تریبون مستضعفین– ظهر یکی از روزهای پایانی سال ۸۸، در اتاقی نسبتا کوچک، در طبقهی چهارم ساختمانی قدیمی، در بلوار کشاورز تهران روبروی فرشاد مهدیپور می نشینیم. در همان حال که با ما خوش و بش میکند، سه لیوان آبجوش میریزد و روی میز میگذارد، و انتخاب نوشیدنی را از میان، گل گاوزبان، چای سبز و چای معمولی کیسهای به خودمان میسپارد و خیلی صمیمی گفتگو را شروع می کند.
متولد 57 است. روزنامهنگاری خوانده، مقطع کارشناسی در دانشکده خبر و ارشد را در دانشگاه آزاد تهران مرکز. 3 سال دبیر سیاسی همشهری بوده، ۱/۵ سال سردبیر شانا خبرگزاری وزارت نفت، 2 سال سردبیر هفته نامه سروش و ۲/۵ سال قبل آن سردبیر آینده سازان بوده است؛ او سابقه کار در بسیاری از خبرگزاری و روزنامهها دارد.
در میانهی گفتگو چندین بار، مطالبی میگوید، یا اسمهایی را میبرد که بلافاصله با تاکید میخواهد از انتشار آن خودداری کنیم. او گوشهای از تخته وایتبرد اتاقش نوشته است: باید گشود پنجرهها را / باید به کوچهها نگران شد / باید سرود زمزمهها را / با لحظهها دوباره جوان شد…
به نظر میرسد سالی که گذشت سال شکوفایی «پنجره» بود و شاید بتوان این نشریه را یکی از رویشهای سال گذشته در عرصه رسانه دانست. اما یک سوال: چرا همه افتادهاند دنبال چاپ نشریههای دور قرمز؟
قبل از اینکه وارد بحث بشوم دربارهی نشریات دور قرمز یک چیزی را تعریف کنم. دیدم تو فیس بوک نوشتند: از یکی پرسیدند آقازاده چهکاره هستند؟ گفته بود نشریه دور قرمز چاپ میکند. اما در حقیقت نشریات دور قرمز یک مکتب است در روزنامهنگاری. تقریبا از ۱۹۲۰در آمریکا شروع کردند برای در آوردن این نشریات. دیگر نمیشد با روزنامه مردم را اقناع کرد. لازم بود نشریهای باشد که از سطح عادی بالاتر باشد، عمیقتر باشد، تحلیلیتر باشد و چند وجهی باشد. نشریاتی مثل تایمز و نیوزویک متولد شدند که پدر این نشریات هستند. خب این ها در تمام دنیا منتشر میشوند. الان تایمز و نیوزویک را بینید در چند جلد با چند محتوا همزمان در سراسر دنیا منتشر میشوند، که این فرهنگ تاثیرش را در نقاط دیگر جهان هم میگذارد. در ایران هم موضوع این نیست که این اتفاق اخیرا افتاده باشد. اوایل دهه هفتاد ما یک مجموعهی بزرگی از نشریات داشتیم که نشریات جریان روشنفکری بودند. مثلا گردون، تکاپو، دنیای سخن؛ و تمام چهرههای اپوزیسیون ادبی خارج ازکشور مثل کوشان، عباس معروفی و .. کار میکردند و این طرف هم کسی مثل سیدمرتضی آوینی سوره را منتشر میکرد؛ یعنی قصه قصهی جدیدی نیست. سالهاست درآوردن مجله بین اپوزوسیون و جریان انقلاب اسلامی یک دعوای ثابتی هست. آن موقع ماهنامه بود و دور قرمز هم نبود، اغلب هم صبغهی ادبی داشتند. بعد از دوم خرداد ۷۶ که فضا به شدت سیاسی شد این اتفاق شکلهای دیگری پیدا کرد. ما ماهنامهای داشتیم به اسم «پیام امروز» که بسیار تاثیر گذار بود. واقعا فکر میکنم پدر تمام نشریات فعلی پیام امروز هست که بخش بزرگی از آنها الان خارج از کشور در کانادا هستند و فکر میکنم تنها یکی دو تایشان الان در ایران هستند. تعداد این نوع مجلات خیلی زیاد است؛ اگر بخواهم نام ببرم باید نیم ساعت فقط نام ببرم. این نسل جدید روزنامهنگاران که در دوم خرداد متولد شدند که سمبلش را در همشهری دیپلماتیک و همشهری ماه در آن سالها -در حدود ۱۰ سال قبل- میبینیم،و یواش یواش رفتند سراغ انتشار مجله. به طور طبیعی این طرف هم برای خودش اقتضائاتی داشته همیشه و دنبال این بود که وضعیت را اصلاح کند و کار بهتر انجام بدهد. در نتیجه توجه و اقبال به این حوزه بیشتر شد. یک جمله بگویم برای اینکه جواب طولانی نشود آن هم اینکه ما همیشه در سمت خودمان -که با اغماض این اسم را رویش میگذارم- این بود که میگفتیم ما عرضهی انجام این کار را نداشتیم و میگفتیم ببین دیگران چکار میکنند، چقدر شکیل و حرفهای. ما روزنامه نگار نداریم، ایدهاش را نداریم، توانش را نداریم و به طور کلی همیشه از این زمینه غفلت شده؛ به تدریج بالاخره این طرف نیروهای بیشتری تحصیل کردند و کار حرفهای یاد گرفتند و به طور طبیعی رفتند به این سمت. نکتهی آخر هم این که پنجره دور قرمز نیست. ما از روزی که مجله را به صورت هفتهنامه از اواخر شهریور منتشر کردیم دور قرمز را حذف کردیم. آن دو نشریهی دیگر هم که منتشر می شدند دور قرمز نبودند، یکی بود فقط.
