پنج‌شنبه 08 آوریل 10 | 13:20

حوزه مقصر است!

در مجموع و با توجه به تحولاتی كه در سه دهه گذشته رخ داده است، باید تصریح كنیم كه حوزه‌های علمیه در سه دهه گذشته نتوانسته‌اند برنامه‌ها و دغدغه‌های خود را متناسب با تحول‌های علوم انسانی در داخل و خارج از كشور محقق كنند؛ به‌طوری‌كه در خود حوزه نیز این صدا بلند است… هم‌اكنون محدودیت‌هایی در حوزه‌های علمیه وجود دارد كه یكی از مهم‌ترین آن‌ها، كمبود نیروی انسانی است…


rahdar(1)پیرامون سهم حوزه‌های علمیه در تولید علوم اسلامی بومی باید تصریح كنیم كه این نقش از دو جهت برجسته است؛ نخست این‌كه وقتی علمی به اسلام منتسب می‌شود، پیش‌فرض این است كه تولیدكنندگان این علم، اسلام‌شناسنند یا چنانچه روزی قرار باشد علم اسلامی تولید شود، به‌طور مسلم، این علم باید از سوی كسانی تولید شود كه اسلام‌شناس باشند. در غیر این‌صورت، تولید علم اسلامی از سوی كسانی كه اسلام‌شناس نیستند، عقلانی نیست.

از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی تاكنون، تولید علوم اسلامی، دغدغه جامعه ما و تكلیفی برای مسلمانان شده است. البته تكلیف تولید این علوم به‌طور مسلم برعهده حوزه‌های علمیه است كه رسالت نخستین آن‌ها فهم، تولید و بسط علوم اسلامی است. این رسالت بر دوش حوزه‌ها سنگین‌تر و انتظار از آن‌ها بیشتر است. به‌طوری‌كه چنانچه آسیب‌شناسی و یا به اصطلاح مقصریابی شود، به طور قطع، نقش حوزه‌های علمیه در عدم تولید علوم اسلامی در قیاس یا سایر مراكز علمی و پژوهشی مانند دانشگاه‌ها بیشتر است.

بنابراین نكته اول این است كه انتظار جامعه درباره تولید علوم اسلامی از سوی حوزه‌های علمیه، انتظار معقولی است؛ یعنی اگر قرار است جایی علم اسلامی تولید شود، این رسالت در اولویت نخست به دوش كسانی خواهد بود كه خودشان اسلام‌شناس هستند.

بحث علوم بومی هم باز در ارتباط با اسلام باید فهم شود. به عقیده بنده، اسلام شیعی دست‌كم از دوره صفویه به این طرف، جزئی از بومیت ما شده است؛ یعنی بیشتر فرهنگ بومی و مناسبات عرفی ما و نه لزوماً همه آن، براساس اسلام رقم خورده است. كارویژه عالمان دینی در عقبه تاریخی ما، صرفاً پاسداری از اسلام نبوده است؛ یعنی زمانی هست كه با نگاه به عقبه تاریخی خود می‌پرسیم نقش عالمان دینی در حفظ ارزش‌های اسلامی دینی چیست و زمانی دیگر می‌پرسیم آیا عالمان دینی در پاسداری از ارزش‌های ملی و بومی كشور هم نقش ایفا كرده‌اند؟

معتقدم نقش عالمان دینی ما در حوزه مسائل بومی و ملی هم نقش برجسته و محوری بوده است. به این دلیل كه بومیت ما با مذهب ما گره جدایی‌ناپذیری خورده است. از این رو اگر كسی به معنای دقیق كلمه پاسدار ارزش‌های اسلامی ما شد، به‌طور قطع پاسدار ارزش‌های ملی ما نیز خواهد بود. به عكس، اگر كسی صرفاً پاسدار ارزش‌های ملی باشد، به‌طور قطع مجبور است پاسدار ارزش‌های اسلامی ما نیز شود. حال این‌كه عملاً آیا همه ملی‌های ما مذهبی و یا همه مذهبیون ما ملی هستند، بحث دیگری است.

در جامعه كنونی ما، اگر تنها دغدغه، دغدغه تولید علم بومی هم باشد، ناگزیریم كه اسلام را به‌عنوان یك فاكتور مهم و اساسی به بازی بگیریم و اگر پای اسلام به وسط كشیده شد، باز هم انتظار می‌رود كه حوزه‌های علمیه نقش نخست را در این زمینه ایفا و در وهله نخست موضوع را نیز آن‌ها طرح كنند.

اما این‌كه حوزه‌های علمیه چه اندازه در این قضیه توفیق داشته‌اند و یا دلایل و موانع عدم توفیق آن‌ها، بحث‌های عملی است. از دیدگاه نظری، هدف چه تولید علوم اسلامی و چه تولید علم بومی باشد، انتظار معقولی است كه حوزه‌های علمیه پیش قدم باشند؛ به ویژه كه در ایران، بومیت و اسلامیت با یكدیگر گره خورده است.

