منتشر شده در شماره 39 پنجره- كاش اسم مطلب همان طور كه نوشته بودم «بسيج دانشجو و طلبه آن چه كه نيست!» بود که معنای آن تیپ ایده آل و نگاه آرمانی از آن فهم می شد و از جانب دست اندرکاران نشریه تغییر داده نمی شد يا كاش در توضيح نويسنده به جاي دبير سابق جنبش عدالتخواه دانشجويي نوشته شده بود عضو اسبق شوراي تبيين و مسئول سياسي سابق پرديس مركزي بسيج دانشجويي دانشگاه تهران و علوم پزشكي تهران، يا مسئول اسبق پايگاه اطلاع رساني و عضو شوراي مركزي و مسئول انساني بسيج دانشكده و يا سردبير اسبق نشريه بسيج دانشجويي دانشگاه تهران كه همان دو شماره اش رييس بسيج وقت دانشگاه را به جرم نهي از منكر قوه قضا به دادگاه كشيد یا… يا كاش جلوه ي پرونده بسيج دانشجویی پنجره جوري بود تا القاي بعض سوء تفاهمات بين بسيج و جنبش يا تضعيف بسيج و….فهم نشود و نويسنده مجبور نشود اين سطور را بنگارد و با تعجب سردبير پنجره مواجه شود كه تو خود در اين پرونده مقاله داشتی!
زماني كه داشتم گزارش بيست سی صفحه اي در نقد عملكرد نيروي مقاومت – كه به لطف حضور سردار نقدي اميد احیای هويت حقيقي سازمان بسيج مستضعفين را زنده كرده بود- مي نوشتم و ضمن نقد سازمان بسيج دانشجويي، پيشنهاداتي را براي آينده آن مي نگاشتم هيچ گاه تصور نمي كردم كه به خاطر فوت مادربزرگم در همان ساعت از ديدار باز بمانم و با حذف ويژگي هاي مثبت و افق ها وپيشنهادات، رنجنامه آماده شده براي آن جلسه خصوصي را به عنوان مطلب انتقادي به دوست بسيجي خويش براي ثبت در پرونده اي كه مي پنداشتم حداقل حاوي پيام امام براي تشكيل بسيج دانشجو و طلبه و مولفه ها و بررسي تاريخي نوع مواجهه با آن، سير تاريخي تشكيل و رشد شجره طيبه بسيج در دانشگاه ها، بررسي تشكل هاي حزب اللهي و فراز و فرود و نسبت آن ها با بسيج، بررسي آرمان هاي بسيج و افق هاي آينده پيش روي آن و پيش نهاداتي براي فعاليت ها، معرفي تجربه ها و پروژه هاي موفق بسيج هاي دانشگاه ها و نقش افرینی های آن ها در دوره هاي خاص تاریخ انقلاب و باز كردن عرصه هاي نو براي آينده بسيح باشد اما افسوس كه ظاهرا شجره طیبه ی بسيج حداقل به اندازه پرونده روشن فكري مانند فرديد در پنجره اهميت پيدا نكرده بود تا مطلبي كه طول و تفصيل و نفي و اثبات داشت، تنها در قالب نقد تند ديده شود. کاش من و برادر بسیجی ام بادامچی در یک پرونده جمع نمی شدیم یا کاش برادر دیگرم حسین شهرستانی از قله انتزاع به انضمام حرکت کرده بود و به نقش دانشجوی بسیجی به مثابه انسان انقلاب اسلامی دهه 80 و موجبیت تاریخی که وارث و حامل آن است نگریسته بود تا مطلب نگارنده يك نقد ساده در پازل آن نگاه ايجابي ديده مي شد. يا حداقل كاش چهره هايي كه مخاطب مصاحبه ها يا نويسنده يادداشت ها شده بودند از بسيج با آن عظمت و آن مبناها و با فداكاري بچه هايي كه هر روز ده ها بار در همين دانشگاه هاي غربزده و سكولار تحقير و توهين مي شوند و همه فشارهاي جامعه و دانشگاه و رسانه ها و اساتيد و بعضا خانواده ها را تنها به خاطر دفاع از اين گفتمان تحمل مي كنند نمودی معرفتی و مبنایی می یافت و به چند یادداشت روتین و روزمره به سب همان تحليل ها و نشريه ها و بولتن ها كه در نقاد آن گفتيم بسنده نمی شد و دستاوردهاي عيني و نه شعاري هم در کنار ضعف ها دیده می شد گر چه در همان مقاله گفته بودم این ها به معنی نفی دستاوردها نیست و به تعبیر رهبر انقلاب آن ضرورت که امام در تشکیل بسیج دانشجو و طلبه می دید امروز درک می شود، مسئله ما موانعی است که راه پرواز را بر سیمرغ بسیج بسته است و رفع ان موانع یک ضرورت تاریخی است که چه بسا تداوم انقلاب وابسته به آن باشد.
