تریبون مستضعفین – محمد رضا عابدی شاهرودی – اجازه بدهيد براى شما يك مكان را توصيف كنم و بعد از شما سؤالى بپرسم. صداى بلندِ خندههاى زنانهاى شنيده مىشود، صداى لطيفه تعريف كردنِ چند مرد هم مىآيد، يك گلدانِ زيبا كه يك گياهِ سبز در آن سبز شده است، ظاهرا كيفى از لوازمِ آرايشى هم در كنارِ اتاق قرار دارد، چه جالب، يك جيپ هم در حياط است كه احتمالاً براى رفتن به پيك نيك از آن استفاده مىشود. واى، صداى گلوله مىآيد، پس اينجا شكارگاه هم دارد.
اما سؤالِ ما اين است كه با اين توصيفات، فكر مىكنيد كه در كجاىِ اين دنيا قرار گرفتهايد؟ در يكى از مناطقِ ييلاقىِ انگلستان هستيد؟ به يكى از شكارگاههاى روسيه قدم گذاشتهايد؟ يا به يكى از مناطقِ تفريحىِ آمريكا رفتهايد؟ متأسفانه هر سه چراغتان خاموش شد، زيرا ما هم در ايران هستيم، هم در مناطقِ جنگى هستيم، و هم با عدهاى مبارز و مدافع در يك پادگانِ نظامى همراه هستيم.
اصلاً فكر نكنيد كه ما در دنياى فانتزى و خيال حركت مىكنيم، چون شما هر هفته مىتوانيد از صفحه جادويى و البته حالا ديگر كاملاً تختِ تلويزيون، اين برنامه تلويزيونى را نگاه كنيد. در اينجا قصدِ پرداختن به اينكه اصلاً چرا اين سريال ساخته شده است و چرا پخش مىشود و چرا كسى آن را نگاه نمىكند را نداريم، بلكه فقط مىخواهيم مقايسهاى از نظرِ ساختارى و محتواىِ اين اثر داشته باشيم تا دريابيم كه چرا بهتر است اين سريال به جاى شبكه دوم، از شبكه اى بى اس پخش شود. احتمالاً مىتوانست بهتر از سريال بيست و چهار و لاست، بيننده و مخاطب جمع كند.
يكى از شاخصههاى سينماىِ جنگىِ آمريكا، جنبه انتقادى آن نسبت به جنگهايى است كه سياستمدارانِ آمريكا در دنيا به پا مىكنند. جنگِ ويتنام، سرآغازِ اين انتقاداتِ جامعه و بعد از آن سينما بود. آثارِ سينمايىِ بزرگى همچون «اينك آخر الزمان»، «جوخه» و «شكارچى گوزن»، از بهترين فيلمسازانِ غربى، گواهى بر اين ادعاست. اما مسئله فقط در دنياىِ سينما باقى نماند. دامنه اعتراضات به چنين لشكركشىای كه هيچ ربطى به اين كشور ندارد و فقط يك مسابقه با همتاىِ كمونيستِ شرقىاش بود، به دنياى موسيقى هم رسيد. موسيقىِ اعتراضِ بَندهايى همچون پينك فلويد و حتى فيلمى كه آلن پاركر به نامِ ديوار از روى يكى از آلبومهاى آنان ساخت، نمونههاى ديگرى از اين ماجراست.
امروزه هم به خاطرِ تداومِ اين لشكر كشى به مناطقِ مختلفِ دنيا، اين اعتراضات در ميانِ شهروندانِ آمريكايى و طبيعتا در ميانِ هنرمندانِ آن كشور وجود دارد. حالا فرض كنيد كه در ايران، فيلمى ساخته شود كه بخواهد همان فضاىِ نقد نسبت به جنگ افروزى را در سينماى ايران داشته باشد. نتيجهاش مىشود فيلمى مانند «جايى ديگر» ساخته «مهدى كرم پور» كه يكى از كارگردانانِ جوان و بسيار خوش ذوق است. اما ماحصلِ كارِ او، كارى به جز اين فضا نبود. فيلمى كه قرار بود فضاىِ دفاعِ ايران را با توجه به مدلهاى آمريكايى، نقد كند. ديالوگهاى فيلم، موسيقى راك اند رولِ اعتراض گونه فيلم، حتى استفاده از طراحيهاى سوررئال كه يادآورِ ديوارِ آلن پاركر است، همه به اين سمت حركت مىكرد.
نتيجه اين رويكرد، فيلمى بود كه كسى نه آن را مىفهميد و نه موردِ توجه قرار گرفت. چون انگار فقط به جاى كريستوفر واكن، على مصفا بازى مىكرد و به جاى اينكه مريل استريپ پوشيده باشد، گلشيفته فراهانى روسرى به سر كرده بود.
به ياد داشته باشيد كه مسئله در اينجا، پاك كردنِ صورت مسئله نيست، بلكه در اين است كه جنسِ فضا و جنسِ نقد و جنسِ اعتراضِ اين فيلم، هيچ نسبت و سنخيتى با فضاىِ جامعه نداشت. هر چند سالها بعد از اين فيلم، كرم پور با ساختِ فيلمى به نامِ چه كسى امير را كشت، استعداد و توانايىاش را در فيلمسازى، به همگان نشان داد.
اما برويم سراغِ فيلمهايى كه با استفاده از تهيه كنندگانِ معروفِ دولتىِ آمريكا ساخته مىشود. فيلمهايى كه به نفعِ سياستهاى جنگىِ آمريكا ساخته و پخش مىشوند. اين فيلمها در تقابلِ مستقيمى با فيلمهاى دسته قبلى قرار مىگيرند. فيلمهايى كه معمولاً چند جوانِ نيويوركى به جنگِ جهانِ دوم، ويتنام يا عراق مىروند كه از كودكى هم با هم دوست بودهاند. همهشان اوقاتِ خوبى در در آن منطقه جنگى مىگذرانند و معمولاً هم شبها به عكسِ نامزدشان در تاريكىِ شب نگاه مىكنند.
