به عنوان مقدمه لازم است چهارچوب مطالب را بيان كنم. آنچه در اولين گام به آن خواهم پرداخت اين است كه انقلاب اسلامي چه وضعيتي در جهان امروز دارد. سپس به وضعيت انقلاب اسلامي يا به تعبير ديگر جمهوري اسلامي در سطح ملي يا داخلي ميپردازم و در پايان پس از آشكار شدن ضرورت انقلاب فرهنگي، به اختصار هر چه تمامتر به ارائه راهكارهاي ايجابي و سلبي براي تمهيد انقلاب فرهنگي خواهيم پرداخت.
1. وضعيت انقلاب اسلامي در سطح بينالمللي
به گمان من نيازي به تحليلهاي موشكافانه و ارائه شواهد و نقل قولهاي مكرر ندارد كه امروزه بزرگترين و بنيانيترين چالشي كه فرهنگ و تمدن غربي خود را با آن مواجه ميبيند انقلاب اسلامي است. تلاشهاي آشكار بيست و اندي ساله دولتهاي پي در پي مقتدرترين كشور غربي، براي براندازي و اضمحلال نظام جمهوري اسلامي بر كسي پوشيده نيست. تلاشهاي همه جانبه فرهنگي، مطبوعاتي، و اقتصادي كشورهاي غربي براي ايجاد نارضايتي عمومي در داخل ايران، و ترويج فرهنگ مدرنيستي و فردگرايانه غربي از ديد كساني كه تعهدي به انقلاب اسلامي و فرهنگ ديني مبناي آن دارند پوشيده نيست. در سطح بينالمللي بلوك غرب سالهاي مديدي است كه ميكوشد تا انقلاب اسلامي را در وهله نخست براي خاورميانه و ممالك اسلامي و سپس براي ساير كشورها به عنوان يك تهديد معرفي كند و جمهوري اسلامي را كشوري هرج و مرج طلب، قانونگريز، و مخل نظم و آرامش بينالمللي جا بيندازد. دوستاني كه سياستهاي منظم و مستمر آمريكا و ساير همپيمانان ناتوي آن در سه دهه گذشته در سطح بينالمللي تعقيب كردهاند به خوبي ميدانند كه سياست بدنام سازي و منزويسازي بينالمللي و همزمان ايجاد نارضايتيهاي ذو ابعاد داخلي و نيز غربيسازي فرهنگي منحصر به جمهوري اسلامي نيست. هر كشوري كه سازي ناهمساز با آهنگ غرب بنوازد غربيان متعهدانه و غيورانه براي اضمحلال آن، برنامهريزي، سرمايهگذاري، و مجاهدت ميكنند. هيچ تعارف هم ندارند. در اين امر جاي هيچ شك و ترديدي نيست و اگر يك غرب شناس در اثر سياست و قدرت كمترين ترديدي در اين عزم جزم و همبستگي و وحدت غربيان دارد كافيست در سياستهاي غربيان و بويژه آمريكا نسبت به شوروي سابق، حكومت شيلي پيش از كودتاي آمريكايي 1973، نيكاراگوئه (در يك برهه خاص)، كوبا، مصر (در برهه زماني مشخص)اندونزي، ايران مخصوصاً دهه 30 به بعد، ويتنام، و ونزوئلا. قدري تأمّل و درنگ كند. و البته روشن است كه هرچه ميزان ناهمسازي و ناسازگاري وسيعتر و عميقتر باشد جد و جهد غربيان ژرفتر، همه جانبهتر، و دازمدتتر خواهد بود.
آيا تا به حال تأمل كردهايد كه در دو سه دهه گذشته، غربيان در چه سطوح و ابعادي با فرهنگ و تمدن چيني، هندي، ژاپني، و آمريكاي لاتين، تعارض و درگيري داشتهاند؟ كيست كه نداند كه چين كمونيست ظرف دو سه دهه گذشته، چين تازه استقلاليافته دهه پنجاه ميلادي را به موزه فرستاده و تبديل به ابرقدرتي اقتصادي و نظامي و صنعتي شده است و با اين حال آنچه به شدت درخور توجه است حدود و سطوح بسيار محدودي است كه غربيان با آن مشكل و مسأله دارند.
براي اينكه حساسيت موقعيت جمهوري اسلامي ايران، در سطح بينالملل آشكارتر شود، بجاست بياد آوريم كه در نزديكي همين جمهوري اسلامي ايران، جمهوري اسلامي ديگري وجود دارد كه غربيان و بويژه آمريكا نه تنها هيچ گونه سياست براندازانهاي نسبت به آن ندارند كه در طول چند دهه مهمترين متحد و همراه آمريكا در جنوب آسيا به شمار ميآمده است، بلكه اين كشور به طوري كه هيچيك از كودتاهاي متناوب نظامي آن هيچ تعارضي با ليبرال دموكراسي نداشته و به علاوه تبديل شدن آن به يك قدرت هستهاي نظامي، كمترين نگراني و مخاطرهاي براي غربيان تلقي نشده است.
اشاره كوتاه به جمهوري اسلامي قابل قبول و در مجموع شريك قافله غرب، زمينه را براي اشارتي بسيار كوتاه به ساير اجزاء جهان اسلام فراهم ميكند. بهطور خلاصه، دول ممالك اسلامي، از منتهياليه غربي و شمال غرب افريقا تا منتهياليه شرق و جنوب شرق آسيا، يا همراه و همسفر قافلة غربند و يا اگر شريك آن قافلة عصيانگر نباشندجاي هيچ نگراني نيست كه به لحاظ فرهنگي همان مجموعه ارزشي- بينشي تمدنساز هيچ چالش جدي بالفعلي به فرهنگ و تمدن غربي عرضه نميكنند.
اينكه در هشت سال دفاع مقدس، آن صفآرايي ظاهراً ناموزون اما بسيار عزتبخش را تجربه كرديم حاوي آموزههاي بسياري است.
