سه‌شنبه 06 آوریل 10 | 10:40

آقای امیرخانی! از فرزندان خمینی چه خبر؟

راستی از امیدی که گفتید (در داستان سیستان) هنوز چیزی مانده است؟! ببخشید یادمان رفته بود که در متن اخیرتان اذعان کرده‌اید که مدت‌هاست ناامیدید! ما بین دلیل آن امید و دلیل این ناامیدی ارتباط منطقی نمی‌یابیم؛ که این دو با هم جمع نمی‌شوند مگر به حکم تغییر صورت مسئله؛ و این یعنی اوضاع چنین تغییر کرده که امیدِ شما…


رضا امیرخانی

تریبون مستضعفین- متنی که در ادامه می‌آید، نوشته‌ای است از سوی برخی از اعضای سمپاد، خطاب به رضا امیرخانی نویسنده؛ که به شرایط کنونی کشور اشاره دارد. به دلیل آن‌که متنِ کامل این نوشته، به موضوع سمپاد اشارات زیادی داشت و اندکی مسئله را اختصاصی می‌کرد، ناچار بخشی از آن را که بیش‌تر به کار مخاطب عام می‌آید انتشار می‌دهیم:

‌‌‌

یک ماه و نیم سکوت کردیم چون ضرورت گفتن از این زخم کهنه را حس نکرده بودیم. ولی امروز که می‌بینیم این درد غریب بود و با نگفتن ما غریبانه خواهد ماند چند خطی می‌نویسیم به حکم انجام وظیفه با دلی پرخون و چشمی پر امید…

یا دلیل المتحیرین

نوشته بودید:
این پاره‌خط را نه به جهتِ جوشِ مسوولان می‌‌نویسم -‌که خدا نیاورد شیرشان خشک شود و نه به نیتِ خروشِ مردمان -‌که خدا نکند حنجره‌شان خش بردارد- که مدت‌هاست ناامیدم… این نوشته را می‌‌نویسم در این روزگارِ وانفسا فقط به یک هدف؛ یک هدفِ ملی…

این بار ما می‌نویسیم:
بسم رب الحسین (ع)؛ و می‌خوانیم با صدای بلند نه ادامهٔ آن پاراگراف اول؛ که صفحات آخر داستان سیستانتان را که رگ ولایت عدهٔ زیادی را جنباند، روحشان را همسفر آقا و زیر سایهٔ آن عبا بست نشین کرد:

در سایهٔ عبایش پنهان شده‌ام و در آغوشش گرفته‌ام. خدای من وه که چقدر ره­بر نحیف است… و اجسادهم نحیفه و حاجاتهم خفیفه و انفسهم عفیفه ( خطبه‌ی همام) و در این حال به فکر نوشته‌ام هستم و صنعت رد المطالع. آقا! به خلاف آن جلسه‌ای که با دوستان اهل قلم خدمت رسیدیم، ما، فرزندان خمینی، بسیار به آینده امیدورایم، بسیار امیدوار…

فرزندان خمینی…! راستی از فرزندان خمینی چه خبر، آقای امیرخانی؟! به لیست دراز و چاق و ریشو بعد از این همه سال نوه نتیجه‌ای اضافه نشده است؟! از چندین و چند هزار سمپادی چند صدتا مانده تا به میلیون برسند؟! و راستی از رشد تصاعدی جمعیت که بگذریم از همان تعداد اولیه تا به امروز چند تا مثل چاق هنوز هم از انقلاب اسلامی دفاع می‌کنند؟! و کی قرار است این میلیون کسری از جمعیت هفتاد میلیونی باشند؟! و هویت خود را در این هفتاد میلیون بیابند؟!
راستی از امیدی که گفتید (در داستان سیستان) هنوز چیزی مانده است؟! ببخشید یادمان رفته بود که در متن اخیرتان اذعان کرده‌اید که مدت‌هاست ناامیدید! ما بین دلیل آن امید و دلیل این ناامیدی ارتباط منطقی نمی‌یابیم؛ که این دو با هم جمع نمی‌شوند مگر به حکم تغییر صورت مسئله؛ و این یعنی اوضاع چنین تغییر کرده که امیدِ شما… نه ما نمی‌توانیم قبول کنیم؛ چرا که به گفتهٔ رهبرمان:

اساس، اساس الهى است. البته نقصهائى وجود دارد، ضعفهائى وجود دارد؛ باید این ضعف‌ها را جبران کرد و درست کرد و در صدد اصلاح برآمد. مثل این است که فرض بفرمائید یک قطارى بر روى یک ریلى قرار دارد و به سمت یک هدفى دارد حرکت می‌کند. در داخل این قطار، البته مسلّم است کسانى به وظائفشان عمل می‌کنند، کسانى عمل نمیکنند، کسانى زمین را کثیف می‌کنند، آشغال جمع می‌کنند، کسانى مراقب وظائفشان هستند، کسانى نیستند؛ لیکن این قطار به سمت هدف دارد حرکت می‌کند و بلاشک به هدف خواهد رسید. امروز خوشبختانه وضع کلى نظام از گذشته‌ى ما به هیچ وجه عقب‌‌تر نیست و در موارد زیادى بمراتب به‌تر است؛ این را باید توجه کرد. این خیالپردازى نیست، بیان
آرزو‌ها نیست؛ بلکه با نگاه به واقعیتهاست.
( بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى‌ – ۸۸/۱۲/۶)

