سه‌شنبه 04 ژانویه 11 | 11:00

همچون سرو، همچون هاليوود …

گروهى پرستار و دكتر با چهره‏هاى آرايش شده و ابروهاى تميز شده با چند جوانِ بذله گو و اهلِ بگو و بخند در يك نقطه دور از همه، جمع شده‏اند. دعواهاى عاشقانه، ابراز علاقه‏هاى البته حالا زن و شوهرى، انگار كه ما هنوز از آپارتمانهاى همسران يا خانه سبز بيرون نيامده‏ايم. يك جوانِ شوخ و اهلِ ريسك كه توجه همه پرستاران را به خودش جلب مى‏كند، لطيفه تعريف كردن و…


تریبون مستضعفین – محمد رضا عابدی شاهرودی‬ – اجازه بدهيد براى شما يك مكان را توصيف كنم و بعد از شما سؤالى بپرسم. صداى بلندِ خنده‏‌هاى زنانه‏اى شنيده مى‏شود، صداى لطيفه تعريف كردنِ چند مرد هم مى‏آيد، يك گلدانِ زيبا كه يك گياهِ سبز در آن سبز شده است، ظاهرا كيفى از لوازمِ آرايشى هم در كنارِ اتاق قرار دارد، چه جالب، يك جيپ هم در حياط است كه احتمالاً براى رفتن به پيك نيك از آن استفاده مى‏شود. واى، صداى گلوله مى‏آيد، پس اينجا شكارگاه هم دارد.

اما سؤالِ ما اين است كه با اين توصيفات، فكر مى‏‌كنيد كه در كجاىِ اين دنيا قرار گرفته‏ايد؟ در يكى از مناطقِ ييلاقىِ انگلستان هستيد؟ به يكى از شكارگاه‌هاى روسيه قدم گذاشته‏ايد؟ يا به يكى از مناطقِ تفريحىِ آمريكا رفته‏ايد؟ متأسفانه هر سه چراغ‌تان خاموش شد، زيرا ما هم در ايران هستيم، هم در مناطقِ جنگى هستيم، و هم با عده‏اى مبارز و مدافع در يك پادگانِ نظامى همراه هستيم.

اصلاً فكر نكنيد كه ما در دنياى فانتزى و خيال حركت مى‏‌كنيم، چون شما هر هفته مى‏توانيد از صفحه جادويى و البته حالا ديگر كاملاً تختِ تلويزيون، اين برنامه تلويزيونى را نگاه كنيد. در اينجا قصدِ پرداختن به اين‌كه اصلاً چرا اين سريال ساخته شده است و چرا پخش مى‏شود و چرا كسى آن را نگاه نمى‏كند را نداريم، بلكه فقط مى‏خواهيم مقايسه‏اى از نظرِ ساختارى و محتواىِ اين اثر داشته باشيم تا دريابيم كه چرا بهتر است اين سريال به جاى شبكه دوم، از شبكه اى بى اس پخش شود. احتمالاً مى‏توانست بهتر از سريال بيست و چهار و لاست، بيننده و مخاطب جمع كند.

يكى از شاخصه‏‌هاى سينماىِ جنگىِ آمريكا، جنبه انتقادى آن نسبت به جنگ‌هايى است كه سياستمدارانِ آمريكا در دنيا به پا مى‏كنند. جنگِ ويتنام، سرآغازِ اين انتقاداتِ جامعه و بعد از آن سينما بود. آثارِ سينمايىِ بزرگى همچون «اينك آخر الزمان»، «جوخه» و «شكارچى گوزن»، از بهترين فيلمسازانِ غربى، گواهى بر اين ادعاست. اما مسئله فقط در دنياىِ سينما باقى نماند. دامنه اعتراضات به چنين لشكركشى‌ای كه هيچ ربطى به اين كشور ندارد و فقط يك مسابقه با همتاىِ كمونيستِ شرقى‏اش بود، به دنياى موسيقى هم رسيد. موسيقىِ اعتراضِ بَندهايى همچون پينك فلويد و حتى فيلمى كه آلن پاركر به نامِ ديوار از روى يكى از آلبوم‌هاى آنان ساخت، نمونه‏هاى ديگرى از اين ماجراست.

