جمعه 23 آوریل 10 | 08:22

در غرب با پنبه سر می برند در شرق با شمشیر!

می‌بینی این غرب است که یک عمر است ما را به اسم آزادی بازی می‌داده. اینجا با شرق تنها این فرق را دارد که در اینجا با پنبه سر می‌برند و در شرق با شمشیر! ولی ما‌حصل یکی است. این مرد که برای نجات امّتش لباس مرجعیتش را در نجف کند و یکمرتبه با یک تصمیم محیر‌العقول از نظر آخوندی خود را از حصار‌های تنیده از همه چیز غیر از اسلام رهانید، در فضایی خود را یافت که اینبار دربانانش همه به دوش کشندگان پرچم آزادیند.


مرحوم سید احمد خمینی یک هفته بعد از مهاجرت و اقامت در نوفل لوشاتو نامه ای برای همسرش، خانم فاطمه طباطبایی نوشته است و با ادبیاتی خودمانی و خاص به توصیف و شرح حال خود و امام خمینی و فضای سیاسی آن دوره پرداخته است، متن این نامه خواندنی را از نظر می گذرانید:

… از حال ما بخواهی همگی خوب هستیم؛ گوش به حرف روزنامه و زید وعمرو نکن که می‌دانم نمی‌کنی. آقا بحمدالله خوب است و مشغول، چه مشغولی. درست است کارش زیاد است ولی مهیا هم شده است. پیرمردی که زمین با همه فراخیش بر او تنگ شده است.

وضع ما اینجا معلوم نیست مرتب از طرف «الیزه» می‌ایند که آقا سر ما را کلاه گذاشتید و یکمرتبه در این دیار که نامش به آزادی همه جا را فراگرفته است وارد شدید ولی آخر ما با ایران معاهدات اقتصادی داریم؛ و سایر کشور‌ها که دست کمی از فرانسه ندارند، موجب وحشتشان شده است مرزها را برای این پیرمرد نه تنها نگشاده‌اند که شدیداً کنترل می‌کنند دیروز قریب دوهزار پسر و دختر در سالنی جمع شده بودند از سراسر اروپا تا به سخنرانی امامشان گوش دهند که ناگهان نماینده ژیسکارد‌ستن با دستی لرزان که فکر می‌کرد وارد درباری می‌شود و از سادگی اوضاع تعجب کرده بود، از رفتن ایشان با کمال احترام جلوگیری کردند.

می‌بینی این غرب است که یک عمر است ما را به اسم آزادی بازی می‌داده. اینجا با شرق تنها این فرق را دارد که در اینجا با پنبه سر می‌برند و در شرق با شمشیر! ولی ما‌حصل یکی است. این مرد که برای نجات امّتش لباس مرجعیتش را در نجف کند و یکمرتبه با یک تصمیم محیر‌العقول از نظر آخوندی خود را از حصار‌های تنیده از همه چیز غیر از اسلام رهانید، در فضایی خود را یافت که اینبار دربانانش همه به دوش کشندگان پرچم آزادیند. او با دست لرزانش که لرزشش این روزها بیشتر شده است_ از فرودگاه بغداد پیامی برای مردمش که خود را جلوی گلوله غرب و شرق می‌دهند، فرستاد و در اعلامیه‌ها نیز همچون همیشه می‌غرّد که اگر قطعه قطعه‌ام کنند دست از کارم نمی‌کشم.

ما در غرب غریبیم چرا که فکر می‌کردیم در اینجا چیزی را می‌یابیم که شرق فاقد آن است و آن آزادی است. شاید بیش از سیصد خبرنگار و فیلمبردار بر سر پیرمرد ریخته‌اند که همه بالاتّفاق در این روزها نوشته‌اند که هرچه هست زیر سر این یک مشت استخوان است، و جلودار اینها بیش از150 پلیس فرانسه که به اسم محافظ چون نجف شدیداً همه جا را کنترل کرده‌اند و‌الحق که دنیایی است؛ و پیرمرد به تمام اینها می‌خندد و معتقد است که همه کشک است و کسی به او هیچ کاری ندارد و من هم به هر دو معتقد یعنی اعتقاد به طرفین دو ضد.

امشب آقا محمودگفت که آمده‌ای تهران و همه رفته‌اند قم و دیگر هیچ نگفت. آخر تو تنها آمده‌ای تهران که چی؟ ایا حسن طوری شده خودت خدای نکرده بلایی سرت آمده؟ آقا محمود ساکت بود، امیدواریم که مواظبت کنند. خانم احساس ناراحتی و اظهار تنهایی کرده است با اینکه وضعمان هیچ معلوم نیست و بناست اینجا را ترک کنیم با این وضع می‌خواهیم که این زن که زندگی پرماجرایش دیدنی است را بیاوریم هر چه شد، شد. زنی که زندگیش را بر برگ غربت نوشته‌اند.
عکس یادگاری امام خمینی (ره) و سید احمد خمینی شب 12 بهمن 1357 در فرودگاه اورلی پاریس، قبل از پرواز به ایران
اوضاعِ اینجا: تیپ‌ها مختلف، عقاید متضاد، حرفها مترادف، و محتوا و مفهوم در صورتی که ترادف در کلام باشد قهراً یکی است، و ژستها مشترک، شکایات متناقض، و «دین»، آری دین، دینی یک بُعدی، که حرکتِ رکوع را موجی می‌دانند که در نهایت شاه را بر می‌دارد!!!

اگر بگویی چه گل قشنگی است فریاد اعتراض: که مردم زیر شکنجه‌اند! و من در این محیط مسمو‌میتم قطعی و قهری است، اکثراً با شور و شوق و کثیراً بی‌اطلاع و تک توکهائی که مطلب دستشان است خیلی ناکس و فهیم و امّا محیط [غرب]همه سگ‌باز و اگر راستش را بخواهی همه سگهای آدم‌باز.

و منزل ما سه اتاق دارد یکی برای آقا و یک اتاق 5/1×5/1 برای من که درش توی اتاق آقا باز می‌شود و اگر احتیاجی شود، درها صدادار و من [برای رعایت حال آقا ]از پنجره به حیاط می‌روم و باید مواظب باشم که افسر روبروئیم تیرم نزند، به عنوان یک تروریست!! می‌بینی که چه شلم شوربایی است! در اتاق دیگر10 نفر می‌خوابند که درِ اتاق آقا توی اون اتاق باز می‌شود یعنی من اگر بخواهم بیرون بروم باید از اطاقم بروم توی اطاق آقا از آنجا باید بروم توی اطاق ده نفری [و در آن اطاق ده نفری؛ ] همه تا قبل از خواب وزیر و وکیل مملکت اینده!! و بر سر رئیس‌جمهوری این ملک دعوا، همین حالا یاد حرف جلال افتادم که می‌گوید روشنفکران ما از هر چهار نفرِ دور میز یکی رئیس جمهور! الحق همینطور است.

همین الان نماینده ابو‌عمار آمده است که یاسر گفته است که این مردی که می‌گوید من فرودگاه به فرودگاه می‌روم تا حرفم را بزنم باید بیاید اینجا تا به این عربها شجاعت را یاد دهد. گمانم خیال دارند آقا آنجا‌ها شهید شود من که نیستم!!!

از قول من به آقا جون سلام برسان. خیلی پرحرفی کردم، آخه خیلی دلم برایتان تنگ شده… حسن عزیزم را می‌بوسم و می‌بویم. هر طوری شده فردا بوسیله تلفن باهات تماس می‌گیرم انشاءالله.

احمد 23مهر

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.