در مجموع و با توجه به تحولاتی كه در سه دهه گذشته رخ داده است، باید تصریح كنیم كه حوزه‌های علمیه در سه دهه گذشته نتوانسته‌اند برنامه‌ها و دغدغه‌های خود را متناسب با تحول‌های علوم انسانی در داخل و خارج از كشور محقق كنند؛ به‌طوری‌كه در خود حوزه نیز این صدا بلند است. فرمایشات رهبر معظم انقلاب هم به ویژه در سال 1373 درباره ضرورت تحول در بسیاری از امور در آن سال‌ها به‌طور عمده بر روی متون آموزشی تأكید داشتند و به تازگی به‌طور فراگیر، سایر موضوع‌ها را نیز شامل می‌شود. اما به نظر می‌رسد حوزه‌های علمیه در این مدت به تناسب نیازهای جامعه پیش نرفته‌اند. اما ارزیابی این‌كه چرا نرفته‌اند، متفاوت است؛ یعنی ضرورتاً به این دلیل نیست كه حوزه‌ها مقصرند. مشكلاتی پیش روی حوزه‌های ما وجود دارد كه آن‌ها را در جاهای دیگر تبیین كرده‌ام.

هم‌اكنون محدودیت‌هایی در حوزه‌های علمیه وجود دارد كه یكی از مهم‌ترین آن‌ها، كمبود نیروی انسانی است. هم‌اكنون در حوزه‌های علمیه سراسر كشور در مجموع یكصد هزار طلبه وجود دارد كه از این تعداد 30 تا 40 هزار نفر طلبه‌های قدیمی هستند و مانند سایر افراد سال‌خورده در دیگر سازمان‌ها و نهادها، فاقد هرگونه كارآمدی هستند. همچنین 30 تا 40 هزار نفر طلبه‌های تازه‌وارد و در حال آموزش هستند. بنابراین از آنان برای تولید علم انتظاری نیست.

تعداد 20 تا 30 هزار طلبه باقی‌مانده نیز با مشكلات بسیاری روبه‌رو هستند. از محدودیت‌های مادی و كمبود امكانات ضروری گرفته تا مشكلات روابطی، دركی و حتی سیاسی. همه این موارد مانع از بهره‌گیری از ظرفیت همین تعداد نیروهای محدود می‌شود. این در حالی است كه برای انجام اقدامات كلان و مؤثر و تحقق اهداف در حوزه‌های علمیه، به دو برابر تعداد نیروی انسانی موجود، آن هم نیروهایی كه با امكانات گزینشی خیلی جدی‌تر جذب شده باشند، نیاز است.

از سوی دیگر با توجه به كمبود متقاضی تحصیل در حوزه‌های علمیه، هم‌اكنون شرایط گزینش بسیار سطح پایین گرفته می‌شود. تا جایی‌كه حتی نیروهایی كه به معنای حقیقی كلمه، برای ورود به حوزه مستعد نیستند، امكان ورود به حوزه را پیدا می‌كنند. طبیعی است كه این گروه در ادامه حضور خود در حوزه هم نمی‌توانند كاری از پیش ببرند. اگر بعضی از این افراد به سربار حوزه‌ها تبدیل نشوند، باید كلاه‌مان را بالا بیندازیم، حالا چه رسد به این‌كه از این افراد انتظار داشته باشیم تا راه حوزه را باز كنند و در تولید علم پیشرو باشند.

در مجموع برطرف كردن مشكلات موجود در حوزه‌های علمیه، ضروری است و اگر این مشكلات حل نشود با محدودیت‌های فراوانی كه در این بخش وجود دارد، پیشرفتی حاصل نخواهد شد.
بیشتر طلبه‌های جوان فاضل حوزه‌های علمیه كشور، برای گذران ضرورت‌های عادی معیشتی خود ناگزیر شدند كه از فضای حوزه به فضای دانشگاه وارد شوند، در هر حالی‌كه اذعان می‌كنند بار علمی حوزه به مراتب سنگین‌تر از فضای علمی دانشگاه است، اما امكانات، خدمات و رفاهی كه دانشگاه در اختیار آن‌ها قرار می‌دهد، به مراتب بیشتر از حوزه است؛ به طوری كه قابل مقایسه نیست.
این گروه از طلبه‌ها اعتقاد دارند كه با ورود به فضای دانشگاه و ادامه تحصیل، می‌توانند به مقاطع بالاتر علمی برسند و ضمن كسب اعتبار اجتماعی لازم، از حقوق و جایگاه مناسبی برخوردار شوند، این در حالی است كه این افراد در درون حوزه نمی‌توانستند به آنچه انتظار دارند برسند.