از ياد نبريد كه يكى از مهمترين شاخصههاى اين قهرمانهاى آمريكايى، شوخى كردن و بذله گو بودنِ آنان است. بنابراين با حجمِ بالايى از شوخيهاى كلامىِ بينِ اين جوانان روبرو مىشويد. رويه اين فيلمها اين طور است كه تعدادى پرستارِ خوش اندام و خوش چهره هم به واحدِ آنان اعزام مىشوند و دستِ بر قضا، عشق و علاقهاى هم بينِ آنان به وجود مىآيد. بعضى از شبها با هم بيرون مىروند و اگر يكى از آنان زخمى شود، همه تلاشِ خود را به كار مىبرند. بدونِ شك يكى از آن جوانان، عاشق يكى از آن پرستاران مىشود، اما نمىتواند ابرازِ علاقه بكند. اما ماجرا هميشه طورى پيش مىرود كه مجبور به اين اعتراف مىشوند و معمولاً هم اين اعتراف را در وسطِ بمبارانِ دشمنِ انجام مىدهند.
اكثرِ كارهايى كه جرى بروكهايمر آن را تهيه كنندگى كرده است، از اين نوع هستند. فيلمهايى همچون پرل هاربر و حتى نوعِ غيرِ جنگى و تبليغىاش، آرماگدون. خيلى آشنا نيست؟ به نظرتان نمىرسد كه اين فيلم يا سريال را ديدهايد؟ بله، همانطور كه به راحتى معلوم است، خيلى شبيهِ ماجراىِ سريالِ همچون سرو است. گروهى پرستار و دكتر با چهرههاى آرايش شده و ابروهاى تميز شده با چند جوانِ بذله گو و اهلِ بگو و بخند در يك نقطه دور از همه، جمع شدهاند. دعواهاى عاشقانه، ابراز علاقههاى البته حالا زن و شوهرى، انگار كه ما هنوز از آپارتمانهاى همسران يا خانه سبز بيرون نيامدهايم. يك جوانِ شوخ و اهلِ ريسك كه توجه همه پرستاران را به خودش جلب مىكند، لطيفه تعريف كردن و…
فضا طورى به پيش مىرود كه انگار پژمان بازغى به يكى از پايگاههاىِ هوايى در خليج مكزيك اعزام شده و ستاره يا لاله اسكندرى (از بس اين دو خواهر به هم شبيه هستند) و دختران همراهش، گروهى از پرستارانِ مهربان و مداوا كننده سربازان خوش تيپ هستند كه به آنجا اعزام شدهاند. و البته هرگز فراموش نكنيد كه خودشان خواستهاند كه به خليج مكزيك بروند و كسى هم نتوانسته است جلوى آنان را بگيرد، حتى پدرِ رئيسِ گروهِ دختران كه مثلاً فرمانده پايگاهِ هوايىِ اندروز است.
به ياد داشته باشيد كه مسئله در اينجا، پاك كردنِ صورت مسئله نيست، بلكه در اين است كه جنسِ فضا و جنسِ روابط و شوخىها، هيچ نسبت و سنخيتى با فضاىِ جامعه و دفاعِ هشتِ ساله آن، ندارد.
شايد اگر سروِ ماجراىِ ما، در يك گلدانِ آپارتمانى نگه داشته مىشد، به موفقيتهاى بيشترى مىرسيد. هنوز هم يادِ خاطراتِ منتظر ماندن براى ديدنِ سريالِ همسران، در ذهنِ ما باقى مانده است. هنوز هم رابطه مرحومِ شكيبايىِ خانه سبز با حبيب رضايى كه نقشِ يك جانباز را بازى مىكرد، در يادمان هست كه چطور با آن زبانِ جالب، با هم همراه شدند.
هر وقت این سریال رو تماشا می کنم همه وجودم آتیش می گرفت. نقد شما هر چه توی دل من بود و می خواستم فریاد بزنم رو گفت. واقعا باید به حال تلزیون تاسف خورد که چینن سریالی رو به عنوان سریال دفاع مقدس داره تحویل ملت می ده که از اول تا آخرش یا کپی بردای از نوع خارجیش هست یا توهین به دفاع مقدس و شهدا و رزمنداگان و..
واقعاً عالی نوشته شده است.
مرسی…. نمی دونم چرا هر کسی این سریال رو دیده ناراضیه
واقعا عالی بود و جای تاسف دارد که در فضای نت تا حالا ندیده بودم که کسی به به این افتصاح صدا و سیما بپردازد.
از روزی که تبلیغ این سریال با اون آهنگه لایتش بخش میشد میشد حدس زد که یک فضای کاملا تحریف سده قراره ارائه بشه که به قول شما بهتر بود این فیلم در یک منطقه ییلاقی یا یک آپارتمان ساخته میشد تا وسط جبهه ی جنگ
خسته نباشید واقعا خسته نباشید. این آخرین افتضاح صدا و سیما باید زودتر به نقد کشیده می شد امیدوارم که باز هم شاهد این نقدهای سازنده باشیم
اين حقيرجانباز 40% با 8 موردمجروحيت وشركت در12 عمليات. خدامسؤلين فرهنگي كشور را انشاءالله نبخشد. آياصدا و سيما همان دانشگاهيست كه امام (ره)گفت.
سرداران بر مسند كجايند؟