و اينكه غربيان غالباً بر سر توزيع ثروت و قدرت با فرهنگها و تمدنهاي موجود رقابت ميكنند نيز بسيار عبرت آموز است.
اينكه غربيان، به منزلة غالبترين فرهنگ و تمدن معاصر، هيچ مشكل و مسألهاي با ظهور فرهنگ هندي و چيني و غير آنها در ممالك خويش ندارند و بالعكس، به رغم صراحت موازين تبليغ و ترويج شده، نسبت به مظاهر فرهنگي اسلامي، اين چنين مواضع حيرتانگيز و خلاف عرف اتخاذ ميكنند، جاي بسي تأمل است. چنانچه كسي هنوز نسبت به موقعيت يكتاي جمهوري اسلامي در سطح بينالمللي شك دارد و انقلاب اسلامي را بزرگترين مشكل فرهنگ و تمدن مسلط غربي نميداند از وي دعوت ميكنم چند صباحي بازديدكننده سايت مركز امور عمومي اورشليم، (Jenmolem Leter For Public Affais)
موسسه بروكينگز (Drookings Institution) در واشنگتن ديسي، مركز جافي براي مطالعات استراتژيك دانشگاه تلآويو
(Joffee Center For Strategic Studies) موسسه مطالعات استراتژيك لندن (Lon.Inst Strategic Studies) و سايتهاي مؤسسات تحقيقاتي خاورميانه دانشگاههاي رده اول آمريكا همچون دانشگاه بركلي و هاروارد و يوسي اِل اِي شود.
2. وضعيت انقلاب اسلامي در عرصه داخلي
اجازه بدهيد در اين موقعيت كه براي نيروهاي مؤمن و معتقد به انقلاب و مباني اسلامي آن بسيار حساس است زبان تعارف و ايما و اشاره را وانهم و صريح و صادقانه، چهارچوب كلي و عمومي عرصه داخلي را ترسيم كنم. براي اينكار به سخن نبي اكرم (ص) متوسل ميشوم كه فرمودند: دو صنف هرگاه برخي به فساد گرايند جامعه نيز به فساد كشانده خواهد شد و اگر به صلاح گرايند جامعه روبه اصلاح خواهد گذاشت. و اين دو صنف: عالمان و حاكماناند.
صنف حاكمان و مسئولان
بايد پرسيد حاكمان ما براي سياستگذاريهاي خود و تمشيت امور اجتماعي و اقتصادي كشور در بخش اعظم دوران بعد از انقلاب اسلامي، چگونه به حل مشكلات و آلام اجتماعي- اقتصادي پرداختهاند؟ حاكمان ما اكثر مواقع هنگام مواجهه با مشكلات و معضلات اجتماعي، اقتصادي و سياسي كشور، بدون كمترين تذبذب و تعلّلي سراغ الگوها، سياستها و راهحلهاي طراحي شده غربيان رفتهاند؛ الگوهايي كه در پاسخ به معظلات ويژه آن جوامع و موافق تعلقات و نظام ارزشي – بينشي آنها ساخته و پرداخته شده و البته كه نتيجه اين گونه الگوبرداري، غالباً قرين توفيق نبوده است يك نمونه بارز از اين سياستها كه آثار ويرانگر آن را عموم مردم حس كردهاند؛ سياست خصوصيسازي است كه ؟؟؟ اقتصاددان و فيلسوف مشهور اتريشي- آمريكايي، دهها سال براي رفع معظلات قديمالعهد و كهنه اقتصاد كشورهاي غربي در طراحي آن تلاش كرده است.
دوستاني كه تحولات مملكتي را در دوران پس از انقلاب و خصوصاً پس از رحلت حضرت امام آگاهانه تعقيب كردهاند. ميدانند كه دولتهاي ما يكي پس از ديگري و عليرغم تظاهر به متفاوت بودن، جملگي مجري سياستها و الگوهايي بودهاند كه صندوق بينالمللي پول و بانك جهاني طراح آنها است.
حاكمان ما هيچگاه در مواجهه با معظلات اجتماعي- اقتصادي به سراغ عالمان بومي اين مرز و بوم نرفتند به گمان من وقت آن است كه صادقانه و شجاعانه اذعان كنيم كه حاكمان ما، عليالعموم، گرفتار نوعي شيفتگي نسبت به ممالك غربي بودهاند و هيچگاه به نيروهاي الگوهاي خودي باورند اين از جمله مهمترين مواردي است كه اكثر حاكمان ما در اين زمينه با حضرت امام (ره) تفاوتي بنياني داشتند.
صنف عالمان
اما عالمان ما! با كمال تأسف بايد صريح و بيپرده اعتراف كرد كه وضع عالمان ما تفاوت كيفي با وضع و رويكرد حاكمان ما نداشته است؛ صرف نظر از اينكه حاكمان ما متمسك به عالمان شده يا نشدهاند، اساساً عالمان دانشگاهي ما بويژه در دو عرصه بنياني و حياتيتر، يعني علوم انساني و علوم اجتماعي، پاسخگوي معظلات اجتماعي- اقتصادي ايران نيستند. بهترين عالمان ما آنهايي هستند كه به يكي از زبانهاي اروپايي تسلط دارند و ميتوانند نظريه پردازي غربيان را كه تلاش غربيان براي فهم و شناخت و حل معظلات مبتلا به جوامع خود آنها است، يا به خوبي اقتباس كنند و يا ترجمه.
