پنج‌شنبه 29 آوریل 10 | 11:15

ترجمه و شرح خطبه فدك حضرت زهرا (س)

در فرهنگ شيعه، «فدك» نمادى از معنايى بزرگ است كه هرگز در محدوده يك قطعه زمين نمى‏گنجد و همين معنا رمزى است كه درگيرى را از مخاصمه سطحى و محدود، به مبارزه‏اى سياسى تبديل كرد. منازعه فدك در واقع، فرياد اعتراض يادگار رسول خدا (ص) به انحراف پديد آمده در جهان اسلام است. «خطبه فدك» علاوه بر قاطعيت فاطمه زهرا (س) در حق‏خواهى نسبت به…


در فرهنگ شيعه، «فدك» نمادى از معنايى بزرگ است كه هرگز در محدوده يك قطعه زمين نمى‏گنجد و همين معنا رمزى است كه درگيرى را از مخاصمه سطحى و محدود، به مبارزه‏اى سياسى تبديل كرد. منازعه فدك در واقع، فرياد اعتراض يادگار رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به انحراف پديد آمده در جهان اسلام است.

«خطبه فدك» علاوه بر قاطعيت فاطمه زهرا عليهاالسلام در حق‏خواهى نسبت به ارث خويش، بيش از پيش بيان روشن دفاع از حضرت على عليه‏السلام است و انتقاد از بى‏وفايى و خيانت مردمان نسبت به حق صريح اهل بيت عليهم‏السلام.

حضرت زهرا عليهاالسلام در اين محاجّه، با بهره‏گيرى متين و استوار از آيات قرآن كريم، تفسيرى مستند و محكم از آيات قرآن را به نمايش مى‏گذارد كه نشان‏دهنده اوج اشراف و آگاهى از بيان رموز آيات است و خطبه را از صبغه سياسى به درس معرفتى و كلاس تفسيرى و ادبى بدل مى‏نمايد كه مفسّر آن در نهايت درجه فهم و ادراك مبانى آيات الهى و نهايت درجه فصاحت و بلاغت در گفتار و سخن‏سرايى است.

پس از روى كار آمدن خليفه اول، از اولين اقدامات در جهت تثبيت قدرت سياسى و اقتصادى خلافت، گردآورى زكات و سامان بخشيدن درآمدها بود و از اين‏رو، تصرف منطقه اقتصادى فدك، آغاز رويارويى عملى با مخالفان سياسى بود كه با اين حركت، درگيرى را از پشت درها به صحنه علمى مسجد كشانيد و فاطمه زهرا عليهاالسلام را به بيانى طولانى و مفصّل وادار نمود.

اشراف حضرت زهرا عليهاالسلام به قرآن
فاطمه زهرا عليهاالسلام در خانه‏اى پرورش يافته كه نمونه والاى حُسن خُلق، سلامت طبع، دانش، بينش، هدايت و بالاتر از همه مهبط وحى الهى بوده و از اين‏رو، ضرب‏المثل كمال و انسانيت، عفّت، پاكى، متانت و آگاهى است. وى از آنچه پيامبر از حق تعالى تلقّى كرده، بهره گرفته و در خانه پدر و دامان پرورش او به فضايلى آراسته شده كه هيچ دخترى به آنها دست نيافته است. ايشان همچنين از فضل همنشينى همسرى برخوردار است كه تمامى دغدغه او از آغاز تا انجام، قرآن كريم و تحقق آيات آن در ميان مردم بوده است. وى قرآن كريم را از زبان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و حضرت على عليه‏السلام شنيده و روان خويش را در پرتو مفاهيم آن تصفيه نموده است. در كتب بسيارى آمده است كه ايشان بر علوم قرآن و مسائل و مطالب اديان و شرايع پيشين آگاهى داشت و خواندن و نوشتن مى‏دانست و بر حسب فرمان خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مطالبى به صورت مكتوب فراهم آورده بود تا از آنها بهره گيرد و در امور دينى و دنيوى، بصيرت و آگاهى يابد. (1)

بلاذرى، طبرى، ابن اثير و ابن ابى الحديد نيز مى‏گويند: «خيبر» فى‏ء مسلمانان و «فدك» خالصه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود؛ زيرا آنان تاخت و تازى در آنجا نداشتند.
از مباحثاتى كه حضرت با ابوبكر و زنان مهاجر و انصار نموده است، اين واقعيت برمى‏آيد كه ايشان بر آيات كريمه احاطه كامل داشته و به اقتضاى كلام، از آنها بهره برده و بدانها استدلال نموده است. گرچه اخيرا قريب 2000 كتاب مستقل و چاپى درباره حضرت زهرا عليهاالسلام به 26 زبان دنيا معرفى گرديده‏اند، (2) ولى كتاب مستقلى در خصوص بيانات قرآنى اين بانوى بزرگ در اين مجموعه‏ها يافت نمى‏شود و صرفا مى‏توان اين‏گونه بيانات قرآنى را ذيل زندگى‏نامه و نقل‏هاى تاريخى جست‏وجو نمود. بخشى از اين گفتارهاى نورانى، در نقل‏هاى كوتاه و بخش ديگر آن در گفتار مفصّل آن حضرت عليهاالسلام در مسجد مدينه (خطبه فدك) و در ديدار با زنان مهاجر و انصار (خطبه عيادت) نمودِ كامل و بارزى يافته‏اند.

حضرت زهرا عليهاالسلام در اين محاجّه، با بهره‏گيرى متين و استوار از آيات قرآن كريم، تفسيرى مستند و محكم از آيات قرآن را به نمايش مى‏گذارد كه نشان‏دهنده اوج اشراف و آگاهى از بيان رموز آيات است و خطبه را از صبغه سياسى به درس معرفتى و كلاس تفسيرى و ادبى بدل مى‏نمايد كه مفسّر آن در نهايت درجه فهم و ادراك مبانى آيات الهى و نهايت درجه فصاحت و بلاغت در گفتار و سخن‏سرايى است.

زمينه سازي خطبه فدكيه
بنابر روايت براء بن عازب، پس از خاتمه بيعت در «سقيفه»، كسانى كه در آن مجمع گرد آمده بودند از محل خارج شدند و در كوچه‏ها به راه افتادند و به هر كس مى‏رسيدند دست او را مى‏گرفتند به دست ابوبكر مى‏ماليدند، چه آن شخص به اين كار تمايلى داشت يا نداشت. براء مى‏گويد: در آن زمان بود كه من به در خانه بنى‏هاشم رفتم و خبر را به آنان دادم. (3)

حضرت فاطمه عليهاالسلام از زمره مخالفان بود و از اين‏رو، خانه وى بلافاصله محل اجتماع ايشان و رويارويى با جريان سقيفه گرديد. اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا عليهماالسلام براى بازگرداندن امر خلافت از ابوبكر و بيعت با حضرت على عليه‏السلام تلاش زيادى كردند، اما تلاش آنها ثمرى نبخشيد تا اين كه اين مواجهه در جريان تصرف فدك به مبارزه‏اى بزرگ تبديل شد و فاطمه زهرا عليهاالسلام براى حق‏خواهى و ادعاى مالكيت فدك، در حضور مسلمانان در مسجد پيامبر حاضر گرديد و در مخالفت با تصدّى مقام خلافت به وسيله ابوبكر، خطابه‏اى طولانى ايراد نمود.

اين آبادى(فدك) بنابر نقل كليه مورّخان، به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اختصاص داشت؛ زيرا آن حضرت به همراه حضرت على عليه‏السلام آن را فتح كرد و هيچ يك از ديگر مسلمانان در فتح آن شركت نداشت و بنابراين، عنوان «فى‏ء» را از دست داده و ذيل كلمه «انفال» وارد شده بود.

فدك چيست؟
طريحى در مجمع البحرين مى‏گويد: «فدك» از آبادى‏هاى يهوديان بود كه تا مدينه دو روز و تأخير كمتر از يك منزل فاصله داشت. (4)

اين آبادى بنابر نقل كليه مورّخان، به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اختصاص داشت؛ زيرا آن حضرت به همراه حضرت على عليه‏السلام آن را فتح كرد و هيچ يك از ديگر مسلمانان در فتح آن شركت نداشت و بنابراين، عنوان «فى‏ء»(5) را از دست داده و ذيل كلمه «انفال»(6) وارد شده بود.

طريحى آورده است: هنگامى كه آيه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّه» (اسراء/ 26) نازل گرديد، حضرت رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله «فدك» را به حضرت فاطمه عليهاالسلام بخشيد و آن ملك تا پس از رحلت حضرت در تصرف ايشان بود و به زور از او گرفته شد و حضرت على عليه‏السلام در يك نقل تأويلى، حدود آن را بدين‏گونه مشخص نمود: يك طرفش كوه احد، مرز ديگرش عريش مصر، مرز ديگر سيف البحر و مرز ديگر دومة الجندل است. (7)

بلاذرى، طبرى، ابن اثير و ابن ابى الحديد نيز مى‏گويند: «خيبر» فى‏ء مسلمانان و «فدك» خالصه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود؛ زيرا آنان تاخت و تازى در آنجا نداشتند. (8)

اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا عليهماالسلام براى بازگرداندن امر خلافت از ابوبكر و بيعت با حضرت على عليه‏السلام تلاش زيادى كردند، اما تلاش آنها ثمرى نبخشيد تا اين كه اين مواجهه در جريان تصرف فدك به مبارزه‏اى بزرگ تبديل شد و فاطمه زهرا عليهاالسلام براى حق‏خواهى و ادعاى مالكيت فدك، در حضور مسلمانان در مسجد پيامبر حاضر گرديد و در مخالفت با تصدّى مقام خلافت به وسيله ابوبكر، خطابه‏اى طولانى ايراد نمود.
پس از روى كار آمدن خليفه اول، از اولين اقدامات در جهت تثبيت قدرت سياسى و اقتصادى خلافت، گردآورى زكات و سامان بخشيدن درآمدها بود و از اين‏رو، تصرف منطقه اقتصادى فدك، آغاز رويارويى عملى با مخالفان سياسى بود كه با اين حركت، درگيرى را از پشت درها به صحنه علمى مسجد كشانيد و فاطمه زهرا عليهاالسلام را به بيانى طولانى و مفصّل وادار نمود. قديمى‏ترين سند اين سخنرانى كتاب بلاغات النساء، ابوالفضل احمد بن ابى طاهر مروزى (204ـ 208 ق) است. اين خطبه به عنوان دومين گفتار آن كتاب ـ پس از مرثيه عايشه در مرگ ابوبكر ـ ضبط گرديده است.

