پنج‌شنبه 30 دسامبر 10 | 08:44

شعر: امروز به غير دل در اين صحرا نيست

امروز به غير دل در اين صحرا نيست،امروز به غير دل در اين صحرا نيست، دل ريخته آنقدر كه جاي پا نيست، گوييد كه عمروعاصيان حيله بس است
آييد و ببينيد علي تنها نيست


امروز به غير دل در اين صحرا نيست
دل ريخته آنقدر كه جاي پا نيست
گوييد كه عمروعاصيان حيله بس است
آييد و ببينيد علي تنها نيست

تكرار ظهور داور و باور بود
يا روز علي و خيبر ديگر بود
ديديم قرين، كثرت و وحدت با هم
ميليون ميليون صدا و يك حنجر بود

ديديد هنوز عشق لشكر دارد
ديديد كه اين قافله رهبر دارد
اي مانده نهرواني پست، هنوز
اين ملك علي، مالك اشتر دارد

امروز رخش آينه فرداهاست
فردا كه تحقق همه روياهاست
گفتند بريده اندامت ز علي
اين جهل مركب ابوموسي هاست

ديديم كه نطق جان شكاري داري
ديديم چه قدر و اقتداري داري
ديديم چو تيغ دو لبت را، گفتيم
اي پورعلي! چه ذوالفقاري داري

آن روز بساط خويش را برچيدند
حرمت شكنان كوردل بد ديدند
بهتر كه به لانه هاي خود برگردند
گرگان كه ز عكس شير مي ترسيدند

اي مي زدگان، ميكده پيري دارد
اي راهروان قافله ميري دارد
اين حيله و مكر و چنگ و دندان تا كي؟
اي روبه و گرگ، بيشه شيري دارد

برچسب‌ها: ،

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.