*ازدواج خارج از نوبت!
در فاميل پدري بنده سه پسرعموي بزرگتر از خودم دارم كه هر سه همچنان در سلوك عزبي خويش ثابت قدمند و به معيت پدر به ادامه تحصيل مشغولند! در فاميل مادري هم از ميان 5 پسرخاله و پسردايي كه از بنده بزرگترند تنها دوتا ازدواج كردهاند و 60% آمار همچنان ادله كافي براي تشكيل خانواده نيافتهاند. در خانواده همسر عزيز ما هم وضع به همين منوال است و جواناني در بازه سني 24 تا 30 مصاحبت با همديگر را به مصاحبت با همسر ترجيح ميدهند. ضمن اينكه اخوي گرام هم مصاحبت با پوپر و كانت و نيچه و فرويد را به مصاحبت با هر موجود ديگري ترجيح داده و يحتمل ازدواج را در زمره سنتهاي منحط باقي مانده از دوران پساتوتميسم قلمداد ميكند!
تحقيقات كيفي بنده از نمونه هاي دور و نزديك و البته احتمالاً غيرمعرف از كل جامعه آماري، صرفاً به عنوان يك فرضيه نشان ميدهد كه نسلي از جوانان ما – همانها كه در برهه چند ساله اول انقلاب به دنيا آمده اند و جوانيشان مصادف با دوران پرتنش دوم خرداد بود- اساساً به اين نتيجه نرسيده اند كه بايد ازدواج كنند. جداي از اينكه نخواسته اند يا خواسته اند و نشده يا تبيين علت چنين پديده اي، چنين به نظر ميرسد كه در دوران فعلي حتي «فكر كردن» به مقوله ازدواج براي عده اي «مضحك» و براي عده ي ديگري بسيار «بعيد» مي نمايد.
*ضرورت ازدواج؟
اين روزها گهگاه كه بعضي از دوستان و آشنايان مرا مي بينند ميپرسند كه فلاني آزادي ات كمتر نشده؟ شرايطت سختتر نشده و من هم بدون ترس جواب ميدهم كه بعله شده!، چرا كه اساساً اين سؤال را ناشي از ديدگاهي نادرست به زندگي ميدانم.
پيشفرض يك همچون سؤالي به عقيده بنده اينست كه ما و امثال ما ايدهآلي كاذب از زندگي را بصورت حياتي لاقيد و بيبندوبارانه كه هر ارادهاي الساعه به فعليت درآيد و مجموعه عالم بر وفق مراد ما حركت كنند، تصور ميكنيم و حال آنكه خالق اين دنيا غرض ديگري از خلق آن داشته و فلسفه و محتواي ديگري را در باطن قواعد عالم نهاده است و آن اينست كه «كمال» را به ازاي «بهايي» ميدهند. در ماديترين چارچوب فكري هم لاجرم رياضت و زحمت با ميزان پاداش متناسب است و اين تناقضي است كه تنها با غلت زدن در سرگرميها و ايجاد غفلت اجباري ناشي از موسيقي و سينما و فحشا و تفريح و مصرف افراطي در نظامهاي الحادي حل ميشود. خانواده دستگاه شگفتانگيزي براي رشد و تكامل انساني است و ارزش آن با هيچ سيستم ديگري قابل مقايسه نيست. چه چيزي جز محبت اصيل و ريشهدار مندرج در رابطه زناشويي و خانوادگي ميتواند انسان را از پيله كريه خودمداري و خودگرايي و خودخواهي بيرون بكشد و طعم شيرين خدمت و دلسوزي و ايثار را به نهاد الهي انسان بچشاند؟
*همزماني ازدواج و كنكور، ابلهانه یا هوشمندانه؟!
اگر كسي هستيد كه كسي كاري به شما ندارد و شما هم كاري به كار كسي نداريد، هروقت ازدواج كنيد فرقي نميكند. ايام اول پس از عقد تمركز و فراغت خاصي را ميطلبد كه براي چنين كسي هميشه مهياست. اما اگر مثل بنده بيمايه كسي هستيد كه يا هميشه كرم اين طرف و آنطرف رفتن و سرك كشيدن و شلوغ كردن داريد و يا بواسطه همين جنب و جوش كار دست خودتان دادهايد و هزارويك موضوع و طرح و آدم را به نوعي به خودتان پيوند زدهايد هميشه پيدا كردن يك فرصت كار سختي است و براي من اين فرصت بخوبي به بهانه كنكور مهيا شد! كنكور مثل حائلي است كه ميان تو و اجتماع قرار ميگيرد تا تمركز كافي بر اتفاق بزرگي كه در زندگيات افتاده داشته باشي. از آنجايي كه كنكور نيازي به مفهومي خواندن ندارد و عمده كار تستي و يادگيري سطحي است، ماهيت آن اين اجازه را به شخص ميدهد كه تمركز ذهني و رواني خود را بر روي موضوعي ديگر متوجه كند. كما اينكه من سال گذشته همين خلأ ناشي از عدم تمركز را به وسيله تمركز بر روي ماهيت جامعه شناسي حل كردم و امسال پيش از ازدواج اين تمركز را بر روي ازدواج و معيارها و آينده زناشويي خود قرار دادم كه به لطف الهي نهايتاً منجر به يافتن گزينه مورد نظر و برقراري عقد شد.
