- فرشاد مهدی پور
نوشتن برخی حرفها در این روزها، بدون تشهد گفتن و از فتنهگران برائت جستن و… کار عاقلانهای نیست، به تیغههای قیچیای میماند که به دمی و کمتر از دمی، نفس آدمی را میبرد؛ پس این مقدمه لازم است برای آنانی که خرده خواهند گرفت و بیبصیرتمان خواهند خواند!
آنچه امروز در جغرافیای سیاسی ایران میگذرد و تحلیلهایی که گرداگرد نقش رییس متنفذ مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام طرح میشود، بیش از آنکه ریشه در مناظره تاریخی شامگاه 13 خرداد 88 داشته باشد، به آن نامه مشهور 19 خرداد باز میگردد؛ روزی که او، خودخواسته دو قطبی تصویر شده از سوی نفر پیروز انتخابات دهم را تکمیل کرد و پا در بازی گذاشت (انتخاباتی که میخواست به هر طریقی شده در آن پیروز باشد و بار دیگر به صحنه قدرت بازگردد). احتمال اینکه این حرکت ناپخته سیاسی از روی عدم درک درست شرایط، بیاطلاعی از سمتوسوي آراي عمومي و غل و غش برخی اطرافیان شناخته شده باشد، حتما فرض محتملی است و به هر روی، در مورد وی شد آنچه که نباید… صاحب تئوری «سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل»، خبر از وقوع آتشفشان داد و چنین هم شد.
سیر قصه، پس از آنکه نامزد اصلی شکستخورده از قول رییس مجلس خبرگان نقل کرد که انتخابات باید باطل شود (شنبه 23 خرداد)، رییس مجمع تشخیص مصلحت در جلسه این مجمع، به نقل از برخی اعضا، بر احتمال وقوع تقلب تأکید کرد و این مسأله در همانجا از سوی همان شاهدان رد شد (شنبه 30 خرداد)، وی بدون اشاره به تلاشهای براندازانه و ادعای تقلب، به حمایت یکجانبه از معترضان و متعرضان پرداخت (جمعه 26 تیر)، در جمع دانشجویان مشهدی از رای اکثریت و عدم مقبولیت و مشروعیت حکومت سخن گفت (شنبه 14 آذر) و… خیلی زود به آخر داستان نزدیک میشد، اما چنین نشد. درست بهمانند همان روزهایی که رییس فعلی مجلس خبرگان، نتوانست در انتخابات مجلس ششم، بهدلیل حجم بالای تخریب دومخردادیها (متشکل از مجاهدین انقلاب، مشارکت، مجمع روحانیون و…) حتی نفر سیام تهران باشد و از انتخابات کنار کشید، اما بازهم در صحنه ماند و کارآمدیاش را برای نظام به نمایش گذارد… و طنز روزگار اینجاست که همان آقایان 5 – 6 سال بعد در مرحله دوم انتخابات ریاستجمهوری 1384، سینه چاک رأی آوردن او بودند تا تحجر به کشور بازنگردد!
نام رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در دو رویداد مهم دیگر این یک سال و اندی نیز به میان آمده است: اول اصلاح اساسنامه دانشگاه آزاد اسلامی و مقاومت مسمتر وی درباره اجرانشدن تغییراتی موافق رأی و نظر دولت و طرح مسأله وقف دانشگاه آزاد، دوم حرکتهای سیاسی ـ امنیتی مهدی هاشمی، دومین فرزند پسرش که حالا ماههاست در اروپاست و هر از گاهی سری به برخی کشورهای نزدیک ایران میزند، چهرهای که متهم است در طراحی بسیاری از بحرانهای اخیر، نقشی محوری و کلیدی داشته و بازگشتن یا بازنگشتناش به کشور در هالهای از شرطگذاری و اما و اگر قرار دارد. در واقع حرفهای سیاسی و کلانتر مطرح شده از سوی رییس مجلس خبرگان رهبری را باید در چنین بستر متلاطم و پرمناقشهای تحلیل کرد و دانست که چه چیزی روبناست و چه زیربنا.
