چهارشنبه 31 مارس 10 | 12:13

جریان شناسی نقد در تاریخ تفکر

اعتقاد و اتخاذ حق و باطل، روشن فکری صرف و اتخاذ همیشگی خط سوم و در میانه ایستادن برای همیشه را برنخواهد تافت. حاصل نقد و وجهه منتقد برای ناظر بیرونی باید درون گفتمان حق بودن او، و اعتقاد به حقانیت عناصر اصلی و دال برتر فرهنگ اسلامی ایرانی را بازنمایی کند. امیختگی و سلسله مراتبی بودن حق و باطل نباید موجب شود که نقد منتقد درون گفتمانی فهم نشود یا استعلایی و اشرافی بازنمایی شود.


محمدصادق شهبازی

محمدصادق شهبازی

1- قائل شدن حق و باطل در مباحث اسلامی و قائل شدن امکان تشخیص و تفاوت گذاشتن بین ان دو، زمینه و ضرورت به وجود امدن امر به معروف و نهی از منکر را پدید اورده اس. که با اداب خاص در سطوح مختلف نسبت به مردم نسبت به مردم و به صورت متقابل بین مردم و حکومت سامان یافته است. اهمیت این مسئله به حدی است که ابواب حدیثی گسترده و بعضا ابواب فقهی متفاوتی در این زمینه حول ان سامان یافته است. (مانند باب امر به معروف و نهی از منکر در وسائل الشیعه) همراه شدن مواردی مثل تقیه و اصل دعوت در کنار ان شرایط خاصی را در مورد اجرای ان فراهم آورده است و سطوح مختلفی(مثل قلبی، زبانی و عملی) در این حوزه شکل گرفته است.

2- در جهان غرب اما شرایط متفاوت است. اگر از دستورات مسیحیت و یهودیت تحریف نشده بگذریم، در تاریخ غرب و جهان مدرن با چندین دوره نقد مواجه می شویم. که به تسامح می توان آن را به دو دوره یکی نقد سنت مسیحی در قالب پروتستانتیسم و اقدامات لوتر و کالون و ان سنت فکری و مشخصا پدید آمدن دوران روشنگری و enlightment و راز زدایی از دیانت مسیحی که بعدها در قالب نقد علمی (در معنای scinece) تجلی یافت و کنت و دروکهایم و… بر همین سیر با سنت مسیحی مواجه شدند. اما سنت دوم که در نقد جهان مدرن و سرمایه داری و مسیر طی شده بعد از رنسانس شکل گرفت. که به تسامح می توان جریان چپ(از مارکس تا مکتب فرانکفورت و هابرماس) و از جریان شهودی اروپای متصل نظیر فلسفه اگزیستانس و… را با تسامحی جدی در ان جا داد. شکل گیری عرصه عمومی و اوقات فراغت و طبقه متوسط جدید، سازمانی شدن نقد و گره خوردن قدرت و ثروت با ان، شکل گیری طبقه روشن فکر و سایر مواردی که به تبع رشد جهان مدرن و گذار از جامعه پیشا مدرن به جامعه مدرن و اطلاعاتی روی داد ماهیت خاصی به نقد داد. ظهور و رشد رسانه های گروهی و سیطره ان نقد را از حالت صرف دیالوگی به عرصه هایی نظیر روزنامهف سینما، تئاتر، موسیقی، تلویزیون، اینترنت و… کشاند.

3- در ایران به تبع دخالت عناصر مختلف در هویت انسان ایرانی ما با چند موج نقد مواجه بوده ایم.

1. موج نقد دینی که بیش تر از جانب علما سامان یافته و در تلاش برای دینی کردن عرصه عمومی و گذار از تقیه به تحقق سنت حسنه دینی در طول زمان پرداخته است و در قالب نقد حاکمیت از یک سو و نقد فرهنگ عامه و خرافه زدایی از دین فرهنگی شده و امیخته با سنت های بعضا لغو و باطل پرداخته است. به یک معنا انقلاب اسلامی و حرکت امام در نقد حاکمیت و فرهنگ عمومی نیز در این حوزه قابل تعریف است و این نقد حول شناخت حق و باطل و تمییز آن ها سامان یافته است. حرکت های تحجر ستیز و تجدد زدگی ستیز امثال شهید مطهری، شیخ فضل الله نوری و… در این قالب قابل طبقه بندی است. مسجد و هیئت و ارتباط مستقیم چهره به چهره جزو مزیت نسبی های این بخش از منتقدین بوده است.

2. موج غرب گرایی از اغاز مشروطه که به نقد سنت اسلامی و فرهنگ ایرانی برای انطباق خطی انان با روند توسعه در جهان مدرن پرداخته است. و ملاک نقد در ان میزان تطابق با جهان مدرن و ابزار ان نیز دانش تجربی بوده است.

3. شکل گیری موج چپ که نطفه آن در مشروطه بسته شد و با انقلاب اکتبر روسیه و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی به کشور ما تسری یافت و هم به نقد سنت اسلامی و سنت ایرانی پرداخت و هم جهان سرمایه داری را نقد کرد. و در ابزار با جریان غرب گرا یکی بود اما ارزش های ان با آن متفاوت بود.