اما اگر خواسته باشيم از سرغيرت و صداقت نسبت به انقلاب اسلامي و همه آن عزيزاني كه پنهان و آشكار براي ايجاد و حفظ آن جان دادند و خون دلها خوردند، ماجراي عالمان را ناقص و ابتر نگذاريم؛ بايسته است كه شاهبال ديگر جامعه عالمان را ولو به اختصار هرچه تمامتر مورد توجه قرار دهيم. عالمان حوزوي برخلاف عالمان دانشگاهي غالباً مفتون فرهنگ و تمدن غربيان نيستند؛ ليكن جريان غالب حوزه در سنوات مورد نظر، كماكان درگير نقد فردي بوده، يعني انها خود را بسيار بسيار كم پاسخگوي معظلات و مسائل اجتماعي- اقتصادي دانستهاند. معدود عالمان دانشگاهي و حوزوي هم كه توانستهاند خود را از پارادايم غالب حرفهاي خود، رها كنند و بدين بصيرت گرانقدر علم شناسانه رسيدهاند كه نظريهپردازي چيزي جز تلاش براي فهم و حل معظلات و مسائل نيست؛ يعتي پس از عبور از اين مانع بزرگ ميتوانند به تحقيق و تفحص پيرامون معظلات آشكار و پنهان جامعه خود بپردازند اما با دشواريهاي فلجكنندهاي مواجه ميشوند كه كمترين آنها اين است كه حاكمان صاحب اختيار ثروت عمومي كشور، هيچ حمايت مالي از اين قبيل تحقيقات و نظريهپردازيها نميكنند و در نتيجه اين عالمان به سرعت به روند رفتاري غالب و پارادايمي خود باز ميگردند.
لازمست نكتهاي را مطرح كنم و آن اينكه اقبال حاكمان به عالمان، ابداً امر سهل و همواري نيست. عالمان به هيچ روي حاضر و آماده ننشستهاند تا به محض طرح معضلات از سوي حاكمان تصميمگيرنده سياستها، به پژوهشي صبورانه و موافق با نظام ارزشي- بينشي جامعه خود، كمر همت بندند. دانشگاههاي ما اساساً براي پاسخگويي و رفع معضلات جامعه ما تأسيس نشدهاند و با كمال تأسف به نظر ميرسد، حوزهها نيز از بدو تأسيس و پيدايش چنين رسالتي را بر دوش خود احساس نكردهاند. اگر ميخواهيم در قبال برنامهريزيهاي گسترده، منظم و درازمدت فرهنگ و تمدن غرب، روي پاي خود بايستيم بايد اين دردهاي عميق و جانكاه را بيان كنيم. حل معضلات اجتماعي- اقتصادي براساس سياستها و الگوهاي جوامع غربي، در واقع گرفتار شدن هرچه بيشتر در پارادايم غالب غربي است، گرفتاري كه در نهايت به انحلال و اضمحلال انقلاب اسلامي خواهد انجاميد. اما پيش از اينكه بحث ربط و ضرورت انقلابي فرهنگي را براي انقلاب اسلامي به فرجامي برسانم، لازم است صنف ديگري از حاكمان و عالمان را يادآوري كنم.
گفتيم كه حاكمان يا صاحبان قدرت عموماً در مواجهه با معضلات و مسائل، دست خود را سوي غرب دراز ميكنند. همچنين بيان كرديم كه بخش بزرگي از عالمان ما يا صاحبان معرفت بطور علني دست خود را به سوي غرب دراز ميكنند. اينك ميخواهم بر اين دو گروه كه نقش تعيينكنندهاي در جامعه ما دارند، تاجران يا صاحبان ثروت را نيز بيفزايم. فهم روند رفتاري اين گروه دشوار نيست. اين صنف نيز براي معيشت خود و تهيه كالايي كه ميخواهد به جامعه عرضه كند، به جاي مراجعه به نيروهاي خلاّق بومي، خيلي ساده و آشكار با بهرهمندي از درآمد نفتي، دست خود را به سوي غرب دراز ميكند.
اينك سه سؤال بسيار مبنايي و جدّي مطرح ميشود:
الف) چرا حاكمان ما عموماً حاضر به استمداد از عالمان نيستند؟
ب) چرا عالمان، در صورتي كه حاكمان، دست به استمداد ايشان دراز كنند، غالباً دست به پژوهشهاي اصيل و بومي نميزنند؟
ج) چرا تاجران از عالمان و صنعتگران كمك نميخواهند تا به اين وسيله به توليد بومي دست پيدا كنند و از اين راه بهره ببرند؟
پاسخ اين سه سؤال ساده اين است كه اين سه گروه عموماً از وضعيت و از نسبتي كه وضعيت آنها با درآمد نفتي مملكت دارد، راضي هستند. اگر چه سهم و رضايت صاحبان قدرت و ثروت، بهمراتب بيشتر از صاحبان معرفت است. صاحبان قدرت و ثروت، همواره، با بخش بزرگتري از درآمد نفتي دست به واردات كالا از غرب ميزنند و از اين راه چنان سودي ميبرند كه ديگر هيچ نيازي به عالمان و محصولات پژوهشي آنها نخواهند داشت. امّا صاحبان معرفت، با بخش بسيار كوچكتري از درآمد نفتي به واردات كالا از غرب اقدام ميكنند و از اين راه آن قدر منتفع ميشوند كه هيچ نيازي به پژوهشهاي اصيل بومي نميبينند.
سيار خوب! تا اينجا وضعيت پرچالش انقلاب اسلامي را در سطح بينالمللي بررسي كرديم. ديديم كه صاحبان قدرت، معرفت و ثروت براي برآوردن نيازهاي جامعه و حل معضلات و مسائل كشور چه نسبتي با غربيان دارند. گمان نميكنم كسي بتواند تحديها و تهاجمات جدّي، هماهنگ، و توفنده غربيان را به انقلاب اسلامي از طرفي، و اتكاي بسيار جدي آن سه صنف را به غربيان از طرفي ديگر لحاظ كند و به اين نتيجه عميق و حياتي نرسد كه انقلاب فرهنگي ضرورتي اجتناب ناپذير براي انقلاب اسلامي است.
