امیرحسین ترکشدوز – امروزه، در میهن ما، این معنا که باید خود را «به هنگام» کنیم و قالبها و نشانههای «جوانپسند» را برای القای پیام خود اختیار کنیم، ظاهرا محل اتفاق غالب جریانها و گروههای سیاسی است. صد البته که اختیار نمودن شیوههای جدید و زبانی نو برای انتقال پیامهای دینی و آرمانهای انقلاب، فی حد ذاته نه مذموم است و نه ممدوح! استفاده از شیوههای بدیع و زبانی نو در ترویج وتبلیغ دین و انقلاب،گاه، نه یک «امکان» که حتی در شرایطی خاص چونان ضرورتی چشم ناپوشیدنی، جلوه میکند.
اماگاه هم هست که به بهانه تبلیغ و ترویج دین وانقلاب (یا در پیش گرفتن سیاست جذب) آنچه عملا «شاهد هستیم، همراهی با (یا دست کم بیاهمیت شمردن) بیگانگی گروه هائی از جوانان با باورها و احکام دینی است. آشنایان با تاریخ معاصر میهنمان، احتمالا تصدیق خواهند کرد که این چنین وضعیتی کاملا متفاوت از مواجههای است که در دهههای اخیر غالب مصلحان مسلمان با جوانان صورت دادهاند. (حتی برخی از شخصیتهای مزبور که اندیشه و عمل ایشان را به حق مخدوش میانگاریم عمیقا با زندگی دینی مخاطبان جوان خود در گیر بودهاند.)
در این مجال (و فقط در این مجال) سه گروه، اساساَ از حیطه مخاطبان ما خارجاند. نخست، جماعاتی که یا اساسا به دین معتقد نیستند و یا اگر هم متدینند به اسلام به منزله دین، اعتقادی ندارند.
دوم آنان که با دغدغههای حکومتی صرف، برقراری ارتباط با اقشاری از جامعه و گسترانیدن پایگاه مشروعیتی نظام در میان ایشان (و لذا صرف ثبات را) هدف قرار داده واز مشروعیت نیز، ولو ناخودآگاه، انگارهای عرفی در ذهن دارند. گروه آخر نیز آنهایند که «سودای قدرت»، و «تمنای سروری سیاسی» آنچنان بر دغدغههای دینی ایشان سایه افکنده، که در این مسیر، تمسک به هر وسیلهای را برای نیل به مقصود موجه میدانند.
صرف نظر از این سه گروه، دیگر جریانهای سیاسی که دغدغههای مصلحانه دینی در سر دارند نسبت به بیگانگی برخی جوانان با هر سه رکن دین ما یعنی عقاید، اخلاق و احکام، نمیتوانند بیاعتنا و یا حتی کم توجه باشند.
به نظر میرسد که این گروه برای سامان بخشیدن به دیدگاه خود نیازمند توجه به ملاحظاتی از این قبیل اند:
۱- اجتناب از مقهور شدن:
متاسفانه برخوردی که تاکنون از سوی برخی، در ارتباط با جوانان، پیگیری شده و متاسفانه دامنه آن تمامی جریانهای سیاسی را (هر یک در مرتبهای) در بر گرفته است نه تنها نشان از دغدغههای مصلحانه دینی ندارد بلکه برخی شروط اولیه مواجهای علمی و ضابطهمند با یک پدیده را هم فاقد است. تو گوئی این سنخ مواجهه، بیشتر از سر دستپاچگی و انفعال نسبت به پدیدهای اجتماعی و فرهنگی صورت میبندد تا کوشش برای تحصیل فهمی حتی المقدور واقع نما و همه جانبه!
دانشهای تجربی بر خلاف تصور برخی، از این ظرفیت برخوردارند که ولو فی الجمله، «واقع نما» باشند. حتی هم اگر بیطرفی کامل را در پژوهش تجربی امکان پذیر ندانیم، تلاش برای فاصله گرفتن ازموضوع پژوهش (و نهایتا «فائق آمدن بر آن) مجرای فعلیت بخشیدن به ظرفیت یادشده (یعنی واقع نمائی) است. در بحث ما نیز پژوهشگر باید بکوشد که از موضوع پژوهش یعنی بیگانگی برخی جوانان از دین (یا حداقل تظاهر به آن) فاصله گیرد تا منفعلانه مقهور جلوههای چشم گیر پدیده یادشده نشود. شاید این» تلاش «(یعنی تلاش برای فاصله گرفتن از موضوع پژوهش) مفقود بوده است که جماعتی را اینچنین در کار بزرگنمائی اندازههای پدیده مزبور یا ادعای بیسابقه و بدیع بودن آن مییابیم.
