تریبون مستضعفین – علی اللهیاری
از زمانی که عربستان وارد بحرین شد و مستقیما دست به جنایت میزند – خلاف رویهی قبلش که جنایاتش را با واسطه انجام میداد – رسانههای غربی – و به تبعش باقی رسانههای کپیکار- سعی کردند به برخی اعتراضها و ناآرامیها در سوریه – که در اصالتش و مردمی بودنش تردید است – ضریب بدهند. گاها دوستانی نیز از خود سوالاتی میپرسند. اشاراتی به چند نکته میکنم و چند تحلیل و مطلب را معرفی میکنم.
بازی نخوریم!
اولین نکتهای که باید خیلی جدی متوجهاش بود این است که این قدر زود منفعل نشویم و نرویم در زمین حریف! از شما درباره سوریه میپرسند برای اینکه نشان بدهند که راستگو نیستیم در آرمانها. اتفاقا این سوال اول متوجه خود همین جریانات است! چرا بعد از ماهها از بحرانهای منطقه هیچ نگرانی و سر و صدایی از ایشان شنیده نمیشود و بعد ناگهان سر ماجرای سوریه به تکاپو میافتند؟
برخورد فعالانه این است که از ایشان اول موضع بگیریم درباره لیبی، مصر، تونس، یمن، بحرین، علیه اسرائیل و … بعد اگر خسته نشدند، کمی هم درباره سوریه بگوییم و سپس سریع برگردیم به حرف خودمان.
این به این معنی نیست که هر کس از شما راجع به سوریه سوال پرسید دشمن است! به این معنی است که یا واقعا برایش در این زمینه سوال پیش آمده است و یا ناخواسته فریب بازی رسانهای دشمن را خورده است! البته بعضیها واقعا قلب و ذهنشان مرض دارد! (۱)؛ آنها به کنار. ولی بعضی واقعا بازیچه میشوند؛ چون تحلیل ندارند.
باور کنیم یکی از مهمترین ابعاد کار فرهنگی، ساخت و تحریک «سوال» در ذهن مخاطب است. اگر بتوانید نظام سوالات یک فرد را تغییر دهید، بخش اعظم کار را انجام دادهاید! به جای اینکه تسلیم این بازیهای رسانهای و مسالهسازیهای دروغین دشمن بشوید، به سوالهای اصیل خود فکر کنید و برای آنها کار و تلاش و فکر کنید.
تجربهی گذراندن فتنه سال ۸۸ و دیدن این که عدهای به علت برآورده نشدن خواست شخصیشان تمامی آرمانها را زیر پا نهاده و فضای کشور را ملتهب و نظام را در حال سقوط جلوه دادند پیش روی ما و در این مورد بسیار راهگشاست.
سوریه مشکل دارد اما مثل همه جا!
مسلما در سوریه مردم مشکلاتی دارند، نظام آنجا هم با مشکلاتی درگیر است. و در همین ماجرای اخیر هم میشد برخورد بهتری داشته باشند. ولی چیز عجیب و متفاوتی از باقی دنیا نیست! تظاهرات و آشوبها و مشکلات در مثلا فرانسه بیشتر از سوریه نباشد کمتر نیست! اما چرا برای فرانسه این عالیجنابان ککشان نمیگزد؟ یا ماجرای سرکوب وحشیانه دانشجویان در انگلیس؛ یا ماجرا فرقه دیویدیه در آمریکا. خود کسانی که در باقی موارد ساکت میمانند ناگهان از مسئلهای که به نفع آمریکا و اسرائیل است، حمایت میکنند! دقیقا مثل ماجرای سینکیانگ چین. مفصل در این باره نوشتهام. بعد از همان برهه دیگر هیچ کاری هم به سین کیانگ ندارند چون آمریکا تعیین تکلیف نکرده است!
نکته مهم این است که ماجرا را به صورت جهانی نگاه کنید نه به صورت جزئی و فقط یک بخش ماجرا. در حال حاضر دو جبهه در جهان به شدت با هم درگیرند. جبهه انقلاب اسلامی و جبهه استکبار. در جبهه انقلاب غیر از حزب الله و حماس و مردم منطقه و جریانهای اسلامگرا، حتی امثال چاوز و سایر آزادگان جهان هم قرار میگیرند. و در جبهه استکبار غیر از غرب، خیلی از مسلمانان غربزده و علمای اسلام آمریکایی جای دارند! وقتی این پازل کلی را ببینیم و نقش سوریه را در آن در نظر بگیریم، دیگر به همین راحتی تسلیم جوسازیها نخواهیم شد.
اینطور که نگاه کنید میفهمید چرا امام شعار مرگ بر شوروی را انحرافی و برای فراموش کردن شعار مرگ بر آمریکا میدانست. ماجرا حمایت از شوروی نبود.