شايد بعضي از خوانندگان بگويند: پس نقش شوراي عالي انقلاب فرهنگي، شوراي پژوهشهاي علمي كشور، و انواع فرهنگستان در اين ميان چيست؟
در ادامه بخشي از فعاليتهاي يكي از فرهنگستانهاي آمريكا يا انگلستان را، يك به يك برميشمارم و كار تطبيق آنها را با همتايان وطني، برعهده شما ميگذارم تا ميزان ضرورت اجتنابناپذير انقلاب فرهنگي آشكار شود.
خوب به جاي حساستر و دلانگيزتري رسيديم، من روي دو سه تا از فرهنگستانهاي آمريكا، انگلستان و اروپا و شوراي فخيم انقلاب فرهنگي هم كار كردهام. ميخواهم بخشي از دستاوردهاي يك فرهنگستان آمريكايي را مرور كرده و به شما بگويم كه آنها دارند چه كار ميكنند و بعد برميگرديم به شوراي عالي انقلاب فرهنگي كه حدود 30-20 نفر از رجال عظيمالشأن مملكت، يعني هم صاحبان قدرت و هم صاحبان معرفت، در آنجا جمعاند. اين مجموعه، مجموعه حيرتانگيزي است!
راهكارهايي ايجابي را براي رفع معضلات پارادايمي انسدادي كه در آموزش عالي كشور وجود دارد وعده كرديم، اين راهكارها را فهرستوار برايتان خواهم گفت. درباره يكي از فرهنگستانها نيز توضيح و مقايسه كوتاهي خواهم داد. فرهنگستاني را كه من ميخواهم به آن بپردازم عبارت است از Amrican academic arts and sinces آكادمي و در واقع فرهنگستان هنر و علوم آمريكا. يعني فرهنگستان هنر، فرهنگستان علوم انساني، فرهنگستان علوم اجتماعي، فني و مهندسي و پزشكي و … ندارند. اينها فقط يك فرهنگستان دارند. اسمش هم خيلي جالب است. فرهنگستان هنر و علوم، پنج فرهنگستان در يك فرهنگستان.
شما خيلي راحت ميتوانيد به سايت اين فرهنگستان مراجعه كنيد و تمام مطالب يا بخشي از مطالبي را كه ميگويم، به طور مبسوط در آنجا ببينيد.
اين فرهنگستان چهار تا طرح بسيار كلان و استراتژيك دارد:
1) علوم و امنيت جهاني، اين طرح مادر، بر آن است كه دريابد چگونه جامعه بينالمللي ميتواند ساختار همكاري و مشاركت جديدي را ايجاد كند تا با به كارگيري علوم و تكنولوژي، وضع انساني را بهبود ببخشد و امنيت جهاني را افزايش دهد.
2) سياستهاي اجتماعي و نهادهاي آمريكايي، اين طرح راهبردي بر آن است در پژوهشهاي جداگانه، نهادهاي مختلف آمريكا، به ويژه دولت را مورد بررسي قرار دهد.
3) علوم انساني و فرهنگ، اين طرح راهبردي به اين منظور برنامهريزي شده تا فهم و آگاهي عمومي را نسبت به ارزش و نقش علوم انساني و اجتماعي در حيات آمريكا افزايش دهد و منابع جديدي ايجاد كند تا به تحليل منسجم سياستها نسبت به علوم انساني و اجتماعي منجر شود.
4) تعليم و تربيت، اين طرح كلان معطوف به تعليم و تربيت در تمامي سطوح، ابتدايي، متوسطه و آموزش و پژوهش در سطح دانشگاههاست.
فصلنامهاي به نام «دِوِوِوُس» منتشر ميكند. من در اينجا فقط به عنوان ويژهنامههاي اين فصلنامه در ده سال گذشته اشاره ميكنم.
در هر كدام از اين ويژهنامهها چهار الي ده دوازده مقاله پژوهشي تأثيرگذار به قلم ريشسفيدان اين حوزهها به چاپ ميرسد: سكولاريسم و دين، عدالت بينالمللي، زيبايي، تعليم و تربيت، مالكيت فكري و نابرابري، دين و دينشناسي، ايتاليا؛ انعطافپذير و شكننده، چرا آفريقاي جنوبي مهم است، پايان تساهل، مينيسوتا؛ ايالتي متفاوت (مينيسوتا، يكي از ايالات آمريكاست)، برزيل؛ بار مسئوليت گذشته و نويد آينده، مدرنيستهاي چندگانه، اخلاق پزشكي و فراسوي آن، نسل آينده، تعليم و تربيت ديروز و تعليم و تربيت فردا، مدرنيستهاي اوليه، نفت، علم در فرهنگ، شغل دانشگاهي در آمريكا، اروپايي جديد براي قديم، تنوع بشري، فرهنگ دانشگاهي آمريكا در گذار، آزادسازي محيط زيست، مديريت ابداعات، رنج و عسرت اجتماعي، تعليم و تربيت در آمريكا؛ كماكان جدا و كماكان نابرابر، تلاش براي نظم جهاني، چه آيندهاي براي دولت وجود دارد، بررسي دوراهي براي آمريكا، سلامت و ثروت، بعد از كمونيسم، چين، اروپا از وراي شيشهاي تيره، آلمان در انتقال، بناي جديد ملل و دول و …
همين فرهنگستان در سال 1998 هر ماه در يك شهر جلسهاي برگزار ميكرد. فقط عنوان سخنرانيهاي پژوهشي استادان صاحب كرسي آن حوزه را ميخوانم:
امنيت و آزاديهاي مدني، نقش چين در نظام جهاني، آزادي بيان، مسئوليت دانشمندان، سانسور، علمشناسي، ديوان عالي كشور آمريكا، خانواده، اعصاب و آگاهي، مهاجرت، تروريسم و بازرگاني، بازار سرمايه جهاني، فرهنگ آمريكا؛ سلاحي بيوتكنولوژيكي، جنسيت و نابرابري؛ نابرابري رو به تزايد، عدالت جهاني، امنيت ملي آمريكا (ظرف اين چند سال يا شايد بيش از يك دهه كه اين همه فرهنگستان و شوراهاي پژوهشي و علمي كشور بنا شده است، چند همايش درباره اين مسايل مبرم و جدي حيات اجتماعي و سياسي و اقتصادي وطنمان برگزار كردهايم، ما در اين يك دهه، چند همايش درباره امنيت ملي ايران در ده سال گذشته پنج سال گذشته يا بيست سال گذشته داشتهايم؟) نظريه معقوليت، جنگ عادلانه (يعني همان كاري كه در عراق تئوريزهاش انجام ميدهند)، مهندسي اقيانوسها، نيروي هستهاي در آمريكا، روشنفكران و چالشهاي قرن جديد و …