فصاحت و بلاغت، آرايه‏هاى لفظى و معنوى و به خصوص صنعت «سجع» در اين سخنان موج مى‏زند و بسيارى را به اين نحوه كلام متوجه نموده و مقهور گفتارپردازى آن كرده است. برخى نيز آن را تركيبى از مخالفت با قدرت سياسى موجود و خطبه‏اى انقلابى مى‏دانند كه سعى در براندازى نظام نوبنياد دارد تا حق‏خواهى شخصى. (9) به هر صورت، محتواى اين سخنان ظهور استدلالى غنى بر ادعايى است كه علاوه بر قدرت بيان گوينده در لفظ و معنا، شاهد نحوه بهره‏گيرى منطقى‏ترين و استوارترين استدلال از آيات كريمه قرآن است كه به فراخور بحث، محتواى سخن را سرشار از نورانيت قرآن كرده و آن را به تفسيرى موجز از برخى آيات الهى تبديل نموده است.

مرحوم مجلسى اين خطبه را در جلد هشتم كتاب بحارالانوار آورده و لغات آن را نيز شرح نموده و برخى مضامين آن را نيز تبيين كرده است. (10)

حضرت زهرا عليهاالسلام قرآن كريم را از زبان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و حضرت على عليه‏السلام شنيده و روان خويش را در پرتو مفاهيم آن تصفيه نموده است.
محتواى كامل اين سخنان شامل موارد ذيل است: حمد و ثناى خداوند، شهادت به وحدانيت خداوند، شهادت به رسالت محمّدى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، تفسيرى از كتاب الله قرآن كريم، تفسيرى از هجده مضمون معرفتى قرآن كريم. پس از اين مقدّمات، خطابه شروع گرديده و با استناد مستقيم به 21 آيه كريمه و اقتباس از 6 آيه ديگر، استدلال را قوّت بخشيده و از محتواى بحث به آيات قرآن و از آيات قرآن به محتواى سخن سرايت داده شده است.

ترجمه متن خطبه

* حمد و سپاس الهي

حضرت لحظه‏اي مكث كردند تا هم همه جمعيت فرو نشست و سر و صداها خاموش شد. سپس كلام خود را با حمد و سپاس الهي و درود بر پيامبر خدا آغاز كرد. از شنيدن صداي فاطمه دوباره مردم به گريه افتادند. بعد از سكوت و آرامش فاطمه (عليهاسلام) كلام خود را چنين آغاز فرمود: خداوند را سپاس برآنچه نعمت داد و به قلب‏ها الهام فرمود؛ و مدح و ستايش براي خدايي كه به نعمت‏هاي عامه‏اش قبل از استحقاق ابتدا كرد و هرگونه نعمتي را ارزاني داشت و يكي پس از ديگري بر ما فرو ريخت نعمتهايي كه از شماره بيرون است و جزاي آنها را هرگز نتوان داد و نهايتش را نتوان فهميد.
انسانها را ترغيب فرمود كه شكر او را به جاي آورند تا او نعمت‏هايش را فزوني بخشد و پي در پي عطا كند و از آنها طلب حمد و سپاس كرد تا نعمتهايش را بر آنها بريزد و آنها دوباره همانند آن نعمتها را از او درخواست كنند.

* گواهي به وحدانيت الهي

و اشهد ان لا اله الا الله و گواهي مي‏دهم كه معبودي جز الله نيست، خدايي يگانه و بي‏شريك، و اين كلمه توحيد كلمه‏اي است كه نتيجه‏اش اخلاص است و در قلبها ريشه دارد توحيد در فطرت انسان نهاده شده و هر كس به آن انديشيد آنرا با عقلش مطابق دانست.
خدايي كه چشم‏ها توان ديدنش را و زبانها توان وصفش را و خيالات توان چگونگي‏اش را ندارند.
او همه چيز را از هيچ پديد آورد و براي آفرينش آنها الگو و نمونه‏اي نداشت؛ بلكه آنها را به قدرتش آفريد و به اراده‏اش خلق كرد بدون اينكه به آنها نيازي داشته باشد يا از آنها فايده‏اي ببرد؛ و اين نبود مگر اينكه حكمتش را پايدار كند و بر طاعتش آگاهي دهد، قدرتش را اظهار كند و مردم را بنده خود گرداند و دعوتش را گرامي دارد.
و سپس بر طاعت خود ثواب و بر معصيتش عقاب نهاد تا بندگان را از خشم خود باز دارد و به سوي بهشت فرا خواند.

* گواهي به رسالت محمد صلي الله عليه و آله

و اشهد ان ابي محمدا عبده و رسوله و گواهي مي‏دهم كه پدرم محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) بنده و رسول خداست و خداوند او را برگزيد قبل از اينكه به او ماموريت دهد و او را نام نهاد قبل از آنكه او را در ظاهر پديد آورد و او را انتخاب كرد قبل از اينكه پيامبرش كند؛ چه، آفريدگان در علم غيب خدا مستور و در پرده ترسها نگه داشته شده و با عدم، دست به گريبانند و خداوند پي‏آمد كارها را مي‏داند و بر رويدادهاي روزگار احاطه دارد و به جايگاه كارهاي شدني آشناست.

خداوند رسولش را فرستاد تا فرمان خود را تمام و كامل كند و اراده حتمي‏اش را در مورد اجراي احكامش ظاهر سازد و تقديرات قطعي‏اش را نافذ فرمايد. و چون ديد امتها فرقه فرقه شده و دينهايشان پراكنده گشته، هر دسته به دور آتشي جمع و به بت‏ پرستي مشغولند و با اينكه خدا را مي‏ شناسند منكر او شده‏اند، لذا ظلمت‏ها را با نور محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) روشن كرد و تيرگي قلبها را زدود و موانع را از جلو چشم‏ها برداشت و مردم را هدايت فرمود و از گمراهي رهانيد و كوري‏ها را به بينايي تبديل كرد و آنها را به دين قويم خود هدايت و به راه مستقيم دعوت فرمود.

سپس خداوند آن حضرت را به مهرباني و اختيار و خواست و رغبت و ايثار خويش قبض روح كرد و از رنج و زحمت اين دنيا آسوده نمود و ملائكه ابرار اطرافش را گرفته، به رضوان پروردگار غفارش رساندند و در مجاورت خداوند فرمانرواي مقتدر جاي دادند.

* اشاره به قرآن بعنوان عهد الهي

درود الهي بر پدرم كه پيامبر و امين وحي و برگزيده و منتخب و مورد پسند خداوند است و سلام و رحمت و بركات خدا بر او باد.

سپس فاطمه (عليهاسلام) رو به اهل مجلس كرد و فرمود:
شما اي بندگان خدا مورد خطاب امر و نهي الهي و حاملان دين و وحي او هستيد تا نسبت به اين دين درباره خود امين باشيد و به ديگر امتها هم برسانيد.
اي مردم در بين شما خداوند عهدي گذاشته است و آن كتاب ناطق خدا، قرآن صادق و نور درخشان و چراغ تابناك است كه ديدگاه‏هايش روشن و اسرارش آشكار و ظواهرش درخشان است؛ قرآني كه پيروانش مورد غبطه ديگران و پيروي‏اش كشاننده به سوي بهشت و حرف‏شنوايي از آن موجب رهايي است.

به وسيله قرآن مي‏توان به برهان‏هاي روشن و حرمت‏هاي دورباش زده و شواهد روشن و استدلالات كافي و فضائل مورد پسند و امور جايز و بخشيده شده و قوانين حتميه الهي دست يافت.

* احكام اسلام براي هدايت انسانها

اي مردم مسلمان؛ خداوند تبارك و تعالي ايمان را موجب پاكي شما از شرك قرار داد و نماز را براي دوري از تكبر ،و زكات را باعث طهارت روح و فزوني در روزي ،و روزه را براي پايداري اخلاص ،و حج را موجب استواري دين ،و عدل را براي تقويت دلها، و پيروي از ما اهل بيت را موجب نظم ملتها، و پيشوائي ما را براي امان از تفرقه ،و جهاد را موجب عزت اسلام، متين كرد .

و چنين مقدر فرمود كه صبر موجب استحقاق پاداش ،و امر به معروف مصلحت انديشي براي همگان ،و نيكي به پدر و مادر سپري از خشم پروردگار، و صله رحم موجب زياد شدن عمر،و قصاص موجب جلوگيري از خونريزي‏ها گردد ،و وفاي به نذر سبب بخشش باشد ،و و كامل كردن ترازوها موجب عدم زيان ،و نهي از آشاميدن شراب براي پاكي از پليدي، و دوري از تهمت نارواي جنسي پرده‏اي براي جلوگيري از لعن، و ترك دزدي موجب حفظ عفت جامعه شود.

و خداوند شرك را حرام فرمود تا در ربوبيت او اخلاص باشد؛« فاتقوالله حق تقاته» پس آنگونه كه شايسته است تقواي الهي را پيشه خود كنيد و جز در حال مسلماني از دنيا نرويد و در اوامر و نواهي الهي اطاعت كنيد زيرا فقط بندگان عالم از خداوند خوف دارند.

سپس فاطمه (عليهاسلام) فرمود:
«ايهاالناس! بدانيد من فاطمه‏ام و پدرم محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) است. آنچه را كه مي‏گويم از اول تا به آخر صحيح است. نه سخن بيهوده مي‏گويم و نه كار ناروا انجام مي‏دهم.

* معرفي نسب خويش و علي عليه السلام با پيامبر

من دختر آن پيامبرم كه خداوند درباره‏اش فرمود: « فرستاده‏اي از جانب من به سوي شما آمده كه زحمت‏هاي شما بر او گران است و نسبت به اصلاح شما حريص است و با مؤمنين رؤوف و مهربان. اگر نسب او را بشناسيد مي‏دانيد كه او فقط پدر من است نه هيچ‏يك از زنان شما و اوست برادر اميرالمؤمنين علي عليه السلام نه هيچيك از مردان شما و چه خوب است منسوب بودن به آن حضرت كه درود خداوندي بر او و خاندانش باد.

*نجات از گمراهي و شرك با رسالت پيامبر

آن حضرت رسالت خويش را ابلاغ و اندرزهاي خود را انجام داد. از هر مرتبه‏اي از شرك دور بود و رمق مشركين را گرفت و با حكمت و پند نيكو، ايشان را به راه پروردگارش دعوت فرمود؛ بتها را شكست و گردن ‏فرازان را سركوب كرد تا شكست خوردند و گريختند. كم‏‎كم ظلمتها رفت و صبح هدايت دميد و حق روشن شد و زعيم دين لب گشود و هاي و هوي شيطان فرو نشست.

فرومايگان منافق نابود شدند و گره‏هاي كفر و پراكندگي گشوده شد و كلمه اخلاص (لا اله الا الله) در زبانها پيچيد در حالي كه شما بر لب پرتگاه گودال جهنم بوديد.

