» معرفی میكرد و با نگارش مقالات و درج اشعار به هجو و هتك آن میپرداخت. سیدمحمد خاتمی كه در این دوران وزیر ارشاد بود وزارتخانه حساس فرهنگی را در دوره فعالیت خود به جولانگاه مخالفان نظام اسلامی تبدیل كرده بود به گونهای كه عناصر اصلی وزارتخانه تحت مسؤولیت او- نظیر رمضانپور، سازگارا و گنجی- امروز رسماً به دشمنی با نظام، امام(ره) و اسلام میپردازند و به عناصر پادوی آمریكا و اسراییل درخارج از كشور تبدیل شدهاند. در این دوره حضرت آیتالله خامنهای از نفوذ فرهنگی دشمن و تهاجم فرهنگی آن ابراز نگرانی میكردند و وزیر ارشاد كه این حرفها را «توهم توطئه» میدانست و بر فضای تهاجم دشمن لباس دروغین «مبادله فرهنگی» میپوشاند دست آخر از سمت خود استعفا داد و علت آن را «تنگنظری» كسانی كه در عرصه فرهنگی به كار سرهنگی روی آوردهاند، معرفی كرد و حال آنكه امروز دیگر همه میدانند عناصر فرهنگی دیروز او در وزارت ارشاد امروزه سرهنگان رسمی ارتش آمریكا و اسراییلند! چرا؟ البته درباره مسائل فراوان دوره ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی نكات فراوانی وجود دارد كه البته در پیوند با روند جداسازی عرصههای اجتماعی و حكومتی از دین است و سابقهای به اندازه عمر انقلاب اسلامی دارد.
نكته مهم در این میان اتصال داخل و خارج و واسطههای این اتصال است. سیاست در و لولا، سیاست شناخته شدهای است، لولا از نظر حجم و وزن در مقایسه با در بسیار حقیر و ناچیز است ولی در عمل این لولای حقیر است كه آن در بزرگ و سنگین را به این سمت و آن سمت میچرخاند. بر این اساس اگر نقش واسطه اهمیت پیدا میكند به واسطه تأثیری است كه روی عناصر اصلی برجای میگذارد.حضرت امام خمینی (ره) از ابتدای انقلاب به این نكته توجه داشتند و اطرافیان خود را از آن پرهیز میدادند. امام (ره) میدانستند كه دشمن وقتی از در بیرون رانده میشود، سراغ دریچه را میگیرد و اگر دریچه هم نشد به دنبال «درز» میگردد، براین اساس در پاسخ به نامه آقای محمدعلی انصاری و در مكتوبی كه به «منشور برادری» موسوم شد فرمودند: جناحهای انقلاب باید مراقب نفوذیها و واسطهها باشند. در ارتباط با پروژه آشوبهای پس از انتخابات، قطعاً كار از یك مبدأ آغاز شده و به سمت مقصد – بر هم زدن نظام- به حركت درآمده است. در این راستا مراحلی وجود دارد و به نظر میرسد كه:
1- نقش سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی غرب- به خصوص چهار كشور آمریكا، انگلیس، آلمان و فرانسه- در طراحی آشوبهای اخیر قطعیتر و نیز آشكارتر از آن است كه نیاز به استدلال یا سند داشته باشد، همه عناصر دستگیر شده از این ارتباطها پرده برداشتهاند؛ هم عناصری از خود این سازمانها دستگیر شدهاند و هم حمایت آشكار سران این دولتها از جاسوسهای دستگیر شده از گستردگی كار اطلاعاتی و جاسوسی در این زمینه خبر میدهند. اما یك سؤال كلیدی این است كه این سازمانهای اطلاعاتی از چه زمانی كار خود را آغاز كردهاند. خبرهای وزارت اطلاعات كشور نشانگر آن است كه حداقل از سه سال پیش پروژه آمادهسازی آشوب در داخل ایران و ارتباطگیری با عناصر آشوب طلب از سوی سرویسهای اطلاعاتی غرب و به خصوص آمریكا در داخل ایران دنبال شده است. ما میتوانیم از این فعالیتها به «كارمستقیم» تعبیر كنیم.