امروزه هم به خاطرِ تداومِ اين لشكر كشى به مناطقِ مختلفِ دنيا، اين اعتراضات در ميانِ شهروندانِ آمريكايى و طبيعتا در ميانِ هنرمندانِ آن كشور وجود دارد. حالا فرض كنيد كه در ايران، فيلمى ساخته شود كه بخواهد همان فضاىِ نقد نسبت به جنگ افروزى را در سينماى ايران داشته باشد. نتيجه‏‌اش مى‏شود فيلمى مانند «جايى ديگر» ساخته «مهدى كرم پور» كه يكى از كارگردانانِ جوان و بسيار خوش ذوق است. اما ماحصلِ كارِ او، كارى به جز اين فضا نبود. فيلمى كه قرار بود فضاىِ دفاعِ ايران را با توجه به مدل‌هاى آمريكايى، نقد كند. ديالوگ‌هاى فيلم، موسيقى راك اند رولِ اعتراض گونه فيلم، حتى استفاده از طراحي‌هاى سوررئال كه يادآورِ ديوارِ آلن پاركر است، همه به اين سمت حركت مى‏كرد.

نتيجه اين رويكرد، فيلمى بود كه كسى نه آن را مى‏‌فهميد و نه موردِ توجه قرار گرفت. چون انگار فقط به جاى كريستوفر واكن، على مصفا بازى مى‏كرد و به جاى اينكه مريل استريپ پوشيده باشد، گلشيفته فراهانى روسرى به سر كرده بود.

به ياد داشته باشيد كه مسئله در اينجا، پاك كردنِ صورت مسئله نيست، بلكه در اين است كه جنسِ فضا و جنسِ نقد و جنسِ اعتراضِ اين فيلم، هيچ نسبت و سنخيتى با فضاىِ جامعه نداشت. هر چند سال‌ها بعد از اين فيلم، كرم پور با ساختِ فيلمى به نامِ چه كسى امير را كشت، استعداد و توانايى‏اش را در فيلم‌سازى، به همگان نشان داد.

اما برويم سراغِ فيلم‌هايى كه با استفاده از تهيه كنندگانِ معروفِ دولتىِ آمريكا ساخته مى‏شود. فيلم‌هايى كه به نفعِ سياست‌هاى جنگىِ آمريكا ساخته و پخش مى‏شوند. اين فيلم‌ها در تقابلِ مستقيمى با فيلم‌هاى دسته قبلى قرار مى‏گيرند. فيلم‌هايى كه معمولاً چند جوانِ نيويوركى به جنگِ جهانِ دوم، ويتنام يا عراق مى‏روند كه از كودكى هم با هم دوست بوده‏اند. همه‏شان اوقاتِ خوبى در در آن منطقه جنگى مى‏گذرانند و معمولاً هم شب‌ها به عكسِ نامزدشان در تاريكىِ شب نگاه مى‏كنند.

از ياد نبريد كه يكى از مهمترين شاخصه‏‌هاى اين قهرمان‌هاى آمريكايى، شوخى كردن و بذله گو بودنِ آنان است. بنابراين با حجمِ بالايى از شوخي‌هاى كلامىِ بينِ اين جوانان روبرو مى‏شويد. رويه اين فيلم‌ها اين طور است كه تعدادى پرستارِ خوش اندام و خوش چهره هم به واحدِ آنان اعزام مى‏شوند و دستِ بر قضا، عشق و علاقه‏اى هم بينِ آنان به وجود مى‏آيد. بعضى از شب‌ها با هم بيرون مى‏روند و اگر يكى از آنان زخمى شود، همه تلاشِ خود را به كار مى‏برند. بدونِ شك يكى از آن جوانان، عاشق يكى از آن پرستاران مى‏شود، اما نمى‏تواند ابرازِ علاقه بكند. اما ماجرا هميشه طورى پيش مى‏رود كه مجبور به اين اعتراف مى‏شوند و معمولاً هم اين اعتراف را در وسطِ بمبارانِ دشمنِ انجام مى‏دهند.