و شما از شدت ضعف جرعه هر آشامنده و طعمه هر خورنده و آتش گيره هر شتاباني بوديد و همه بر سر شما قدم مي‏گذاشتند و شما را له مي‏كردند آب گنديده مي‏خورديد و غذاي شما گوشت خشك شده و برگ درختان بود، با حالتي ذليل هميشه در ترس بوديد كه مبادا اطرافيان بريزند و شما را به يك حمله بربايند.

* نقش علي عليه السلام در رسالت پيامبر

پس خداي تبارك و تعالي را به پدرم محمد (صلي الله و عليه و آله و سلم )از آن وضع اسفبار نجات داد و بعد از همه مقدمات و بعد از آنكه گرفتار مردم قوي و گرگان عرب و طاغيان اهل كتاب شديد، خداوند هر آتشي را كه بر افروختند خاموش كرد و هر گاه شيطاني سربلند مي‏كرد و متجاوزي چون مار، اجتماع مسلمين را تهديد به مرگ مي‏كرد، آن حضرت برادرش علي اميرالمومنين (عليه السلام) را به كام آنها مي‏فرستاد و علي عليه السلام هم دست از آنها برنمي‏داشت مگر اينكه آنان را گوشمالي داده شراره آتش آنان را خاموش مي‏كرد.

آري؛ علي در راه خدا رنج‏ها ديده و تلاشها نموده است. به رسول خدا نزديك و نسبت به اولياء خدا سرور بود. آستين همت را بالا زده، خيرخواه و كوشا و رنج ‏ديده و زحمتكش بود در حاليكه شما در آسايش و رفاه بسر مي‏برديد و به فكر خود بوديد.

از نعمت‏ها بهره‏ مند و آسوده و بي‏خيال در كمين ما نشسته بوديد كه اوضاع چگونه مي‏چرخد و گوش بزنگ اخبار بوديد. در وقت استراحت زودتر از ديگران بر زمين مي‏نشستيد و در موقع جنگ پا به فرار مي‏گذاشتيد.

* غصب ولايت علي عليه السلام

پس هنگامي كه خداوند براي پيامبرش، خانه پيامبران و جايگاه برگزيده برگزيدگانش را انتخاب كرد در بين شما كينه و نفاق آشكار و جامه دين فرسوده گشت، افراد گمراه خموش به نطق آمدند و فرومايگان پست به صحنه درآمده، سركردگان تبهكار نعره كشيدند و در ميدانها جولان دادند.

شيطان سرش را از گريبان برآورد و شما را به سوي خود فرا خواند و شما را اجابت كننده دعوت خود يافت كه گول او را خورده‏ايد. سپس در آزمايش خود، شما را بي‏وزن و ناچيز ديد و چون تحريكتان كرد و به خشم آمديد و بر غير شتر خود داغ زديد (شتر ديگران را به نام خودتان غصب كرديد) و به آبشخور ديگري وارد شديد! بله.

هنوز چيزي از رحلت رسول خدا نگذشته بود و زخم و جراحت فقدان او هنوز به هم نيامده و بهبود نيافته بود، بلكه هنوز جسد رسول خدا دفن نشده بود كه شما از ترس اينكه فتنه‏اي به پا شود شتاب كرديد و خلافت را ربوديد. آگاه باشيد كه با اين عمل در فتنه و آشوب سقوط كرده و جهنم را كه بر كافران احاطه دارد براي خود برگزيديد.

* خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پيامبر

پس هيهات بر شما، شما را چه شد و به كجا مي‏رويد؟ و چه بيراهه ميرويد! اين كتاب خداست پيش روي شما و امورش روشن و دستوراتش درخشان و پرچم‏هايش برافراشته و دورباش‏هايش آشكار و فرامينش واضح است. و شما آنرا پشت سرانداخته‏ايد. آيا تصميم داريد به غير آن حكم كنيد؟! و اين چه بد تبديلي است براي ستم‏پيشگان و هر كس دين جز اسلام بجويد هرگز از او پذيرفته نگردد و در آخرت از زيانكاران است.

و بعد هم شما چندان صبر نكرديد كه سركشي اين فتنه فرو بنشيند و مهار اين شتر رسيده به چنگ آيد، بلكه به شعله‏هايش دامن زديد و جرقه‏هايش را تحريك كرديد و نداي شيطان گمراه‏كننده را پاسخ مثبت داديد تا انوار درخشان دين را خاموش كنيد و سنت‏هاي پيامبر برگزيده را نابود سازيد.

به خوردن كف روي شير تظاهر مي‏كرديد ولي در باطن مي‏خواستيد از شيرها بنوشيد. (ظاهرا دلسوزي براي دين مي‏كرديد ولي باطنا مي‏خواستيد به متاع دنيا برسيد.) و نسبت به خاندان رسول خدا دورويي و نفاق به خرج داديد.
ما با شما از در صبر مي‏آييم همچون كسي كه دستش را به لبه تيز كارد گرفته و يا نيزه‏اي در شكمش فرو رفته باشد.

* ذكر بينه از قرآن براي ارث

آيا چنين پنداشته‏ايد كه ما را ارثي نيست؟ آيا از دستورات دوران جاهليت پيروي مي‏كنيد؟ كيست كه از خداوند بهتر حكم كند براي گروهي كه باور دارند. آيا نمي‏دانيد؟ براي غاصبان فدك مانند خورشيد درخشان، واضح است كه من دختر پيامبرم و بايد از او ارث ببرم.
اي مسلمانان! من بايد براي گرفتن ارثم مغلوب شوم؟!

اي پسر ابي قحافه (ابوبكر) آيا در كتاب خداوند آمده كه تو از پدرت ارث ببري و من از پدرم نبرم؟! حقا كه سخن ناروايي گفته‏اي! آيا عهد كتاب خدا را كنار گذاشته، پشت سرتان انداخته‏ايد در آنجا كه گويد «و سليمان از داود ارث برد .و آنجا كه داستان يحيي بن زكريا را بازگو مي‏ كند كه مي‏فرمايد« پروردگارا از سوي خودت جانشيني به من ببخش كه از من و خاندان يعقوب ارث ببرد و آنجا كه مي‏فرمايد «بعضي از خويشان بر بعضي ديگر در كتاب خدا مقدم هستند»

و نيز آنجا كه مي‏فرمايد «خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش مي‏كند كه پسر دو برابر دختر ارث ببرد» و يا فرمود «اگر مالي را به‏جاي گذارد، به ‏طور شايسته براي پدر و مادر و نزديكانش وصيت كند و اين حقي است بر پرهيزكاران.» .

آيا گمان كرده‏ايد كه مرا از پدرم نصيبي نيست و ارثي نمي‏برم و اصلا خويشاوندي بين ما نيست؟! آيا براي شما آيه‏اي اختصاصي آمده كه پدرم از آن خارج است؟ يا مي‏گوييد اهل دو ملت مختلف از يكديگر ارث نمي‏برند و من و پدرم اهل يك ملت و آئين نيستيم؟! آيا شما از پدرم و پسر عمم،علي، به عام و خاص قرآن داناتريد؟ پس اين شما و اين فدك، همچون شتر مهارشده و زين كرده!، يكديگر را در روز حشر خواهيم ديد.

پس چه خوب داوري است خداوند، و چه خوب بزرگ و پيشوايي است محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) ،و چه خوب وعده‏ گاهي است قيامت، كه در آن روز نتيجه زيانبار عمل خود را خواهيد ديد، ولي پشيماني سودي ندارد و براي هر خبري جايگاهي است و به‏زودي خواهيد دانست كه بر چه كسي عذاب خواركننده فرود اٌمده و شكنجه پايدار وارد مي‏شود.

* احترام به فرزندان رسول خدا

آنگاه فاطمه (عليهاالسلام) به سوي انصار نظر افكنده فرمودند: اي گروه جوانمردان و اي بازوان دين و ياران اسلام! اين چه چشم‏پوشي و سهل‏انگاري است كه در حق من روا مي‏داريد و نسبت به ظلمي كه به من مي‏شود در خواب غفلتيد؟! آيا پدرم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي‏ فرمود: هر انساني در فرزندانش حفظ مي‏شود؟ (يعني اگر مي‏خواهيد جانب كسي را محترم بشماريد بعد از او به فرزندانش احترام كنيد.) چه زود اين عمل را انجام داديد؟ دست مرا از فدك كوتاه نموديد؟ و براي امري كه وقت آن نشده شتابان شديد؟ اي گرده انصار! شما را قدرت و طاقت اين هست كه خواسته مرا برآورده كنيد.

آيا مي ‏گوييد محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) مرد و رفت و ديگر خبري نيست؟ نه، اين امر بزرگي است كه شكافش گسترش مي‏يابد و رخنه‏اش بازتر مي‏گردد و پيوستگي‏هايش از هم مي‏گسلد.

و كم كم به قهقرا و جاهليت برمي‏گرديد آري زمين در غيبت او تاريك و ستارگان در مصيبتش گرفته و آرزوها نوميد و كوهها فرو هشته و حريم او بي‏ارزش و حرمت او زايل گرديد. پس به خدا قسم اين است آن بلاي بزرگ و مصيبت عظمي كه مانندش نيامده و نازل نگشته است.

* عمل به قرآن بعداز پيامبر

اين كتاب خداست كه هر صبح و شام بر در خانه‏هاي شما فرياد مي‏زند و با آواز بلند و تلاوت و فهماندن آن اعلان مي‏دارد كه انبياء قبل هم مي‏مردند و اين حكم الهي و قضاء حتمي بر آنها هم وارد مي‏شد؛ آنجا كه مي‏فرمايد: « و ما محمد الارسول. . . » محمد نيست مگر فرستاده‏اي كه بيش از او نيز فرستادگاني آمده‏اند و گذشته‏اند. آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما به دوران جاهليت گذشته خود برمي‏گرديد؟ و هر كس به گذشته خود برگردد، (از دين خارج گردد) هرگز زياني به خداوند نياورد و به زودي خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.

* طلب ياري از مردم

اي واي از گروه اوس و خزرج! آيا ميراث مرا ببلعند در حالي كه شما را مي‏بينم و صداي شما را مي‏شنوم و شما با هم جمع و پيوسته‏ايد؟! اين درخواست من است كه شما را فرا گرفته و اين خبردادن من است كه شما را شامل شده (و من از شما ياري مي‏طلبم.)

شما داراي افراد زياد و قدرت فراواني هستيد و سلاح جنگي و تجهيزات در دست شماست! درخواست من به شما مي‏رسد ولي جواب نمي‏دهيد و فرياد من به گوشتان مي‏رسد ولي به فريادم نمي‏رسيد؛ در حاليكه شما به استقبال دشمن در جنگ‏ها معروفيد و شما را به خير و صلاح مي‏شناسند.