منظورمان از دور قرمز فقط فرمت گرافیکی نیست، بیشتر سبک کار مورد توجه است. خودتان را در این شیوه روزنامهنگاری چقدر موفق میدانید؟
فکر میکنم این را مخاطب باید تعیین کند که ما چقدر موفق هستیم. البته موفقیت نسبی هست، تابعی از دو یا چند عامل، که یکی تیراژ است. تیراژ ما ظرف ۶ ماه گذشته دو برابر شده است. فکر میکنم این برای ما موفقیت خیلی بزرگی است. اگر خدا توفیق بدهد بتوانیم این مسیر را حفظ کنیم. دوم ضریب نفوذ است و بسامد انتشار مطالب و محتوا. فکر میکنم در برخی از حوزهها این توانایی را پیدا کردیم که بتوانیم نفوذ خوبی را در بین نخبگان و مردم داشته باشیم و حرفهای پنجره بسامد پیدا کند. به هر حال اینها نسبی است. زمان خیلی تعیین کننده است. یک مجلهای درهمین ۶ ماه گذشته درآمد، همان شمارهی اول به چاپ دوم و سوم رسید و از دکه هم جمعش نکردند. حتما این طور نیست که تیراژ عامل تعیین کنندهای باشد. شما میتوانید کاری کنید که همان روز اول ۳۰۰ هزار تا از تو بخرند. یعنی من نمیتوانم خیلی با اتکا به تیراژ بگویم که حتما ما موفق هستیم. این را مخاطب باید بگوید که ما چقدر موفق هستیم.
با نگاهی به نشریه، احساس میشود هنوز نتوانسته است به وضعیت ثابتی برسد؛ به عنوان مثال شورای سیاست گذاری، در این مدت دائم تغیر کرده است. به علاوه تحریریه نشریه هر شماره با شماره قبل فرق میکند و همکاران هر شماره با شماره قبل تفاوت دارند. مشکل کجاست؟
شورای سیاست گذاری پنجره تغیر چندانی نکرده. تقریبا تمام دوستانی که از ابتدا بودند هستند، یکی دو نفر به مجموعه اضافه شدند. ممکن است یکی دو نفر اسمشان باشد و یا نباشد، اما ترکیب شورای سیاست گذاری تغییر چندانی نکرده است. مورد تحریریه هم جز دو تا تغییرهای مهمتر -که مثلا دبیرهای گروهمان تغییر کردند- ما تغییری در ترکیب گروههای اصلیمان نداشتیم. یک ظرفیتی را ایجاد کردیم که شما از آن به عنوان ناپایدار بودن یاد کردید، آن هم این هست که سعی کردیم از پتانسیلهای خارج از مجموعه نهایت استفاده را داشته باشیم. یعنی هر کسی در هر موقعیتی در هر جایی این توانایی را داشت که بتواند سوژه پروندهای را خوب کار کند، ما به سرعت او را جذب کنیم و در پنجره منتشر کنیم. به این ترتیب بتوانیم نویسندگان خودمان را افزایش دهیم. یعنی در هر شماره بتوانیم چهرهی جدیدی را به افرادمان اضافه کنیم. این اتفاقی بوده که افتاده است، البته من به این وجهش که میگویید «این ممکن است عدم پایداری تحریریه را برساند» خیلی بهش توجه نداشتم، بلکه فکر میکنیم این یک ظرفیت سازی است.
یعنی شما فکر میکنید در این مدت تربیت نیرو کردهاید؟
برای به کار بردن لفظ تربیت نیرو هنوز خیلی زمان کوتاهی است. ما در واقع سعی کردیم یک ترمینال یا پایگاه مناسب برای نیروی انسانی به وجود بیاوریم، که دوستانی که به ما همگرایی و همفکری دارند در مجموعه جذب شوند.