*هنر برنامهريزي
سالهاست كه سيستم آموزشي مثل يك «شابلون» روي زندگي ما قرار گرفته و سنگيني حضور آن و تعيين تكليف آن براي قريب به هفتاد-هشتاد درصد اوقات زندگي ما (به طور متوسط براي يك دانشجوي نرمال(!) شريفي) قدرت مديريت و برنامهريزي براي نيازها، فعاليتها، تواناييها، روابط و انتظارات و توقعات بيروني و ترسيم طرحي جامع براي زندگي شخصي با در نظر گرفتن نسبت امور با يكديگر و تشخيص اولويتها را از ما ميگيرد. براي يك دانشجوي كممهارت در برنامهريزي مثل من كه به عنوان مثال به سختي ميتوانست مقوله ورزش را – كه تازه آن هم در ساعات خاص و بصورت آماده و مشخص توسط تربيت بدني دانشگاه ارائه ميشد- با برنامه درسي خودش جمع كند چطور ممكن است كه به يكباره و بعد از فارغ التحصيلي و ازدواج بتواند كل زمان خالي خود و همسرش را در راستاي برآورده شدن همه نيازها (مثلاً نيازهاي معنوي، سلامتي و بهداشتي، مالي، تفريحي، معرفتي، ارتباطي و…) و توقعات (مثلاً توقعات گوناگون متقابل زناشويي، توقعات خويشاوندي زن و مرد كه خود مقوله گستردهاي است، توقعات دوستان و توقعات كاري و شغلي و تعهدات انقلابي و…) آن هم در جهتي رو به رشد مديريت كند؟ اين امر مهم نياز به تمرين دارد و حمايت كامل خانوادههاي طرفين را در مقاطع ابتدايي زندگي احتياج دارد. البته اين موضوع به اين معنا نيست كه به اين بهانه بايد ازدواج را به تأخير انداخت چرا كه به عقيده من هرچند حداقلي از عرضه و توانايي در اين امر لازم است اما تحقق كامل آن جز در صحنه عملي زندگي مشترك ممكن نيست و خود يكي از مهمترين عرصههاي تكامل و رشد شخصيت است.
*سن ازدواج دختران و 2 سبك ازدواج موجود
به عقيده من در ميان دانشجويان پسري كه از نظر اجتماعي (اعتقادي و سبك زندگي) نزديك به ما هستند دو سبك ازدواج قابل تشخيص است. عدهاي بيشتر دختران دانشجوي نزديك به پايان تحصيل كارشناسي را كه طبيعتاً اختلاف سني كمتري با ايشان دارند برميگزينند و عدهاي دوم بيشتر سراغ دختراني در اوايل تحصيل دانشگاهي و با اختلاف سني بيشتر ميروند.
در اين تفكيك دو نقطه تمايز اساسي وجود دارد كه اثر جدي بر سبك رابطه زناشويي شكل گرفته خواهد گذاشت. تمايز اول مربوط به ويژگيهاي سن دختران است. ميان دختران دبيرستاني و ورودي جديد از نظر فكري و رواني فرق بسياري وجود دارد با دختراني كه 4 يا 5 سال از دوره بلوغ فكري و رواني خود را در محيط دانشگاه گذراندهاند. تمايز دوم مربوط به تفاوت سن زن و شوهر است كه خود پارامتر تأيين كننده اي در نوع ارتباط است.
به عقيده من به چند دليل مشخص سبك اول ازدواج، بيشتر به رابطهاي پاياپاي و شبه دوستانه و شبه همكارانه و به نوعي همزيستي خانوادگي ميانجامد و نه يك نوع رابطه تام و تمام زن و شوهري. دليل اولم اين است كه مرد و زن در اين حالت هردو كاملاً شكل گرفته، با نظام شخصيتي مشخص و چارچوبها و معيارهاي رفتاري و عملكردي صلبيت يافته هستند كه باعث ميشود بيشتر به خط كشي و ترسيم قواعد ارتباط با همديگر بپردازند تا تفاهم و همدلي و حركت به سوي سازگاري حداكثري، اما در مقابل در نوع دوم بخاطر عدم شكل يافتگي شخصيتي و اجتماعي و رفتاري و فكري دختر توافق و همگرايي و روابط عميق متقابل محقق ميشود.