شما برگزيدگان و منتخب جامعه‏ايد، با اعراب جنگيده‏ايد و رنج و تعب بسياري متحمل شده‏ايد.
شما با گروه‏هاي زيادي درگير شده‏ايد و بدون هيچ ضعفي، شجاعان را دفع كرده‏ايد. ما فرار نكرديم و شما هم فرار نكرديد. هر چه را كه ما امر كرديم پذيرفتيد تا به دست ما اهل بيت، سنگ آسياي اسلام به چرخش درآمد و نتايج و بهره‏هايش زياد شد.

بيني شرك به خاك ماليد و طغيان تهمت‏ها فرو نشست و آتش كفر به خاموشي گراييد؛ آشوب فتنه‏ها آرام و نظام دين منسجم گرديد. پس شما چرا بعد از روشني راه بيراهه رفتيد و چرا حق را پنهان كرديد، بعد از اينكه اٌشكار شده بود و چرا عقب ‏گرد كرديد و بعد از ايمان مشرك شديد.

آيا شما با مردمي كه پيمان خود را شكسته و براي بيرون كردن پيامبر تصميم گرفته‏اند، نمي‏جنگيد با آنكه آنها اول جنگ را شروع كرده‏اند؟ آيا از آنان مي‏ترسيد در حالي كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد اگر ايمان آورده باشيد؟ (يعني چرا وقتي اين گروه غاصب خلافت، پيمان خود را شكستند و به عهدي كه درباره اميرالمومنين (عليه السلام) با رسول خدا داشتند وفا نكردند، شما با آنها نمي‏جنگيد و از اميرالمومنين دفاع نمي‏كنيد؟)

آگاه باشيد من شما را چنين مي‏بينم كه به رفاه ‏طلبي و زندگي راحت متمايل گشته و آن كس كه براي زمامداري سزاوار است دور ساخته و به راحتي و آسايش روي آورده و خود را از ضيق و تنگي نجات داده‏ايد.

پس آنچه را كه فرا گرفته بوديد كنار گذاشته و آنچه آشاميدنش آسان بود، بيرون ريختيد. پس اگر شما و تمامي كساني كه در روي زمين زندگي مي‏كنند كافر شوند،بدانيد كه خداوند بي‏نياز و ستوده است.

* اتمام حجت با مردم

آگاه باشيد آنچه را گفتم با آگاهي نسبت به شما است كه شما انگيزه ياري نداريد و نيرنگ و فريب، دلهايتان را فرا گرفته است؛ وليكن اين سخنان خروشي بود كه از جان برآمد و آهي بود كه از خشم برخاست، كاسه صبر لبريز، و عقده‏هاي سينه باز و حجت بر شما تمام شد. پس اين شما و اين شتر خلافت! لجامش را محكم بگيريد و بتازيد. اما بدانيد پشتش زخمي و پايش لنگ و عار و ننگش هميشگي است. نشان خشم الهي بر آن خورده و عيبش ابدي است.

خلافتي كه به آتش برافروخته الهي پيوسته، آتشي كه بر دلها احاطه كند؛ در حالي كه كليه اعمال شما در پيش چشم پروردگار است و به زودي ستمگران خواهند دانست كه در چه جايگاهي رجوع مي‏كنند. من دختر پيامبر شمايم كه شما را از عذاب سخت آينده بيم داد. پس هر چه مي‏خواهيد بكنيد. ما هم كار خودمان را مي‏كنيم و منتظر باشيد كه ما هم منتظريم.

بررسى محتوايى خطبه فدكيه

«لااله‏الااللّه» كلمه‏اى است كه تأويلش را اخلاص(11) قرار داده و پيوندش را در دل‏ها نهاده(12) و در فكر براى تعقّل آن، روشنايى ايجاد كرده است.

خداوندى كه ديدارش براى ديدگان و توصيفش براى زبان‏ها و درك چگونگى‏اش براى وهم‏ها ناشدنى است، اشيا را نه از چيزى كه قبل از آن باشد [و از نيستى] پديدار ساخت و بدون استفاده از مثال و الگو، اشيا را آفريد و به قدرت خويش، خلق كرد و به خواست خود پديد آورد، بدون اينكه به آفرينش آن‏ها نيازى داشته باشد و يا در شكل بخشيدن به آن‏ها فايده‏اى برايش باشد، جز اينكه حكمتش را پايدار، و بر طاعت و قدرتش ديگران را آگاه، و براى آفريدگانش موجب تعبّد و بندگى، و براى دعوتش موجب سرفرازى باشد. پس از آن، بر طاعت و گوش فرادادن آنان ثواب را مترتّب ساخت و برنافرمانى‏شان عقاب و كيفر نهاد تا بندگانش را از خشم خود بازدارد و به سوى بهشت فراخواند.

«أشهد أنَّ ابى محمّدا عبدهُ و رسولهُ …»؛ گواهى مى‏دهم كه پدرم محمّد بنده و رسول اوست. پيش از آنكه به او مأموريت دهد، وى را برگزيد و برترى و شرافت بخشيد و پيش از پديد آوردنش، او را نام نهاد(13) و پيش از آنكه او را مبعوث كند، برگزيده است، در آن هنگام كه آفريدگان در پس پرده غيب مكتوم و در پشت پرده‏هاى ترسناك(14) نگه‏دارى شده و در كنار مرز نيستى به سر مى‏بردند؛ چون خداوند نتيجه و پيامد كارها را مى‏دانست و به رويدادهاى روزگاران احاطه داشت و به زمان وقوع مقدّرات و كارهاى شدنى آشنا بود …

سپس حضرت رو به اهل مجلس كرد و فرمود: شما اى بندگان خدا! مخاطبان و مسئولان مستقيم امر و نهى الهى و حاملان دين و وحى او و امين‏هاى خداوند بر خويشتن و رسانندگان دين خدا به ديگر امّت‏ها هستيد. حقى از خداوند بر گردن شماست؛ خداوند را در بين شما عهد و قرارى است كه نزد شما گذارده، و بازمانده‏اى است كه بر شما به خلافت و نيابت خود برگزيده است و آن كتاب ناطق الهى و قرآن راستين، نور درخشان و چراغ تابناك است. ديدگاهش مستدل و روشن، اسرارش آشكار [در نزد اهل آن] و ظواهرش درخشان است. پيروانش مورد غبطه ديگران و پيروى‏اش راهبر به سوى بهشت برين و تلاوت آن موجب نجات است. به وسيله آن مى‏توان به حجت‏هاى الهى دست يافت، و دستورات واضح، حرام‏هايى كه از آن‏ها بر حذر شده‏ايد، دلايل روشن، براهين كافى، فضيلت‏هاى مستحبى، امور جايز كه موهبتى‏اند، و نيز قوانين مكتوب خداوندى از طريق آن (قرآن) حاصل مى‏گردند.

پس از اين بيانات تفسيرى و روشن از مضامين مطرح شده، به تفسير و تبيين مضامين و محتواى معارف و احكام مندرج در قرآن پرداخته است و پيرامون 20 مضمون قرآنى بيانات خويش را ادامه داده كه به مناسبت هر يك، آيات مربوط را ذكر مى‏كنيم:

1. ايمان؛ پاكى از شرك: «فَجَعَلَ اللهُ الايمانَ تطهيرا لكم مِن الشركِ.» (در قرآن كريم 736 بار مشتقات «أمن» آمده كه از اين تعداد 18 بار لفظ «آمنوا» است.)

2. نماز؛ تغذيه و پاكى از آلودگى تكبّر: «و الصلاةَ تنزيها لكم عَن الكِبر.» (در قرآن كريم 99 آيه درباره نماز آمده‏اند.)

3. زكات؛ پاك ساختن روح و افزايش روزى: «والزكاةَ تزكيةً لِلنَّفسِ و نماءً فى الرزقِ.» (در قرآن كريم 32 آيه درباره زكات ذكر شده‏اند.)

4. روزه؛ تثبيت اخلاص: «والصيامَ تثبيتا لِلاخلاصِ.» (در قرآن كريم 13 آيه درباره روزه آمده‏اند.)

5. حج؛ استحكام دين: «والحجَ تشييدا للدين.» (در قرآن كريم 12 آيه درباره حج مى‏باشند.)

6. عدل؛ نزديكى و تأليف دل‏ها: «والعدلَ تنسيقا لِلقلوبِ.» (در قرآن كريم 37 آيه درباره عدل گرد آمده‏اند.)

7. فرمان‏بردارى از فرمان‏هاى ما؛ انتظام امّت اسلام: «و طاعتَنا نظاما لِلملَّةِ.» (در قرآن كريم 19 آيه با لفظ «اطيعوا» آمده‏اند كه يك بار آن اطاعت اولى‏الامر است. «نساء: 59»)

8. امامت؛ امنيت از خطر تفرقه: «و اِمَامتنا امانا مِن الفَرقةِ.» (اشاره به آيه «وجَعلنا لِلمتّقينَ اِماما» «فرقان: 74»)

9. جهاد؛ عزّت اسلام و ذلّت كافران و منافقان: «والجهادَ عِزّا للاسلام.» (41 آيه درباره جهاد و مجاهد موجودند كه 4 آيه آن با لفظ امر «جاهَدوا» مى‏باشند.)

10. صبر؛ جلب خيرات: «والصبرَ معونةً على استيجابِ الاجرِ» (103 آيه درباره صبر و مشتقّات آن مى‏باشند.)

11. امر به معروف و نهى از منكر؛ اصلاح حال عموم: «والاَمرَ بِالمعروفِ مصلحةً للعامّةِ» (در 6 آيه تكرار هر دو لفظ با هم، 39 آيه از ماده «معروف» و 15 آيه از ماده «منكر» ذكر شده‏اند.)

12. احسان به پدر و مادر؛ جلوگيرى از خشم خدا: «و برَّ الوالدينِ وقايةً مِن السخطِ.» (5 آيه درباره احسان به پدر و مادر آمده‏اند.)

13. پيوند خويشاوندى؛ تأخير اجل و طول عمر: «وصلةَ الارحامِ منماةً للعددِ.» (اشاره به آيه «واُولوا الارحامِ بعضُهم اَولى بِبعضٍ فِى كتابِ اللهِ» «احزاب: 6» مى‏باشد.)

14. قصاص؛ احترام و حرمت خون‏ها: «والقصاصَ حصنا لِلدّماءِ.» (5 آيه درباره با قصاص در قرآن كريم ذكر شده‏اند.)