هم‌اكنون در درون حوزه‌های علمیه چیزی كه بتواند برای یك نیروی فكری جاذب باشد، وجود ندارد. امكانات حوزه محدود است و نیروهای فكری حوزه ناگزیر به جایی می‌روند كه امكانات اولیه پژوهشی برای آن‌ها فراهم شود. این در حالی است كه با تمام وجود به آن‌جا احساس تعلق ندارند.
به هر حال، حوزه علمیه یك شبكه است و به هیچ وجه نمی‌توان جریان اصلاح در آن را تك‌بعدی دنبال كرد. به‌طور مثال برای اصلاح نظام آموزشی نیازمند ایجاد اصلاحات در 10 حوزه، آن هم در مرحله مقدماتی است. همچنین هر یك از این حوزه‌های ده‌گانه مقدماتی، خود نیازمند ایجاد گروهی از تغییرها و اصلاحات در حوزه‌های دیگر، به صورت یك شبكه است؛ یعنی باید آسیب‌هایی در مجموعه ساختار حوزه و هیأت تركیبی حوزه، شناسایی شود. البته در مرحله بعد می‌توان این آسیب‌ها را اولویت‌بندی و نقطه آغاز را مشخص كرد.

جریان اصلاح از هر نقطه‌ای كه آغاز می‌شود، باید در نظر داشت كه نمی‌توان به آن تك‌فاكتوری نگریست و آن را پیش برد. برای مثال، به فرض كه امكانات رفاهی طلبه‌ها تأمین شود، اما نظام آموزشی اصلاح نشود، مشكلات برطرف نخواهد شد. حتی گاهی نظام آموزشی اصلاح و امكانات نیز تأمین می‌شود، اما رسالتی كه حوزه علمیه برای خود تعریف می‌كند، دارای رسالت محدودی است و با وجود فراهم بودن همه شرایط، با توجه به این‌كه حد خود را پایین تعریف كرده است، كارآمدی آن نیز در همان محدوده است.
لازم است زاویه دید و رسالت‌ها در حوزه‌های علمیه تغییر كند. برای مثال، آیا هیچ مقام مسؤولی در حوزه علمیه بر آن شده است تا بودجه‌ای حتی از محل وجوهات در نظر بگیرد و با استفاده از آن برای مجتهدان قریب‌المرجع، مجتهدان و طلاب فاضل، یك مسافرت پژوهشی به سرزمین‌های مختلف دنیا را برنامه‌ریزی كند؟

گروه یاد شده در سفر مطالعاتی و پژوهشی به دور دنیا، با زندگی مردم در عصر حاضر و در دنیای مدرن آشنا می‌شوند، آن‌گاه مطالعات و تحقیق‌های خود از سفر دور دنیا را در حوزه‌های علمیه بررسی، ارزیابی و پژوهش كرده و سپس متناسب با وضعیت كنونی دنیای امروز فتوا صادر می كنند.
عصر حاضر، زمانه‌ای نیست كه یك مرجع تقلید بزرگوار بتواند به‌تنهایی و صرف تكیه بر اطلاعاتی كه در حیطه قلمرو ایران دارد، استنباط‌هایی از دین با قابلیت و كارآمدی ارتقای جامعه در مقیاس جهانی داشته باشد.
مرجع و مجتهد جامعه ما، باید به طور بالفعل، كسی باشد كه بتواند دنیای امروز را رصد كرده و سپس فتوا صادر كند. بر این اساس، رصد كردن دنیا با صرف این‌كه گاه‌گاهی افرادی به من اطلاعاتی را منتقل كنند، حاصل نمی‌شود. مجتهدی كه اقصی‌نقاط مختلف دنیا را دیده است، چنانچه رئیس مؤسسه‌ای باشد، بدون تردید، واحدهای آموزشی مؤسسه متبوع خود را به گونه‌ای تغییر می‌دهد كه دروس و مطالبی كه در آن تدریس و عرضه می‌شوند، ناظر بر مقتضیات دنیای امروز است.
هم‌اكنون در حوزه‌های علمیه، در گروهی از مباحث و شاخه‌ها به لحاظ علمی تا قله پیش رفته‌اند، اما این مباحث هیچ ارتباطی با معضل‌های داخل خیابان‌های ما ندارد. از این رو، این علومِ تا قله پیشرفته، چه فایده‌ای دارد؟ در واقع نمی‌خواهیم در حوزه فقط درس خوانده باشیم، بلكه تحصیل در حوزه باید موجب بهبود و ارتقای جامعه و سبب برطرف شدن مشكلات آن شود. اگر علوم حوزوی و علوم دینی ما نتواند دنیای ما را آباد كند، به‌طور قطع به درد آخرت ما هم نخواهد خورد.

