تریبون مستضعفین- روزهای آخر، عرصه بر آوینی بسیار تنگ شده بود. تیغ نقدها، هرلحظه تیزتر میشد و دل او را بیشتر میآزرد. آنقدر که کفرش در آمد و این جملهٔ معروف بر زبانش جاری شد: امسال، سال بزمجهها است. بعد از ماجرای فکه و انتقال پیکرش به تهران، آیت الله سیدعلی خامنهای، رهبر فرهیختهٔ انقلاب، خود پای تابوت رفت. همان روزها بود که رهبر، آوینی را «سید شهیدان اهل قلم» خواند، گرچه این تعبیر نیز طولی نکشید که در زبانِ رسانهای، تبدیل به کلیشهای آزرنده شد و متأسفانه کسی به مفهومش فکر نکرد.
همایونفر که از جمله همکاران آوینی در روایت فتح بوده است، در جایی دربارهٔ دیدار گروه روایت با رهبر انقلاب گفته است: «اوایل سال 66 پس از شهادت تعدادی از همکارانمان با حضرت آیتالله خامنهای دیدار داشتیم. ایشان در این دیدار خصوصی حدود یک ساعت دربارهٔ برنامهٔ روایت فتح صحبت کردند و بیش از هر چیز روی متن برنامهها تأکید فرمودند. بعد از ما پرسیدند: «نویسندهٔ این برنامه کیست؟» شهید مرتضی آوینی کنار من نشسته بود. از قبل به ما سپرده بود دربارهٔ او صحبت نکنیم. ما سعی کردیم از پاسخ به پرسش آقا طفره برویم اما آقا سؤال را با تأکید بیشتر تکرار کردند. ما ناچار شدیم بگوییم «سیدمرتضی» آقا فرمودند: «این متون شاهکار ادبی است و من آنقدر هنگام شنیدن و دیدن برنامه لذت میبرم که قابل وصف نیست.»
از این ماجرا، حجت الاسلام زم، رئیس سابق حوزه هنری نیز از علاقه رهبری به شهید آوینی اینگونه روایت میکند: مقام معظم رهبری بیش از دو یا سه بار به اتفاق بنده و جمعی از دوستان-شهید آوینی را ندیده بودند، اما یک روز که من تنها خدمت ایشان بودم، فرمودند: «جداً افتخار میکنم به وجود این بر و بچههای نویسنده و هنرمندی که در این مجموعه تلاش میکنند.» بعد اسم بردند از شهید آوینی و گفتند: «این آقای آوینی، آدم وقتی سیما و چهرهٔ نورانیش را میبیند، همین طور دوست دارد به ایشان علاقمند شود.»
در کتاب «راز خون» از قول حجت الاسلام زم دربارهٔ آن روز صبح نقل شده است:
روز تشییع، ساعت 8:30 صبح، رهبر با حجت الاسلام محمدی گلپایگانی رئیس دفتر خود تماس میگیرد و میپرسد: «شما نرفتید مراسم تشییع؟» او جواب میدهد «داریم میرویم» بعد آقا میگوید: «مراسم تشییع در حوزهی هنری است؟» «بله» را که میشنود ادامه میدهد: «من دلم گرفته، دلم غم دارد؛ میخواهم بیایم تشیع پیکر پاک شهید آوینی.»
اواخر فروردین 72 بود؛ پیکر سیدمرتضی بر دوش مردم در مقابل حوزهی هنری تشییع میشد… خودرو حامل رهبر انقلاب در خیابان سمیه ایستاد. علیرغم مسائل امنیتی، آقا برای ادای احترام به شهید از ماشین پیاده شدند، کنار پیکر سرباز خودشان ایستادند و زیر لب زمزمه کردند: «إنا لله و إنا إلیه راجعون» بعد در جستجوی خانواده شهید، نگاهی به اطراف انداختند اما بهخاطر ازدحام مردم نتوانستند از نزدیک خانواده را ببینند. پس از پایان مراسم آقا گفتند: «از طرف بنده به خانوادهٔ شهید تسلیت بگویید؛ گرچه من خودم هم در این مصیبت داغدار هستم.» بعد آرام و بیصدا در حالی که چشم به تابوت سیدمرتضی دوخته بودند، به راه افتادند. خیابان سمیه هنوز صدای گامهای آهستهٔ رهبر را به دنبال پیکر سربازش در ذهن دارد…
چندی بعد، آقا در صفحهٔ اول قرآنی که آن را به خانوادهٔ شهید آوینی هدیه کردند، این عبارت را به دستخط خود نوشتند: «به یاد شهید عزیز، سید شهیدان اهل قلم، آقای سیدمرتضی آوینی که یادش غالباً با من است.»
بعد از این اتفاقات بود که آوینی نزد دشمنانش هم عزیز شد. تیغها تبدیل به گل شدند و به مزار نشستند. اما دیر شده بود.
Sorry. No data so far.