این که یک «روحانی» یا «عالم دینی» با طرح و نشر موضوع یا موضوعاتی در «حوزهی عمومی» مخالفت کرده و خواهان دور نگه داشتن «افکار عمومی» از برخی مباحث شود قابل درک است. به هر حال برخی موضوعات میتواند در «ایمان» مردمان خدشه و خلل وارد کرده و «اعتقادات» آنها را سست کند.
این که یک مقام امنیتی با طرح و نشر موضوع یا موضوعاتی در «حوزهی عمومی» مخالفت کرده و خواهان دور نگه داشتن «افکار عمومی» از برخی مباحث شود قابل درک است. به هر حال از نظر ایشان برخی موضوعات میتواند «امنیت ملی» را در معرض تهدید قرار داده و جان و مال و منافع ملت را به خطر اندازد.
این که یک «ارباب» یا «سرمایهدار» با طرح و نشر موضوع یا موضوعاتی در میان «رعیت» یا «کارگران» خود مخالفت کرده و خواهان دور نگه داشتن «افکار عمومی» رعیت و کارگران از برخی مباحث شود قابل درک است. به هر حال برخی موضوعات میتواند منافع «ارباب» یا «سرمایهدار» را در معرض تهدید قرار دهد.
و …
اما اینکه یک مقام ارشد «انجمن جامعهشناسی» یک کشور، که ضمنا یکی از انسانشناسان برجستهی آن کشور هم هستند، طی یادداشتی رسما خواهان این شوند که موضوعی مانند «رشد جمعیت»، که به طور مستقیم به زندگی روزمره – و «شبمره»! – دهها میلیون شهروند کشور ارتباط دارد، از «حوزهی افکار عمومی» دور بماند، به هیچ عنوان با عقل ناقص بنده قابل درک نیست.
خدای ناکرده قصد جسارت ندارم، اما از ظاهر این یادداشت بر میآید که گویا نظر این استاد ارجمند این است که «کارشناسان»، «نخبگان» و «فرهیختگان» باید «پشت درهای بسته» دربارهی میزان «زاد و ولد مطلوب» به بحث و گفتگو پرداخته و سپس نتایج نهایی را به صورت بخشنامه به ملت اعلام کنند تا «عوام» متوجه شوند که بر اساس آخرین بررسیهای «علمی» توسط بزرگان قوم، آنها موظف به تولید چند بچه هستند!
به نظر میرسد از این دیدگاه، مردمان نه تنها خودشان عقل و فهم لازم جهت تشخیص این که چه تعداد فرزند برای آنها «کافی است» ندارند، بلکه حتی آن اندازه صلاحیت ندارند که ناظر و شاهد بحثها و گفتگوهای «کارشناسان» و «نخبگان» دربارهی «جمعیت مطلوب» باشند تا نهایتا به تصمیم و نتیجهای در این خصوص برسند.
روشن است که تکلیف همهی امور را نمیتوان با مراجعه به عموم روشن کرد. اما با توجه به این که امروزه در برخی ممالکت حتی موضوعی مانند این که «آیا کشور به نوسازی ناوگان زیر دریایی مجهز به سلاح اتمی (Trident) نیاز دارد یا نه؟» به صورت یک «بحث عمومی» (Public Debate) در آمده و مردم عادی در مناظرههایی با حضور کارشناسان و سیاستمداران دربارهی این موضوع شرکت کرده و نهایتا تصمیم می گیرند که به کدام حزب (موافق یا مخالف زیردریایی اتمی) رای دهند، پرسش بندهی کمترین این است که طرح شدن موضوع «جمعیت مطلوب» در «حوزه عمومی» چه خطرات و تهدیداتی برای منافع و امنیت ملی می تواند داشته باشد؟
پ.ن:
1- یکی دو سال قبل به اتفاق یک خانم فلسطینی الاصل در گروه مطالعات فرهنگی دانشگاه ناتینگهام تدریس درسی با عنوان «Imagining the Nation» را بر عهده داشتیم. یکی از مباحث این کلاس نقش کلیدی موزهها در ساختن «هویت ملی» بود. نکتهای که در یکی از متون درس توجه مرا به خود جلب کرد، مذاکرات اعضای پارلمان انگلستان در اواسط قرن نوزدهم دربارهی گشودن درهای موزهی بریتانیا به روی «همه»ی مردم بود. تا پیش از این زمان تنها «نخبگان» و «نجبا» و «کارشناسان» امکان بازدید و استفاده از موزه را داشتند. استدلال نمایندگان مخالف این بود که مردم «عوام» نه تنها صلاحیت حضور در موزه را ندارند بلکه این خطر وجود دارد که به دلیل «بی فرهنگی» اشیاء یا ساختمان موزه را مورد تعرض و تخریب قرار دهند. جالبتر اینکه برخی نمایندگان «محافظهکار» گفته بودند که با توجه به جمعیت زیاد کارگران در شهر و بیکاری آنها در روزهای آخر هفته، باز کردن درهای موزه میتواند این مکان را به محل «تفریح» و «خوشگذارنی» آنها تبدیل کرده و پای «زنان آنچنانی» را به این «مکان مقدس علمی» باز کند! در مقابل این بحثها، نمایندگان موافق تأکید میکنند که اتفاقا برای تعلیم و تربیت «عوام» و «ارتقای سطح فرهنگ» آنها و دخیل و شریک کردن آنها در «فرهنگ ملی» باید درهای موزه به روی آنها گشوده شود. نهایتا در سال ١٨۵٧ برای اولین بار «مردم عادی» هم امکان حضور در موزه را مییابند.
این اتفاق در کشور فرانسه عملا پس از انقلاب رخ میدهد و موزهی لور – که پیش از انقلاب عملا کلکسیون اختصاصی پادشاه بود و برای به رخ کشیدن ثروت او به سفرا و نمایندگان دیگر کشورها استفاده میشد – تبدیل به «موزه» شد. نفس تعلق گرفتن این کلکسیون به «عموم مردم» و باز شدن آن به روی همهی مردم، از نظر انقلابیون نمادی از جمهوری تازه تاسیس بود که در آن قدرت و ثروت از شاه به مردم منتقل شده بود.
٢- بر تارک سایت پر بار و ارزندهی «انسانشناسی و فرهنگ» جملهای به نقل از اریک ولف نوشته شده است: «انسانشناسی، علمیترین رشته در علوم انسانی و انسانیترین رشته در علوم است.» فعلا به معنای «علمی» در این گزاره کاری نداریم. به سابقهی تاریخی خدمات متقابل انسانشناسی و استعمار هم کاری نداریم. پرسش این است که گزارهی: «بحثهای مربوط به جمعیت باید از حوزهی افکار عمومی خارج شود» گزارهای «علمی» است یا «انسانی»؟ به نظر بنده که این گزاره نه «علمی» است و نه «انسانی»، بلکه گزارهای «سیاسی» است. لذا در شگفتم که چگونه نویسنده در همان یادداشت میتواند خواهان «سیاسی نشدن» این بحث شود؟
٣- با خود میاندیشم مرحوم «پیر بوردیو» که با طرح و تبیین مفهوم «سرمایهی فرهنگی»، آن همه تلاش و کوشش کرد تا ابعاد سیاسی و اقتصادی مفاهیمی مانند «نخبگان» و «فرهیختگان» و «هنر والا» و … را عیان کند، اگر بفهمد یکی از مروجان اندیشهی او خواهان جلوگیری از طرح شدن بحثی مانند «رشد جمعیت» در حوزهی عمومی شده است، تنش در گور دچار چه حالتی میشود؟
Sorry. No data so far.