بین این جمع تشتتی وجود ندارد؟ در شورای سیاستگذاری هم که نگاه میکنیم به نظر میآید این آدمها هر کدام در جایگاهی متفاوت قرار گرفتهاند و هر کدام سبک و نگاه خاص خودشان را دارند؛ برخی تندروتر شناخته میشوند، برخی معتدلتر. به نظر میآید جمع ناهمگونی است.
ببینید شورای سیاست گذاری قبل از این که قرار شود مجله به سوی هفتگی در بیاید حضور داشتند بعد هم حضور داشتند. این حوزه مدیر مسئول است و او این ترکیب را تعیین کرده است. البته به نظر میآید در کل همفکری و همگرایی بین این افراد هست و در عین حال درصدی از اختلاف سلیقه هم خوب است. در تحریریه باز هم همهی دوستان از ویژگیهای مشترکی برخوردارند؛ یعنی همهی افراد در چارچوب گفتمان اصولگرایی هستند، یا افراد جدید که اضافه میکنیم در این چارچوب هستند؛ البته با هم تفاوت سلیقه دارند. یعنی ما در مجله طیفهای مختلف را در حد زیادی حفظ کردیم. چون اگر قرار بود طیفهای مختلف را حفظ نکنیم یا پنچره دارای طیفهای منتقدتر نسبت به وضع موجود نباشد، روزنامه و مجلههای دیگری در کشور منتشر میشدند که ظرفیتهای آنها را دارند. ما سعی میکنیم در کارمان ظرفیتهای خالی راپر کنیم. کار مطبوعاتی که در ایران وجود دارد اشکالش اینست که همه سعی میکنند ظرفیتهای دیگران را پر کنند. به عنوان مثال جامجم برای پر کردن ظرفیت همشهری به وجود میآید. دیگر بیشتر از این اسم نبرم. این نه به سبد مخاطب اضافه میکند نه باعث میشود کار رشد پیدا کند. ما سعی کردیم ظرفیت خالی را پر کنیم. یعنی دنبال این بودیم آن جاهایی که کسی توجه نمیکند یا به دلیلهای مختلف نمیتوانند اقبال پیدا کنند را جمع کنیم. ظاهر کار ممکن است متشتت باشد. من تکثر را ممکن است بپذیرم اما تشتت را نمیپذیرم.
انتقادی که برخی وارد میکنند این است که پنجره ظرفیت سوزی میکند. سوژه هایی را دست میزند و به اندازهی کافی به آن نمیپردازد. به عنوان مثال ژورنالیسم حزباللهی یا انقلابی، در سایت موج چهارم پروندهای بود با ۲۰ مطلب؛ یا سایت خانه کتاب اشا به آن پرداخته بود. اما در پنجره در چهار صفحه به آن اشاره شده بود؛ با یک پرداخت ضعیف. پنجره چقدر ارزش آرشیوی دارد؟
این که ما به برخی سوژهها میپردازیم و آن را ضعیف انجام میدهیم، بله طبیعی است، اقتضای کار ماست. چارهای نداریم از آن. دلایلی هم دارد. به عمد نیست. آدمش پیدا نمیشود. زمانبندی انتشار محدود است و… همین یکی دو هفته پیش یک سوژهای استفاده کردیم که اگر صبر میکردیم میتوانستیم مطالب خوبی به آن اضافه کنیم. دلیلش این بود که شاید جای دیگری بخواهد به این سوژه بپردازد. ما مجبور شدیم زودتر برویم سراغش. بالاخره درگیر برخی این رقابتها هستیم. اما نفس این که به برخی سوژهها میپردازیم که باعث میشود بسوزانیمش را رد نمیکنم. این ضعف ماست که با تمرکز بیشتری که پیدا میکنیم امیدواریم بتوانیم رفعش کنیم. نکتهی آرشیوی بودن یا نبودن آن موکول به زمان است؛ الان نمیشود راجع به آن قضاوت کرد. مثلا ببینید برای این که در مورد تاریخ انقلاب چیزی را ببینید، آن موقع که فکر نمیکردید باید بروید روزنامه کیهان یا اطلاعات را ببینید، الان با گذشت بعد از ۳۰ سال میبینید روزنامهی کیهان و اطلاعات بهترین منبع هستند برای آن موقع. یا مثلا برای این که دوم خرداد را ببینید باید روزنامه جامعه را ببینید. فکر میکنم هنوز آن زمان نگذشته که بتوانیم بگوییم پنجره ارزش آرشیوی دارد یا ندارد. به طور طبیعی ما ارزش آرشیوی داریم، بالاخره یک مقطع زمانی را داریم مرور میکنیم. چطور صبح در یک دورهای این توانایی راپیدا کرد. صبح نشریه بسیار مهمی است، که در زمان خودش یک هفتهنامه مهم حزب اللهی بود؛ یا کیهان هوایی که بسیار مهم است، که برای مرور تاریخ سالهای آخر سازندگی باید هفتهنامه صبح را ببینید.
