نوروزنامه تریبون مستضعفین ـ مصطفی آهنگر
رژیم صهیونیستی از ابتدای تأسیس همواره برای حفظ و پایداری خود بر این سه محور تاکید نموده است:
ایجاد فضای مناسب برای شهروندان و ایجاد رغبت برای مهاجرت یهودیان به آنجا؛
تامین امنیت و قدرت نظامی؛
ایجاد روابط بینالمللی و اخذ مشروعیت؛
این سه محور اصلی به گونهای اهمیت دارد که فقدان هر یک از آنها، مقدمات فروپاشی اسرائیل را فراهم ساخته و آن را در سراشیبی سقوط قرار میدهد.
رژیم صهیونیستی از ابتدای تشکیل، سیر حرکت برای دستیابی این سه محور را تا سال ۲۰۰۶ به خوبی طی کرد. اگرچه نمودار این سیرِ صعودی در سالهای مختلفی با کندیِ خاصی صورت گرفت و یا دچار بحرانهایی شد؛ ولی با تمام تلاش و حمایت ابرقدرتهای بزرگ و سیطرهی اقتصادی صهیونیسم بر جهان، توانست اسرائیل را با حداقل نمرهی قبولی بدینجا رساند و مرحلهی ثبات را در پیش بگیرد.
شکلگیری انقلاب اسلامی در ایران و از دست دادن حکومت پهلوی به عنوان بزرگترین همپیمان منطقهای؛ جنگهای اعراب و اسرائیل در سالهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳؛ شکلگیری انتفاضهی اول و دوم؛ نمونهای از بحرانهایی است که بدان اشاره کردیم. اما در کنار اینها، اسرائیل پیروزیهایی نیز به دست آورده بود که بلا شک از موفقیت آن حکایت داشت: تاسیس رژیم صهیونیستی و شناسایی آن از سوی سازمان ملل، پیروزی اسرائیل در جنگ با اعراب، جذب چند میلیون یهودی از اقصینقاط جهان به فلسطین، اخراج چند میلیون فلسطینی از اراضی اشغالی، بهبود در اوضاع اقتصادی و امنیتی، جذب میلیونها دلار کمک از کشورهای مختلف جهان، عقد پیمانهای کمپ دیوید ۱و۲ و تبدیل دو متخاصم مصر و تشکیلات خودگردان فلسطین به دو متحد و ایجاد رابطههای آشکارا و پنهان با برخی کشورهای عربی و… همه از موفقیتهایی بود که اسرائیل توانست در این دوره به دست آورد.
اما با شکلگیری حزبالله لبنان و تشکیل هستههای مقاومت در خاک فلسطین، این کفهی جهان اسلام بود که پربارتر میشد و آرام آرام خط سیر اسرائیل را در نمودار دچار مشکل میساخت. نقطهی عطف این نمودار جنگ ۳۳ روزه و حملهی نظامی اسرائیل به خاک لبنان بود که در پی آن رژیم صهیونستی با در دست داشتن یکی از قویترین ارتشهای دنیا از لحاظ تجهیزات نظامی نتوانست بر هستههای مقاومت نیروهای حزبالله فائق آید و پس از تحمل شکستی سخت، به عقبنشینی روی آورد. این اولین باری بود که اسرائیل به جد خود را متزلزل دید. پس از آن در آخرین روزهای سال ۲۰۰۸، اسرائیل طی ۲۲ روز حمله به نوار غزه، نتوانست بر جنبش حماس پیروز شده و متحمل شکست دیگری شد.
قوت گرفتن جنبش حماس در نوار غزه علیرغم اعمال محدودیتهای اسرائیل و همچنین تقویت روزافزون حزبالله لبنان در عرصههای نظامی و سیاسی از عواملی بوده است که محور اول و دوم پایداری اسرائیل – یعنی، ایجاد فضای مناسب برای شهروندان و امنیت نظامی رژیم – را دچار تزلزل کرده است.
در محور سوم – یعنی، ایجاد روابط بینالمللی و اخذ مشروعیت – نیز رژیم صهیونیستی از سال ۲۰۰۶ به بعد دچار چالشی عظیم شد. رژیمی که هر از چندی روابط مخفیانهی سران کشورهای عربی و مسلمان با آن فاش میشد و یا بر روی ریل حمایتهای کشورهای مختلف قرار میگرفت، شاهد انقلاب در منطقه شد.
با شکلگیری انقلابهای پیاپی در شمال افریقا و اعتراضات مردمی نسبت به حکومت در دیگر کشورهای عربی خاورمیانه، نه تنها محور سوم در پایداری اسرائیل، بلکه دو محور ابتدایی نیز بیش از بیش دچار مشکل شد. اسرائیل به شدت در این مورد احساس خطر کرد زیرا که یکی از بزرگترین دلایل اعتراضهای مردمی و انقلاب در مصر، ارتباط تنگاتنگ رژیم حاکم با کشور اسرائیل بود.
