- جوانی سید مرتضی آوینی
مگر میشود؟ جوانی با عینکی تیره، چهرهای جذاب، گاه با سبیل نیچهای، گاه با ریش پروفسوری، گاه ریش تراشیده و کراوات و…
کافهنشینی. موسیقی. نقاشی. شعر نو. قدم زدن در گالری نقاشیهای مدرن. کشیدن نقاشیهای آبستره. دنبال کردن موسیقی بیتلها. خواندن شعرهای نو و عشق ورزیدن به شاعرهای نوسرا. مقابل دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران با دخترها و پسرها نشستن و خندیدن و شعر «فروغ» و «شاملو» خواندن. در کافه با دوستان بحث روشنفکرانه کردن و…
راستی مگر میشود آدمی با مختصاتی چنین، سر از آن سوی آسمان درآورد؟ ناگهان یک ایست بگوید. یک Stop به همه زندگیاش بگوید و خودش را ریاستارت (Restart) کند. اما راست است و حقیقت دارد و میشود که آن سوی زندگی یک شهید نامدار نیز چنین باشد.
وقتی میخواهی به آن سوی تاریک او عبور کنی، میترسی و هراس دیگران، آویزه گوش تو میشود که مبادا پردهبرداشتن از سرگذشت خاموش او، بیشتر به چشم ما بیاید تا ایستش، عبورش، دگرگونیاش و…
اما گریز از واقعیت، چیزی را درمان نمیکند و هراس از گفتن واقعیتهای زندگی یک «شهید»، بزرگیهای او را نمیآفریند. همانگونه که گفتنش، چیزی از بزرگیهای او نمیکاهد. اینها تنها مرور یک «راه طی شده» است. راه پیموده شده یک دهه از سالهای 1340 تا 1350. همه این خاطرات و ویژگیهای آوینی دهه 40 را دوستان او برای ما نقل کردهاند.
آوینی دهه 40 ـ تیپش
سال 1344. خورشید میتابد. ورودیهای جدید دانشکده معماری دانشگاه هنر، همدیگر را پیدا میکنند. او خودش را «کامران» معرفی میکند. خوشقیافه، شیکپوش و خوشلباس با صورتی تراشیده و موهایی حالت داده و مرتب. زیباییهای چهره و تیپش کاملاً به چشم میآید. گاهی سبیل نیچهای میگذارد. گاهی ریش پروفسوری و گاهی صورتش را صاف صاف میتراشد. خوشبیان هم هست. صدای گیرایی دارد. نسبت به دخترها خودش را مغرور نشان میدهد. با همه نشست و برخاست میکند اما رفتارش جلف نیست. زیرکانه و آرام و مؤدب است. به دل مینشیند. وقتی عینک تیره به چشم میزند، صورتش شکل دیگری به خود میگیرد. سعی میکند، همه جا با تیپ روشنفکرانهای ظاهر شود که بیشتر به چشم بیاید. حتی از حالت صحبت کردنش این را میشود فهمید. بعضی کلمات را طوری با ته لهجه انگلیسی تلفظ میکند که دیگران متوجه پرستیژ روشنفکریاش شوند.
آوینی دهه 40 ـ روحیاتش
آدم حساسی است. حساسیتهای روحیاش مشخص است . به شکل وحشتناکی هیجان و استعداد دارد. برای همه احترام قائل است. بچهها دوستش دارند. خیلی زرنگ و باهوش است. در دانشگاه هیچکس از او حرف بدی نمیشنود. روحیاتش کاملاً متأثر از فضای فرهنگی و اجتماعی زمانه است. اصولاً همه از او شخصیت متفاوتی میشناسند. جنبههای اعتراضی و انتقادی نسبت به مسائل سیاسی در او دیده نمیشود اما حساسیتهای روحیاش نسبت به محیط و دوستانش بالاست.
آوینی دهه 40ـ پاتوقهایش
کامران آوینی بیشتر در طبقه پایین دانشکده معماری در آتلیه مهندس سیحون، کار هنری میکند. بیشتر هم در یکی از کافههای تهران با دوستانش قرار ملاقات دارد یا جلوی سبزهزار دانشکده هنرهای زیبا با بچهها مینشینند و شعر میخوانند و از ادبیات و موسیقی حرف میزنند. گاهی هم در گوشهای در طبیعت با رنگ و بومش مشغول نقاشی است.
