متن زیر، سخنرانی وحید جلیلی در همایش بزرگداشت شهید آوینی است که توسط هیات محبان الحسین و مجمع حزب الله دانشجويان دانشگاه علم وصنعت در تاریخ 16 اردیبهشت 1386 در این دانشگاه برگزار شد.
اولا به نظرم خوب است که در چنین روزهایی که از سالگرد آوینی گذشته است، این بزرگداشت برگزار شده است. یکی از مشکلات ما همین مناسبتزدگیها است. البته دوستان با برنامه این کار را نکردند ولی اگر اتفاقی هم باشد، به فال نیک بگیرید. قرار نیست صرفاً در روزی که آوینی، جسماً، از جامعه ما گرفته شد، از او صحبت شود. این اگر در مورد بقیه چهرهها و حماسههای انقلاب اتفاق بیفتد، خیلی مناسب خواهد بود. مثلاً دهه فجر را در سه خرداد برگزار کنیم و بزرگداشت بگیریم و… چراکه همه اینها به هم پیوسته است. از این لحاظ خیلی دچار کلیشه شدهایم، این کلیشهها را باید شکست.
نباید به سمت «فضای هپروتی» رفت!
یک نکتهی دیگر این که، در نوع جلساتی که در مورد آوینی برگزار میشود، یک حالت خلسهای به آدم دست میدهد. نمیدانم چرا. ولی حاصل جلسات میشود رفتن به یک فضای هپروتی. در صورتیکه زندگی آوینی را نگاه میکنیم معنوی هست، ولی خلسهای و هپروتی نیست. تمام زندگی این آدم به خصوص بعد از انقلاب، چالش، مبارزه، هیجان و حماسه است؛ در عین اینکه از یک معنویت نابِ دقیق نشأت میگیرد. این کلیشه هم، کلیشه خیلی بدی است و باید یک فکر اساسی به حالش شود. چون من در مراسمهای مختلفی برای آوینی در شهرهای مختلف رفتهام این کلیشه، را دیدهام و در این خصوص بحث خواهم کرد.
نقش تاریخی آوینی
یکی از کارهایی که باید در مراسمهای بزرگداشت آوینی به آن پرداخته شود، بررسی نقش تاریخی شهید آوینی است. بیشتر الان روی شخص آوینی متمرکز هستند؛ که مثلاً یک فردی بوده به نام آوینی، با این سوابق و کارها و شهادتی در سال 72.
شهادت آوینی و بررسی تاریخ فرهنگی انقلاب
بیشتر به آوینی، فردی نگاه میشود. آوینی را باید در زمان خودش شناخت و در مواجههای که با زمانهی خودش داشته است، که این مطلب خیلی اساسی و مهم است. حتی پرداختن به شهادت آوینی باید یک بهانهای باشد برای پرداختن به تاریخ فرهنگی انقلاب اسلامی. خوب است به بهانه شناخت آوینی کمی در خصوص حال و هوای آن سالهایی که آوینی در جامعه ما ظهور کرد، به خصوص آن چهار پنج سال آخر مبارک عمرش، حرف زده شود. متاسفانه الان دیگر سال 69 هم شده تاریخ! فکر میکنم آنهایی که وارد دانشگاه میشوند، متولدین 67-68 باید باشند.
حتماً و حتماً، آوینیها باید در ظرف زمانی و مکانی خودشان دیده شوند. این است که آن جنبه الگویی آنها را برای ما جدی میکند وگرنه صرفا میشوند یک سری عکسهایی که در اتاقها و کلاسهایمان بزنیم و یک سری جملاتی که حفظ کنیم که به درد رفتن به همان عالم هپروت میخورد.