15. وفاى به نذر؛ در معرض آمرزش حق قرار گرفتن: «والوفاءَ بالنذر تعريضا للمغفرةِ.» (اشاره به آيه «واوفوا بالعهدِ اِنَّ العهدَ كانَ مسئولاً» «اسراء: 24 / انعام 152»)

16. كم نفروختن؛ تغيير خوى وعادت كم‏گذارى از حق ديگران: «و توفيةَ المكائيلِ و الموازينِ تغييرا للمبخس» (اشاره به مضمون آيات چهارگانه «واوفوا الكيلَ و الميزانَ بِالقسطِ»)

17. نهى از مى‏خوارگى؛ پاكيزه شدن از آلودگى‏ها: «والنَهىَ عَن شُربِ الخمرِ تنزيها عَن الرّجسِ» (اشاره به آيات تحريم خمر «مائده 90 و 91 / بقره 219»)

18. دورى از تهمت؛ مانع لعنت: «و اجتنابَ القذفِ حِجابا عن اللعنةِ.» (اشاره به مضمون آيه «اِجتنبوا قولَ الزورِ» «حج: 30»)

19. ترك دزدى؛ موجب عفّت و خويشتن‏دارى: «و تركَ السرقة ايجابا لِلعفّةِ.» (اشاره به آيه «والسارقُ و السارقةُ فاقطعُوا اَيديهُما جزاءً بما كَسَبا «مائده: 38»»)

20. حرمت شرك؛ موجب اخلاص در قبول ربوبيت در پذيرش توحيد محض: «و حَرَّمَ اللّهُ الشركَ اخلاصا بالربوبيّة.» (168 بار لفظ «شرك» و «مشركين» در قرآن كريم آمده‏اند و حرمت شرك مورد تأكيد قرار گرفته كه آيه «اِنَّ اللهَ لا يَغفرُ اَن يُشركَ به» «نساء: 48» صريح در آن است.)

آن‏گاه پس از تبيين فلسفه احكام مزبور، به تقواى الهى توصيه كرده، مى‏فرمايد: «اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُون.» (آل عمران: 102) بدين‏وسيله، اطاعت از خدا در فرمان‏هاى وارد شده و نهى‏هاى مذكور را مورد تأكيد قرار مى‏دهد: «و اطيعوا اللهَ فيما اَمرَكم به و نَهاكُم عَنه فانّه «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»» (فاطر: 28) و سپس وارد محتواى اصلى خطبه مى‏گردد.

حضرت زهرا عليهاالسلام پس از معرفى خود در اين قسمت به عنوان دختر رسول خدا، درباره شيوه زندگى مردمان در زمان ظهور پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و روش برخورد آن حضرت با اين اوضاع، با استشهاد به آيه «لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِكُم» (توبه: 128) مى‏فرمايد: پيامبرى از خود شما برايتان آمد كه آنچه شما را به زحمت مى‏انداخت بر او دشوار بود، نسبت به [خير و صلاح[ شما علاقه شديد داشت، و به ايمان‏آورندگان مهربان و دلسوز بود. سپس در تبيين آيه مزبور ادامه مى‏دهد: «… آن حضرت رسالت خويش را ابلاغ و بيم و انذار و اندرز خود را اظهار و از مسلك و روش مشركان بركنار بود، كمر آنان را شكست و حلقوم ايشان را فشرد و با حكمت و پند نيكو، ايشان را به راه پروردگارش دعوت نمود، بت‏ها را شكست و گردن‏فرازان را سركوب كرد تا آنكه جمع ايشان شكست خورده پا به فرار گذاشتند.»

آن‏گاه با اشاره به مسلمانان و حق‏خواهى ايشان در آن دوران سخت ايمان آوردن، مى‏فرمايد: «شما به همراه سپيدرويان پاك نهاد، گوياى كلمه اخلاص شديد، و حال آنكه «كنتم على شَفا حُفرةٍ مِن النارِ» (آل عمران: 103) بر لبه پرتگاه جهنم بوديد. به خاطر ضعف و ناتوانى شما، هر كس از راه مى‏رسيد مى‏توانست شما را نابود كند، جرعه‏اى براى هر تشنه و طعمه‏اى براى هر گرسنه و آتش‏گيره هر شعله‏اى بوديد، زير پاى ديگران له شده بوديد، آب‏هاى گنديده مى‏آشاميديد و برگ درختان مى‏چيديد، ذليل و توسرى خور بوديد.» سپس به آيه «تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ» (انفال: 26) اشاره مى‏نمايد كه «شما وحشت داشتيد ديگران از اطراف به شما هجوم آورند، و خداوند به واسطه فيض وجود رسول خدا، شما را از آن گرفتارى‏ها نجات داد.»

و سپس اشاره مى‏فرمايد: شما را از كليه گرفتارى‏هاى ديگر نيز در هر زمان رهانيد» و به آيه «كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ» (مائده: 64) استناد مى‏جويد.

پس از فرمايش‏هاى ديگرى، به طرح فتنه‏ها و بروز نفاق‏ها پس رسول خدا و سرگشتگى مردم و حيرت ايشان مى‏پردازد و با آيه «أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِين» (توبه: 49) وقايع را شرح مى‏دهد و به پشت سر انداختن قرآن و بازگشت به جاهليت نويدشان مى‏دهد و آن را جايگزين بدى مى‏خواند: «بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلا» (كهف: 50) و چنين كارى را خسران تفسير مى‏نمايد: «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِين»(آل عمران: 85) و آن‏گاه پس از توضيحات ديگرى از اين واقعه، به مسئله قطعى ارث خويش از پيامبر اشاره كرده، مى‏فرمايد: شما پنداشته‏ايد كه ما ارثى نمى‏بريم؟ «أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُون» (مائده: 50) آيا از دستورات دوران جاهليت پى‏روى مى‏كنند؟ براى مردمى كه باور دارند، چه كسى از خداوند بهتر دستور مى‏دهد و داورى مى‏كند؟

سپس مستقيما جانب خطاب را به ابوبكر نموده، مى‏فرمايد: «… اى پسر ابى قحافه! آيا در كتاب خداوند آمده است كه تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟ تو مطلب ناروا و سخن نامناسبى گفته‏اى: «لقد جِئتَ شيئا فريّا» آن‏گاه به وراثت حضرت سليمان از داود عليهماالسلام اشاره فرموده، مى‏گويد: «وَوَرِثَ سُلَيَْمانُ دَاوُود» (نمل: 16) و سليمان از داود ارث برد، و به ذكر داستان يحيى بن زكريّا اشاره مى‏فرمايد كه گفت: «… فَهَبْ لي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوب» (مريم: 5ـ6)؛ پروردگارا! از سوى خودت، به جانشينى به من ببخش كه از من و از خاندان يعقوب ارث ببرد.

در ادامه، به آيات ذيل استناد مى‏جويد: «وَاُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللّه»(انفال: 75)؛ و خويشاوندان برخى نسبت به برخى ديگر در كتاب خدا مقدّم مى‏باشند. «يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي اَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْن» (نساء: 11) و خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مى‏كند كه پسر دو برابر دختر سهم ببرد و «اِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين» (بقره: 18) اگر مالى از خود جاى گذاشت، براى پدر و مادر و خويشاوندان به گونه خير و شناخته شده و معروف وصيت كند و اين براى پرهيزگاران كارى درست و شايسته است. و ادامه مى‏دهد: شما پنداشته‏ايد كه من بهره‏اى نداشته، از پدرم ارث نمى‏برم و هيچ رابطه و پيوندى بين ما نيست؛ در همين زمينه، با اقتباس از آيه 67 سوره انعام و آيه 39 سوره هود مى‏فرمايد: «شما خود را نسبت به عام و خاص قرآن، از پدر و پسرعمويم داناتر مى‏دانيد. پس (اين شما و اين فدك كه) همچون شتر مهار كشيده و بار كرده در اختيار شما باشد و روز واپسين و رستاخيز تو و آن (فدك) با هم روبه‏رو خواهيد شد … «لِكُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُون»؛ «مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيم»؛ هر رويدادى را جايگاهى است و به زودى خواهيد دانست كه بر چه كسى عذاب خواركننده فرود آمده، شكنجه‏اى پايدار وارد خواهد شد. همچون قصّه گناه‏كاران نوح، هم غرق مى‏شويد و هم عذابى جاودانه در انتظارتان است.

آن حضرت از بازگشت مردم پس از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شكوه مى‏كند كه «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِين» (آل‏عمران: 144)؛ محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرستاده كسى است كه پيش از او نيز فرستادگانى آمده‏اند. آيا گر بميرد يا كشته شود شما به گذشته خود برمى‏گرديد؟ و هر كس به گذشته خود برگردد هرگز زيانى به خداوند وارد نياورده است و به زودى خداوند سپاس‏گزاران را پاداش خواهد داد. و فرياد برمى‏آورد: «اى قوم اوس و خزرج! آيا ميراث پدرم بلعيده شود، در حالى كه شما مرا مى‏بينيد و صداى مرا مى‏شنويد و آغاز و فرجام كار به شما برمى‏گردد و زمام امور در دست شماست؟» و با شِكوه از پنهان‏كارى مردم و چشم‏پوشى آنان از حق و انحراف از راه راست، با استناد به آيه «اَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِين» (توبه: 13) مى‏فرمايد: آيا با مردمى كه پيمان‏هاى خود را شكسته و براى بيرون كردن پيامبر تصميم گرفته‏اند نمى‏جنگيد، با آنكه جنگ را آغاز كرده‏اند؟ آيا از آنان مى‏ترسيد با اينكه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد، اگر ايمان آورده و دين را باور كرده‏ايد؟(15)

در ادامه بيانات تند و گزنده خطبه، حضرت زهرا عليهاالسلام رفاه‏طلبى و تمايل به زندگى راحت را عامل اين چرخش دانسته، مى‏فرمايد: «إِن تَكْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ» (ابراهيم: 8) اگر شما و همه كسانى كه در روى زمين زندگى مى‏كنند كافر شويد، بدانيد كه خداوند بى‏نياز و ستوده است. و با خشم اظهار مى‏دارد: «اين سخنان خروشى بودند كه از جان برآمد و آهى بودند كه از خشم من برخاستند و از بى‏تابى و توان‏فرسايى من حكايت مى‏كردند … آنچه را شما انجام مى‏دهيد پيش‏روى پروردگار است و او ناظر و بينا: «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» (شعراء: 227) و به زودى ستم‏كاران خواهند دانست به چه جايگاهى بازگشت مى‏كنند! و ادامه مى‏دهد: «من دختر پيامبر، هشداردهنده شمايم كه شما را از عذاب سرسخت پيش‏رويتان بيم مى‏داد. «فاعلَموا إِنَّا عَامِلُونَ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُون» (اقتباس از آيات 121 و 122 سوره هود)؛ پس هر كارى مى‏خواهيد انجام دهيد كه ما هم كار خود را انجام خواهيم داد و چشم به راه باشيد كه ما هم منتظريم.

