شنبه 01 ژانویه 11 | 14:21

انگیزه‎‎‎های قیام مختارثقفی چه بود؟

یکی دیگر از ابهام‌‎ها و اشتباه‎‎‎های قیام مختار این است که در حجاز با عبدالله بن زبیر ائتلاف می‎‎کند که دشمن اهل‎بیت است و در جمل فتنه اصلی را او و خاله‌اش؛ فراهم می‎‎کنند. البته شرط می‎‎گذارد که به این ترتیب او هم در امور سیاسی همراه باشد و عبدالله هم می‎‎پذیرد، اما همین هم نکته‎ای است.


درباره قیام مختار در تاریخ، ابهام‌‎‎های زیادی وجود دارد. در رجال کشّی از کتاب‌‎‎های معتبر شیعه، نوشته: مختار ابتدای قیام برای گرفتن تأییدیه خدمت امام سجاد (علیه‎السلام) می‎‎رود، ولی امام، قیام را تأیید نمی‎‎کند و او سراغ محمد حنفیه برادر پدری امام حسین و امام حسن (علیه‎السلام) می‎‎رود و محمد حنفیه قیام او را تأیید می‎‎کند. بعضی از مورخان که می‎‎خواستند مسأله را حجت‌مند جلوه دهند، گفتند: چون امام سجاد (علیه‎السلام) در تقیه بودند، تأیید قیام را به ابن حنفیه سپردند و در واقع ابن حنفیه با اذن امام سجاد (علیه‎السلام) قیام مختار را امضا کرد. منتها ابن حنفیه که پدر امام سجاد (علیه‎السلام) و برادر خودش سیدالشهدا (علیه‎السلام)، را آن‎قدر حجت نمی‎‎دانست که فراخوانش را برای عزیمت به کربلا اجابت کند، چطور خودش را ملزم می‎‎داند، از پسر امام حسین (علیه‎السلام) برای قیام اذن بگیرد!

اذن قیام از محمدبن حنفیه!
دیگر این‎که؛ مختار در اعزام نیرو برای حجاز، نامه‎ای به محمدبن حنفیه می‎‎نویسد و به او می‎‎گوید: من این لشگر را برای تو فرستادم که «یضل به اعدائک» که دشمنان تو را ذلیل کنند و بلاد و سرزمین را تحت تصرف تو در بیاورند. ظاهر امر این است که او برای خود محمد حنفیه نیرو می‎‎فرستد و برای او لشگر جمع می‎‎کند. هرچند ابتدا به امام سجاد (علیه‎السلام) مراجعه می‎‎کند، ولی وقتی امام قیام را تأیید نمی‎‎کند، دیگر طرف حساب مختار، خود محمد حنفیه است. البته در فضای آن روز حتما این‎طور نبود که برای یک شیعه کلامی و اعتقادی در بستر سیاسی بیعت بگیرند، معیار «الرضا من آل محمد (صلی‎الله علیه و آله و سلم)» بود. یعنی کسانی‎که اهل‎بیت پیامبر(صلی‎الله علیه و آله و سلم) از آن‎‎ها راضی بودند. آن‎موقع شیعه عراق بیشتر شیعه سیاسی بود. یعنی عثمان را به واسطه شورشی که علیه او شده بود قبول نداشتند، شیخین را قبول داشتند، امیرالمؤمنین (علیه‎السلام) را به‎عنوان خلیفه می‎‎پذیرفتند و بیعتی که می‎‎گرفتند به‎عنوان الرضا من آل محمد بود و این نحوه تلقی کلامی که ما از امامت داریم، آن موقع گسترده نبود و فقط بین خواص شیعه مطرح بود.

ابن حنفیه هم از بزرگان شیعه است و به او احترام می‎‎گذاریم، اما همه کار‎‎هایش برای ما حجت نیست. به‎هرحال کربلا نرفته است. درباره او از امام صادق (علیه‎السلام) سئوال شد و امام هم به راوی می‎‎فرماید: «به تو سربسته بگویم، حسین (علیه‎السلام) که نامه دعوت به کربلا را نوشت، در انتها گفت: هر کس با ما در این قیام شرکت نکند، دیگر روی پیروزی را نخواهد دید، والسلام.» امام صادق (علیه‎السلام) این‎طور درباره ابن حنفیه موضع می‎‎گیرد و در این موضع‌گیری سیاسی، ابن حنفیه را به‎طور تلویحی رد می‎‎کند.