چه ویژگی ممتازی دارید که شما را از بقیه نشریات متمایز میکند؟
ما در پی این هستیم که خارج از فضای خبری رایج حرکت کنیم. شما دو تا راه حل دارید: یا باید خودتان جریان ساز باشید یا در مورد جریانها کار ویژه انجام بدهید. یعنی کار جریانسازی بکنید. ما سعی میکنیم هر دو کار را با جدیت انجام دهیم. به فرض چهرههایی را مطرح کنیم که مدت هاست کسی سراغشان نرفته است و باعث شویم دوباره افکار عمومی بهشان توجه کند. موضوعاتی را مطرح کنیم که کسی بهشان توجه ندارد.
مثال میزنید؟
مهدی نصیری، یوسفعلی میرشکاک، آیتالله مهدویکنی؛ یعنی چهرههایی که در آن لحظه خاص خیلی مورد توجه افکار عمومی نیستند و آدمهای بسیار معتبر و موثقی هستند و ما سعی میکنیم دوباره برویم سراغ این آدمها. یعنی ما سعی میکنیم گروه مرجع مرتبط با جریان اصولگرایی را مجددا بازیابی و بازسازی کنیم. هویت این جریان را تعالی ببخشیم. این هدفیست که ما دنبال آن هستیم . فکر میکنیم در هر کدام از اینها هم درصدی از توفیق به دست آمده است؛ یعنی اگر مهدی نصیری را کار میکنیم بعدش دوباره مطرح میشود. این معنیاش این نیست که چرا او ضعیف است یا قوی؛ راجع به آنها حرف نمیزنم، حرفم این است که ما باید برویم سراغ آدمهای مهم و معتبر. دومی هم اینکه سعی میکنیم در مورد سوژههای مهم خبری که اتفاق میافتد خبرساز باشیم. به عنوان مثال کهریزک. دیگر فکر میکنم پرچم کهریزک به هیچ وجه دست جریان ضد انقلابی یا خارج کشور نیست. یعنی به هیچ وجه نمیتوانند ادعا کنند ما داریم جریان را تعقیب میکنیم، نه! کهریزک را دارد یک نشریه حزب اللهی اصولگرا داخل کشور تعقیب میکند. این اتفاق در مورد کهریزک افتاده است. آخرین نمونه هم هفته پیش که ما خبر برگزاری دادگاه را چند روز پیش از آن منتشر کردیم.
چند مثالی که زدید دربارهی بعد از انتخابات بود. در رسانههای حامی انقلاب اسلامی اگر نگاه فراتر از پنجره داشته باشیم، باید چکار میکردند؟
فاجعهی ای که اینجا اتفاق افتاد این بود که رسانهی ملی دو سه روز بعد از انتخابات در یک گیجی و یاس به سر میبرد. یعنی نتوانست آن کاری که باید را انجام بدهد. ببینید واقعیت ماجرا این است که یک انتخاباتی در این کشور انجام شد، این انتخابات داشت با ۵۰-۵۵ درصد از مشارکت پیش میرفت. نهایتا این میزان میتوانست به ۶۰ درصد برسد. مناظرهها که کلید خورد، به خصوص مناظرهی ۱۳ خرداد که برگزار شد، هیجان عمومی را به شدت برد بالا در جامعه. تلویزیون نتوانست این هیجان را بعد از اعلام نتایج روز شنبه دوباره جمع کند و بیاورد داخل تلویزیون. یعنی تلویزیون باید این روند را ادامه میداد و سعی میکرد ظرفیتی که ایجاد کرده را به نحو درست استفاده کند. ببینید تلویزیون به میزان ۸۴ درصد بیننده میرسد در روزهای قبل از انتخابات. این توفیق بزرگیست. کدام رسانه میتواند در جهان به این میزان دست پیدا کند؟ ۵-۸۴ درصد خیلی رقم بالاییست. با اعتماد. یعنی آدمها بشینند و اخبار را از تلویزیون گوش کنند، با همهی فضاسازیهایی که قل از انتخابات میشد. این ظرفیت از دست رفت و رسانه نتوانست مخاطب را همراه کند. ریزش اعتماد مخاطب رخ داد و این وضعیت کشدار شد و الان هم خیلی وضعیتمان بهتر نیست. ولی ضربهی اصلی در این نقطه بود.