4. موج نقد سنتی: این موج به نقد تفکرات مدرن پرداخته و با توجه به روح گذشته گرایی ان در بعضی نحله ها از جریان دوم نقد در جهان مدرن و سنت فکری مسیحی شهودی اروپای متصل تاثیر پذیرفته.

در این سه مدل جایگاه اجتماعی ان ها را به رسانه ها و محیط های روشن فکری گره زده است و از سویی دیگر گسست ان ها از دین و فرهنگ عمومی جامعه نوعی نگاه استعلایی و ویران گرانه و اشرافی را بر ان ها سیطره انداخته و نوعی چپ گرایی در منش را حتی برای جریان های راست آن مهیا ساخته است. متعلق نقد نیز همواره ابژه بوده نه سوژه. گرچه نگاه استعلایی و اشرافیت معرفتی بعضا حتی در افرادی از موج نقد دینی نیز مشاهده شده است.

4- در حقیقت در اصل نقد منازعه مفهومی جدی نیست و دعوا در متعلق نقد، ملاک های نقد، ایزار نقد و چگونگی آن، اخلاق نقد و زمینه ای است که نقد بر اساس ان یا در ان صورت می گیرد.

1. مشخص کردن سره ازناسره، اگر بخواهد درون گفتمانی باشد و به جای ویران گری صرف به اصلاح بینجامد باید زمینه (context) متعلق نقد باید برای نقد رعایت گردد. و معیارها و ملاک های نقد بر این اساس انتخاب شده و شیوه بیان نقد به گونه ای باشد که درون گفتمان و زمینه متعلق نقد بودن منتقد به وضوح دیده شده و نقد امکان پذیرش بیابد. بر این اساس برای نقد درون گفتمانی در جامعه ایران توجه به عناصر اسلامی و سنت ایرانی در هویت افراد جامعه و حکومت در کشور اهمیت جدی می یابد. پی گیری حق و اصل استعلای آن و تمییز آن از باطل(الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه)، جستجوی تعالی کلمه حق (کلمه الله هی العلیا) و نفی خرافه ها و تحجر و امیختن هویت خودی با عناصر هویت دیگری (یعطف الرای علی القرآن کما عطفوا القرآن علی الرای، و التهموا علیه آرائکم) باید مورد دقت قرار گیرد. این مسئله متضمن عدم فروکاسته شدن نقد به ویران گری صرف و چپ زدگی در نقد است. اصول گرایی در بطن دین و فرهنگ و زبان، رشد و نمو می یابد، اصلاح گری بدون لحاظ کردن ظرافت های آن ها جز به حصار ویران گری گرفتار نمی گردد و این درخت به بار نخواهد نشست.(مانند طالبان و وهابیت و نوع برخورد او با جهان اسلام)

2. از سوی دیگر اگر به دال برتر گفتمان مسلمان ایرانی که اسلام ناب است توجه کنیم، نقد در چارچوب امر به معروف و نهی از منکر و مراتب و مقدمات آن باید تعریف شود، و بهانه سیاسی بودن برای رفع بسیاری از مقدمات ناکافی است. نیز علاوه بر اصل دعوت و رفع اصل تقیه در این زمینه عناصر دیگری مثل حفظ نظام که به تعبیر امام راحل از اوجب واجبات است به میان می آید، لذا نقد باید به صورتی انجام شود که ناقض این اصول نباشد. از سوی دیگر هویت چند عنصری مسلمان ایرانی نباید دستاویز التقاط یا سازگاری با وضع موجود شود. (بر این اساس نمی توان از ابزارهای گفتمان دیگری گفتمان اسلام ناب در ایران برای نقد بهره گرفت. و لذا بسیاری از نقدها صورت التقاط به خویش می گیرد.)

3. در این گفتمان، بر خلاف بعضی از گفتمان های دیگر جهان مدرن، نقد صرفا یک ابزار و وسیله است نه هدف. نیز در منظومه ارزش ان اولویت های مختلف وجود دارد و به تقدم رتبی و زمانی آرمان ها در مقام تحقق و در مقام نظر توجه جدی گردد. بر این اساس به صورت نمونه تقدم رتبی معرفت الله به عدالت به ایجاد حکومت به آزادی های مشروع و تقدم زمانی تشکیل حکومت به عدالت مورد توجه قرار گیرد.

4. اعتقاد و اتخاذ حق و باطل، روشن فکری صرف و اتخاذ همیشگی خط سوم و در میانه ایستادن برای همیشه را برنخواهد تافت. حاصل نقد و وجهه منتقد برای ناظر بیرونی باید درون گفتمان حق بودن او، و اعتقاد به حقانیت عناصر اصلی و دال برتر فرهنگ اسلامی ایرانی را بازنمایی کند. امیختگی و سلسله مراتبی بودن حق و باطل نباید موجب شود که به خیال ضرورت تمییز سره از ناسره در انتهای امر، نقد منتقد درون گفتمانی فهم نشود.(تجربه عمل کرد بعضی منتقدینن در سال های اخیر) یا استعلایی و اشرافی بازنمایی شود.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.