ابن حنفیه کسی است که وقتی رفیق و یار غارش عبدالله بن عباس از دنیا می‎‎رود، می‎‎‎گوید: «الیوم مات ربانی هذه الامه»، امروز ربانی این امت از دنیا رفت. در صورتی‎که عبدالله بن عباس هم دعوت امام حسین (علیه‎السلام) را نپذیرفته و او را مشورت داده که به کوه‎‎‎های یمن برود. البته او هم از بزرگان شیعه و استاندار امیرالمؤمنین (علیه‎السلام) بوده و در بصره به حضرت خیلی کمک کرد و بعد هم با امام مجتبی (علیه‎السلام) بیعت کرد، ولی در قضیه عاشورا کنار ایستاد و امام حسین (علیه‎السلام) را آن‎قدر برای خودش حجت ندانست که دعوتش را اجابت کند.

طرفداران مختار بعد‎ها فرقه کیسانیه را تأسیس کردند، این را ابدا به مختار نسبت نمی‎‎دهیم، اما ارتباطی که مختار با محمد بن حنفیه برقرار کرد، در شکل‌گیری کیسانیه و این‎که محمد بن حنفیه، مهدی و موعود غایب شود، بی‌تأثیر نبود.

مختار؛ یکی از خواص زیرک شیعه
مختار از بزرگان شیعه و در مقایسه با برخی از بزرگان شیعه، مثل سلیمان صرد خزاعی شخصیت زیرک سیاسی است. سلیمان از صحابه پیامبر بوده، سابقه برجسته‎ای دارد، اما به قول خود مختار «لا علم له من سیاسه الحروب»، علم و دانشی به سیاست و جنگ نداشت و در تاریخ خطا‎‎های زیادی کرد. در جنگ جمل حاضر نشد، حتی امیرالمؤمنین (علیه‎السلام) او را سرزنش می‎‎کند و او قول می‎‎دهد که در صفین بیاید و البته می‎‎آید. منتها بعد‎ها زمان صلح امام حسن مجتبی (علیه‎السلام) هم از کسانی است که به امام اعتراض می‎‎کند و موضع انقلابی می‎‎گیرد و حتی یکی از کسانی‎که امام را با لفظ «مذل‎المؤمنین» خطاب کرد، همین سلیمان بن صرد بود. همین سلیمان که این‎جا امام مجتبی (علیه‎السلام) را برای موضع انقلابی نگرفتن مذمت می‎‎کند، خودش در کربلا غایب است. او که نامه انقلابی می‎‎‎نویسد و حسین‎بن علی (علیه‎السلام) را برای انقلاب دعوت می‎‎کند، خودش در کربلا نیست. سلیمان بعد‎ها قیام توابین را رهبری می‎‎کند، اما آن هم از منظر توبه و پالایش درونی است و مسیر جنبش هم مسیر غیرزیرکانه‎ای است. آن‎‎ها به‎جای این‎که اول عراق را تصرف کنند و کوفه را که خیلی از قاتلان کربلا و طرفداران عمر سعد در آن بودند، بگیرند و پس از تسلط بر عراق برای مقابله با شام تجهیز کنند، از کوفه با میل حاکمان زبیری کوفه، یعنی ابن زبیر حرکت کردند. خواسته زبیری‌‎ها این بود که شیعه‎‎ها عراق را نگیرند و به شام بروند و مروانی‌‎ها را سرنگون کنند که رقیب زبیری‌‎ها بودند. توابین در واقع در پازل جنگ مروانیان و آل زبیر، قرار گرفتند و به‎نفع آل زبیر وارد میدان شدند.

وقتی مختار از زندان آزاد شد و به کوفه آمد، ابتدای عزیمت سپاه توابین برای نبرد با سپاه شام بود. او خیلی تلاش کرد که این اتفاق نیفتد. مختار می‎‎خواست در مکه با زبیری‌‎ها ائتلاف کند و بعد از تسلط بر کوفه، به اسم لشگر عراق به جنگ شامی‌‎ها برود. منتها توابین این را قبول نداشتند. مختار توانست یک چهارم سپاه توابین را جذب کند، ولی بقیه‎شان به‎دلیل کاریزما و جذبه سلیمان بن صرد با او رفتند.