فرهنگستان هنر و علوم آمريكا چند تا كميته دارد. يكي از كميتههايش، كميته تحقيقات امنيت بينالمللي است من فقط هشت الي ده تا از تحقيقات منتشر شده تك موضوعي اين كميته را نام ميبرم:
جنگ با عراق؛ هزينهها و عواقب و بديلهاي ديگر، اهميت حفاظت مشترك موشكي، آمريكا و دادگاه بينالمللي جنايي، كمبودهاي زيست محيطي، ظرفيتهاي دولتي و خشونت مدني در چين، (ببينيد دنبال چه چيزهايي هستند)، ظرفيتهاي دولتي و خشونت مدني در هند، همين طور در اندونزي و … (آنها وضعيت محيط زيست، مدنيت و بحرانهاي آتي را بررسي ميكنند. چقدر جدياند! غيورانه برميآيند و مجاهدت ميكنند، واقعاً بايد به آنها تبريك گفت، آنها واقعاً كار ميكنند)
عمليات ايجاد صلح سازمان ملل؛ مورد نيروي نظامي داوطلبانه سازمان ملل!، بازتاب سرزمينهاي جديد مرزي در قدرت نظامي روسيه، (به عبارتي ديگر روسيه اين طوري آب رفته و كوچك شده، ليتواني، استوني، آذربايجان، قزاقستان و همين كشورهاي آسياي ميانه، اينها جدا شدهاند، قدرت اين كشورها چه تأثيري برقدرت نظامي روسيه داشته است) سندروم صلاحالدين ايوبي، درسهايي از جنگ خليج فارس، (اينها پژوهشهايي است كه محرمانه و مخفيانه نيست، ما از تحقيقات محرمانه و مخفيانه آنها خبر نداريم. اينها مطالبي است كه چاپ شده من و شما ميتوانيم به آن دسترسي داشته باشيم)، مذاكره درباره امري غيرقابل مذاكره: اورشليم، حق بازگشت فلسطينيان؛ دو ديدگاه، تحقيق و تقليد سلاح متعارف، تحولات تدريجي جهان، بنگلادش و آسام، فشار بر سرزمين؛ مهاجرت و درگيري نژادي، (همين تحقيق را در مورد چين هم انجام دادهاند).
منابع آبي ساحل غربي رودخانه اردن و حل مناقشات در خاورميانه
درباره چند مورد از مشاهدات خودم توضيحي كوتاه ميدهم و بعداً براي اينكه بحث من مأيوسكننده نباشد آماري از مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي در طول يك سال از 2/7/1381 تا 18/6/1382 عرضه ميكنم. بدون مقدمه ميگويم؛ روستايي هست به نام قلعهنو كه نام سابقش خرقان بوده از روستاهاي بخشي به نام بسطام، از توابع شهرستان شاهرود روستايي دورافتاده در دامنه كوه كه تا دلتان بخواهد در آن ويدئو كلوپ درست شده است. يك مسجد نيمه ويرانه هم دارد. بچههاي اين روستا كه اغلب دمپايي پاره پوره پايشان است روزها ميروند توي ويدئوكلوپها آنجا مينشينند و تمام مدت به بازيهاي كامپيوتري مشغولند. ما كجائيم؟! عين اين وضع را در روستاي ديگري به نام مرداب داريم كه از روستاهاي چمستان از توابع نور مازندران. آنجا چيزي ندارد، آب و گل. روستايي حوالي مرداب است اما تا دلتان بخواهدد ويدئوكلوپ آنجا باز شده.
من براي يك كار پژوهشي در ارتباط با يكي از دانشگاهها به ولايتي به نام تفرش رفتم. تفرش يك شهر پانزده هزار نفري است كه به شهر نخبه پرور معروف است تحصيل كردگانش اغلب در آمريكا و كانادا و اروپا يا كلان شهرهاي ايران هستند.
در سفر اخيري كه به آنجا رفتيم، متوجه شديم كه چهره شهر تغيير كرده است تا ساعت 12 شب در خيابان قدم ميزنند تيپهاي ژيگول ساعت 8 شب شهر مثل شهر مدهها ميشود. 8 شب، هنوز اذان مغرب گفته نشده، توي خيابان بوميها را نميبينيد، ساعت 10 شب اما قيافه شهر عوض ميشود. يك سري سوپر دولوكسها و خواربارفروشي باز است و تعداد زيادي مراكز بيليارد و انسو كر و ويدئوكلوپ. با چندين تن از اهالي بومي آنجا صحبت كردم، گفتم وضعتان حسابي خوب شده ااست؟ گفتند: خوب، بله ! همينطور است ولي كاش نميشد. چون بچهها ظرف اين دو سه سال چيزهايي ديدند كه توي عمرشان نديدند؛ توزيع مواد مخدر، انواعش و …
اكثر شهرهاي ما اينطورياند؛ كاشان، جيرفت، جهرم و …اما شهرها دارند دگرگون ميشوند. دارند مدرنيزه ميشوند. يعني دژهاي مقاومت مردمي توسط يك جريان نهاديه شده فرهنگي و دانشگاهي در حال شكسته شدن است. كجاست اين آقاي دكتر محمود احمدي نژاد؟! كجائيد كجائيد اين آقايان غربزده، مسئولان غربزده؟
بيائيد ببينيد بر فرهنگ بومي و ديني ما چه آمده است؟! البته خيلي نگران نباشيد!! چون شوراي عالي انقلاب فرهنگي در مصوباتش اين مشكلات را حل ميكند: جلسه 528 توي يك جلسه چه چيزهايي تصويب ميشود. آنچه ميخوانم اسناد دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي است. نه از راديو فردا است، نه از مجاهدين و منافقين و CIA من فقط عنوان مصوبه را ميخوانم، عضويت وزارت دفاع و پشتيباني در شوراي عالي اطلاعرساني.