واکنش دشمنان مشخص کننده است!
آمریکا برای تونس و مصر و یمن و بحرین و عربستان و اردن، با تمام قوا از دیکتاتورهای وحشی و ددمنش این کشورها حمایت تا آخرین لحظه را در دستور کار دارد، بعد یک دفعه درباره سوریه طرفدار مردم میشود. باقی کشورهای اروپایی و رسانههای مهم جهانی هم همین طور رفتار کردند! این معیار خیلی خوبی است برای تعیین اصیل بودن حرکتها … آمریکایی که از تمامی دیکتاتورها و جنایتکاران، آفریقا، حاشیه خلیج فارس، آمریکای لاتین و … تا الان حمایت تمام قد کرده است، چطور به خود حق میدهد باز دم از مردم و آزادی بزند؟
سانسور در سیما؟
معلوم است که موضع صدا و سیما با موضع بیبیسی و صدای آمریکا باید فرق کند! اگر فرق نکند باید شک کنیم! نمیدانم شما چقدر تلویزیون نگاه میکنید. ولی من خودم مدتها قبل در شبکه خبر مطالبی از اخبار و تحلیلها درباره سوریه دیدم. (+ و + و +). بگذریم که یک رسانه باید بر اساس مخاطبش محتوا تهیه کنید. نوع اخبار و پوشش در صدا و سیما بنا به مخاطب داخلی و خارجی فرق میکرد. که به نظرم بسیار نکتهی مهمی است. پرستیوی و العالم از همان اول حوادث را پوشش میدادند (مثلا +). این درحالی است که تریبونهای رسمی نظام هم موضع گرفتند مثلا بیانیه وزارت امور خارجه درباره تحولات سوریه.
به نظرم درباره موضع جمهوری اسلامی باید حتما به مواد شرعی در پیمان برادری هم دقت کرد.
خواندن تحلیلها و یادداشتهای زیر هم مهم است:
درباره انعکاس ناآرامی سوریه در رسانه های ایرانی
حق با شماست، اگر اعتراضات در سوریه واقعا مردمی و بدون تحریک خارجی باشد، رسانه های داخلی باید مثل اعتراضات در یمن و مصر و بحرین به اعتراض در سوریه هم بپردازند. شاید دلیل جدی نگرفتن اخبار اعتراضات سوریه در رسانه های ایرانی، مشکوک بودن منابع خبری آن باشد…
انعکاس اخبار ناآرامی (در رسانههای خارجی) در سوریه دقیقا در روزی آغاز شد که سربازان سعودی وارد بحرین شدند و معترضان در میدان لولو منامه را به گلوله بستند. با توجه به علاقه غرب به ندیدن جنایات سعودی ها در بحرین و سانسور شدید این جنایات در رسانه های غربی؛ آیا حق داریم به موج خبری غیرعادی رسانه های غربی از شهر درعا در سوریه مشکوک باشیم؟
تحلیل تحولات سوریه در گفتوگو با سعدالله زارعی؛
تاکتیک نخنمای انتقال آشوب
دولتهای آمریکا و رژیم صهیونیستی درگیر روندهای بیثبات کننده هستند بر این اساس هم طی این یکی دو ماه گذشته اسراییلیها تلاش زیادی کردهاند که ایران و سوریه را بیثبات جلوه دهند…
چرا سوریه اکنون هدف فشارهای خارجی قرار گرفته است؟
مقالهای به قلم یک متفکر تونسی، دکتر «محمد صالح الهرماسی»:
همسو شدن سوریه و مصر در منطقه پس از سقوط مبارک موجب خواهد شد که رژیم صهیونیستی در یک چاله خطرناک و کشنده گرفتار آید…
در این مقاله میخوانید: تفاوت ناآرامیهای سوریه با انقلابهای مردمی در تونس و مصر – نقش عوامل خارجی در ناآرامیهای سوریه – انتقامکشی از سوریه بدلیل عدم سازش با تلآویو و …
روزنامه فرانسوی موندیالیزسیون:
آنچه بر سر سوریه آمده است، جنگ رسانهای آمریکاست
آنچه اکنون بر سر تونس و مصر و لیبی آمده است در قالب همین برنامهها، دروغها و فضاسازیهای عامدانه از حقیقت این کشورهاست و آنچه اکنون بر سر سوریه میآید بخشی مهم از جنگ رسانهای و اینترنتی علیه سوریه است که آمریکا از آن حمایت مالی هنگفتی کرده است.
یک یادداشت خیلی خوب که به بررسی شواهد عینی از حوادث سوریه میگردد: ریشهی اعتراضات سوریه کجاست؟
در این بین درگیریهایی به وجود آمد که تعدادی کشته و زخمی شدند. نیروهای امنیتی سوریه آنرا به گروههای ناشناس نسبت دادند. در حالی که رسانههایی چون العربیه عربستان، الجزیره قطر و رسانههای غربی به حمایت از معترضان میپرداختند انتشار یک سند محرمانه، رنگ از رخسار حاکمان ریاض برد..