2- نقش مجامع تحقیقاتی و مطالعاتی غرب در این ماجرا به هیچ وجه از نقش سازمانهای اطلاعاتی غرب كمتر نیست و از جهاتی با اهمیتتر نیز میباشد چرا كه مجامع تحقیقاتی با انجام پروژههای مطالعاتی عمیق و بررسی ابعاد مختلف جامعهشناختی و روانشناختی افراد، گروهها، رهبران، اشخاص مؤثر و تودههای عموم، شناخت لازم را برای برنامهریزی به دستگاههای اطلاعاتی و تصمیمگیران سیاسی میدهند. از مدتها قبل سازمان سیا در ذیل پوشش پژوهشهای دانشگاهی و ایجاد میز ایران در دانشگاههای مهم آمریكا، مجموعههای مهمی را سامان داده بود كه در این مجموعهها نیروهای كاركشته سیاسی غرب كه به طور معتنابهی از اطلاعات و تجربه راجع به ایران بهرهمند بودند- نظیر برژینسكی، به همراه نیروهای مجربی از ایران نظیر هوشنگ میراحمدی، داریوش همایون و منصور فرهنگ، به تبیین دائمی شرایط ایران میپرداختند. این حلقهها در طول دو تا سه دهه گذشته دهها كنفرانس بزرگ در پارهای از كشورهای اروپایی و آسیایی برگزار كرده و در جهت شناسایی دقیق «اجزای واقعیتی به نام ایران» تلاش كردهاند. كنفرانسهای نیكوزیا، ازمیر، اسلامبول، هرتزلیا، امان، مونیخ، رم و برلن از این قبیل بودهاند.در این بین این سازمانها تلاش گستردهای برای كتمان ارتباط این كنفرانسها با یكدیگر و نیز كتمان دستگاهها و عناصر واقعی برگزار كننده به عمل آوردهاند. در این كنفرانسها بحثهای مهمی نظیر «نقش تاریخی شیعه»،«نقش مهدویت و عاشورا در تفكر سیاسی شیعه» ،«ارتباط روحانیت با تودهها و تفاوت آن با روحانیت مسیحی»،«انقلاب ایران و دانشگاه و حوزه روشنفكری»ـ و«خدا در اندیشه حكومت دینی»،«رابطه دینداران با حكومت دینی»، «وحدت و تكثر در نظام دینسالار» و… دنبال میشد و البته همه اینها معطوف به یك هدف مشترك بود؛ «چگونه میتوان بر حكومت دینی فائق آمد.» این كنفرانسها در عین حال یك هدف فرعی هم دنبال میكردند كه البته در جای خود كلیدی بود.
در این كنفرانسها هر بار چهرههای جدیدی از داخل ایران فراخوانده میشدند و اینها در ادامه، پای ثابت این كنفرانسها بودند چهرههایی نظیر عبدالكریم سروش، ماشاءالله شمسالواعظین، دكتر مصطفی ملكیان، دكتر حاتم قادری، دكتر هادیان، دكترهادی سمتی، محمد مجتهد شبستری، محسن كدیور، مصطفی درایتی، محسن سازگارا، مهرانگیز كار، حمیدرضا جلاییپور و… كه در ایران به نقد مبانی دینی نظام مشهور بودند در كنار چهرههای ایرانیتبار مقیم آمریكا یا اروپا نظیر سیدحسین نصر و پسر او ولیالله نصر، هوشنگ امیراحمدی، دكتر آموزگار، برادر جمشید آموزگار، محمد سلامتیان و… قرار میگرفتند و یك جبهه واحد را در مقابل نظام تشكیل میدادند البته این كنفرانسها تا انتخابات خرداد 76 با پوشش محدود و گزینش شده و با حفاظت شدید برگزار میشد ولی بعد از انتخابات ریاست جمهوری و روی كار آمدن سیدمحمد خاتمی این كنفرانسها شكل دگرگونی پیدا كرد و با افراد بیشتر، فاصله زمانی كمتر، متنوعتر، آشكارتر و با برد تبلیغاتی بیشتر دنبال شد.
Sorry. No data so far.