تو هنوز در چشم آنها یک کاکاسیاهی
هنوز هم نئونازی ها
وسترن ها
و شکم گنده های بور
دنبال قتل تواند
با وجود آن که در تایمز اول شدی
و در ای بی سی دوم
در سی سی یو به انتظارت می نشینم تا سوم شوی
تو هر شب به عقل های ما حمله می کنی
به تأسیسات هسته ای احساس ما
مثل بچه های تخس که با تفنگ بادی شان هی شلیک می کنند
بچه های آتاری و لاتاری
تو هم درست برنده شدی در یک قرعه کشی
با شرط این که
حمله کنی
به اورانیوم غنی شدۀ اشعار ما
تو هر روز عکس می گیری با مشاورانت
دوش ادوکلن می گیری با سگت
و فکر می کنی که دنیا
چقدر منتظر است که تو زر بزنی
و حق توست
که یک جایزه نوبل هم بگیری برای سگت
تو فکر می کنی
ایران نشسته است منتظر نوروز
و چشمش مانده به سفرۀ هفت سین
نه آقای پلیسی دنت!
اگر پیام نوروزی ات نیاید
کسی تلف نمی شود از نبود دمکراسی
تو در نظر من
چیزی هستی در حد یک قوطی کنسرو خالی
که دوست دارم شوتت کنم
و بگویم هی یارو!
تو چقدر به درد شوت کردن می خوری
تو چقدر شوتی
و من چقدر خوش خیال بودم
که فکر می کردم تو یک غلطی خواهی کرد
تو تنها می توانی به سگت شب بخیر بگویی
و به زنت بگویی:
آه عزیزم با برلوسکنی دست نده
او یک عیاش است
حتی کسی نیست که به تو بگوید
کم کم گوشهایت رادار شدند
دماغت مثل پینیکیو دراز شد
وقتی رفته بودی به پایگاهی در بغداد
چشمت تلفیقی از اورانیوم بیست درصد شد و کمی زرشک
وقتی نطق می کردی در برابر حق مردم ایران
حالا دندان هایت شبیه اف بیست و هشت شده است
تو داری روز به روز پیشرفت می کنی
آنقدر پیشرفت که دیگر
مردم کنیا
و مردم جزیره اوباما
از پیروزی ات به خیابان نمی ریزند
تو مثل یک آدامس قلقلی شده ای
در دهان بچه های اورشلیم
شاید حق با جرمایا رایت بود
تو ایدز سیاسی مخفی داری
حتی مردمی که عصرها در گراند پارک شیکاگو جمع می شوند
می گویند:
او یک هویج بود که رشد معکوس کرد
یک کشتی گیر کچ و چپ دست
که رقیبش یک زن بود
با صندلی کوبید بر سر آن زن
و بعد صندلی را گذاشت زیر جنازه اش
و کمربند را قاپید و رفت
تا نطق کند به نفع یونایتد استیش
تو هر روز نمایش داری
با اپرا وینفری و گروه راک طرفدارانت
اورشلیم را دادی به فاحشه های پشت کاخ سفید
ایران ولی فروشی نیست
هی یارو!
راهت را بکش و گم شو
ای کاش
مادر مردم شناست گفته بود برایت
که ایرانیان با نی ساندیس
ممکن است تو را کور کنند
مادر بزرگت به توگفته بود کاش
که در برابرپارسایان
بی خود پارس نکنی
آقای باراک حسین اوباما
راستی تو از کدام خیمه
این نام را دزدیدی؟
این نام را
از ثبت احوال کدام ابن سعد گرفتی؟
اینجا انشای کودکان ایران این است:
او با ما نیست
او با شما نیست
او با هیچ کسی نیست
او اصلا کسی نیست
او آبروی رنگ سیاه را هم برد
او آبروی کاخ سفید را
و آبروی کلبۀ عموتم را برد
او به نلسون ماندلا هیچ شباهتی ندارد
او از دوپینگ کاکائین برگشته است و سرش باد دارد
از کمپ دیوید
برای همین من فکر می کنم که تو
شبیه یک کمپوت خالی قارچی
که پرتت کرده اند
آپاچی ها و چاپارلها
گاوبازان دهه پنجاه و شصت
تو از همانجایی
که شاعر ما می گوید:
” او می مکد طراوت گل ها و بوته های افریقا را
او می مکد تمام شهد گلهای آسیا را
شهری که مثل لانه ی زنبور انگبین
تا آسمان کشیده
و شهد آن دلار
یک روز
در هرم آفتاب کدامین تموز
موم تو آب خواهد گردید
ای روسپی عجوز ؟”
هی با توام!
ای نوشیده از شیر کک و کراک غنی شده
با تو چهل و چهارمین قصاب!
پنجمین چپ دست احمق کاخ سفید…
تو هم هیچ پخی نشدی
آقای کراک اوباما!
اردیبهشت 1389
* اشعار داخل گیومه از شاعر معاصر ایران دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی ست در شعری بر ضد آپارتاید امریکا و با نام نیویورک .
Sorry. No data so far.