شايد در همين نقطه انتقادي شود كه چرا تنها دختران و زنان به عنوان طرف متغير معرفي شدهاند.؟ پاسخ اين است كه در يك رابطه زناشويي اين مردان هستند كه بايد نقطه اتكا و محور ثبات خانواده باشند و تغيير عمده در منش و معيارها نه تنها نقطه مثبتي به شمار نميرود بلكه ضعفي جدي خواهد بود كه هم زن و هم مرد را بصورت آشكار يا پنهان زجر خواهد داد. با اينحال اصلاحات غيراصولي در رفتار مرد از امتيازات اوست هرچند با عبور از سالهاي ابتدايي جواني اينگونه تغييرات جزئي هم به مرور كمرنگتر خواهند شد.
دليل دوم اختلاف سن است كه خواه ناخواه رابطه را متأثر ميكند. در يك رابطه تام زناشوي مرد بايد احساس كند كه همسرش او را به عنوان نقطه اتكا پذيرفته و كاملاً به او اعتماد دارد و زن هم متقابلاً نياز دارد كه حس كند كه كسي هست تا به او تكيه كند و از بابت اقتدار و قطعيت و توانايي او خيالش جمع باشد. اختلاف سني كمتر خواه ناخواه اين موضوع را كمرنگتر ميكند.
دليل سوم سنين شكوفايي عاطفي دختران است. بنا به تعبير امام صادق(ع) دختر بالغ چون ميوه رسيدهاي بر سر درخت است كه گزند باد و باران آنرا فاسد خواهد كرد. اوج شكوفايي عاطفي دختران در سنين پايينتر است و اين چشمه زلال لازم است كه به پاي نهال نوپاي زناشويي ريخته شود. علاوه بر اين فضاي دانشگاه مستعد انواع و اقسام انحرافات است و همه ميدانيم كه چگونه از صافي و شفافيت و خلوص عاطفي و حياي ظاهري و باطني دختران ميكاهد مگر آنانكه خود را بخوبي حفظ كردهاند.
دليل چهارم فضاي فرهنگي دانشگاههاست. دانشگاههاي ما اعم از انساني و فني نه تنها زنان ما را در جهت كمال حقيقي آنها كه همانا مادري و تربيت نسل آينده است، هدايت نميكند بلكه آنها را در مسيرهاي غلط و با ذهنياتي غلط به سمت رفتارهاي مردانه و خروج از ماهيت زنانگي سوق ميدهد. چنين جو فرهنگي غالب در محيط دانشگاهي كه در كنار جريانات منحرف فكري نظير فمينيسم قرار ميگيرد اذهان دختران نسل ما را هدف گرفته و حتي در تسخير ذهن زنان و دختران متدين و مذهبي هم موفق نشان داده است. پديدهاي اشتباه كه متأسفانه از روي غفلت توسط كساني مثل احمدينژاد و در انتخاب وزير زن تشديد ميشود و موجبات بوجود آمدن جرياني انحرافي را پديد ميآورند كه من ترجيح ميدهم از آن با نام «جريان التقاطي فمينيستهاي مسلمان» ياد كنم.
*دعا!
ما براي مجردها دعا ميكنيم كه هرچه زودتر حداقل 50درصد دينشان را كامل كنند. شما هم براي تازه متأهلها دعا كنيد، نه براي حفظ همان پنجاه درصد حداقلي(!) بلكه براي پنجاه درصد دوم!
به طرز تفکرات نویسنده این متن جناب آقای بادامچی انتقاداتی مطرح است که این انتقادات به ایشان هم تذکر داده شد اما از آن جایی که سایت تریبون نیز این مطلب را بدون تصحیح در سایت قرار داد باید این انتقادات اینجا هم مطرح شود تا شما مسئولین گرامی این سایت در انتخاب متون دقت بیشتری بفرمایید و صرف قرار دادن مطلب روی سایت را هدف قرار ندهید.
اگر کنکاشی پیرامون زن و وظیفه آن در جامعه اسلامی داشته باشین شاید بتوانید نگاه دقیق تری به این موضوع (دلیل سوم و چهارم) داشته باشین..