در مقام تجویز نیز در مرحلهای خطیرتر از مقام تبیین قرار داریم.
این مرحله مسلماَ تامل، تعمق و همه جانبهنگری بیشتری را میطلبد والا، هر عملی از جانب متصدی این مقام، جز به پیچیدهتر شدن معضلات اجتماعی و فرهنگی نخواهد انجامید.
۲- توجه به« پیامدهای ناخواسته سیاست ورزی »و تاثیر آن بر دینداری دیگران:
فعالین سیاسی مسلمان، با هر نگرشی به اسلام نمیتوانند عمل سیاسی خود را به گونهای صورت دهند، که دینداری را ولو ناخواسته در میان مخاطبین ایشان کمفروغ کند.
از مسئولیتهای مهم یک دیندار «مسئولیت دینداری دیگران» است. شخص متدین ولو آنکه به اسلام به منزله یک ایدئولوژی یا مکتب هم باور نداشته باشد نمیتواند به عواقب و پیامدهای عمل سیاسی خود از آن حیث که بر دینداری دیگران تاثیر میگذارد، بیاعتنا باشد. حتی اگر این تاثیر، تاثیری ناخواسته باشد.
آنها هم که به هر تقدیر از دین روایتی متفاوت از روایت مرسوم در سر دارند، از شمول این سخن خارج نیستند. آنها نیز چنان که داب« جامعهشناسان معرفت »است، میباید به هویت اجتماعی سخن خود و پیامدهای ناخواسته آن بنگرند. آنگاه هم ایشان ملاحظه خواهند کرد که در سالهای اخیر سخن روشنفکرانه ایشان ممد دینداری (یا دستکم اخلاق و معنویت) مخاطبانشان بوده است یا خیر؟ به هر حال، توجه به پیامدهای ناخواسته بصیرتهای سودمندی را در پی خواهد داشت.
در این رابطه، تمسک به برخوردهای افراطی برخی در رماندن جوانان از دین نیز موجه نیست. چرا که نمیتوان به بهانه یک افراط به جانب تفریط غلطید. متاسفانه در سالهای بعد از پیروزی انقلاب، از کف دادن لگام عقل، در هر مقطع به نحوی، ما را از راه عدل خارج ساخته است. حزم، احتیاط، تامل، همه جانبهنگری و دامن نزدن به کنشهای هیجانی در رفتار سیاسی نه تنها شرط دینداری است که پیش از آن، مقتضای خردمندی هم هست. کما اینکه که امام علی (ع) میفرمایند:« ما رایت جاهلا «الا فارطا» او مفرطا »(جاهلی را ندیدم جز آنکه افراط میکند یا تفریط).
۳-اجتناب از خام اندیشی در استخدام زبان و ابزار جدید:
آوردیم که میتوان در تبلیغ و ترویج دین از زبان و ابزار جدید بهره برد. اما در این صورت باید به نکتهای توجه داشت. ابزارها و مفاهیمی که تاکنون در کار انتقال پیامهای دینی نبودهاند بدون آنکه از ساخت و بافت غیردینی خود جدا نشوند نمیتوانند در ساخت و بافت دینی به کار گرفته شوند چرا که تبادر ذهنی همواره آنها را در همان متن و زمینه غیردینی در نظر میآورد. پیامهای دینی و انقلابی به خواست و ناخواست ما از هر رسانهای قابلیت انتقال ندارند.
همچنین شاید در نظر برخی حساسیت نداشتن در باب وسایل و شیوهها با تمسک به هدفی «مطلوب» موجه شمرده شودو گمان برده شود که استفاده از دینگریزی اقشاری، و حتی دامن زدن به آن، موقعیت سیاسی جماعتی را که نهاستا» خادمین دین و ملت خواهند بود، تحکیم خواهد کرد؛ اما سخن بلند امیر المومنین (ع) را به گوش جان بشنویم که «الغالب بالشر مغلوب» (آنکه با توسل جستن به شر غالب شود، مغلوب است). وسیله، هر چه که باشد، در ماهیت «هدف» نیز موثر خواهد افتاد و صرف نظر از خواست و نیت ما، هدف را هم، همسنخ با خود میکند.