آوینی دهه 40 ـ علاقههایش
شعر نو، ترانهسرایی، نقاشی و مجسمهسازی را دوست دارد. حتی به تیزرسازی تبلیغاتی برای تلویزیون ملی علاقه نشان میدهد. از آخرین آثار ادبی مطلع است و آخرین صفحات کلاسیک جاز و پاپ را میشناسد. شدیداً به ادبیات و فلسفه علاقه دارد. آثار شاعران نوپرداز را دنبال میکند، از «اخوان» تا «شاملو» و دیگران. از شاعرهای زمان، به «فروغ فرخزاد» علاقه فراوانی دارد و حتی شعرهای او را در کاغذهای جداگانه مینویسد و به دوستانش هدیه میدهد. بسیار شعر میگوید و در جمع دوستانش شعر میخواند. به سبکهای مدرن نقاشی میکشد و قدم زدن در گالریهای جدید آن دوره را دوست میدارد. با برخی دخترها و پسرهای اهل ذوق دانشکده مراودات شاعرانه دارد و فقط با تیپهای ادبی و هنری ارتباط میگیرد. به خاطر علاقه فراوانش به شعر و ادبیات، خیلی به او میگویند که اشتباهی به دانشکده معماری آمده و میبایست به دانشکده ادبیات برود. اما او در نقاشی و معماری هم نبوغ خاصی دارد. کارهایش در کشیدن نقاشیهای مدرن بین بچهها زبانزد است و در کارگاه مجسمهسازی هم خوب خودش را نشان میدهد.
آوینی دهه 40 ـ دوستانش
نسبت به دوستانش اصلاً بیتفاوت نیست. نزدیکترین دوستانش «امیر اردلان» ـ مهندس آرشیتکت که هماکنون در امریکاست ـ، «غزاله علیزاده» ـ شاعری که مرحوم شد ـ ، «شهرزاد بهشتی» ـ شاعر مشهور ساکن اصفهان ـ و چند تن دیگر هستند. با اینها رفت و آمدهای نزدیکی دارد و با هم مراودات شعری و هنری دارند. عموماً با همه گرم میگیرد. چه دانشجویان دورههای بالاتر و چه بچههای ورودی جدید برای او احترام خاصی قائل هستند. مسائل زندگی دوستانش برای او مهم است. حتی وقتی دوستانش مشکلی مالی یا عاطفی و روحی دارند، سعی میکند به آنها کمک کند تا مشکلشان حل شود.
آوینی دهه 40 ـ مطالعاتش
بسیار اهل مطالعه است. خوب میخواند و از کتابهایی که خوانده برای دیگران تعریف میکند. آخرین نظریات و آثار درباره هنر را مییابد و میخواند. ترجمههای خوب آثار جهان را دنبال میکند. آخرین کتابهای شعرِ شاعران ایرانی یا آخرین آثار منتشر شده آنها را در مطبوعات جستوجو میکند و میخواند و آنها را به دوستانش معرفی میکند. به آثار شاملو، اخوان و فروغ علاقه خاصی دارد و مجموعه آثار آنها را جمعآوری میکند.
آثار «هربرت مارکوزه»، «کوبریک» و «بکت» در کتابخانهاش هست و آنها را خوانده است. حتی با آثار عربی هم آشنایی فراوانی دارد. همچنین آثار نویسندگان و هنرمندان فرانسوی را دنبال میکند و مجموعههای ترجمهشده خوبی در کتابخانهاش گردآورده است. به خواندن، نقد و بحث درباره کتابهای روشنفکری علاقه فراوانی دارد.
بسم رب الشهداء
سلام
آوینی اینجوری بود اخرش شد سید شهیدان اهل قلم !
اما یه عده محبوب امام ره بودند اخرش شدند منکر و بعضا ملحد !
عجب دنیایی عجیبیه !
[…] (تغییر بزرگ آوینی، نامه شهید آوینی به برادرش در آمریکا و دو مطلب دیگر + و +) […]
با سلام
وقتي رو راست باشي با خودت، خدا هم رو راسته و يه روزي بالاخره حقيقت رو ميبيني
خدايش غريق رحمت كند
كاش دست ما رو هم بگيرن و ببرن بالا
يا علي
باید سید مرتضی را از تفکراتش شناخت .
ادم تو کار خدا میمونه
ای کاش ماهم از زمین ب آسمون برسیم ن از اسمون ب زمین