عزيزي در پاسخ اين كه چرا ما نمي توانيم خيلي چيزها را در روحانيت بپذيريم پاسخ نيكويي داشت كه ما امام و آقاي خامنه اي را ديده ايم، هر كس ولو با ارزش هاي بسيار بالا در برابرشان رنگ مي بازد، ما هم از بسيج آرماني، بچه هاي اول انقلاب دانشگاه ها كه هنوز ما در زمين تحولاتي كه آن ها آفريده اند بازي مي كنيم و بسيجي هاي زمان جنگ و همت و باكري و چمران و حاج احمد و…. در ذهن مان است. شايد همين انگاره و درك فاصله و شرمندگي بين نسل ما با نسل انسان انقلاب اسلامي است كه دشمن را واداشته بود كه در زمان فتنه فريب خوردگان (ضالين)و بازيگران (مغضوب عليهم) را به ارجاع بسيجي واقعي به همت و باكري وادارند كه مورد تاييد بسيجي هاي امروز نيز بود. شايد اگر اين خورشيدها نبودند ستاره هاي زمانه ي غبار آلوده كم سو به نظر نمي آمد. گر چه بي انصافي است كه جاهايي را كه همين امروز رايحه طيبه شجره مباركه زيتونه لاشرقيه و لاغربيه بسيج دانشجو و طلبه از آن ها به مشام مي رسد نظير بسيج دانشجويي دانشگاه صنعتي اميركبير كه به ويژه بعد از فتنه خوش درخشيد و پيش گام اجراي بسياري از سخنان امام و رهبري نظير نحوه مبارزه با اغتشاش طلبان و كرسي های آزاد اندیشی وآزاد فكري، تنیدن هنر در فعالیت های رایج دانسجویی، اولویت دادن به مسائل فرهنگی و … شد و همين روز ها به خاطر عمل به وظيفه عدالتخواهي و امر به معروف و نهي از منكر دستگاه قضا به خاطر عدم تبعيض در اجراي احكام در سکوت رسانه ها دادگاهی است، و یا بعضی بسیج های بی ادعا اما پرکار و عمل گرا و نه عمل زده و غرق در مطالعات عمل گريزانه ي بی حاصل که مصداق جمله عاقلانه فکر می کنیم و عاشقانه عمل می کنیم شهيد علم الهدي در شهرستان ها که همیشه دیده نمی شوند ناديده گرفت. ندیدن جنبش دفاع از استقلال ایران و مسئله هسته ای، مبارزه با تجدید نظر طلبی، فراگیر سازی اردوهای جهادی، حرکت های علمی، گسترش معنویت در دانشگاه ها، خیزش عظیم در ماجرای غزه و فتنه پسا انتخاباتی و هزاران حرکت دیگر كه به نام این شجره طیبه نوشته شده است ظلم بزرگی است. گرچه به نظر ما تقلیل و فروکاستن بسیج از آن حرکت جهانی و تهاجمي ظلم اکبر است.
و كاش اين نوشته در همان 5-6 ماه پيش – زمان نگارش، كه آقاي قدياني برخلاف تصويري كه ضد انقلاب براي جلوه دادن نگاه پادگاني از بسيج ارائه مي دهد با راي و نظر بچه هاي بسيج دانشگاه ها به خاطر اولويت هایی نظیر نگاه داشتن به برنامه ريزي، قبول داشتن حركت هاي خودجوش جمعي بسيجي ها و غلبه نگاه فرهنگي و ايجابي به نگاه هاي سياسي و امنيتي و سلبي كرسي رياست سازمان بسيج دانشجويي را هنوز در دست نگرفته بود منتشر مي شد تا خللی در اميدهايي كه به آمدن ايشان براي اين تغيير و اصلاح تاريخي و ضروري ايجاد شده پديدار نگردد و باز بسيجي مظلوم شهر و شهيد جبهه نباشد. و درون گفتماني بودن نقد چنان كه در مقاله جريان شناسي نقد بسیج نیز در ويژه نامه نوروزي پنجره نوشتم فهم شود، و خیال من که از عدم انتشار مطلب بعد از 6 ماه راحت گشته بود ناگهان پریشان نشود.
اين سخنان به عنوان نفي آن چه نوشته ام نيست كه عميقا به محتواي ان معتقدم، آرمان بسيج چنان كه در ابتداي مقاله از قول امام آوردم مغفول دیوان سالاری حاکم بر ستاد گشته و راه عروج بسیجی های صف این شجره طیبه را بسته است و نقش آفرینی بسیج را در بسیاری موارد به مقابله با انحرافات محدود ساخته است، گر چه بسیاری از آن بسیجی های صف بسیج، خود آن راه را یافته اند و کارهایی خودجوش دوران 8 ماه نبرد مقدس جنگ نرم کردند که چه بسا در جنگ 8 ساله نشد و صد البته چه فرصت هایی برای بازنشر گفتمان انقلاب و خط امام و اسلام ناب بود که سوخت.