در اين فراز از سخن، ابوبكر با دل‏جويى و آرامش تلاش مى‏كند تا حضرت را از خشم فرونشاند و در عين حال، حكم خويش را در مورد «فدك» و اموال باقى مانده از رسول خدا ابراز نمايد؛ مى‏گويد: «ما آنچه را كه شما در نظر داريد، در راه خريد اسلحه و ساز و برگ جنگى خرج كرده‏ايم تا به وسيله آن‏ها، مسلمانان با كافران هماورد باشند.» آن‏گاه در اين تصميم‏گيرى به اجماع عموم مسلمانان تكيه كرد و از اينكه نمى‏تواند خلاف دستور پيامبر كارى كند و بايد اين اموال به ولىّ پس از وى سپرده شود، از اموال شخصى خويش پيش‏كش كرده، مى‏گويد: در آنچه در اختيار شخص من است و از اموال من به شمار مى‏رود، هر دستورى كه بفرماييد اجرا مى‏شود. آيا شما صلاح مى‏دانيد كه من در اين مورد، خلاف پدرت حضرت رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عمل كنم؟

در اين هنگام، حضرت زهرا عليهاالسلام به خروش آمده، مى‏فرمايد: «سبحان الله! … هيچ‏گاه رسول خدا از كتاب خدا روى‏گردان و نسبت به احكام او مخالف نبود، بلكه پيرو قرآن و سوره‏هاى آن بود. آيا شما با نيرنگ و فريب، اجماع كرده، بهانه‏اى دروغين بر او بسته‏ايد؟» و سپس به قرآن اشاره نموده، مى‏فرمايد: «اين كتاب خدا، كه داورى دادگر است و بيان آن حل و فصل مى‏كند، مى‏فرمايد: درخواست زكريّا از خداوند آن بود كه به او فرزندى بدهد و گفت: «يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوب» (مريم: 6) و «وَوَرِثَ سُلَيَْمانُ دَاوُود»(نمل: 16) آن فرزند وارث من وآل يعقوب باشد و سليمان از داود ارث برد. بنابراين، خداوند متعال در آنچه توزيع و تقسيم كرده، سهم هر كسى را تعيين و مقدار واجب و حتمى از ميراث را مشخص ساخته است. سهم پسران و دختران را به‏گونه‏اى واضح و روشن بيان داشته، بهانه‏جويى ياوه‏سرايى را باطل ساخته و از بدگمانى و شبهه افراد وامانده در آينده جلوگيرى نموده است. نه، چنين نيست: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُون» (يوسف: 18)؛ بلكه شما خودتان را گول زده و نفوس شما كارى (قبيح) را برايتان با جلوه‏اى زيبا نمايش داده‏اند. و من بردبارى و صبرى نيكو خواهم كرد و بر آنچه شما توصيف مى‏كنيد، از خداوند كمك مى‏جويم.»

در اينجا نيز ابوبكر به اين بهانه كه خلافت را مردم به گردن وى انداخته‏اند و بر آنان مستبدّانه حاكم نشده، مسلمانان را به داورى بين خود و حضرت فرامى‏خواند.

حضرت در آخرين فراز، با دلى آكنده از غم، مردم را به تدبّر در قرآن فراخوانده، مى‏فرمايد: «اى مردم كه شتابان به گفتار باطل روى آورده، كار زشت زيان‏بار را با ديده اغماض نگريسته، آن را پذيرفته‏ايد! «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(محمد: 24) آيا در قرآن انديشه نمى‏كنند (نمى‏كنيد) يا اينكه بر دل‏هايشان (دل‏هايتان) قفل است؟ نه چنين است، «بَل رَانَ عَلى قلوبِكم» (اشاره به آيه 14 مطفّفين)، بلكه كارهاى زشتتان بر دل‏هايتان نقش بسته، گوش‏ها و چشم‏هايتان را فراگرفته است. به چه جاى بدى برگشتيد و به چه وضع بدى گرفتار شده‏ايد! به چيز بدى اشاره كرده‏ايد و به معاوضه نامناسب و بدى رضا داده‏ايد! به خدا سوگند! هنگامى كه پرده‏ها به يك سو زده شوند بارش را سنگين و پيامدش را خطرناك خواهيد يافت و زيان و ضرر به دنبال خواهد داشت.

سپس در آخرين فرمايش‏هاى خويش، با تكيه بر دو آيه از قرآن كريم، مى‏فرمايد: «وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ»(زمر: 47)؛ «وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُون» (غافر: 78)؛ و از پروردگارتان آنچه را كه حساب نمى‏كرديد و به ذهنتان نمى‏آمد، برايتان آشكار خواهد شد و در آن هنگام، آن‏ها كه بر باطل هستند، زيان خواهند ديد. و در انتها، با سرودن اشعارى خطاب به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، به منزل برگشت.(16)

در اين گفت‏وگو، حق‏خواهى و ادعاى مالكيت زمينى مطرح است كه غصب آن نقطه آغاز حمله به شخصيت معنوى و مادى اهل بيت عليهم‏السلام بود و نشان از موضع‏گيرى مستبدّانه خليفه چند روزه در برخورد با هر نوع مخالفت در مقابله با خلافت جديد داشت و از اين‏رو، قدرتمندترين و سرشناس‏ترين مخالفان به عنوان اولين مقابله‏گران سقيفه را انتخاب كرد تا همه مسلمانان پس از آن عبرت گرفته، توان هر نوع سركشى و تمرّدى را از دست بدهند. بدين‏روى، حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان مدافع امامت حضرت على عليه‏السلام و حق ارث خويش، بايد به چيزى استناد كند كه فصل‏الخطاب همه رويارويى‏ها بوده و غير قابل انكار باشد. او به قرآن مجيد استناد كرده، مضمون كامل كلام را در اقتباس يا استشهاد از آيات برمى‏گزيند و اين، هم به معناى اعلام يك رويارويى باطنى و درونى با عنصر حكومتى حاضر است و هم به معناى كشف موضوع پشت سر انداختن قرآن توسط حاكمان وقت، و همه مسلمانان را به تأمّلى سخت بر تفسير مجدّد آيات دعوت مى‏نمايد.

علاّمه سيد شرف الدين در تحليل مفصّلى از اين خطبه، به رموز تفسيرى آن پرداخته، چگونگى تفسير هر يك از آيات مطرح شده را بيان مى‏نمايد. وى در بخشى از اين تبيين آورده است: «ببينيد چگونه در آغاز، بر اثر گذاردن پيامبران، به دو آيه مربوط به داود و زكريّا عليهماالسلام ، به صراحت در ارث‏گذارى آن دو استدلال مى‏كند، و به جان خود سوگند كه آن حضرت بر خلاف ديگر كسانى كه مدت‏ها پس از نزول قرآن پا به عرصه گيتى نهاده‏اند، ارث را در اين آيات شريفه مربوط به ارث حكمت و پيامبرى دانسته، نه ارث در اموال، و معناى مجازى را بدان دليل بر معناى حقيقى مقدّم داشته كه نسبت به فهم آيات قرآن داناتر و اعلم بوده كه اگر اين تصرف و دخالت در معناى حقيقى لفظ بدون دليل جايز بود، ابوبكر و يا ديگر كسانى كه در آن روزها طرفدار او بودند نيز مى‏توانستند بدين‏گونه پاسخ حضرت زهرا عليهاالسلام را بدهند؛ با اينكه آنان چنين پاسخى را به آن حضرت ندادند. علاوه بر اين، در اينجا قرائت ديگرى نيز موجود است كه مى‏گويد: مقصود از ارث، ارث در اموال است.»(17)

پس از استدلال به آيات مربوط به ارث پيامبران، حضرت به عموم آيات مربوط به ارث و عموم آيه «وصيت» استدلال نموده و تخصيص اين آيات را بدون دليل شرعى از كتاب و سنّت، كارى زشت برشمرده، با لحن و بيان كوبنده‏اى اين تخصيصِ بى‏جهت را بر آنان ايراد گرفته، چنين فرمود: «آيا خداوند درباره شما آيه مخصوصى نازل كرده كه پدرم را با آن آيه از اين عموم خارج كرده باشد.» و با اين استفهام انكارى، وجود مخصّص را در قرآن مجيد نفى كرده، آن‏گاه مى‏فرمايد: «و يا آنكه شما از پدرم و از پسرعمويم، در فهم عموم و خصوص قرآن آگاه‏تر و داناتريد؟»

با اين پرسش توبيخى، وجود مخصّص را در سنّت، بلكه مطلق وجود مخصّص را منتفى دانسته است؛ زيرا اگر مخصّصى وجود مى‏داشت رسول خدا و يا جانشين آن حضرت به او فهمانيده، بيان مى‏كردند و نمى‏توان گفت كه آنان نمى‏دانستند و از وجود مخصّص خبر نداشتند و يا در بيان اين مسئله به آن‏حضرت كوتاهى كرده‏اند؛ زيرا در آن صورت، تفريط و اهمال در بيان حكم الهى و كتمان حق و وادار كردن به جهل و در معرض بازداشتن او از جدال و درگيرى و كينه‏توزى و دشمنى بى‏جهت و بيهوده لازم مى‏آيد كه همگى اين‏ها در مورد پيامبران الهى و جانشينانشان محال و ممتنع مى‏باشند.»

وى سپس نتيجه‏گيرى نموده، مى‏گويد: «براى حضرت زهرا، فقط يك راه و يك سخن باقى مانده است كه با گفتن آن كلمه، غيرت آنان را برانگيخت و با بلاغت و رسايى هرچه تمام‏تر در گفتارش، جوش و خروش در آنان ايجاد كرد و آن جمله اين بود كه فرمود: “… يا اينكه مى‏گوييد: اهل دو آيين از يكديگر ارث نمى‏برند! ” كه مى‏خواست با اين جمله، بفهماند عموم آيه ارث با آنچه شما ادّعا مى‏كنيد، تخصيص نمى‏خورد، مگر اينكه بخواهيد به جمله آن حضرت كه فرمود: “اهل دو ملت و دو آيين مختلف از يكديگر ارث نمى‏برند. ” استناد كنيد و بنابراين، آيا به چنين كلامى لب مى‏گشاييد و چنين جمله‏اى را خواهيد گفت؟ آيا مى‏توانيد بگوييد كه من از امّت اسلامى نيستم و در زمره مسلمانان به شمار نمى‏آيم و از اين نظر، حق ارث ندارم و با اين حساب، براى كار خود، كه مرا از ارث محروم ساخته‏ايد، حجت و دليلى داريد كه در اين صورت، بايد گفت: «اِنّا لِلّه و اِنّا اِليهِ راجعونَ».»(18)

علاّمه امينى نيز در تحليلى از اين خطبه، بر آيات وارد شده تفسيرى نموده‏اند كه «معلوم است كه حقيقت ميراث عبارت از انتقال مال موروث به وارث پس از مرگ او به حكم خداوند متعال است. حمل آيه بر علم و نبوّت ـ چنان‏كه اهل سنّت انجام داده‏اند ـ بر خلاف آيه شريفه است؛ زيرا نبوّت و علم به ارث نمى‏رسند. نبوّت داير مدار مصالح عمومى است و از روز نخست آفرينش، در پيشگاه پروردگار مشخص و معيّن گشته و خداوند داناتر است كه رسالت و مأموريت خود را در چه كسى و در چه جايى قرار دهد؛ نسبت و وراثت دخالتى در آن ندارد. همان‏گونه كه دعا و درخواست از خداوند اثرى براى گزينش و اختيار الهى ندارد، علم نيز متوقف بر آموزش و فراگيرى است و مربوط به كسى مى‏شود كه خود را در معرض آن قرار دهد.

