پوسترهای تبلیغاتی برای همهپرسی ضدمناره
در آذرماه 88 (نوامبر 2009) طی یک همه پرسی در سوئیس، ساخت مناره در این کشور ممنوع شد. این واقعه که واکنش های مخالف زیادی را نیز برانگیخت، از زوایای مختلفی قابل بحث است. منتقدان این همهپرسی عموماً به تعارض آن با کنوانسیونهای حقوق بشری به ویژه آزادی مذهب استناد کردهاند. اما بحث بسیار مهمتری که بدان توجه نشده است، نسبت آن با فلسفه سیاسی است. این واقعه به صراحت تمام جایگاه واقعی فلسفه سیاسی را در قلب اروپای آزاد را به تصویر میکشد. اما ذکر مقدمهای پیش از ورود به این بحث ضروری است.
کسانیکه با محافل و مجامع موسوم به روشنفکری و دانشگاهی آشنایی دارند، به خوبی از سلطه گفتمان حقوق بشر غربی در آنها آگاهی دارند. طعن و گاه تمسخر احکام فقهی درباره حقوق انسان به ویژه حقوق زنان و تفسیر قرآن به نحوی که با اعلامیه حقوق بشر و کنوانسیونهای مربوطه همخوان شود، از واقعیتهای رایج و رو به رشد این محافل است. اما هیچگاه این مفهوم بسیار مناقشهآمیز «حقوق بشر جهانشمول» که در اعلامیه جهانی حقوق بشر بازتاب یافته است، مورد کاوش و چند وچون قرار نمیگیرد. همهپرسی سوئیس بهانه خوبی است تا قدری این مفهوم قدسی شده را مورد کند و کاو قرار دهیم.
سؤال: از دو هزار سال تفلسف و اندیشهورزی فلاسفه و اندیشمندان مغرب زمین صرفنظر میکنیم، آیا دویست سال تلاش جریان روشنفکری برای تشخیص حقوق انسان نمیتواند درباره ممنوعیت یا عدم ممنوعیت ساخت مناره حکمی صادر کند؟ چرا امروزه در برخی کشورهای لیبرال دموکراتیک برای تصمیمگیری درباره موضوعات مربوط به حقوق انسان به همهپرسی روی میآورند؟ پس نقش اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیونهای مربوطه در این میان چیست؟ چرا با وجود اینکه فقط یک اعلامیه جهانی حقوق بشر وجود دارد، اما کشورهای ملتزم به این اعلامیه، حقوق و آزادیهای مختلفی را برای شهروندان خود در نظر میگیرند؟
ادعای جهانی بودن حقوق بشر بر این فرض بنیادی است که زمینه و زمانه نقشی درتقویم مفهوم حقوق انسان ندارد. یعنی انسانها در هر نقطهای از کره زمین و با هرگونه نظام ارزشی و بینشی باید حقوق واحدی را به انسان اسناد دهند. نظریهپرداز برجسته در این آموزه جان رالز است. او برای تعیین اصول عدالت و حقوق انسان به وضعیتی فرضی متوسل میشود که در آن انسانها در پس پرده جهل قرار میگیرند. بدین معنا که برای تعیین حقوق انسان و اصول عدالت ارزشها، بینشها و گرایشهای خود را کنار میگذارند و لذا از دین، نژاد، جنسیت، جایگاه اجتماعی و… خود اطلاع ندارند. در چنین وضعیتی است که اصول عدالت و حقوق انسان تعیین میشود و مورد توافق قرار میگیرد. هدف رالز از طراحی پرده جهل، رهایی از زمینه و زمانه است تا حقوقی جهانشمول برای انسان تعیین کند. اما با نقدهایی که اجتماعگرایانی نظیر مایکل سندل، مایکل والرز و السدیر مک اینتایر وارد ساختند، وی مجبور به بازنگری در آراء خود شد. اما این بازنگری به ضرر فلسفه سیاسی تمام شد. سیری را که رالز از نظریه عدالت تا لیبرالیسم سیاسی پیمود، در واقع به زوال دوباره فلسفه سیاسی منجر شد. کسیکه احیاگر فلسفه سیاسی بود زمینه مرگ مجدد آن را نیز فراهم ساخت.
رهایی از قید زمینه و زمانه به هیچ نحو امکان پذیر نیست، مگر با توسل به نظرگاه الهی، امری که لیبرالیسم از پذیرش آن سرباز میزند و لذا تمامی تلاشهایش با شکست مواجه میشود. همه پرسی بیست و نهم نوامبر 2009 سوئیس شکست بزرگی برای فلسفه سیاسی لیبرالیسم بود که پس از دویست سال نظریه پردازی نمیتواند بگوید که آیا اقلیتهای دینی حق دارند برای خود عمارت مذهبی بسازند یا خیر. از آن بدتر نحوه برگزاری همهپرسی است. پوسترهای تبلیغاتی حزب مردم سوئیس (SVP) به خوبی گویای میزان عقلانیت این همهپرسی است. در این پوستر که حتی در برخی شهرهای سوئیس ممنوع نیز شد، زنی با نقاب و حجاب کامل تصویر شده است که در پسزمینه او منارههای مساجد همانند موشک هایی روی پرچم سوئیس قرار گرفتهاند. ترس از گسترش فزاینده اسلام کاملاً در این پوستر مشهود است. دیگر نیازی به تبیین فاصله زیاد این همهپرسی با وضعیت فرضی رالز نیست که در آن افراد میبایست ارزشها و گرایشهای خود را کنار بگذارند و از مذهب و نژاد خود ناٱگاه باشند تا بتوانند به درستی حقوق انسان را تشخیص دهند.
رابرت دال، دموکراسی سوئیسی را دموکراسی رفراندومی نام مینهد. به نظر میرسد که هرچه زمان پیش میرود، دامنه و گستره موضوعاتی که به رفراندوم گذاشته میشود، افزایش مییابد. امری که حاکی از عقبنشینی فلسفه سیاسی لیبرالیسم از دعاوی بسیار بزرگی است که البته هنوز در ایران وفاداران زیادی دارد. روشن است که بررسی مبانی نظری اعلامیه حقوق بشر غربی یا اعلامیه حقوق بشر نیازمند بحث مبسوطی است. اما اگر این نوشته توانسته باشد آن را اندکی از مقام قدسیاش در گفتمان روشنفکری امروز ایران پایین بیاورد، به هدف خود رسیده است.
Sorry. No data so far.