واضح است که وقتی شما می خواهید یک سازمان و تفکر را نقد کنید مجبور به ساختن یک کلیشه و تیپ ایده آل هستید که ممکن است الزاما به صورت جامع و مانع با واقعیت آن یکی نباشد و شرایط زمانی ومکانی در معناکاوی از نمادهایش موثر واقع گردد و تا حدی طبیعی هم هست و چنین هم نیست که آن ديوان سالاري خسته تمام راه را بسته باشد یا شب و روز با بولتن ها و ایمیل ها و…. افراد بمباران شوند و چه بسیار خلاقیت های بسیجی ها که فراگیر می شود و چه سازمان باشد یا نباشد نقطه های عطفی در تاریخ افریده است، بسیاری بسبجی ها پا از دايرهره عوامی که بعضا حتی دامن روشنفکران و حوزوی های ما را هم می گیرد بیرون گذاشته اند اما تا مقصد نهایی راه هنوز بسیار است و ما سربازان تحقق آن مقصد نهايي و حكومت بزر اسلانمي هستيم نه حافظان وضع موجود كه به تعبير شهيد بهشتي انقلاب ما ناقلاب آرمان هاست نه سر تسليم مقابل واقعيت ها. شاید اگر صف و ستاد از هم در این مقاله جدا شده بود، راه را بر بعضی از سو، تفاهمات می بست و البته به عنوان کسی که هنوز هم خود را جزو صف بسیج می داند صف هم باید به جای خود نقد شود و راهکار برایش داده شود، که جایش این جا نیست. و صد البته بقیه تشکل هاي اسلامي هم باید نفد شوند. ما باید سه سطح آرمان، سازمان و افراد را از هم جدا کنیم و از منظری دیگر در دو سطح خرد و متوسط به بررسی سازمان و افراد حاضر در بسیج چه در ستاد و چه در سطح دانشگاه ها بپردازیم. و باید ضعف و قوت ها را مشخصا به هر کدام نسبت دهیم، گرچه معتقدم بسیاری از آن چه را که گفتم همه گیری نسبی دارد. عمیقا معتقدم فی الجمله و نه بالجمله روحیه انفعال وجود دارد و اگر جایی تجدید نظر طلبان باشند دفاتر اتاق جنگ است و اگر جایی کرکره را پایین بکشند بچه ها هم تعطیل می کنند و دفاتر انبارتداركات اردوهاي شمال و جنوب و مشهد و قم و كاشان مي شود، و انسان تاریخ ساز انقلاب اسلامی در حصار بعضی کلیشه های تاریخی محصور می شود.
بسیجی آرمانی انسان انقلاب اسلامی است و از عصر جدید و عهد جدید بشریت با ملکوت سخن ها دارد، و عصر جدید آفریده است و لذا در مواجهه با عالم به دنبال دعوت عالم به این عصر جدید است و زبان تهاجمی و نه تدافعی دارد. و حتی اگر دغدغه هايش متفاوت باشد همگرایی این بسیجی ها بسیار است. منتقدین با روی کردی که می خواهد ضریب مسائل سیاسی و امنیتی را بالا ببرد مخالفند و اعضای بسیج دانشگاه ها هم. با تقلیل بسیج و زنجیر کردن آن در حصار نوستالوژی ها مخالفند و اعضای بسیج هم. وظیفه بسیج را علاوه بر نقش آفرینی اجتماعی تربیت انسان انقلاب اسلامی و زمينه سازي حكومت بزر اسلامي می دانند و بسیجیان مغضوب دیکتاتورهایی که امام راحل وعده داده بود به یاری آن ها خواب راحت را از چشم جهان خواران خواهد گرفت هم! و همه معتقدند اصل گفتمان و تفکر بسیجی است نه ساختارها!
شاید اگر آن یک جمله توصیح نویسنده را نمی زدند خیلی از این معناها ایجاد نمی شد! بگذار یک رنجنامه را همین جا بگویم، اگر این موانع نباشد هنوز از نظر من مهم ترین اولویت برای سربازی انقلاب اسلامی بسیج است و دیده ایم هر جا که این موانع کنار زده شده حرکتی در درون بسیج شکل گرفته … بگذاریم و بگذریم اصل سربازی انقلاب و ولایت فقیه و پی گیری عملی کردن همه فقه در معنای وسیع آن در همه عرصه های زندگی است و نه نام ها و دکان ها که تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین…
گرچه نسبت به نقدهایی که در سود و زیان چنین آشکار گفتنش سخن بسیار است و احتمالا دوباره فردای این پرونده فضاسازی های بروکرات ها درمورد ریشه یابی نیت نویسندگان و انحراف فکری و عملی نویسنده مقاله مزیور آغاز خواهد شد، یک واقعیت هست و آن هم لا بشرط این فضاسازی هاست و آن ضرورت اصلاح فوری و جدی و همه گیر در استراتژی هایی که ما را به آن آرمان ها نمی رساند، و شاید اگر پنجره روزی حق مطلب را در مورد بسیج ادا کرد از آن سخن بگوییم.
رب انک تعلم ما کان لیس ما کان منا تنافسا فی السلطان و لا التماس شیئا من فصول الحطام و لکن لنری معالم دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک…
Sorry. No data so far.