شیعه و ائتلاف با فتنه‌گران جمل!

یکی دیگر از ابهام‌‎ها و اشتباه‎‎‎های قیام مختار این است که در حجاز با عبدالله بن زبیر ائتلاف می‎‎کند که دشمن اهل‎بیت است و در جمل فتنه اصلی را او و خاله‌اش؛ فراهم می‎‎کنند. البته شرط می‎‎گذارد که به این ترتیب او هم در امور سیاسی همراه باشد و عبدالله هم می‎‎پذیرد، اما همین هم نکته‎ای است. مختار شیعیان را با خودش همراه می‎‎کند و بعد بدون اذن امام زمان، با ابن زبیر ائتلاف می‎‎کند. اتفاقا آل زبیر بعد از این‎که با او پیمان و قرارداد همکاری می‎‎بندند، او را زندانی می‎‎کنند. او به زندان می‎‎افتد و با وساطت شوهر خواهرش عبدالله بن عمر، فرزند خلیفه دوم، بعد‎ها آزاد می‎‎شود. در زندان که هست خبر شهادت توابین را می‎‎شنود و نامه‎ای به رفاعه بن شداد رهبر باقیمانده توابین، می‎‎نویسد و تسلیت می‎‎گوید و از شخصیت سلیمان تمجید می‎‎کند و آن‎‎ها را برای قیام اصلی دعوت می‎‎کند.

سازماندهی قیام مختار سازماندهی زیرکانه‎ای است. او اشراف کوفه را می‎‎بیند و به آن‎‎ها قول همکاری می‎‎دهد. موالی – ایرانی‌‎‎هایی که مسلمان شده‎اند – را جذب می‎‎کند و در این گیر و دار موالی به او بد گمان هم می‎‎شوند که تو چطور اشراف را جذب می‎‎کنی؟ اشراف همان کسانی هستند که پشت امام مجتبی (علیه‎السلام) را خالی کردند و حضرت فرمود: اگرمن صلح را امضا نمی‎‎کردم، همین آدم‌‎ها من را تحویل معاویه می‎‎دادند. اما مختار با این اشراف مسامحه کرده و قرارداد همکاری امضا می‎کند. موالی به او بدگمان شدند، ولی او با اشاره‎ای به موالی فهماند که این یک تاکتیک است. زمینه قیام مختار این‎طور فراهم شد. او توانست شخصیت‌‎‎های تأثیرگذار سیاسی آن روز را ببیند، حتی اگر همراه با تشیع نبوده یا دشمن تشیع بودند، با آن‎‎ها اجمالا ائتلاف کرد و کوفه را علیه شام متحد کرد. مختار همچنین با یکی از شخصیت‌‎‎‎های تأثیرگذار شیعه که ابراهیم بن مالک اشتر پسر مالک اشتر است، قرارداد همکاری می‎‎بندد و جذبش می‎‎کند.

اشراف کوفه، احساس خطر کردند
اولین حرکت مختار بعد از انسجام‎بخشی به کوفه، رفتن به جنگ لشگر شام است. ابتدا ۳ هزار نفر را برای جدال با لشگر ۶ هزار نفری ابن زیاد اعزام می‎‎کند، ۷ هزار نفر هم به رهبری ابراهیم بن مالک اشتر می‎‎فرستد. آن‎‎ها موفق می‎‎شوند لشگر شام را شکست دهند. خیلی از بزرگان شام را به درک واصل می‎‎کنند و بزرگانی از شام را که مدت‌‎ها مردم عراق با آن‎‎ها درگیر بودند، در این درگیری به هلاکت می‎‎رسانند.

