تریبون مستضعفین- «تا میشنوند علوم اجتماعی خواندهایم طرح نمیدهند، میگویند شما مخالف اسلامید!» این اولین باری نبود که این جمله را میشنیدم و این تنها رشتهای نبود که در موردش اینطور قضاوتهای صحیح یا غلط با پیشداوری یا تجربهی شفاهی صورت میگرفت.
رشتهای که در خود دانشگاههای ما تدریس میشود اما مورد پذیرش نیست. به کرات دیده بودم و مشهور است که دو رشته در دانشگاه را باید مواظب بود که راه را به چاه تبدیل نکند، رشته علوم اجتماعی و رشته فلسفه! و به نظر میرسد ایندو یعنی عموم رشتههای علوم انسانی و هنوز هم همینطورم که بعد از شنیدن جملاتی از این دست یاد فرمایش رهبر کبیر انقلاب اسلامی میافتم که بر روی دیوار یکی از دانشکدههای دانشگاه تهران نصب العین است: «دانشگاه مرکز همه چیز است، اگر مملکتی درست شود از دانشگاه درست میشود، اگر خراب شود، مملکت خراب میشود.» و به این میاندیشم که یکی از اهداف انقلاب اسلامی در ایران اسلامی کردن دانشگاهها بود که سالهای سال است در دستور کار قرار دارد و با تکیه به همان گفتهها از منابع موثق، در این حرکت و ادای رسالت عظیم تنها یک حوزهی علمیه به صورت جدی کار میکند.
متاسفانه بعد از این همه سال، همچنان این دانشگاهی که باید اسلامی باشد، اسلامی نیست. تعداد قابل توجهی از نیروهای جوان و متعهد که دانش آموختهی دانشگاهها و مخصوصا رشتههای علوم انسانی هستند، بعد از فراغت از تحصیل بر اساس دغدغهای که دارند وارد حوزههای علمیه میشوند، اما آیا این امکان برای تمام دانشجویان دغدغه مند فراهم است؟ یا صرف چهارسال برای دریافت این نکته که متاسفانه دانشگاه اسلامی نیست، حد منطقی ای است؟
استاد عزیزی نصیحت میکردند:«شما که متوجه درد شدید، اما الان هنوز باید درس دانشگاه بخوانید بعد از اتمام دوره کارشناسی ارشد وقتی در سراشیبی کار قرار گرفتید، آن زمان به سمت کسب معارف اسلامی بروید.»
ولی چه بسیاری که به این خیال، وارد مقاطع بالاتر شدند و یا بازار کار جذبشان کرد و یا محیط زندگی طور دیگری سرنوشتشان را رقم زد.
راهکار جالب نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در این رابطه، ایجاد حوزه دانشجویی شهید بهشتی است که بعد از گذشت چند سال از نظر کمی و کیفی رشد قابل توجهی کرده است، هدف اصلی و ابتدایی این حوزه طبق گفتههای اولین دانشجویان طلبه این بود که تلفیقی از حوزه و دانشگاه شکل بگیرد و مفاهیمی که خلا آن در دانشگاه احساس میشود در این قالب آموزشی به دانشجویان داده شود، اما در سالهای اخیر به نظر میرسد این اهداف دستخوش تغییرات شده و بیشتر هدف آشنایی دانشجویان با حوزه علمیه است ! با بعد از فراغت از تحصیل اگر تمایل داشتند به سمت حوزه حرکت کنند.
و در اینجا واقعا جای پاسخ به این سوال خالی است که تکلیف دانشجوی سال اولی که در اولین ترم تحصیلیاش استاد بدون هیچ مقدمهای، خدا را انکار میکند و خلقت انسان را به رشد تک یاختهها نسبت میدهد و کمی بعدتر اسلام میشود دین اخلاق که تنها برای اخلاق ما کافی است نه بیشتر! و یا استادی که به طور بسیار ناخودآگاه مفاهیمی را تاکید میکند که تا دانشجو به کنه آنها پی نبرد مقابله نمیتواند بکند، چیست؟
آیا دانشگاه محل مبارزه و اعتراض و احیاء آموزههای اسلامی توسط دانشجویانی است که درد دین دارند اما سواد به حد کافی ندارند؟ که در نهایت یا سرخورده میشوند و یا به سمت نظرات استاد گرایش مییابند و یا اینکه دانشگاه با منابع و کتب اسلامی که اصلاح جامعه از آن آغاز میشود؟
حوزه دانشجویی شاید تنها پادزهری باشد برای برخی از دانشجویانی که درد دین دارند، نه راه برون رفت از این معضلات!
Sorry. No data so far.