به نظر شما رسانهای غیر از رسانهی ملی -یعنی رسانههای مکتوب- مانند پنجره توانستند در این موقعیت جای پایی برای خودشان باز کنند و تاثیرگذار باشند یا نه؟
باید به سوال شما طور دیگری جواب داد. این که پنجره موفق بوده یا نبوده؟ ما اساسا در فضای مکتوب و وب این امکان را که بتوانیم صف و ستاد را هم هم زمان و به همراه ایجاد کنیم و پیگیری کنیم از دست دادهایم. یعنی ما در یک جنگی قرار گرفتیم، یک صحنهی نابرابر که طرف مقابل ما چه اتاق فکر داشت چه نداشت خودش تصمیم میگرفت و عمل میکرد. یعنی صف و ستاد را از بین برده بود. ما این کار را نکردیم. دائم منتظر بودیم کسی به ما بگوید کاری کن! مثلا فکر کنید پنجره از اواخر شهریورماه، هفتهنامه شده است، ۴ ماه گذشته از این ماجراها. حالا نمیخواهم بگویم پنجره خیلی نقطهی طلاییای هست در این ماجراها؛ میخواهم فراتر از اینها اظهار نظر کنم. آن طرف فکر میکرد با هر کلیکی که میکند در وب، دارد جمهوری اسلامی را یک قدم به سقوط نزدیک میکند، و خودش داشت عمل میکرد و ببینید بسیاری از چیزهایی که بر در و دیوار نقش بست اولین بار به صورت آیتمهای خیلی کوچک در وب منتشر میشد و طرف میآمد روی دیوار اجرا میکرد. من همین دیروز یک مصاحبه دیدم از کسی، دیدم که دو هفته پیش، اپوزوسیون بیانیه داده بود در خارج از کشور و خواسته بود یک نفری در روزهای آخر سال مصاحبهای کند و در مورد چهارشنبه سوری هم حرف بزند. او هم دقیقا دیروز این کار را کرده است و راجع به چهارشنبه سوری هم حرف زده است. یعنی دقیقا یک بازی مجازی را برای ما درست کردند و دارند در این بازی مجازی پیش میروند. یعنی آنها آمدند و صف و ستاد را از بین بردند؛ اگر هم وجود دارد خیلی مبهم است و یک رهبری مشارکتی به وجود آوردند و دارند پیش میروند. ما نه! ما منتظریم کسی از بالا بگوید. البته باید بگویم ما مسیر خیلی خوبی را طی کردیم، به نظرم میآید تا حد زیادی این فضا شکسته شد. اما آن ماههای اول منتظر بودیم کسی به ما بگوید چکار کنیم. آنها این طور نبودند. ولی کل فضای مکتوب ما این جوری بود.
حالا صف و ستاد را هم اگر بذاریم کنار، آیا ما توانستیم در حوزهی رسانه این جبهه را تشکیل بدهیم؟ بین رسانههای خودی ارتباطی وجود داشت که بتوانیم در یک مورد خاص با هم عمل کنیم؟
واقعیت این است که در این اتفاقات بعد از انتخابات متوجه شدیم که به یک گرانیگاه رسانهای در کشور احتیاج داریم که برای مدیریت بحران در این شرایط فکر کند و برنامهریزی، که از جایگاه کاریزما هم برخوردار باشد تا حدی. حتما در یک سطوحی یک حرکتهایی اتفاق افتاده است که من از آنها بی اطلاعم. اما فکر میکنم برآیند عمومیاش این بود که ما فکر کنیم یک اتفاق خیلی ویژهای دارد پشت جریان اصولگرایی میافتد. ببنید جریان اصولگرایی متاسفانه الان تعداد زیادی روزنامه در اختیار دارد که بخش زیادی از اینها را دارد با روش سلبی اداره میکند. به این معنی که فقط جلوی تیمش را گرفته تا از خطوط قرمز عبور نکنند، به این دلیل که نیروی انسانی متناظر آنها را ندارد. چند رسانهی اصولگرا هستند که توانایی این را دارند، که تیم داشته باشند و بتوانند همزمان با خودشان حرکت کنند. بسیاری از مجلهها و روزنامههای ما این توانایی را ندارند. اگر اتفاقی مثل روز عاشورا بیفتد دو روزی طول میکشد تا بفهمند باید چکار کنند.