اكثرِ كارهايى كه جرى بروكهايمر آن را تهيه كنندگى كرده است، از اين نوع هستند. فيلم‌هايى همچون پرل هاربر و حتى نوعِ غيرِ جنگى و تبليغى‏اش، آرماگدون. خيلى آشنا نيست؟ به نظرتان نمى‏رسد كه اين فيلم يا سريال را ديده‏ايد؟ بله، همان‌طور كه به راحتى معلوم است، خيلى شبيهِ ماجراىِ سريالِ همچون سرو است. گروهى پرستار و دكتر با چهره‏هاى آرايش شده و ابروهاى تميز شده با چند جوانِ بذله گو و اهلِ بگو و بخند در يك نقطه دور از همه، جمع شده‏اند. دعواهاى عاشقانه، ابراز علاقه‏هاى البته حالا زن و شوهرى، انگار كه ما هنوز از آپارتمانهاى همسران يا خانه سبز بيرون نيامده‏ايم. يك جوانِ شوخ و اهلِ ريسك كه توجه همه پرستاران را به خودش جلب مى‏كند، لطيفه تعريف كردن و…

فضا طورى به پيش مى‏‌رود كه انگار پژمان بازغى به يكى از پايگاه‌هاىِ هوايى در خليج مكزيك اعزام شده و ستاره يا لاله اسكندرى (از بس اين دو خواهر به هم شبيه هستند) و دختران همراهش، گروهى از پرستارانِ مهربان و مداوا كننده سربازان خوش تيپ هستند كه به آنجا اعزام شده‏اند. و البته هرگز فراموش نكنيد كه خودشان خواسته‏اند كه به خليج مكزيك بروند و كسى هم نتوانسته است جلوى آنان را بگيرد، حتى پدرِ رئيسِ گروهِ دختران كه مثلاً فرمانده پايگاهِ هوايىِ اندروز است.

به ياد داشته باشيد كه مسئله در اينجا، پاك كردنِ صورت مسئله نيست، بلكه در اين است كه جنسِ فضا و جنسِ روابط و شوخى‏ها، هيچ نسبت و سنخيتى با فضاىِ جامعه و دفاعِ هشتِ ساله آن، ندارد.

شايد اگر سروِ ماجراىِ ما، در يك گلدانِ آپارتمانى نگه داشته مى‏شد، به موفقيت‏هاى بيشترى مى‏رسيد. هنوز هم يادِ خاطراتِ منتظر ماندن براى ديدنِ سريالِ همسران، در ذهنِ ما باقى مانده است. هنوز هم رابطه مرحومِ شكيبايىِ خانه سبز با حبيب رضايى كه نقشِ يك جانباز را بازى مى‏كرد، در يادمان هست كه چطور با آن زبانِ جالب، با هم همراه شدند.

  1. سعید
    4 ژانویه 2011

    هر وقت این سریال رو تماشا می کنم همه وجودم آتیش می گرفت. نقد شما هر چه توی دل من بود و می خواستم فریاد بزنم رو گفت. واقعا باید به حال تلزیون تاسف خورد که چینن سریالی رو به عنوان سریال دفاع مقدس داره تحویل ملت می ده که از اول تا آخرش یا کپی بردای از نوع خارجیش هست یا توهین به دفاع مقدس و شهدا و رزمنداگان و..

  2. موسوی
    4 ژانویه 2011

    واقعاً عالی نوشته شده است.

  3. محدثه
    4 ژانویه 2011

    مرسی…. نمی دونم چرا هر کسی این سریال رو دیده ناراضیه

  4. محسن
    4 ژانویه 2011

    واقعا عالی بود و جای تاسف دارد که در فضای نت تا حالا ندیده بودم که کسی به به این افتصاح صدا و سیما بپردازد.
    از روزی که تبلیغ این سریال با اون آهنگه لایتش بخش میشد میشد حدس زد که یک فضای کاملا تحریف سده قراره ارائه بشه که به قول شما بهتر بود این فیلم در یک منطقه ییلاقی یا یک آپارتمان ساخته میشد تا وسط جبهه ی جنگ

  5. حسن مولایی
    5 ژانویه 2011

    خسته نباشید واقعا خسته نباشید. این آخرین افتضاح صدا و سیما باید زودتر به نقد کشیده می شد امیدوارم که باز هم شاهد این نقدهای سازنده باشیم

  6. محمدعلي دانشي پور
    5 ژانویه 2011

    اين حقيرجانباز 40% با 8 موردمجروحيت وشركت در12 عمليات. خدامسؤلين فرهنگي كشور را انشاءالله نبخشد. آياصدا و سيما همان دانشگاهيست كه امام (ره)گفت.
    سرداران بر مسند كجايند؟

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.