نكته‌ای كه در این‌جا لازم است به آن اشاره كنم این است كه به ساختار تعامل حوزه‌های علمیه با حاكمیت سیاسی انتقاد دارم. مهره‌های علمی كشور پس از پیروزی انقلاب اسلامی به اشتباه خود را در تدوام همان جایگاهی تعریف كردند كه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بود. حاكمیت پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، حكومت طاغوتی و پادشاهی بود. از این رو طبیعی بود كه حوزه‌های علمیه و مراجع تقلید و مجتهدان در جایگاه اپوزیسیون حكومت قرار بگیرند، اما حكومت پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حكومت بر مبنای نظریه ولایت‌فقیه شد. با این تغییر فضا، حوزه‌های علمیه دیگر نباید در جایگاه اپوزیسیون قرار بگیرند. به بیان دیگر، تمام درس‌هایی كه در حوزه‌های علمیه خوانده می‌شود، باید ناظر بر حل مسائل و مشكلات این حكومت باشد، هم‌اكنون این شرایط در حوزه‌های علمیه برقرار نیست. برای مثال به فرض كه مرجعی فتوا دهد، سیستم حاكم بر بانك‌ها ربوی است. اگر اقتضائات عملی این فتوا دنبال شود، باید بانك‌ها را تعطیل كرد. در این شرایط، آیا جامعه می‌تواند یك هفته دوام آورد؟ البته باید توجه داشت كه منظور این نیست كه مجتهد فتوا صادر نكند كه بانك‌ها ربوی نیست، بلكه منظور این است كه ساختار تعامل حوزه‌های علمیه با حاكمیت سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ساختاری است كه در تدوام آن جایگاه پیشین حوزه‌های علمیه تعریف شده و اشتباه است.

در آخر باید تصریح كنیم كه شیوه گزینش نیروی انسانی در حوزه‌های علمیه، روش ناكارآمدی است. از سوی دیگر فضا به اندازه‌ای باز شده است كه امكان ورود برای كسانی كه صلاحیت ورود به حوزه را ندارند، فراهم شدهاست. این در حالی است كه در قیاس با دانشگاه‌ها، داوطلبان ورود به دانشگاه باید از سد كنكور عبور كنند، اما امكان ورود برای داوطلبان تحصیل در حوزه‌های علمیه، افزون بر 95 درصد است، آن درصد اندكی هم كه امكان ورود ندارند، كسانی هستند كه به صورت كاملاً آشكار، شرایط ورود به حوزه را ندارند. هم‌اكنون با وجود شرایط گزینشی سهل و غیردشوار برای ورود متقاضیان به حوزه‌های علمیه، به دلیل وجود مشكلات فراوان، شرایط به گونه‌ای است كه اقبال عمومی برای ورود به حوزه‌های علمیه مساعد نیست.
هم‌اكنون حوزه‌های علمیه سراسر كشور، سالانه نیازمند جذب 5 هزار نفر طلبه جدید هستند. این در حالی است كه هرساله حدود 4 هزار نفر برای ورود به حوزه متقاضی هستند. فضای گزینش، فضایی منفی است؛ یعنی امكانی برای گزینش وجود ندارد. مشخص است كه این مسأله بعدها، آسیب‌هایی را ایجاد می‌كند. هم‌اكنون سالانه حدود یك میلیون و 500 هزار نفر داوطلب ورود به دانشگاه‌های سراسر كشور ثبت‌نام می‌كنند كه از این میان دانشگاه‌ها ظرفیت جذب حدود 150 هزار را دارند؛ یعنی فضای گزینش یك به ده است و در این شرایط پیش‌بینی می‌شود از هر 100 نفر یكی نخبه باشد. این در حالی است كه فضای گزینش در حوزه‌های علمیه منفی است و انتظار می‌رود از هر یك‌هزار نفر، تنها یك نخبه به جامعه تحویل شود.

از سوی دیگر امكاناتی كه در اختیار محققان و حوزوی‌ها قرار داده می‌شود، یا بسیار اندك است و یا اصلاً وجود ندارد. طلبه‌ای كه خواهان مطالعه، تأمل، تحقیق و پژوهش است، تأمین نیست. حال در قیاس میان دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه، می‌توان دریافت كه چرا نخبگان حوزوی به سوی دانشگاه‌ها گرایش دارند. همان‌طور كه گفته شد، تكلیف تولید علوم انسانی به‌طور مسلم برعهده حوزه‌های علمیه است. از این رو تمهید و به كارگیری راه‌كارهای عملی برای برطرف كردن مشكلات حوزه‌ها ضروری است.

* عضو محترم هیأت علمی مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.