در جلسه 522، اساسنامه صندوق حمايت از پژوهشگران، افزايش اعضاي بند 10 ماده آييننامه شوراي پژوهشهاي علمي كشور، تأييد رياست دانشگاههاي گرگان، كردستان، علوم بهزيستي و توانبخشي كشور اصلاح ماده 15 اساسنامه فرهنگستان هنر، الحاق ماده واحده به مصوبه ضوابط تأسيس مراكز، موسسات، كانونها و نظارت بر فعاليت آنها، مناسبات رسمي كشور در سال 1383 هجري شمسي تصويب شده ااست. چند وزير، چند استاد برجسته و رئيس جمهور كشور، در جلسهاي جمع ميشوند و مناسبتهاي رسمي كشور را تصويب ميكنند. در جلسه 519 سياستها و راهكارهاي كاهش مهاجرت نخبگان در جلسه 518 انتخاب اعضاي جديد شوراي عالي جوانان تصويب شد.
جلسه 516: تصويب سياستهاي فعاليتهاي بينالمللي زنان!
خيلي جالب است. ما فعاليتهاي بينالمللي زنان را هم سياستگذاري ميكنيم. يعني ما در داخل كشور اين كارها را به انجام رساندهايم و حالا ميخواهيم در سطح بينالمللي فعاليت كنيم. جلسه 515: انتخاب نماينده شوراي عالي انقلاب فرهنگي در هيأت مركزي نظارت به دانشگاهيان! در همين جلسه، مصوبه ديگر تأييد انتخاب رئيس دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي و درماني گيلان بود. و همچنين عضويت اعضاي جديد شوراي نميدانيم معين يا معين. و بازنگري ضرورت شاخص
جلسه 514: وظايف شوراي عالي و لايحه وزارت علوم، تحقيقات و فناوري، تفويض تصويب آييننامه عالي غير دولتي و غير انتفاعي به هيأت امناي آنان و انتخاب منشي دوم شوراي عالي انقلاب فرهنگي و … .
در جلسه 513 آييننامه جامع برگزاري مسابقات طراحي و شهرسازي!!،
راه حل مشكلات و مسايل دانشگاهي علوم پزشكي فاطميه قم!، تأييد انتخاب رياست دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي در مامازند، اصلاح و تكميل و تفسير مصوبه سياستهاي آزاد كشوري كه احتمالاً مربوط به مناطق آزاد كشور است، آييننامه مالي و معاملاتي مؤسسات آموزش عالي غير دولتي و غير انتفاعي، سياستهاي بهبود وضع گذران اوقات فراغت زنان و دختران،
جلسه 512: انتخاب مجدد دبير شوراي عالي انقلاب فرهنگي.
جلسه 515: تأييد عضويت دو نفر از اعضاي شوراي گسترش زبان و ادبيات فارسي
تأييد، يعني اينكه يك جايي ديگر انتخاب كردند، اينجا تأييد شد، تبصره الحاقي به بند 1/2 آييننامه تشكلهاي اسلامي دانشگاهيان.
جلسه 510: شاخصهاي ارزيابي علم و فناوري.
جلسه 509: تشكيل كميته تعيين مصاديق پايگاههاي اطلاعرساني رايانهاي غير مجاز. (فكر نكنيد كارهايي كه در ويدئو كلوپها انجام ميشودد غير مجاز است اينها هم مجازند. چون آييننامهاش را اينجا تصويب كردهاند.)
جلسه 507: آييننامه موسسات آموزش عالي حوزوي اصلاح بند 3 ماده 6 اساسنامه جهاد دانشگاهي.
جلسه 506: انتخاب نماينده شوراي عالي انقلاب فرهنگي در هيأت نظارت بر مطبوعات و تأييد انتخاب رئيس دانشگاه اراك!
جلسه 505: تأييد انتخاب روساي دانشگاههاي تهران، تبريز، هرمزگان و ايلام، الحاق يك تبصره به ماده 2 آييننامه شوراي اسلامي شدن مراكز آموزشي!! و سياستهاي فرهنگي تبليغي روز زن درباره اين كار ديگر نميشود حرفي زد.
جلسه 504: 3 مصوبه دارد، الحاق يك تبصره به ماده 3 آييننامه شوراي فرهنگي هنري، اساسنامه اثر قديمي فلكالافلاك و بالاخره يك بار ديگر، تأييد انتخاب رياست دانشگاههاي تربيت مدرس، زنجان و سيستان و بلوچستان!
انقلاب فرهنگي با آن اوصافي كه از آن 3 صنف عرض كردم، يك ضرورت اجتنابناپذير است. اگر ميخواهيم انقلاب اسلامي را حفظ كنيم چارهاي جز اين نداريم ممكن است عدهاي بگونيد: براي چه بايد انقلاب را حفظ كنيم؟ (اين هم نظري است.)