۳-ملاحظه «رفتار جوانان امروز» در پرتو «آنچه جوانان دیروز کردهاند»:
حدود یک دههای است که مفهوم «نسل» به راحتی از سوی مدعیان «تعارض نسلها»، «سوءاستعمال» میشود. آنها هر ناراستی و کاستی در جوانان را حتی اگر خود مصدر و مؤید آن بودهاند (یا باشند) به بلاگردانی به نام «نسل سوم» ارجاع میدهند. بیگانگی برخی جوانان با دین در سخن ایشان، از «تغییر زمانه» یا «تفاوت نسل جدید از قدیم» و حتی «جهان متفاوت ایشان از عالم کهن» نشات میگیرد. این جماعت، پاک از این معنا غافلند که مظاهر مورد استشهاد ایشان، در همین جامعه ما مسبوق به سابقهاند. بگذریم از اینکه معلوم نیست مفهوم جامعهشناختی فرهنگی «نسلهای متفاوت» را به راحتی بتوان در مورد دو گروه سنی مختلف، به کار برد. با این حال و به رغم این همه، حتی اگر از مناقشات مفهومی در مورد مفهوم «نسل» هم صرفنظر کنیم درریشه یابی بیگانگی با دین در میان جوانان، معمرین (یا همان نسل قدیم!) باید بدانچه خود کرده اندو میکنند هم بنگرند.
استاد شهید مطهری حدود چهار دهه پیش، هوشمندانه و روشنبینانه در خطابهای با عنوان «رهبری نسل جوان»، نسل قدیم آن روز را به همین ضرورت توجه میدهند. ضرورتی که امروزه نیز برای نسلی که به تدریج و به جبر زمان، جای خود را به نسل جدید خواهد سپرد، آموزنده است.
در نظر استاد، نسل جدید هر چه که هست، مولود نسل قدیم است و اگر در بخشهایی از اقشار نوخاسته، شاهد فاصلهگیری از هر آنچه بوی دین دهد هستیم علت را باید در «عدم جد و جهد دردینداری نزد نسل قدیم» جست. مطهری میگوید: «ما امروز از این نسل گله داریم که با قرآن آشنا نیست. چرا در مدرسهها قرآن یاد نمیگیرند، حتی به دانشگاه هم که میروند از خواندن قرآن عاجزند. البته جای تاسف است که این طور است. اما باید از خودمان بپرسیم تاکنون چه اقدامی در این راه کردهایم؟ آیا با همین فقه و شرعیات و قرآن که در مدارس است توقع داریم نسل جوان با قرآن آشنایی کامل داشته باشد؟
عجبا که خود نسل قدیم، قرآن را متروک و مهجور کرده، آن وقت از نسل جدید گله دارد که چرا با قرآن آشنا نیست. قرآن در میان خود ما مهجور است و توقع داریم نسل جدید به قرآن بچسبد…
اگر کسی علمش علم قرآن باشد یعنی در قرآن زیاد تدبیر کرده باشد، تفسیر قرآن را کاملا بداند، این آدم چقدر در میان ما احترام دارد؟ هیچ.
اما اگر کسی «کفایه» آخوند ملا کاظم خراسانی را بداند یک شخص محترم و باشخصیتی شمرده میشود…
عجبتر اینکه این نسل که با قرآن این طور عمل کرده، از نسل جدید توقع دارد که قرآن را بخوانند و قرآن را بفهمند و به آن عمل کنند! اگر نسل کهن از قرآن منحرف نشده بود قطعاَ نسل جدید منحرف نمیشد. بالاخره ما کاری کردهایم که مشمول نفرین پیامبر (ص) و قرآن شدهایم…. هم نسل قدیم و هم نسل جدید به قرآن جفا کردند و میکنند. اول نسل قدیم جفا کرد که حالا نسل جدید جفا میکند. در رهبری نسل جوان، بیش از هر چیز دو کار، باید انجام شود: یکی باید درد این نسل را شناخت و آنگاه در فکر درمان و چاره شد. بدون شناختن درد این نسل هرگونه اقدامی بیمورد است. دیگر اینکه نسل کهن باید اول خود را اصلاح کند». (مطهری، مرتضی، ده گفتار، مقاله رهبری نسل جوان)
Sorry. No data so far.