علاوه بر اين، زكريّا عليه‏السلام از خداوند درخواست كرد كه از فرزندانش كسى را وارث او قرار دهد كه وجود وى مانع و حاجب از ديگر افراد خويشاوند و فاميل و پسر عموهايش باشد و اين ممنوعيت تنها با ميراث اموال مناسبت دارد و معنا ندارد كه بخواهد موالى و خويشاوندانش را از علم و نبوّت مانع شود.»

وى در ادامه مى‏گويد: «نكته ديگر اينكه شرط كرد كه اين ولى و وارث مورد پسند باشد، در آنجا كه گفت: «واجعلهُ ربِّ رضيا»، (مريم: 6) و اين درخواست پسنديده بودن با نبوّت و رسالت سازگار نيست؛ زيرا عصمت و تقدّس در ويژگى‏هاى نفسانى و ملكات روحى هيچ‏گاه از پيامبران جدا نيست و بنابراين، درخواست اين خصوصيت بى‏معنا و بيهوده است.

… و اما اينكه حكم مخصوص حضرت رسول باشد، اين سخن مستلزم آن است كه عموم آيات ارث را تخصيص بزنيم؛ مانند آيات «يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي اَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْن» (نساء: 11)؛ «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللّه» (انفال: 75)؛ «إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوف.» (بقره: 180)

قرآن مجيد را جز با دليل ثابت و مسلّم نمى‏توان تخصيص زد و خبر واحدى كه عمل به ظاهر آن به خاطر مخالفتش با سيره تمام پيامبران گذشته امكان ندارد، نمى‏تواند مخصّص عموم آيات ارث باشد.(19)

ابن ابى الحديد نيز ضمن ذكر رواياتى مى‏نويسد: «مردم مى‏پندارند كه نزاع فاطمه با ابوبكر در دو چيز بوده: در ميراث و در نحله. من در احاديث يافتم كه آن حضرت در مسئله سومى با او نزاع داشته و ابوبكر او را از آن‏ها نيز منع كرده بود كه عبارت بود از سهم ذوى القربى.»(20)

علاّمه مظفّر در دلائل الصدق آورده است: «حضرت زهرا حق چهارمى نيز داشت كه مربوط به خمس غنايمى بود كه پس از پيامبر حادث مى‏گرديدند؛ چون ابوبكر، همان‏گونه كه خمس اهل بيت عليهم‏السلام را ـ كه در زمان رسول خدا (مانند خمس خيبر) مالك شده بودند ـ گرفته بود، آن‏ها را از خمس غنايمى كه پس از آن حضرت حادث شده بود نيز منع كرد و حضرت زهرا عليهاالسلام درباره آن‏ها نيز با او به نزاع پرداخت و اخبار در اين مورد بسيارند.»(21)

خطبه عيادت
علاّمه مجلسى از شيخ بزرگوار وثقه، صدوق رحمه‏الله ، روايت كرده است كه در دوران شدت و غلبه بيمارى حضرت زهرا عليهاالسلام ، زنان مهاجران و انصار به عيادت ايشان رفتند، جوياى احوال ايشان شدند و پرسيدند: در اين حال بيمارى، چگونه سر مى‏كنيد؟ حضرت بدين‏گونه پاسخ گفت: «به خدا سوگند! روزگارم سر مى‏شود و حالم به گونه‏اى است كه از دنياى شما ناخشنود و از مردان شما خشمگين و ناراحتم … «لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُون»(مائده: 80) و بد چيزى است آنچه كه نفوسشان مقدّم داشته؛ چرا كه موجب خشم و غضب الهى شده و در عذاب جاودانه‏اند.

… واى بر آن‏ها! چگونه خلافت را از پايگاه استوار رسالت و پايه‏هاى محكم نبوّت و محل نزول وحى امين و انسان آگاه به امر دين و دنيا منحرف كرده، دور ساختند؛ «أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِين» (زمر: 15) آگاه باشيد كه اين همان زيان و خسران آشكار است.

… پس اى كاش بينى مردمى كه «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا» (كهف: 104) مى‏پندارند كار نيك انجام مى‏دهند، به خاك ماليده شود. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـكِن لايَشْعُرُون»(بقره: 12)؛ آگاه باشيد كه آنان تبه‏كارند و خود نمى‏فهمند. «أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لايَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون» (يونس: 35)؛ آيا آن كس كه به درستى و راستى هدايت مى‏كند براى پى‏روى شايسته‏تر است، يا آن كس كه خود هدايت نيافته باشد؟ پس شما را چه شده است؟ چگونه قضاوت مى‏كنيد؟

سوگند به خداوندگارت كه شتر اين فتنه آبستن شده و به همين زودى خواهد زاييد و شما قدح خونين و سمّ مهلك آن را خواهيد دوشيد. در آن هنگام «يَخْسَرُ الْمُبْطِلُون»(جاثيه: 27) ياوره‏سرايان و تبه‏كاران زيان خواهند ديد، و آيندگان پيامد سنّت‏هاى گذشتگان را خواهند ديد و در آن هنگام، به خاطر رضايت خاطر جمعى، خود را آماده فتنه و آشوب كنيد و به شمشيرى برّان و هرج و مرج فراگير و خودكامگى ستمگران نويد دهيد! سهميه‏هايتان را اندك خواهند داد و محصولات كشاورزى‏تان را خود درو خواهند كرد. واى بر شما! كه در آن هنگام در چه شرايطى به سر مى‏بريد! دل‏هايتان كور گشته‏اند. آيا ما شما را الزام و اجبار نماييم، در حالى كه خود اكراه داريد؟ «فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا كَارِهُون»(هود: 28)(22)

ابن ابى الحديد و طبرى از عمر بن خطّاب روايتى آورده‏اند كه متضمّن اين موضع‏گيرى نسبت به حضرت على عليه‏السلام و حضرت زهرا عليهاالسلام مى‏باشد. عمر بن خطّاب به ابن عبّاس مى‏گويد: «آيا مى‏دانيد كه چه چيز باعث شد پس از محمّد، قومتان (قريش) توجهى به شما نكنند؟ آنان از اينكه نبوّت و خلافت در شما جمع شود و بدين‏وسيله، بر قوم خود فخر و مباهات كنيد خوششان نمى‏آمد. بنابراين، قريش براى خود فكرى كرد و به نتيجه رسيد.»(23)

و پيداست كه حزب حاكم بر تمام حقوق سياسى بنى هاشم دست گذارده، تمام امتيازات مادى و معنوى آنان را لغو ساخته بود و نسبت به اموال نيز بنى‏هاشم را از فدك و ميراث و خمس (سهم ذوى القربى) محروم ساخته، آنان را مانند ديگر مردم به شمار آوردند. بنى‏هاشم و در رأس آنان، على ابن ابى‏طالب عليه‏السلام نمى‏توانستند خود نسبت به مطالبه حقوق مغصوب خود اقدامى كنند. حضرت زهرا عليهاالسلام رأسا اقدام به مطالبه حق خود و ديگر افراد بنى‏هاشم نمود. حضرت زهرا عليهاالسلام با اصرار و پافشارى نسبت به «فدك»، هدفش آن بود كه زمينه را براى حضرت على عليه‏السلام در مطالبه حق پايمال شده‏اش آماده سازد و در واقع، «فدك» و خلافت با يكديگر همراه و در يك مسير قرار گرفته بودند؛ چنان‏كه بعدها كلمه «فدك» عنوان بزرگ‏ترى پيدا كرد كه منحصر به يك سرزمين مزروعى كه در زمان رسول خدا محدود و معيّن بود، نمى‏شد، بلكه موضوع فدك همپاى خلافت و تمام دفترچه و پرونده اسلام شد. دليل بر اين مطلب آنكه ائمّه اطهار عليهم‏السلام هنگام تحديد و تعيين مرزهاى «فدك»، آن را منحصر به آن روستا و مزرعه نكردند، بلكه ـ مثلاً ـ اميرالمؤمنين على عليه‏السلام آن را در زمان خود، به اين عبارت تحديد نمود: «يك مرز فدك كوه اُحد است و مرز ديگرش عريش مصر، حدّ ديگر كناره دريا و مرز ديگر دومة‏الجندل» كه اين‏ها حدود تقريبى جهان اسلام در آن دوران بودند و حضرت موسى بن جعفر عليه‏السلام نيز پس از آنكه هارون‏الرشيد اصرار كرد كه «فدك» را از او بپذيرد، فرمود: من آن را از تو نمى‏گيرم، مگر با تمام حدود و مرزهايش. هارون‏الرشيد پرسيد: حدودش چيست؟ فرمود: حد اول عدن، حد دوم سمرقند، حد سوم افريقيّه، حد چهارم كناره دريا از خزر تا ارمنيّه. هارون گفت: ديگر چيزى براى ما باقى نماند، جاى را تغيير دادى. حضرت فرمود: من به تو گفتم كه اگر حدودش را مشخص سازم، تو پس نخواهى داد.

از اين‏رو، در امر شفّاف‏سازى سياسى و بازشناسى حق خلافت، حضرت زهرا عليهاالسلام هر محملى را براى اين ادعا برمى‏گزيند تا بتواند از تحريف و انحرافى كه به وسيله حكومت تازه روى كار آمده پرده برداشته، اتمام حجّت نمايد و مسئوليت خود را در يارى دين و كيان و مركزيت آن يعنى حضرت على عليه‏السلام ادا نمايد و اين مسئله را در خطبه «فدك» در مسجد و خطبه «عيادت» تصريح نموده، بدون ابهام و پيچيدگى، نظرياتش را بيان مى‏كند و استحكام اين كلام را در استناد پى در پى به آيات قرآن كريم پى‏ريزى مى‏نمايد و فصاحت و بلاغت و شيرينى بيان، روانى عبارت، نيرومندى استدلال و انسجام در گفتار، آوردن انواع و اقسام استعارات و كنايات، والايى سطح مطلب، تمركز نسبت به اصل هدف و در عين حال، تنوّع مباحث با پيچيدگى با آيات خدا، سخنش را جاودان و كلامش را درخشان و نبوغ و بينشش را پيش از پيش اظهار مى‏دارد.