اما من افتخار ميكنم به اينكه در مجامع علمي بينالمللي، وقتي ميگويم ايراني هستم. بلافاصله از من راجع به انقلاب ميپرسند: اين چيست؟ چه شده؟ چرا مطبوعات دروغگوي ما برضد شمايند؟ دانشگاهيان غربي مثل عامهشان نيستند. خيلي به مطبوعات باور ندارند اين مايه مباهات من است كه در كنفرانسهاي علمي كه حضور دارم كار تخصصي انجام ميدهم. هر استادي تا متوجه ميشود من ايراني هستم، جلو ميآيد و ميگويد: شماها چه كارهايد؟ چرا اين قدر مطبوعات حقهباز و دروغگوي ما عليه شما هستند؟ ما ميدانيم دارند دروغ ميگويند اما چرا در حالتي هماهنگ به شما بد ميگويند؟ همه مطبوعات عليه شما كار ميكنند من واقعاً مباهات ميكنم بي بديل هستيم. م در سطح دنيا آلترناتيو هستيم. غربيها از چينيها نميترسند از آنها هيچ باكي ندارند هيچ مشكلي ندارند از هنديها، از ژاپنيها از كرهايها … .
اما نميدانم چه طوري است كه از چادرهاي ما از ريشهاي ما اينقدر ميترسند؟
خوب! اگر قرار است انقلاب اسلامي را نگهداريم بايد يك كاري بكنيم، با حاكمان غربزده و با عالمان غربزده و تاجران غربزده كه همه دستشان به سوي غرب دراز است، نميتوانيم اين انقلاب را حفظ كنيم و در مقابل چالشهاي عظيم بينالمللي بايستيم. بايد يك كاري بكنيم. بايد در جامعه در سطح كلان، كارهايي انجام بدهيم.
من فقط در حوزهاي كه به عالمان مربوط ميشود، چند راهكار بيان ميكنم.
اين 12 راهكار ايجابي و سلبي، براي رفع معضلات پارادايمي انسداد آموزش عالي است. البته اين راهكارها مربوط به حوزه نميشود و اينكه اين راهكارهاي مشخص ايجابي و سلبي را درباره آموزش عالي و دانشگاهي ارائه ميدهم به اين معنا نيست كه حوزههاي ما هيچ اشكالي ندارند بلكه حوزههاي ما نيز به اندازه دانشگاههاي ما عقيم و سترون هستند.
اما حوزه راهكارهاي ويژه خودش را ميخواهد چون خاستگاه متفاوتي دارد.
1) تشخيص دانشجويان فكور و مستعد از فرآيند روابط استاد و شاگردي. همانطور كه پيشتر در حوزهها رايج بوده است. نه براساس امتحان و كنكور و مسابقات رايج صوري. برخي از مستعدترين بچههاي اين مملكت كه با همان كارشناس ارشدشان بهترين PHD ها را در هاروارد آكسفورد و لندن ميگيرند در دانشگاههاي ما به خاطر صوري بودن امتحان رد شدند.
2- تشخيص استادان فكور و متهور و تدارك و تمهيد امكانات پژوهشي براي ايشان. وقت آن رسيده كه وضعيت نحيف و ناچيز و مبتذل توليدات و تحقيقات اساتيد دانشگاهي و ايضاً حوزوي را رسماً اعلام كنيم. بپذيريم كه قاطبه اساتيد ما خصوصاً در دو حوزه علوم اجتماعي و علوم انساني نه تنها هيچ تحقيق و كاوشي نميكنند بلكه مصيبتبار اينكه تلقي صحيحي از امر تحقيق هم ندارند. من به دليل اطلاعي كه دارم علوم طبيعي و علوم فني و مهندسي را از اين حكم جدا ميكنم.
3) همه استادان و عالمان حوزه و دانشگاه را نميشود، يكباره محقق كرد. بنابراين ما بايد اين كار را بكنيم: بيشينه كردن امكانات و منابع مالي و موقعيتهاي تصميمگيري براي محققان و كمينه كردن اين امكانات براي مدرسان و صاحبان مسئوليتهاي اجرايي و مديريتي. براي توضيح عرض ميكنم كه بسياري از استادان دانشگاه با كمال شجاعت، از بيست سي چهل ساعت تدريس در هفته، سخن ميگويند، بدون هيچ پروا و شرمي
من ميدانم كه 20 ساعت تدريس به عنوان هيأت علمي يك دانشگاه به اين معني است كه استاد، ارتباط خود را با كتابهاي جديد و پژوهشهاي جديد حوزه تخصصي، قطع كرده است.
با كمال تأسف، اين قبيل پستهاي اجرايي در ايران، رئيس دانشكده، مدير گروه، معاون دانشكده، رئيس دانشگاه و عناويني از اين دست، يك وجاهت اجتماعي و حتي شكوه علمي هم دارد! در بلاد كفر اينطوري نيست.
تقريباً تمام استادان از اينكه پست مديريتي به آنها تحميل شود، فرار ميكنند. اما استادان ما براي اينكه رئيس و يا مدير بشوند چه كارها كه نميكنند! چه كارهاي علمي كه انجام نمي دهند!! خوب، در رابطه با همين محور چند كار بايد انجام داد:
الف) هر نوع امتياز علمي و مالي را براي مسئوليتهاي اجرايي و مديريتي از ميان برداريم.
ب) مشروط كردن هر نوع ارتقاي مقام علمي به خاطر داشتن پژوهشهاي علمي و اصيل، بدون در نظر گرفتن پستها.
پ) بازنشسته كردن زودهنگام استاداني كه ظرف مدت تعيين شده، هيچگونه تحقيق جدي و قابل قبولي نداشتهاند و افزايش حقوق استاداني كه پژوهشهاي نوآورانه و غير كليشهاي انجام ميدهند در اين زمينه چارهاي جز يك خانهتكاني اساسي نداريم.
ت) تعيين يك ميزان حداكثر براي ساعات تدريس و ممنوعيت اكيد تجاوز از آن ميزان
در بلاد كفر هيچ استادي امكان ندارد، بيش از 8 ساعت تدريس امكان ندارد. معمولاً يا 2 ساعت درس ميدهند يا 4 ساعت، 8 ساعت در مواردي بسيار استثنايي است، در واقع استادي كه 8 ساعت تدريس دارد، اين مسأله به او تحميل شده، چارهاي نداشته است، ناگزيرش كردهاند.