از فردای 25 بهمن، از صبح زود، برخی صحنهگردان شعارهایی علیه رییس مجمع تشخیص مصلحت شدند، آن هم در شرایطی که ممکن بود بهشکلی طبیعی جابهجایی ریاست مجلس خبرگان رهبری رقم بخورد (امری که بازخورد واقعی عملکرد پرابهام و انتقادبرانگیز وی در طول یک سال گذشته بوده است) و این فضاسازی تند، موجب مظلومنمایی بیشتر (از سوی رسانههای حامی او) و کاهش میزان این احتمال شد. ضمن آنکه طراحان این تئوری، فراموش کرده بودند که در یک اظهارنظر مهم در سال گذشته تأکید شده بود: « صريحا و علنا به مسئولين كشور – كسانى كه بارهاى كشور را بر دوش دارند – تهمت ميزنند، نسبت به اينها شايعهسازى ميكنند؛ فرق هم نميكند، چه ریيسجمهوری باشد، چه ریيس مجلس باشد، چه ریيس مجمع تشخيص مصلحت باشد، چه ریيس قوهى قضائيه باشد؛ اينها مسئولين كشورند. مسئولين كشور كسانى هستند كه زمام يك كارى به اينها سپرده است؛ مردم بايد به اينها اعتماد داشته باشند، حسن ظن داشته باشند.
نبايد شايعهپراكنى كرد؛ دشمن اين را ميخواهد. دشمن ميخواهد شايعهپراكنى كند؛ ميخواهد دلها را نسبت به يكديگر، نسبت به مسئولين بدبين كند…» (هر چند به این سخن از سوی نفر ماقبل آخر، در مشهد، بیاعتنایی شد). برخی (و نه همه) شعارهای سر داده شده در دو هفته گذشته، محصول رفتارها، گفتارها و کنش های نادرست رییس مجمع تشخیص و بعضی از اطرافیان وی بوده و هست، اما باید بهخاطر داشت که در این میان نباید به کسی ظلمی کرد و او را به ناروا، متصف به صفتی کرد که مستحق آن نیست.
مرز جاری در فضای سیاسی کشور، انقلابیگری و ضدانقلابی بودن است؛ هیچ عقل سلیمی توصیه نمیکند که در گرماگرم چنین نبرد بزرگی (که آرایش نیروهای سیاسی ایران را از اساس دگرگون ساخته) ما از جبهه انقلاب بکاهیم و بر عده ضدانقلاب بیفزاییم. این اصل بدیهی، بسیار فراتر از جایگاه و سابقه رییس مجلس خبرگان است، چه اینکه بهدرستی ایشان متفاوت از دو چهره اصلی اغتشاش گر عمل کرده و با آن سومی نیز متفاوت است. تفکیک میان این نام ها و یک دست ندانستن آن، مقدمهای ضروری برای تقویت جبهه خودی است. تلاش برای خارج کردن رییس مجمع از دایره نظام (خوابی که انشاءالله به توفیق حضرت حق محقق نخواهد شد)، حتما دشمنان را شاد خواهد کرد و ترفندی است از سوی یک جریان منحرف سیاسی، برای رسیدن به مطامعی خاص و ناخالص؛ جریانی که میخواهد با ایجاد دورهای تسلسلگونه متعدد، نوک پیکان انتقادها را در نهایت به جایی هدایت کند که نباید.
موضع رییس مجلس خبرگان، مسأله اصلی کشور نیست و اگر راهبرد اصلی-فرعی کردن موضوعات مطرح است، تنها نباید آن را به سود یک فرد یا جریان تفسیر کرد؛ جریانی که احتمالا بود خود را در نبود دیگران میبیند. ضمن آن که سکوت رییس مجمع، سخنان کماثر و کمرمق گفتن در مقابل آشوبگران، فعال ماندن برخی اطرافیان مسأله دار و… نیز نمیتواند تا ابد ادامه داشته باشد و این انتظار باقی بماند که همگان سکوت کنند و حرفی نزنند.
انتظار اعلامموضع شفاف درباره رفتارهای غیرقانونی جریان ضد انقلاب و عدم اصرار بر حمایت از رفتارهای نابخردانه برخی فرزندان (که اتهاماتی امنیتی – اقتصادی نیز درباره آنان مطرح شده) یک حداقل اندک برای بازگشت به شرایطی باثبات است که میتواند از نقدها کاسته، همراهی ایشان با اکثریت ملت را تثبیت کرده و عملکرد پرسئوال گذشته را جبران کند.
سلام
آقاي مهدي پور واقعا ممنون