اشراف کوفه پس از این‎که لشگر ۱۰ هزار نفری شیعیان از کوفه بیرون رفت و کوفه خالی شد زمینه را برای قیام علیه مختار مساعد دیدند. چون می‎‎دانستند که مختار به موالی و بردگان آن‎‎ها بها می‎‎دهد و زمینه اعتقادی او را می‎‎شناختند، او از قبل سخن انتقام‌گیری از قاتلان حسین (علیه‎السلام) را سر داده بود و برخی از قاتلان حسین (علیه‎السلام) همین اشراف بودند. به همین دلیل علم قیام را برافراشتند. مختار به ابراهیم پیغام فرستاد، او با لشگرش برگشت و اشراف کوفه را سرکوب کرد و آن اشرافی را که به شهادت شاهدان، در لشگر یزید مقابل امام حسین (علیه‎السلام) ایستادند، همه را به هلاکت رساند. فرماندهی لشگر اشراف در کربلا با شبث بن ربعی است که از فرماندهان لشگر عمر سعد در کربلا است و اتفاقا از فرماندهان لشگر علی (علیه‎السلام) در صفین و عضو تیم مذاکره‎کننده علی (علیه‎السلام) با معاویه است. داعیه انتقام شهدای کربلا، این‎جا با شعار یا لثارات‎الحسین محقق می‎‎شود.

باقیمانده سپاه شام هم به بصره می‎‎روند و مصعب برادر عبدالله بن زبیر را تحریک می‎‎کنند که به جنگ و سرکوب مختار برود و در این مقابله مختار کشته می‎‎شود و شیعیان، کوفه را از دست می‎‎دهند. ولی هدفی که طلب دماء و انتقام بود، محقق می‎‎شود.

انگیزه اصلی قیام مختار، انتقام‌جویی بود
اما نکته این‎جاست که بعد اصلی در قیام مختار، جنبه شخصی، انتقام گیری، انتقام جویی و طلب خون است تا دغدغه برپایی حکومت تشیع. وقتی سیدالشهدا (علیه‎السلام) قیام کرد، موضوع انتقام برادر را مطرح نکرد، با این‎که مروانی‌‎ها و بنی امیه برادر او را کشتند، ولی ایشان در خطبه منا می‎‎گوید این حکومت، آسیب‌‎ها و آفت‌‎‎هایی دارد و بدعت گذاشته و حلال خدا را حرام کرده و با شعار امر به معروف و نهی از منکر قیام می‎‎کند. اما قیام توابین و مختار این‎طور نیست. قیام توابین جنبه توبه و پالایش درونی داشت، قیام مختار هم بیشتر جنبه انتقام‌گیری دارد.

سعایت برخی سیره‎‎‎های تاریخی، درباره مختار

مختار با وجود لغزش‌‎‎های سیاسی که دارد یک شخصیت محترم شیعه است و نمی‎‎توانیم به بدگویی‌‎ها و پرونده‌سازی‌‎‎های سیره‎‎‎های تاریخ‎نویسی علیه او اعتنا کنیم، چون بزرگان تشیع اغلب با این سرنوشت مواجه شده‌اند. حتی در این سیره‎‎ها علیه مالک اشتر هم مطالبی نوشته شده و بغض اموی‌‎ها علیه شیعه در این نوشته‎‎ها روشن است. گفته‌اند مختار ادعای پیامبری کرده، می‎‎گویند محمدبن حنفیه را به مهدویت نسبت داده، لقب کذاب درباره مختار در سیره‎‎ها لقب معروفی شده، که اصلا صحت ندارد. مختار کسی است که امامان ما برای او رحمت فرستادند. وقتی سر ابن زیاد را برای امام سجاد (علیه‎السلام) فرستاد، همه بنی‌هاشم در ثنای او خطبه خواندند. درباره مختار نمی‎‎توانیم موضع‌گیری صفر و یکی داشته باشیم. مختار را باید در مجموع شخصیت مثبتی دید با برخی لغزش‌هایش، همان‎طور که خیلی از خواص شیعه در آن دوره این‎طور هستند.

مختارنامه؛ فاخر و قابل‎نقد!
اما درباره سریال مختارنامه؛ اصل کار قابل ستایش است. نباید عادت کنیم در نقدهای‎مان فقط نقطه‎‎‎های ضعف را ببینیم. یک تلاش پرشور با تحقیقات مفصل انجام شد، خیلی‌‎ها در این پروژه کار حرفه‎ای کرده‌اند. مجموع کار ارزشمند و متین است. در قیاس با سایر کار‎‎هایی که درباره عاشورا ساخته شده، این فیلم، کار فاخری است به همین دلیل محل بحث است و بر آن حاشیه می‎‎‎زنیم.