شکلگیری هستههای اولیهی تجمع در مقابل سفارت رژیم صهیونیستی در مصر، انفجار خط لوله انتقال گاز از مصر به اسرائیل، باز نمودن گذرگاه رفح و شکستن حصر غزه و… از جمله شاهدهایی بر این مدعا هستند. به همین دلیل بود که پس از برکناری حسنی مبارک و بهدست گرفتن قدرت حاکمیت مصر توسط شورای عالی نظامی، این شورا در بیانیهی شمارهی ۴ که در روزهای ابتدایی این حاکمیت منتشر شد، اعلام کرد: «به تمام توافقات و معاهدههای منطقهای و بینالمللی که مصر امضا کرده است از جمله توافقنامه کمپ دیوید پایبند خواهد بود». این بیانیه به وضوح نشان میدهد که مردم مصر، قطع رابطه با اسرائیل و همچنین لغو قراردادهای منعقد شده را میان آن دو خواستارند لکن شورای عالی نظامی بهعلت وابستگی به رژیم سابق با انتشار این بیانیه، به طرز ناشیانهای سعی کرد هراس بهوجود آمده در دل صهیونیستها را آرام کند. به همین دلیل بود که بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی پس از انتشار آن بیانیه، از موضع ارتش مصر استقبال کرد.
سمپاشیهای رسانههای صهیونیستی نسبت به جنبش اخوانالمسلمین، که یکی از جدیترین احتمالات در اختیار گرفتن دولت در مصر میباشد، نیز این مدعا را ثابت میکند. زیرا اسرائیل هرگز علاقهای به رویکار آمدن جنبشی که با ماهیت وجودی رژیم صهیونیستی مشکل دارد، ندارد و تمام تلاش خود را به کار گرفته تا از طریق رسانههای همگانی چهرهای خشن و تندرو از این جنبش در اذهان ایجاد کند. لکن این فقط اخوانالمسلمین نیست که با اسرائیل مشکل داشته و با آن مبارزه میکند بلکه تمامی احزاب مردمی که در قیام علیه رژیم حاکم مصر شریک بودهاند در این مورد اتفاق نظر دارند. بهگونهای که یکی از نامزدهای پست ریاستجمهوری مصر از حزب «الکرامه» نیز اعلام نموده پس از پیروزی در انتخابات، پیمان کمپدیوید را لغو نموده و با صادرات گاز به اسرائیل مخالفت خواهد کرد.
نکتهی دیگری که در این میان وجود دارد، این است که رژیم صهیونیستی پس از سقوط همپیمان ایرانیاش در ۳۲ سال قبل و لغو همپیمانیاش با ترکیه در دو سال پیش، حال آخرین همپیمان خود در منطقه را نیز از دست میدهد. پایان این همبستگی باعث میشود تا اسرائیل در خاورمیانه بیش از پیش منزوی شده و این انزوا میتواند بر تواناییهای استراتژیک اسرائیل یا میزان درگیریها و کلاً معادله پرونده اسرائیل و فلسطین تاثیرگذار باشد.
در کشورهای دیگر عربی نیز به همین منوال است. مردم علاوه بر اعتراض به سیاستهای داخلی و جو اختناقآمیز و…، نسبت به سیاست خارجی رژیم حاکم خود نیز معترضند و اینکه حکومتهای کاملاً مردمی و اسلامی در کشورهای منطقه شکل بگیرد زنگ خطری برای اسرائیل محسوب میشود.
اسرائیل با برهم خوردن موازنهی قدرت در منطقه و سنگینی کفهی اسلام ضد صهیونیستی، خود را در محاصرهی زنجیرهای از کشورهای اسلامی میبیند که هر یک چون ایران، خطر بالقوه و بالفعلی برای آن به حساب میآیند.
در همین راستا در یازدهمین کنفرانس سالانه هرتصلیا از ۶ تا ۹ ماه فوریه ۲۰۱۱ که در اسرائیل برگزار شد، مطرح شد که: «به نظر میرسد شانس برتری زمان در حال حاضر علیه اسرائیل است و باید راهبردی برای تغییر زمان به نفع اسرائیل تجویز کنیم». این کنفرانس برای خارج شدن اسرائیل از این وضعیت ۳ راهحل ارائه میکند.
۱) خارج کردن سوریه از محور کشورهای مخالف با اسرائیل و متقاعد کردن سوریه به هر صورتی که ممکن است.
۲) اصلاح رابطه با ترکیه به نحوی که این کشور از حالت کشور متخاصم با اسرائیل به صورت یک کشور بیطرف با تمایلات اسرائیلی تبدیل شود.
۳) تلاش برای رسیدن به صلح اسرائیلی و متقاعد کردن کشورهای منطقه جهت دوستی نسبی با اسرائیل.
پس از شکست خوردن اسرائیل در طرح نقشه راه برای صلح و همچنین خاورمیانهی جدید در نسخهی امریکایی-اسرائیلی، رژیم صهیونیستی با سردرگمی نمیداند که واقعا باید زبان زور و اسلحه را بهکار گیرد و یا با لهجهی صلح و گفتگو با کشورهای منطقه صحبت کند. زیرا تجربهی شکستهای سنگینی را از هر دو راه دارد.
در این میان اسرائیل باید منتظر بماند تا شاهد نتیجهی انقلابهای مردمی منطقه باشد زیرا با بههم خوردن معادلات منطقه نهاین امکان را دارد که از دیکتاتورهای منطقه علنا دفاع کند و نه میتواند قیامهای مردمی را مورد حمایت قرار دهد. زیرا هر لحظه این هراس را دارد که هر یک کشورهای ذکر شده تبدیل به یک ایران شوند.
Sorry. No data so far.