باید در نظر داشت که حکومت بشار اسد حامی اصلی مقاومت اسلامی در فلسطین و لبنان بوده و به همین دلیل و بر خلاف سایر کشورهای عربی آمریکا و رژیم صهیونیستی از سرنگونی آن حمایت کرده و می کنند…
یکی از مهمترین تفاوت های سوریه با کشورهایی مانند مصرو یمن و لیبی استقلال نسبی این کشور در عرصه بین المللی است.سوریه نه به غرب وابستگی داشته(مانند مصر و بحرین و اردن و…) و نه به شرق…
بدون تردید ملتها حرف آخر را در تعیین سرنوشت کشورهای منطقه خواهند زد اما آیا اکثریت مردم سوریه خواستار سرنگونی حکومت اسد هستند؟تنها رسانه های صهیونییستی به این پرسش پاسخ مثبت داده اند
– ترور مشکوک رفیق حریری در ۲۵ بهمن ۱۳۸۳ فرصتی بود تا غرب برای واژگون کردن نظام سیاسی سوریه فعالیت خود را متراکم نماید. روند متهم سازی سوریه از بهار ۸۴ آغاز شد و تا آخر این سال با شدت استمرار یافت. این فشارها آنقدر زیاد بود که بسیاری از تحلیلگران با قاطعیت از حتمی بودن سقوط رژیم بشار اسد خبر می دادند ولی …
– غرب از ابتدای انقلابات اسلامی در کشورهای عربی روی این موضوع که دامنه اعتراضات به سوریه و ایران هم می رسد، تاکید داشت…هدف دوم این بود که وجهه ضدآمریکایی و ضداسرائیلی نهضت های مردم عرب و مسلمان را مخدوش گردانند و بگویند در این تحولات آمریکایی بودن یا نبودن رژیم ها مسئله نیست ببینید ایران و سوریه ضدآمریکایی هم درگیر این ماجرا هستند
چه کسانی از تضعیف سوریه سود میبرند
جامعهشناسان زمانی یک جنبش را در جرگه «حرکتهای خودانگیخته» قرار میدهند که همه زمینهها و علل ذهنی و عینی قیام علیه یک سیستم سیاسی ناعادلانه و ناکارآمد، مهیا باشد… سعودیها و اردنیها چنان که از عملکرد رسانههای آنها پیدا است بیشترین تلاش را برای تحریک و تغذیه معارضان دمشق از طریق کریدور لبنان انجام میدهند.. همانند روزهای ترور حریری این بار مثلثی از اعضای غربی شورای امنیت پروژه اعمال فشار علیه سوریه را پیش میبرد: امریکا، انگلیس و فرانسه
شرایط نامطلوب حاکم برا وضاع سیاسی تا جایی پیش رفته است که رییس جمهور آمریکا به خود اجازه داده است تا پیرامون راه کارهای مختلف برای فشار بر مسئولین سوریه به تعامل و همکاری با متحدین خود بپردازد. انگلستان، ایتالیا و فرانسه هم اکنون تلاش می کنند تا …
گاف الجزیره در بازتاب اخبار سوریه+عکس
شبکه الجزیره قطر در اقدامی غیرحرفهای عکس مربوط به کشتههای یمن را برای حوادث سوریه استفاده کرد.
خیلی جالب است که سبزها (همراهی کنندگان سیاستهای آمریکا در منطقه) در ایران شعار «نه غزه، نه لبنان» دادند و در سوریه شعار «نه ایران، نه حزب الله»!! جالب اینکه ببینیم کسانی که رگ گردنشان برای جانم فدای ایران گفتنهایشان ورم کرده بود، در برابر این شعار «نه به ایران» معترضین سوری، چه واکنشی داشتند؟
فیلم مقایسه خواستههای سبزهای ایران و معترضین سوری، در نسبت با خواسته مردم مصر و تونس و یمن!
درباره موضوع سوریه بعضی دوستان نیز مطالب خوبی را گفتهاند:
به نظرم ما نیاز به یک چارچوب فکر شده و توافق شده داریم تا در تمام این مصادیق بدانها رجوع کنیم. یعنی محکماتی می خواهیم که در این مصادیق متشابه به آنها رجوع کنیم. منظورم از چارچوب را در مثال زیر بیان می کنم. مثلا:
۱- از هر جنبش فکری و اجتماعی (هر چند کوچک) که علیه حکومتهای وابسته و خودکامه است حمایت میکنیم (ضدیت با استعمار و استبداد) اینها مشروعیت داخلی و اخلاقی برای حکومت ندارند.