پي‎نوشت‎ها:

1- توفيق ابوعلم، فاطمة الزهرا عليهاالسلام، ترجمه على اكبر صادقى، اميركبير، 1364، ص 111.

2- اسماعيل انصارى زنجانى خوئينى، فاطمه در آيينه كتاب، قم، الهادى، 1378.

3- رسول جعفريان، تاريخ الخلفاء، انتشارات دليل، 1380، ص 22، به نقل از: ابن منظور، مختصر تاريخ دمشق، ج 5، ص 261

4- فخرالدين طريحى، مجمع‏البحرين، تحقيق احمد الحسينى، تهران، مرتضوى، 1365، ذيل كلمه «فدك».

5- فيء اموال و زمين هايي است كه به وسيله جنگ و نزاع به دست مسلمانان نرسيده و بر آن سرزمين ها اسب و شتر نتاخته باشند. اين زمين ها به تصريح آيات الهي(مانند آيه 6/ سوره حشر) ملك خاص رسول خدا است.

6- مفهوم اصلي انفال نه تنها غنائم جنگي بلكه همه اموالي را كه مالك خصوصي ندارد مثل بيشه زارها، جنگلها، دره ها و سرزمين هاي موات شامل مي شود و تمام اموال متعلق به خدا و پيامبر و وصي اوست. انفال در اصطلاح فقهاي اماميه عبارت از اموالي است كه به پيامبر و پس از او به جانشينانش اختصاص دارد. آنان آن اموال را به هر نحو كه مصلحت بدانند به مصرف مي رسانند. از آن جهت اين اموال را انفال مي نامند كه امام بالخصوص استحقاق دارد آنها را بر وفق مصلحت به مصرف برساند؛ به همانگونه كه پيامبر مستحق آنها بوده است و درخور استحقاق ديگران نيست.

7- همان.

8- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، دار الاحياء التراث الكتب العربية، 1960، ج 16، ص 210 / ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1285 ق، ج 2، ص 221 / محمّد بن جرير طبرى، تاريخ الرسل و الملوك، تحقيق محمّدابوالفضل ابراهيم، قاهره، دارالمعارف بمصر، 1968، ج 2، ص 14 / احمد بن يحيى بلاذرى، فتوح البلدان، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1346، ص 46.

9- سيدجعفر شهيدى، زندگانى فاطمه زهرا عليهاالسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 122.

10- محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ كمپانى، ج 8، ص 114.
11. علاّمه مجلسى ذيل كلمه «اخلاص» در شرح لغات خطبه آورده است: «مقصود از اخلاص آن است كه همه اعمال را براى خداوند خالص نمود، ريا و هدف‏هاى فاسد را با آن مخلوط نكند و در هيچ يك از كارهايش به غير خداوند توسّل نجويد و تأويل كلمه توحيد همين است؛ زيرا كسى كه يقين داشته باشد خالق و مدبّر، خداوند است و در خدايى‏اش با كسى شريك نيست، بر او لازم و سزاوار است كه در پرستش او كسى را شريك قرار ندهد و در هيچ كارى به غير او متوجه نشود.»

12. وى همچنين در فراز «پيوندش را در دل نهاده است»، مى‏گويد: در اين فقره، چند احتمال وجود دارند:

اول. خداوند بر دل‏ها آنچه را كه لازمه اين كلمه كرده عبارتند از: عدم تركيب در ذات خدا و عدم زيادتى صفات كماليه بر ذات خداوند، و امثال اين‏گونه مطالب را، كه مربوط به توحيدند، واجب و حتم قرار داده است.

دوم. آنچه عقل از اين كلمه به آن مى‏رسد، به قلب متصل مى‏كند و آيات آفاق و انفس به او مى‏نماياند و با توحيد فطرى آن را كامل مى‏كند و در دل‏هايشان مستقر مى‏سازد.

سوم. ممكن است مقصود آن باشد كه عقل‏ها را مكلّف به رسيدن به آخرين درجه دقايق كلمه توحيد و تأويل نكرده، بلكه همه دل‏ها را مكلّف ساخته است كه به ظاهر معنايش اذعان و اعتراف كنند و مقصود از «وصول» همين است.

چهارم. احتمال دارد ضمير در كلمه «موصولها» در عبارت «وَ ضَمَّنَ القلوبَ موصولَها» به قلوب برگردد؛ يعنى بر دل‏ها بيش از آن اندازه كه امكان وصول دارند، لازم نكرده و رسيدن به تأويل كامل اين كلمه طيّبه و دقايقى كه از آن استنباط مى‏شوند و يا به طور مطلق، اصولاً رسيدن به اين‏ها را بر دل‏ها واجب ننموده است. وى در انتها، اين تفسير چهارم از عبارت مزبور را بر ساير وجوه ترجيح داده است. (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ كمپانى، ج 8، ص 114.)

13. سيوطى در كتاب الاتقان مى‏نويسد: ابن ابى حاتم از عمرو بن مرّة روايت كرده است كه پنج نفر پيش از آنكه موجود شوند نام‏گذارى شدند: يكى از آن‏ها حضرت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود كه حضرت عيسى عليه‏السلام به وجود او بشارت داد و گفت: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَد …» (صف: 6) و اين اشاره به بيان مزبور دارد.

14. شايد مقصود از «پرده»، نيستى يا حجاب‏هاى اصلاب و ارحام باشد، و اينكه آن‏ها را نسبت به «اهاويل» داده، به خاطر وجود منابع و عوامل بازدارنده در اين حالت است. و شايد مقصود آن باشد كه آنان در آن حال از «أهاويل» و چيزهاى ترس‏آور مصون و محفوظ بودند؛ زيرا ترس و هول پس از وجود به اشيا مى‏رسد و در حال نيستى، ترس و وحشتى نيست و گفته شده است: تعبير «أهاويل» از قبيل تعبير از درجات عدم به ظلمت‏ها و تاريكى‏هاست. (رحمانى همدانى، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ترجمه سيدحسن افتخار زاده سبزوارى، بدر، 1376، ص 479.)

15. علاّمه مجلسى ذيل اين بخش از خطبه مى‏فرمايد: «در بين مفسّران مشهور است كه اين آيه درباره آن عده يهوديانى نازل شد كه پيمان خود را شكستند و با احزاب همكارى كردند و تصميم گرفتند حضرت رسول را از مدينه بيرون كنند و به پيمان‏شكنى و جنگ پرداختند.» و ادامه مى‏دهد: «همچنين گفته شده است كه درباره مشركان قريش و اهالى مكّه نازل شده كه پيمان خود را با پيامبر و مؤمنان، كه قرار گذاشته بودند با دشمنان آنان همكارى نكنند (صلح حديبيه)، شكستند و قبيله “بنى‏بكر ” را عليه “خزاعه ” يارى كردند و تصميم گرفتند حضرت را از مكّه بيرون كنند. اينان در “دارالندوه ” گرد آمدند و شيطان، كه به صورت پيرمرد نجدى بر آنان ظاهر شده بود، آن‏ها را راهنمايى كرد … .» در واقع، از آن زمان دشمنى و مخالفت با رسول خدا را آغاز نمودند و جنگ بدر و پيمان‏شكنى را از اين زمان شروع كردند.

اما مقصود حضرت زهرا عليهاالسلام از مردمى كه عهد و ميثاق خود را شكستند، يا همان‏هايى هستند كه در آيه شريفه از آنان نام‏برده شده است كه در اين صورت، بيان‏كننده وجوب جنگ با غاصبان خلافت و ربايندگان حق آن حضرت است كه پيمان و عهدى را كه با رسول خدا در مورد وصيت آن حضرت و نسبت به خويشاوندان و اهل بيتش بستند، نقض كردند؛ همان‏گونه كه خداوند قتال با پيمان‏شكنان قريش را واجب فرموده بود، و يا اينكه مقصود حضرت زهرا عليهاالسلام جنگ با غاصبان حق اهل بيت عليهم‏السلام است و مقصود از پيمان‏شكنى آنان نقض همان عهدى بود كه با رسول خدا بسته بودند كه از آن حضرت اطاعت كرده، پيرو اوامر و نواهى او باشند و در باطن با او دشمنى نكنند، اما اين عهد و پيمان را شكستند و به دستورات آن حضرت عمل نكردند و مقصود از «اخراج رسول» اخراج كسى است كه همچون پيامبر و نفس آن حضرت و جانشين او در دستورات و اوامر و نواهى است كه او را از مقام خلافت بيرون كرده، دستورات حضرت را در مورد اهل بيتش ناديده گرفتند، كه در اين صورت، ذكر آيه قرآن در ضمن فرمايش حضرت زهرا عليهاالسلام يك نحوه اقتباس از قرآن مجيد است. (محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 8، ص 109.)

16. قد كانَ بَعْدَكَ انباءٌ و هَنبثَةٌ لو كُنتَ شاهدها لم تكبر الخَطْبُ
انّا فقدناك فَقْدَ الارضِ واِبلها واختَلَّ قومُك فاشْهَدْهم و قد نكبوُا
و كُلُّ اهلٍ له قربى و منزلةٌ عِند الالهِ على الاَدنَينِ مقتربٌ
اَبدَتْ رجالٌ لنا نجوى صُدورِهم لمّا مَضَيتَ و حالَتْ دونكَ التُّربُ
تجَهَّمَتْنا رجالٌ واستُخِفَّ بِنا لما فقدِتَ و كُلُّ الارضِ مَغتَصَبٌ
و كُنتَ بَدرا و نورا يُستَضاءُ به عليك تُنْزَلُ مِن ذِى‏العزَّةِ الكُتُبِ
و كان جبريلُ بالآياتِ يُؤنِسنا فَقَد فُقِدْتَ فَكُلُّ الخيرِ مُحتَجِبٌ
فليتَ قبلَكَ كانَ الموتُ صادَفَنا لمّا مَضَيْتَ و حالَتْ دونَ الْكُتبُ
انّا رُزِئنا بما لم يُزْرَءْ ذُوشَجَنٍ مِن البَريّةِ لاعجمٌ و لا عَرَبٌ.

17. سيّد شرف‏الدين عاملى، النص و الاجتهاد، ص 103ـ109.

18. همان.

19. عبدالحسين احمد الامينى النجفى، الغدير فى الكتاب و السنّه والادب، بيروت، دارالكتب العربى، 1397 ق، ج 7، ص 190ـ197.

20. ابن ابى الحديد، پيشين، ج 16، ص 230ـ231.

21. محمّدحسن مظفّر، دلائل الصدق؛ دراسة علمية عن الدلائل، مرتضى الحكمى، قاهره، دارالعلم، 1396، ج 3، ص 75.

22. محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 8، ص 109ـ112.

23. ابن ابى الحديد، پيشين، ج 12، ص 53 / طبرى، پيشين، ج 5، ص 31.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.