اینترنت را در فضای بعد از انتخابات چگونه میبینید؟
عرض کردم یک تحلیلی یکی از دوستان مطرح میکرد این بود که ما بعد از انتخابات در اینترنت با یک رهبری مشارکتی مواجه شدیم. یعنی در واقع این عناصر دخیل در اینترنت و شبکههای مجازی به گونهای با هم لینک شدند که هم دیگر را شیر (share) میکنند، لایک میکنند و این شیوههای رایج. و همدیگر را مرتب پوش میدهند. یکی چیزی را جایی میگوید دیگری آنرا تبلیغ میکند، دیگری به آن امتیاز میدهد، و فضا را پیش میبرند. این میتواند پشت سرش یک ستاد جنگ روانی باشد. هیکل در آن مصاحبهای که 5-6 روز یا ۱۰ روز پس از انتخابات با الجزیره کرده بود، میگوید شما نقش اسرائیل را به عنوان بزرگترین شبکهی مجازی در خاورمیانه درباره ایران نباید نادیده بگیرید. هیکل آدمی نیست که حرفی که میزند راجع به کلیات صحبت کند. اسرائیل پشت این ماجراها بوده. من به جنبه توطئه آمیز بودن یا برنامهریزی بودن ماجرا کاری ندارم. دارم از آن نقطهی عمل اظهار نظر میکنم. در نقطهی عمل به بعد اینها با همدیگر داشتند کار میکردند. ما هم در موضع یاس بودیم. در موضع افسردگی بودیم. شما صفحه ندا آقاسلطان را ببینید. سایت الف آن روزها ارائه کرد. تا صفحه 35 گوگل که میزدید فقط عکس ندا آقا سلطان بود. در تمام اینها بگردید؛ دو سه تا فیلمی که تلویزیون درباره ندا آقا سلطان درست کرد آیا اصلا وجود دارد؟ اصلا دیده نمیشود در اینترنت. یعنی ما چیزهایی را هم که کار کردیم در اینترنت نمیتوانیم پیدا کنیم. این خیلی نکتهی مهمی است. البته که بعضی از اینها حتما دستکاری است. من دربارهی دستکاریها حرف نمیزنم. راجع به اینکه چقدر تولید محتوا کردیم. یک نکتهی دیگر اینکه ما تازه روز عاشورا به فکر افتادیم که فیلم جریان مخالف را بگیریم و بگذاریم در اینترنت. 6-7 ماه گذشته، ما تازه به فکر این افتادهایم. آنها از این ابزار به درستی استفاده کردند. و به دقت استفاده کردند. هر روز فتنهای درست شد. هر روز آشوبی درست شد. و از هر آشوبی برای آشوب بعدی استفاده شد. یکی از نکات بسیار مهم که بیبیسی فارسی به زیبایی از آن استفاده کرد. از یک رویداد استفاده میکرد. وقتی این رویداد به بحران میرسید در رویداد دوم، دیگر رویدادهای قبل را نمیدید. رویداد قبلی را پایه قرار میداد. یعنی مرتب پایه درست میکرد برای رویدادهای بعدی. اینجور میشد که هر مساله میشد پایه مسالهی بعدی. این مسائل منجر به نهاد شدند. یعنی با این مسائل جنبش درست میکرد، جنبش خودش به نهاد منجر میشد. نهاد جنبش را باز تولید میکرد. یعنی یک سیکل درست شده بود. حالا در فضای وب واقعا موفق بودند از این جهت. البته ما هم به حمدالله به یک تکاپو و تقلایی افتادیم. جالب هم اینکه باز هم از حوزه خورد افتادیم نه از حوزه کلان. دقیقا همان کاری که آنها در ظاهر میکردند. حوزه خرد را آنها به کار گرفته بودند.
در مورد شبکههای اجتماعی چطور؟ خودتان رصد میکنید؟ چقدر حضور دارید؟
من عضو نیستم. ولی در کل سعی میکنم ببینم و با دوستانی که در آن فضاها حضور دارند ارتباط نزدیکی داشته باشم. به هر حال شبکههای مجازی فرایند بسیار پیچیده و شگفت انگیزی است. فرندفید، فیس بوک، و اخیرا باز گوگل، گودر، اینها واقعا امکانات نوین و پیچیدهای است. مرز را در واقع از بین بردند به یک معنا. چیز جالبی هم که اینها دارند، این است که همه چیز در آنها عریان است. هیچ چیز پوشیدهای وجود ندارد.