۲- اگر حکومت وابسته یا مستبد نباشد اما روابط حسنهای با اسرائیل داشته باشد باز هم از هر جنبش (هر چند کوچک) علیه آن حکومت، حمایت میکنیم (ضدیت با رژیم اشغالگر قدس) اینها در طرح کلان بینالمللی مد نظر انقلاب اسلامی مشروعیت ندارند و دشمن محسوب میشوند.
۳- اعتراضهای کوچک و اقلیتی علیه حکومتهایی که شامل مورد ۱ (وابسته و مستبد) یا ۲ (دوست اسرائیل) نیستند نه تنها مورد حمایت ما نیستند بلکه محکوم میشوند.
۴- اما اگر اعتراضها علیه حکومتهای بند ۳ (نه مستبد و وابستهاند و نه دوست اسرائیل) اکثریتی باشد یعنی به هر دلیلی اکثر مردم آن حکومت را نخواهند، آنگاه به دلیل عدم مقبولیت نظام باز هم ما نمیتوانیم مدافع آن نظام بمانیم در نتیجه لازم است سرکوب و کشتار را محکوم کنیم.
بر اساس چنین چارچوبی مساله سوریه هنوز جزء گروه ۳ است و احتمالا این اقلیت از بیرون تحریک میشوند اما اگر به گروه ۴ پیوست یعنی اکثریت مردم سوریه به میدان آمدند آنگاه سکوت در مقابل کشتار و سرکوب جایز نیست.
یا دوست دیگری نوشت:
دموکراسی به معیار غربی، معیاری برای حق نیست. اما فرض کنید با معیارهای آنها تصمیم میگیریم. آیا دیکتاتوری بدتر از دموکراسی است؟
بله، اما باید بدانیم به چه حکومتی این برچسبها را میچسبانیم. از نظر غربیها، اسرائیل یک حکومت کاملا دموکراتیک! است. تمام مخالفان را قلع و قمع میکند، تبعیض نژادی راه میاندازد، و غیر نژاد یهود (یهود نژاد است، هر چند موهوم باشد و دین نیست) را انسان به شمار نمیآورد. آن وقت این حکومت میشود مدل دموکراسی در منطقه!
بعد سوریه که به هر صورت رویکرد نسبتا معتدلی دارد، آزادیهای دینی فردی حتی به مفهوم سکولارش نسبتا وجود دارد، میشود دیکتاتوری! چرا؟ معلوم است. به دلیل حمایت از آنچه تروریسم مینامندش، یعنی آرمان فلسطین.
ما نمیتوانیم در یک فضای انتزاعی از دیکتاتوری و دموکراسی صحبت کنیم و بگوییم دموکراسی بهتر است پس حکومت سوریه باید برود! حتی با معیارهای غربی هم باید فردیت خودمان را در نظر بگیریم. آیا حکومت فعلی سوریه برای مسلمانان آزادتر و دموکراتیک تر است و حرفشان شنیده میشود یا حکومت فعلی اسرائیل که تنها بازماندۀ حکومتهای نژادپرست در دنیاست؟
یا یک دوست عزیز دیگر میگوید:
اعتراضات سوریه تا چند روز پیش فقط در دو شهر درعا که محمل کردهای متعصب اهل تسنن هستند و لاذقیه (شهر نفتی و محل تولد بشار اسد) صورت گرفته بود و اتفاقا اصلا هیچ بحثی هم در مورد «اسقاط النظام» نبوده است. با اینکه نیروهای امنیتی خیلی بد برخورد کردند و خیلیها را کشتهاند ولی تحلیلگران بیبیسی هم هر روز اذعان میکردند که شعار در سوریه با بقیه جاها تفاوت دارد. آنجا «سوریه حره حره» میگفتند یعنی خواستار اصلاحات اساسی هستند برای وضعیت فوق العادهای که واقعا تاسفآور هم بوده و چه بهتر که اصلاح شود.
حالا حمص هم اضافه شده و چند روزی است که شعار «اسقاط النظام» هم داده میشود. البته باید توجه داشت مردم سوریه آن جمعیتی که در همه شهرها بیرون ریختند و از بشار اسد حمایت کردند هم هستند! چرا تا شلوغ میشود زود دست پاچه میشویم که سریع باید حمایت کنیم!
گاه پیش میآید که تشابه ظاهری دو چیز، ما را از تفاوت عمیق آنها غافل میکند؛ این کاریکاتور درباره تفاوت اعتراضات ۲۵ بهمن تهران و حتی سوریه در مقایسه با حوادث منطقه خیلی خوب گویاست:
پینوشت:
۱ – فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّـهُ مَرَضًا ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ ﴿ بقره ١٠﴾
Sorry. No data so far.