4) تحول بنياني در سازوكار مجلات علمي پژوهشي فعلي و خارج كردن آنها از وضعيت محفلي و مفتضح فعلي. مجلات علمي- پژوهشي كه سراغ داريد چيست؟
فقط براي ارتقاي مقام، پايه، رتبه و چه ميدانم اين كارهاست معمولاً هم ارزيابيها به صورت محفلي درباره اين مجلات انجام ميشود.
چندتاي شما، در طول دوره كارشناسي دوره ارشد و حتي دوره دكترا براي كارهاي علمي به اين مجلات مراجعه ميكنيد؟
5- بازنگري بنياني در شوراي انقلاب فرهنگي كشور
6) بازنگري و بررسي در كاركرد و عملكرد شوراي پژوهشهاي علمي كشور. بدانيد كه شوراي پژوهشهاي علمي كشور، شوراي بسيار بزرگ و مهمي است كه زير مجموعه رياست جمهوري است.
7) بازنگري در ساز و كار و نقش دو وظيفه فرهنگستانهاي كشور در رابطه با توليد علم و مقايسه با فرهنگستانهاي برخي كشورهاي ديگر.
8) تكريم و تعظيم محققان نه با جشن و جشنواره! و همايشهاي حيف و ميل كننده بودجه ملي. بلكه با سهم كردن ايشان در فرآيندهاي سياستگذاري و تصميمگيريهاي كلان به صورت عضويت در هيأتهاي مشورتي.
9) ايجاد زمينه مساعد براي تعاملات صميمانه و بيتكلف عالمان.
عالمان ما خيلي كم با هم تعامل دارند. عالمان سياست، جامعه، با همديگر بحث و گفتگويي ندارند. غالباً وقتي به هم ميرسند سلام و عليكي ميكنند، تعارض ميكنند و تعظيم و تكريم ميكنند و از كنار هم عبور ميكنند. حتي عالماني كه سالهاي سال عضو يك گروه با هم دوست هستند نقد و نقادي بين اين گروه هيچ معنا و مفهومي ندارد.
10) خودداري از برگزاري همايشهاي تشريفاتي پر هزينه و بيثمر. مثلاً همايش بينالمللي و حقارتانگيز ملاصدرا، دعوت از يورگنها برماس، ريماپردمورتي، همايش بينالمللي محيط زيست و همايشهايي از اين قبيل كه هر كدامشان بين نيمميليارد تا دو ميليارد بلكه بيشتر هزينه دارد. در سال 1995 كنگره بينالمللي انجمن علمشناسي و معرفتشناسي در فلورانس ايتاليا. همايشي برگزار كرد. برحسب تصادف ما يك پژوهش كرده بوديم آن را فرستاديم، قبول شديم و از طرف ايران به آنجا رفتيم. اولاً براي شركت در همايش بايد بيست دلار حق عضويت مي داديم حتي ما كه مقاله داده بوديم هزينه رفت و آمد با هواپيما، هزينه اقامت هزينه خورد و خوراك با خود ما بود. حتي براي آن يك فنجان كوچك قهوه كه در تنفسهاي بين سخرانيها و ارائه مقالات ميخورديم حدود دو دلار از ما گرفتند. اين يكي از جديترين كنگرههاي بينالمللي است. هزار تا فيلسوف، معرفتشناس و علمشناس در آنجا جمع شده بودند و همه از شناخته شدگان و چهرههاي سرشناس بودند. اين شيوه برگزاري همايشهاي بينالمللي فرنگيان است به قول مرحوم اقبال لاهوري
اما ما براي ملاصدرا كنگره بينالمللي ميگذاريم. (ميزان خود تحقيري را نگاه كنيد) بسياري از اساتيدي كه دعوت شده بودند، حتي اسم ملاصدرا را هم نشنيده بودند همه اينها با هزينه ما با هواپيما آمدند، پول هتل پنج ستاره آنها را ما داديم. بنده البته دعوت نداشتم من نه در كميته علمي، نه در كميته اجرايي در هيچ كدام حضور نداشتم. بعضي از شاگردانم كه آنها جزو سخنرانان بودند، گفتند قضيه ضايع شده است. آخر برخي از اساتيد و فلاسفه خارجي مدعو، شما را ميشناسند شما حال يك جلسه بيا! يك جلسه رفتيم. در تنفس بين دو سخنراني جايتان خالي هفت هشت ده نوع شيريني تازه آورده بودند، آب پرتغال را كه از جلويت رد ميكردند، بعدي قهوه را ميآورد. هنوز قهوه را بر نداشتي، سيني چاي ميآمد. با اين بيتالمال چه كار داريم ميكنيم؟!
واقعاً مسئولان و حكام ما چه كار دارند ميكنند؟ زهي شرم!
ريخت و پاشهاي موقع نهار و شام را نبودم. ولي يكي از اساتيد ميگفت چند نوع غذا سرو كردهاند. و بعد كه همايش تمام شد. همه خارجيها را با هواپيما به اصفهان و از آنجا به شيراز بردند و بعد هم به تهران آوردند. در فرودگاه تهران يك جعبه صنايع دستي بهشان دادند. شرممان باد! صاحبان قدرت و معرفت ما اينگونه، قدرت ما را، پول ما را، بيتالمال ما را حرام ميكنند و بعد چه به دست ميآيد؟ حقارت!
12) بالاخره بازنگري بنياني در تحصيلات تكميلي در حوزه علوم انساني و علوم اجتماعي هم در زمينه واحدهاي درسي هم رسالهها و هم دانشجويان.
از صبر و حوصله شما تشكر ميكنم.
Sorry. No data so far.