اگر موافق باشید برویم سراغ کتاب خودتان. بعد از انتخابات، شما کتاب «تقلب بزرگ» را نوشتید. این کتاب چه بازتابی داشت؟ تا الان به چه میزان چاپ شده است؟
فکر میکنم به چاپ نهم رسیده است. واقعیت این است که من خیلی در جریان مسائل پس از انتشارش نیستم. چاپ نهمش را هم اخیرا دوستی زنگ زد که در کتاب فروشی خریده بود. خوب داستانهای پس از انتخابات همان گونه که همان روزها حرفش بود، احساس ما هم این بود که واقعا تقلب اصلیترین کلیدواژهای است که در این اتفاق به آن پرداخته شده بود. الان دیگر کسی راجع به آن صحبت نمیکند. ولی دعوا سر تقلب بود روز اول. شما ببینید بسیاری از دوستان من و شما که آدمهای مذهبی، معتقد، حزب اللهی، اصولگرا، هم خط، تابع ولایت و دهها شاخص دیگر هستند چرا پس از انتخابات دچار سوال شدند؟ دلیلش این بود که گفتند نفر پیروز در انتخابات تقلب کرده است. یا این سیستم به نفع نفر پیروز تقلب کرده پس این سیستم دیگر صلاحیت اینکه ما ازش حمایت کنیم را ندارد. آیا این اتفاق نیفتاد؟ خیلی از دوستان من و شما هنوز مساله ندارند بر سر تقلب؟ میگویند بله! آقای موسوی کارهای بدی کرده است ولی آنها تقلب کردند! جوهرهی اصلی این اتفاق روزهای اول تقلب بود. من اشاره کردم در بحث قبلی راجع به بی بی سی. بی بی سی آمد مساله سازی میکرد، مسالهسازی به جای جنبشسازی و جنبشسازی به جای نهادسازی و این سیکل را ادامه میداد. یعنی بی بی سی از موضوع تقلب پرش کرد و رسید به حوزههای بعدی. یعنی ما از بحث تقلب رسیدیم به کلیت نظام اسلامی. پس اگر بتوانیم مساله اصلی را حل کنیم، میتوانیم مسائل بعدی را حل کنیم یا حداقل میشود تفکیک کرد.
میتوانیم بگوییم ما در ابتدا دید خیلی خوشبینانهای داشتیم نسبت به حوادثی که اتفاق میافتد؟
ما دید بسیار کوته بینانهای نسبت به آقای موسوی داشتیم، یعنی هیچ کس تصور نمیکرد میرحسین موسوی به قول آقایان، نخست وزیر امام ، حالا نخست وزیر امام که نبوده نخست وزیر رئیس جمهور وقت بوده، ایشان درواقع بشود پیش قراول تمام این ماجراها. من میتوانم این را به ضرس قاطع بگویم بهت و حیرتی که در چند روز اول پس از انتخابات بعد از بیانیه آقای موسوی به وجود آمد، همهاش ناشی از این بود که کسی تصور نمیکرد که موسوی چنین کارهایی را انجام بدهد. این یک واقعیت است. یعنی مثل این میماند که شما دوستی داری که سالها میشناسی و به او باور داری و به او ایمان داری و فکر میکنی او دوست توست؛ و یک روز میفهمی که او دوست تو نیست. این لحظهی خیلی سختی است.
فکر میکنید آن پرداخت زیادی که روزهای اول درباره تقلب کردیم اشتباه نبود؟
به نظرم ما اصلا پرداخت زیادی به موضوع تقلب نکردیم. اصلا پرداخت خوبی نکردیم. نگاه کنید یک نفر روز شنبه بعد از انتخابات با تلویزیون بی بی سی فارسی مصاحبه میکند و آن جملات مشهور را درباره این که کی فرزند کجاست و کی داماد کجاست، در مورد انتخابات میگوید یا آقای دیگری که سمتی دارد در ستاد آقای موسوی صحبتهایی میکند. ما باید این چالش را به سمت رسانه ملی میکشاندیم. باید مواجهه پیدا میکرد؛ باید حرفهای آنها را پخش میکردیم؛ ما ناگفتههای زیادی را باقی گذاشتیم. ما بخشی از این نا گفتهها را داریم در ویژهنامهی پنجره منتشر میکنیم. واقعیت این است که ما دربارهی آن ماجرا اصلا درست عمل نکردیم. شبههی تقلب بالاخره به وجود آمده است. مسالهی اصلی این است که خیلی فکر میکردند همه دارند به آقای احمدی نژاد انتقاد میکنند، چه جوری ممکن است احمدی نژاد رای بیاورد؟ واقعیتش این است که بعضی از این رجل سیاسی تراز اول کشور که قطعا جزء مخالفین رئیسجمهور به شمار میآیند، حتما به ایشان در انتخابات رای دادند. به او منتقد بودند ولی به ایشان هم رای دادند. این پارادوکس را خیلیها نمیتوانستند حل کنند. ما به تقلب خوب نپرداختیم. شبهه بود. باید میآوردیم طرح میکردیم. حرفهای طرف مدعی را طرح میکردیم و جواب میدادیم. ما بعد از یک هفته که این موضوع خیلی پیچیده شده بود تازه آمار و رقم و عدد آوردیم در تلویزیون نشان دادیم. ما خیلی دیر به این موضوع پرداختیم. اصلا موافق نیستم که به شبهه تقلب خوب پرداختیم. ما بعد از یک ماه و نیم، دو ماه دادگاهها را برگزار کردیم. در دادگاه یکی دو نفر آمدند گفتند در انتخابات تقلب نشده است. که در آن فضا ممکن است حرف آنها خیلی پذیرش نداشته باشد.