ظهور آوینی در دورهی ریزشها
آوینی در دورهای شهید شد که به یک معنا میتوان گفت، دوره ریزشها بود. دورهی بعد از جنگ، سالهایی بود که علمداران و اسطورههای هنر انقلاب، بعضاً داشتند کنار میکشیدند و توبهنامه مینوشتند. در زمانی که مخملباف که نقطه امید بچه حزباللهیها بود و یک علمدار جدی به حساب میآمد، دیدیم سر از کجا درآورد. مخملباف، یک نمونهاش بود. کل جریان فکر و فرهنگ انقلاب داشت به یک رکود جدی دچار میشد که البته علل مختلفی داشت. فضای سیاسی، اجتمای و اقتصادی هم آن را تشدید میکرد که حالا اگر بخواهیم به این دلایل بپردازیم هم بضاعت من کم است، هم وقت کم است. ولی جای کار جدی دارد و یکی از کارهای شما هم میتواند همین باشد که تاریخ انقلاب را یک مروری بکنید. خیلی چیزها از آن به دست میآید؛ به خصوص این مقطع بعد از جنگ که مقطع قابل توجهای است.
این خاطره را بارها تعریف کردم. روزی که آوینی شهید شد ما با بچهها رفتیم بسیج که پارچه سیاه بگیریم، بزنیم روی برد بسیج. بچههای بسیج گفتند: چی شده؟! گفتیم: آوینی شهید شده. میگفتند: آوینی کیست؟!
در دانشگاه امام صادق(ع) که همه بچهها حزباللهی و رشته علوم انسانی بودند، قاعدتاً باید همه آوینی را میشناختند. ولی هیچکس نمیشناخت، خیلی به ندرت بودند که آوینی را بشناسند. روزی که شهید شد، حداکثر شناختی که داشتند این بود که ایشان، روایت فتح را خوانده است و مثلاً صدای گرمی داشته.
شاخصههای آن دوران را خیلی باید رویش زوم شود. هم جبهه مقابل چه میکرد، هم جبهه خودی، دچار چه مسائلی بود.
من یادم هست آن زمانها راه به راه در دانشگاهها بچههای اطلاعات سپاه را میآوردند، بچههای بسیجی را توجیه میکردند. یک فضای امنیتی در ذهنهای بچهها حاکم میکردند، فضای مزخرف سیاسی در ذهنها حاکم بود. آدمهایی مثل آوینی اصلاً فهمیده نمیشدند و مورد توجه قرار نمیگرفتند که حالا بخواهند در عرصه فرهنگی از انقلاب دفاع کنند یا بخواهند علمداری کنند.
از آن طرف هم حرفهایی که راجع به خود آوینی بود. یادم است با یکی از بچهها، بحثمان شد. شروع کرد، فحش دادن به سید مرتضی آوینی که مرتیکه آبروی بچه حزباللهی را برده! تازه این فردی بود که وقتی آوینی، شهید شد، خیلی برایش گریه کرد و پشیمان شد. این بحثها خیلی جدی بود. برخی از دوستان که اگر اسم ببرم ـ شما احتمالاً میشناسید ـ حتی تا بعد از شهادتش هم با آنها صحبت میکردی، میگفتند که الحمدلله که شهید شد، خیلی خطرناک شده بود! خدا دوسش داشت، چون معلوم نبود اگر میماند چه چیزی از آب در میآمد. اصلاً با این نیّت خوشحال میشد که آوینی شهید شده! خب اینها به نظر من قابل تامل است.
شهادت آوینی؛ گواهی زنده بودن تفکر انقلابی
شهادتش یک علمی شد که به تمام معنی شهادت بود. یعنی یک گواهی بود به زنده بودن انقلاب و تفکر انقلابی؛ آن هم در دورانی که همه چیز افول کرده بود. دورانی که جدای از بحث انفعال فکری و تئوریکی که در خیلیها به وجود آمده بود، برخی از بحثهای اخلاقی هم در بین حزباللهیها رواج پیدا کرده بود. یکی از دوستان نقل میکرد که آوینی میگفت، حزباللهیها به عُجب دچار شدهاند و این زمینشان خواهد زد.