مگر این‌که ناامیدی شما از اوضاع درون سازمانی باشد که البته وضع ِ نامطلوب کنونی سمپاد آن‌قدر که به خاطر ِ مشکلات درونی است، ربطی به سو مدیریت‌ها ندارد، هیچ‌کسی حامی سوءمدیریت نیست و این اتفاقات را تایید نمی‌کند، اما ما و شما که از حال ِ درونی مدرسه‌ها خبر داریم اگر فقط منصف باشیم می‌توانیم شهادت بدهیم به کم کاری مراکز، به بی‌برنامگی مراکز، به غفلت و تغافلِ مسئولان مدارس، که فراموش کردند امامی آمده که به ما جایی را نشان داده به عنوان مطلوب و ما باید حرکت کنیم به آن سمت، کجا به ما و شما این حرف‌ها را زدند؟ کی و کجا با ما گفتند که مسئولیم و موظف به حرکت در جهتی که برایمان تعیین شده؟! اگر امروز شما به دنبال ردیف و قطعهٔ سمپادید خوب است حواستان باشد که سمپاد را نکشتند، سمپاد خودکشی کرد؛ سمپاد به تدریج با همهٔ بی‌تدبیری‌‌ها و بی‌هدفی‌‌ها خودکشی کرد! سمپاد وقتی به بچه‌هایش سلاح قدرتمندی مثل علم را داد ولی جهت و هدف برای شلیک با این سلاح را به آن‌ها نشان نداد، وقتی افسرانی تربیت کرد که فقط متخصص بودند و نه متعهد، باید این دورنما را می‌دید، باید سال‌های اولیهٔ دههٔ هشتاد را می‌دید و نفس‌‌های بی رمق سمپاد را. احتمالاً باید بدانید سمپاد مدت هاست که به تعالی فکر نمی‌کند، مدتهاست که در حال تلاش و تکاپو برای نفس کشیدن است؛ امروز هدف سمپاد نه تنها هدف دیروزش و آن هدف متعالی نیست بلکه نگاهش نیز کیلومترها از آن مسیر فاصله گرفته است.
شاید که وضع سوء مدیریت‌ها هم فرقی نکرده باشد … از صدا و سیما و وزارت خانه تا همین سازمان! اما کمی که بخواهید طبقه بندی کنیم سازمان را می‌توانیم در صدر گروهی جای دهیم که علاوه بر سوء مدیریت‌هایی که متوجه‌اش است سوء نیت‌ها را نیز با خود همراه کرده است.

امام مثل بقیه نبود. با همه فرق می‌‌کرد. امام مثل هوا بود. همه آن ‌را تجربه می‌‌کردند. به نحو مطبوعی، عمیقاً آن ‌را در ریه‌‌‌ها فرو می‌‌بردند… هوا ماندنی است. امام دریا بود. ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد، درکی از خارج آب
ندارد. امام مثل آب بود. ماهی‌‌‌ها به‌‌‌جز آب چه می‌‌دانند؟ تمام زندگیشان آب است…

ما ارمیای شما را با یاد خمینی بار‌ها می‌خوانیم و به عشقش پرواز می‌کنیم، و اشک می‌ریزیم؛ اشکی که همیشه مهمان این کتاب است… آقای امیرخانی! از فرزندان خمینی چه خبر؟ امام به ما که همیشه آرزویِ فرزند راستین خمینی بودن داریم یاد داده و به حق یاد داده که برای زندگی باید فلسفه‌ای داشت؛ فلسفه‌ای که جهت بدهد به روز‌ها و
کار‌ها و مفهوم بدهد به رفتار و گفتارمان؛ امام آمد تا به پدران و مادران ما نشان دهد که دین، به‌ترین شیوه است و سریع‌ترین روش؛ امام آمده بود تا به ما نگاه درست به دین را یاد بدهد، به ما یاد بدهد برای زندگی باید فلسفهٔ دینی
داشت و این فلسفه به‌ اندازه‌ای جامع است که در مورد همهٔ زندگی ِ انسان نظر می‌دهد، از کوچک‌ترین و ظریف‌ترین مناسبت‌‌های شخصی تا امری به اهمیت و بزرگی رهبری جوامع؛ امام آمد تا به همهٔ قشر‌های جامعه وظایف دینی‌شان را گوشزد کند و این‌گونه بود که پیوستن انقلاب ِ ما به انقلاب مهدی (عج) تبدیل شد به هدفِ حتی کوچک‌‌ترین عضو جامعه، جامعه‌ای که خود را فرزندان خمینی می‌دانستند…

جمعی از فارغ التحصیلان سمپاد
اسفند ۸۸

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.