اما نکته‎هایی نیز در حاشیه این سریال وجود دارد؛ مهم‌ترین‎شان این است که در شخصیت‌پردازی طیف مقابل شیعه مثل عمرسعد، نوعی شخصیت‌پردازی علنی منفی می‎‎بینیم. مثلا عمر سعد در خانه مختار نماز ریایی می‎‎خواند و گریم منفی دارد و رفتارش به وضوح دلالت می‎‎کند که اهل باطل است، در حالی‎که این از تاریخ فهمیده نمی‎‎شود. شاید تیم فیلم‎سازی بگوید ما برای تأمین جنبه‎‎‎های دراماتیک داستان به این رویه نیاز داریم، ولی باید یک کار تئوری و نظری انجام شود که اگر می‎‎خواهیم کاری با این عظمت را درست و دقیق نشان دهیم، چه کنیم که قالب‎‎‎های هنری دست و پای‎مان را نبندد. عمر سعد کسی است که مسلم در کاخ ابن زیاد به او وصیت می‎‎کند و کسی است که زینب کبری(سلام‎الله علیها) در روز عاشورا و کنار گودال دست بر سر می‎‎گذارد و به او رو می‎‎کند. معلوم است که شخصیت عمر سعد -حداقل به ظاهر- شخصیتی نبوده که خودش را لو بدهد و حرکات و سکنات علنی در باطل داشته باشد. اگر بخواهیم تاریخ را عبرت‎آموز بیان کنیم، باید خواص وجیه و ظاهرالصلاح را درست نمایش دهیم تا لغزش‌های‎شان بهتر دیده شود.

نکته دیگر این‎که صلح امام حسن مجتبی (علیه‎السلام) در مختارنامه به قوت نشان داده نشد. امام مجتبی (علیه‎السلام) فقط به‎دلیل بذل درهم و دینار کارش به صلح نکشید، جنگ نرم شدیدی توسط معاویه علیه امام برپا شده بود و شایعه‌سازی‌‎‎های قوی در شهر‎‎های مسلمانان انجام می‎‎شد. ماجرای فریفته شدن شیعیان این‎قدر هم ساده نبود…

مختار بن ابوعبیده ثقفی
تولد: سال یکم هجری، ۶۲۲ (میلادی) طائف
مرگ: سال ۶۷ هجری، ۶۷۸ (میلادی) کوفه
آرامگاه: گوشه‌ شرقی مسجد کوفه، جنوب آرامگاه مسلم بن عقیل.
کنیه: ابواسحاق
لقب‌ها: کَیِّس، کَیسان به‎معناى زیرک و تیزهوش.
«لقب کَیِّس را امیرالمؤمنین علی (علیه‎السلام) به مختار داد.»
سال‌‎های فعالیت: بعد از حادثه عاشورا
محل زندگی: طائف، مدینه، مدائن (۴۱ق)، لفقا، کوفه، طائف، مکه، کوفه
مذهب: شیعه.
همسر: عمره بنت نعمان بن بشیر انصاری، ناریه بنت ثمره بن جندب
فرزندان: یک پسر و یک دختر
والدین: ابوعبیده، دومه
پیشه: دهقان

مشهورترین گفتارها: «از دین‎مان نیست که بخوریم و بیاشامیم در حالی‌که قاتلان سیدالشهدا زنده باشند»، «به خدا قسم اگر سه چهارم قریش کشته شوند، مساوی یک بند انگشت سیدالشهدا نخواهد بود»، «اگر پدر خودم در قتل شهدای کربلا شرکت داشت، هرگز بر او ترحم نمی‎کردم.»

کسانی‎که از سپاه یزید به‎دست مختار کشته شدند: شمر، خولی، ابن زیاد، حاکم کوفه، عمر بن سعد، شرجیل بن ذی‎الکلاع، حصین بن نمیر، نافع بن مالک، عمرو بن حجاج، بشر بن خوط، بحدل بن سلیم، زید بن ورقاء، حکیم بن طفیل، سنان بن انس، عبدالله بن اُسَید، مالک بن نسیر، اسحاق بن حیوه، حارث بن نوفل، مره بن منقذ، حرمله، اخنس بن مرثد، اسحاق بن حیوه، صالح بن وهب و هانی بن ثبیت حضرمی.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.