یک آسیبشناسی اخلاقی داشت از فضای بچه حزباللهیها. عُجب، یک رذیلهای است که اگر خیلی هم به چشم نیاید، ولی بچهها از آن بدجور خواهند خورد. خیلی چیزها شاید یک صورتبندی تئوریک برایش بکنیم و یا صورتبندی سیاسی بکنیم، ولی واقعیتش این باشد که ریشه در یک حوزه دیگر دارد؛ مبانیاش یک چیز دیگر است. اصلاً تئوریک نیست. بحثهای تئوریک، میآید یک پوششی برایش میشود. از این جهت هم سلوک و زندگی آوینی قابل توجه است.
آوینی اهل ذکر بود
آوینی به شدت اهل فکر بود و مهمتر از آن، اهل ذکر بود. اهل ذکر فقط نه به معنای صرفاً متعارفش. به همین خاطر است که ما مأمور شدیم که از اهل ذکر الگو بگیریم. به ما گفتهاند بروید طرف اهل ذکر. پرسشهای خود را با اهل ذکر درمیان بگذارید و از گفتار و اعمال آنها پاسخ بگیرید: فاسئلو اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون.
اهل ذکر چه کسانی هستند؟!
اهل ذکر کسانی هستند که ذکرشان کف دستشان است. یعنی به آن چیزهایی که رسیدهاند، درحال و سرِ بهزنگاهها، به آنها عمل میکنند و به آنها متذکرند. خیلیها، خیلی چیزها را میدانند ولی در مواقع حساس خودشان را میبازند و یا اصلا یادشان میرود. آدمهای اندیشمند و فاضلی هستند، ولی زندگیشان در یک حوزه دیگر است، فکرشان در یک حوزه دیگر، سیاستشان در یک حوزه دیگر و …. در فضای امروز جامعه هم افرادی هستند که در حوزه دانشگاهی و حوزوی خیلی هم متفکرند، ولی درحوزه سیاست، سیاستمدارند.
تعامل واقعی با زمانهی خود؛ اعمال خلافآمدِ عادت
آوینی اهل ذکر بود. اهل ذکر که باشی، با زمانهی خود در یک تعامل واقعی هستی. یک موجود زنده هستی. تهدیدها را زود میفهمی. فرصتها را از دست نمیدهی. چون هر چه میبینی، بلافاصله ارجاع میشود به همان مبانی. یعنی شاکله وجودی تو، به یک قرار و پیوستگی رسیده است که سریع میتوانی داوری کنی و به نتیجه برسی و موضع خودت را و تکلیف خودت را بفهمی. آوینی تکلیفگرا بود. به همین دلیل خیلی وقتها میبینید خلافآمدِ عادت، عمل میکرد. خیلی از فحشهایی که میخورد، برای همین بود که ایشان میآمد مثلاً از فیلم عروس به شدت دفاع و تعریف میکرد؛ میگفت نمونهی سینمای انقلابی است، همه فیلمها باید از این فیلم، الگو بگیرند. یا یک دفعه میآمد یک ویژهنامه در میآورد برای آلفرد هیچکاک، به اسمِ «هیچکاک؛ همیشه استاد».
کارهای خلافآمدِ عادت ازش سر میزد. اهل عادت نبود، اهل عبادت واقعی بود و این تهمتها هم برایش مهم نبود. اینها را باید دریافت.
ارائه مبانی با توجه به فضای زمان
آوینی کتاب توسعه و تمدن غرب را کی نوشت؟ سال 66. یعنی دراوج جنگ. هنوز دوران توسعهای شروع نشده بود. بحث سردار سازندگی مطرح نبود. سال 66 این حرفها را مینویسد. بعضی دوستان بودند در اینجا خیلی آدمهای مشهوری هم هستند. آن زمان که آوینی این حرفها را میزد، شدیداً علیه او موضع میگرفتند. یادم میآید یکی از همینها آمده بود دانشگاه ما سخنرانی. ما آن زمان تحت تأثیر بعضی از مقالات آوینی بودیم، رفتیم در پرسش و پاسخ، بعضی از این سوالات را مطرح کردیم. گفت این حرفها کدام است، الان وقت این حرفها نیست، الان وقت کار سیاسی است. بعد همین آدم که جاهای مختلفی هم علیه آوینی مطلب نوشته، دو سال بعد از اینکه شهید آوینی شهید شد، بچهها دعوتش کردند آمد دانشگاه سخنرانی، دیدیم عین کلمات آوینی را بدون رعایت حق کپیرایت دارد به گونهای تکرار میکند که انگار خودش به آنها رسیده!