همواره در طول تاریخ شیفتگان مال و جاه برای تحریف حقایق تلاش های گسترده ای کرده اندو یکی از نمونه های این تلاش ها ممانعت از رشد و تعالی زنان و یا منزوی ساختن زنان از صحنه ی جامعه ی اسلامی بوده است و تنها در هر برهه ای از زمان که امت تابع راهنمایان حقیقی خود می شدند زنان جایگاه حقیقی خویش را می یافتنداز نمونه های بارز آن انقلاب اسلامی بود.که رهبر این نهضت پیرامون این تحجر فکری فریاد بر می آورد:
مبادا یک وقت اسلام بیاید در خانه را روی زن ها ببندد و آن را قفل کند که دیگر بیرون نیایند، زنها در صدر اسلام توی میدانها می رفتند…..زنها در محفظه بمانند؟چه کسی چنین چیزی به شما گفته که باید چنین چیزی باشد؟
با توجه به مطالب بیان شده در بالا به وضوح روشن است که تفکر نویسنده در بخش ششم از نوشته حاکی از ذهنی است که رشد و تعالی زن را محدود میکند.در صورتیکه ما در اسلام برعکس این را دیده ایم یعنی مورد زیادی از تحسین توسط پیامبر و ائمه را شاهدیم که زنانی که در صحنه ی (حتی) سیاست حاضرند را به شدت تحسین می کنند (مثل تمجید امام رضا از سعیده که نسبت به امور سیاسی حساس بود که ان حضرت فرمودند:بدرستی که سعیده در مذهب قوی بوده و در دقت نظر خطا نمیرود)و اینکه نویسنده ترجیح می دهید با ذهن نپخته ای روبه رو شوید حاکی از نپذیرفتن رشد و تعالی زن در همه ی عرصه ها حتی سیاست است.
نظراتی مثل نظر آقای بادامچی که فقط احادیث و صحبتهایی از زن را جمع میکنند و دوست دارند مطالعه و گسترش بدهند که فقط به یک بعد از وجود زن پرداخته (که البته اهمیت آن بر کسی پوشیده نیست ) کاملا دیدی یک جانبه و اشتباه است. بحث من نداشتن دید از بالا در این مقوله است.چون رفتار پیامبر و حضور زنان به خوبی نشان میدهد که این برداشت نویسنده از احادیث غیرمنصفانه و یک طرفه است در تاریخ حضور زنان را میتوان در همه ی عرصه ها فراتر ازجایگاهی که شما برایش قائلین دید مثلا:
1-حضور زنان در بیعت
2-حضور زنان درهجرت:زنان مهاجر به مدینه—به حبشه—بعد از پیامبر)
3-حضور زنان در جهاد و…..
که به تفصیل میتوان اینها را بازکرد وجایگاه زن را در هرکدام دید و این گونه است که می توان واقعا به الگویی برای زندگی زن رسید(.از آنجا که این اعمال در زمان حضور امام هم اتفاق افتاده اند راحتتر قابل الگوگیری هستند تا ساخته های ذهنی ما)
بحث اینجاست که در تفکر اسلامی لازمه ی ایمان،مشارکت فعال اجتماعی است و این دین انزوای (حتی سیاسی)زن یا مرد را نمی پذیرد لذا بر زن مسلمان شایسته نیست که به دور از فضای واقعی جامعه به خلوت خویش بپردازد که نتیجه ی چنین عملی انحطاط معنوی و انسانی او خواهد بود.
البته قرآن هم صراحتا همین رو بیان می دارد که زنان مسلمان در تعارض میل و یا صلاحدید خود با دستورات الهی و قوانین حاکمیت اسلامی نباید مصلحت اندیشی فردی را بر آن قوانین ترجیح دهد:
و ما کان لمومن و لا مومنه اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم
مومن و مومنه هر دو آمده اند!یعنی حتی در بحثی مثل تشکیل حکومت زنان به هما ن اندازه وظیفه دارند که مردان دارند!!!
حال واقعا انظار می رود از شما که در گذاشتن مطالب در روی تریبون دقت بیشتری کنید و مطالب و متونی که انطباق بیشتری با نظریه اسلام دارد از این تریبون حمایت از ارای مستضعفین گسترش دهید نه دیدهای زاویه دار با اسلام را….
ازدواج باعث تکامل افراد میشود و اگر زن و مرد هر کدام طبق اصول درستی که عقلشان تایید میکند در زندگی پیش رفته باشند و با همین منوال در دوران مجردی زندگی کرده باشند حتی اگر سنشان بالاتر رفته باشد وقتی که با هم ازدواج میکنند این عقلها همدیگر را تکمیل میکنند نه اینکه در تضاد هم باشند و این باعث تکاملشان میشوند ولی اگر مردها با اختلاف سنی زیاد با دختران کوچکتر و جوانتر ازدواج کنند فقط این زن است که تغییر میکند و مطابق خواسته مرد میشود و برای مرد به آن اندازه فکر میکنم تکاملی وجود ندارد.
فقط زن و مرد هردو باید این را در نظر بگیرند که روی رفتارهایشان در صورتی که فهمیدند اشتباه است پافشاری نکنند و سعی داشته باشند همیشه خود را اصلاح کنندتا رشد داشته باشند.