کتاب شما چقدر توانست اثر داشته باشد؟
نقدهایی درباره این کتاب در روزنامههای طرف آقای موسوی نوشته شده است. مثلا بعضی نوشتهاند این ادلهی طرفداران آقای احمدی نژاد است. در حالی که این ادله احمدینژادیها نیست. ربطی به آنها ندارد. بنابراین بوده است که ادلههایی که آقای موسوی در بیانیههای خود منتشر کرده دربارهی انتخابات، به نقد گذاشته شود. و یک به یک بحث شود. ما سعی کردیم این کار را بکنیم. من با استفاده از مجموعه نظریاتی که در آن روزها دیگران درباره این بیانیهها مینوشتند و چیزهایی که خودم داشتم مجموعهای را تدوین کردم که سعی کند به این شبهات پاسخ بدهد. البته بعد از گذشت دو سه ماه که کتاب به چاپ چهارم یا سوم رسیده بود به این نتیجه رسیدم که کتاب نیاز به یک بازنگریای دارد و بخشهایی باید به آن اضافه بشود. شاید یک سند مکتوب تاریخی است که بعدا مورد مراجعه قرار میگیرد. باید بخشی از آن تکمیل شود. امیدوارم در یک فرصتی بتوانم کتاب را بازنگری کنم و بخشهایی به آن اضافه کنم.
در پشت پرده نشریه پنجره چه مصائب و مشکلاتی داشتید؟ چه خاطرات خوشی برایتان داشته است؟
دوست بزرگواری چند روز پیش جایی نوشته بود که به ارشاد توصیه کرده بود فلان مجله را نبندید چون او اصل است و چیزهایی مثل پنجره بدل. من به ایشان میخواستم بگویم که اولا برای ما بد است دیگران را اصل بدانیم و خودمان را بدل. این نقطهی ضعف ماست. در این مدت پنجره حتما آماج یک سری انتقادات و تذکرات بوده. بعضا با یک ناهمواریهایی هم مواجه شده است. اما خاطرههای خوب و بد همهاش با هم دیگر است. شما وقتی احساس میکنی مجموعهی اصولگرا و در کل مجموعه بچههای حزباللهی الان از بودن پنجره و از دیدن پنجره سرافکنده نیستند، و اینکه بگویند ما پنجره را میخوانیم یا راجع به پنجره حرف بزنند احساس ناخوشایندی ایجاد نمیکند؛ این به نظرم بزرگترین اتفاق است. این حداقل چیز، که دوستانمان نسبت به پنجره احساس خوبی دارند برای ما کافیست و خودش بزرگترین پاداش است. امیدوارم که مرضی رضای خدا هم باشد.
چقدر نگاهتان به انتخابات سال ۹۲ هست؟
خیلی زمان مانده است. نگاه کنید توقعات از پنجره باید متناسب با عمرش باشد. آن سوال اولتان که من دوست داشتم بیشتر درباره آن حرف بزنم. مجموعهای که الان به صورت نشریات قطع کوچک در کشور منتشر میشود و متعلق به اردوگاه رقیب هستند، اینها غیر از اینکه خودشان 10 سال است به صورت فشرده دارند کار میکنند و امروز به این نقطه رسیدند که مخاطب به سمتش میرود، یک سابقه 300-400 ساله هم دارند. یعنی شما از عصر نوزایی که دکارت رفت روی آن تکه سنگ ایستاد، تا امروز این عقبه فکری آن جریان است. مجموعه فکری که این طرف دارد کار میکند حداکثر 30 سال دارد. که برخی از تئوریسینهای آن بعدا ردیه نوشتند بر آرای خودشان در این 30 سال گذشته. یعنی ما غنای فکریمان بسیار ضعیفتر است. علاوه بر این که ما مدت زمان کمی هم کار کردیم. پنجره 6 ماه است که به صورت هفتهنامه منتشر میشود. شاید خیلی از توقعات و انتظارات چند سال دیگر راجع به آن مطرح بشود. تا سال 92 مدت مدیدی در پیش است، ما اگر از گیر مسائل مالی بتوانیم بگذریم. اگر خدای نکرده خطایی نکنیم که مجله متوقف بشود و باشیم، میشود راجع به این چیزها قضاوت کرد. هنوز بودنمان محل تشکیک است. فشار مالی روی پنجره خیلی فشار سنگینی است. مجلهی بسیار گرانقیمتی است. و هزینههای بسیار بالایی دارد. از این جهت است که تا سال 92 هنوز خیلی راه است.
Sorry. No data so far.