این از جهت هم مهم است که گاهی اوقات عین آوینی حرف زدن و حرفهای سال 67 آوینی را تکرار کردن، کار ضد آوینی است. این نکته خیلی مهم است، وگرنه آوینی خودش میشود دکان؛ کما اینکه برای خیلیها شده!
آوینی هنرش این بود که مبانیاش را با توجه به فضای آن زمان ارائه میکرد. شما اگر زندگیاش را بررسی هم بکنید، اتفاقاً این خط مشخص است که این طور نبود که هر روز یک چیز بگوید، هر روز در یک کلیشهای درجا بزند. شاید امروز اصلاً لازم باشد که شما از آوینی همین را یاد بگیرید و اگر یاد بگیرید، چه بسا که لازم باشد امروز خیلی از حرفهای آوینی را نزنید. برسید به این که امروز یک حرف نویی هست که باید زد یا اولویت های آن روز بوده، امروز یک چیز دیگر شده است.
عبور آوینی از میدان مینهای فرهنگی
هر سال میبینم که این فیلم شهادت آوینی در فکّه را نشان میدهند. مخالف این نیستم، ولی میخواهم بگویم تمامش همین شده است. در صورتیکه کل زندگی آوینی یک صبح تا ظهرش این بوده. آوینی حداقل بعد از انقلاب از 57 تا 72 عمر کرده و در تمامش هم در حال کار بوده. آقای همایونفر میگفت روزی 18 ساعت کار میکرد.
فیلمهایی را بسازید که میدان مینهای دیگری را که آوینی از آن عبور کرده بود، را نشان بدهد. از این میدان مینها که خیلی ها رد شدند. میدان مینهای فرهنگی که آوینی پایش را گذاشت و رد شد چه کسی میخواهد نشان بدهد؟ چه مینهایی که جریان تحجر کاشته بود، چه مینهایی که جریان تجدد کاشته بود. هنر آوینی هم همین بود که از این میدان مینها عبور کرد. آن میدان مین آخری، هم یک تیر خلاص بود. یک حلقهی آخر بود، وگرنه خیلی تلاش شده بود که شخصیتش، فکرش، راهش و موضعش از بچه حزباللهیها گرفته شود. آوینی قبل از شهادتش برای خیلی از بچهها از دست رفته بود و تازه شهادتش باعث شد دوباره برگردد!
شرایط پیرامونی آوینی
در خصوص شرایط پیرامونی آوینی این را باید دقیقتر اطلاعات جمع شود و برسی شود. آقای […] میگفت چند روز مانده بود به شهادتش گفت من یک روز داشتم از خیابان سمیه رد میشدم، دیدم مرتضی در خیابان است. دیدم خیلی آشفته است. گفتم چی شده؟ دیدم دست من را گرفت و برد بالا در دفتر مجله و در را بست. گفت: داشتم از اتوبان صدر میآمدم، دیدم یک تعدادی از بچههای نیروی انتظامی ایستاده بودند، توجهام جلب شد. پرسیدم چی شده؟ گفتند: فائزه هاشمی آمده اسب سواری، ما داریم مراقبت میکنیم. آقای […] گفت: کلاً به هم ریخته بود، اعصابش خورد بود و میگفت: این چه وضعیش است؟ انقلاب به کجا رسیده و ….
نوع این خاطرات کمتر نقل میشود. درمورد آوینی فکر میکنم بعد از چهارده سال خیلی حرفهای ناگفته در خصوص آن دورانی که آوینی ظهور کرد و یکتنه و مردانه ایستاد و از حزباللهیها و روشنفکران همه توأمان تیرهای تهمت را به جان خرید، وجود دارد. آن دوران خیلی قابل تامل است و باید رویش تأمل و تفکر شود تا جنبههای الگویی زندگی و مشی سید شهیدان اهل قلم روشن بشود.
Sorry. No data so far.