سال 1376 سال تغییر نام جریان های لیبرالیستی و سوسیالیستی به نام اصلاحات بود که آمده بود تا این بار تفکرات و راه کارهای ناکارآمد سال های گذشته را با نامی جدید ولی با همان شیوه و البته کمی رنگین تر و جذاب تر ارائه دهد تا بتواند حلقه غیر قابل نفوذ خود را حفظ نماید.
از سال 1376 تا 1384 جریان اصلاح طلبی با دادن شعارهایی مانند آزادی و … تلاش نمود تا کوره راههایی برای سرپوش گذاشتن به ناتواتی های میدان عمل و سازندگی ایجاد نماید.
بلایی که در طی این سال ها بر سر دانشگاه ها آمد چیزی نبود که بتوان به این زودی ها آن را جبران نمود. دانشگاه ها به خصوص تشکیلات انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم به جولانگاه پدربزرگ هایی نبدیل شد که صبح ها در دانشگاه های ایران از آزادی و فضای باز سیاسی سخن می راندند و بعد از ظهر ها در آن سوی مرزها با گروه های برانداز نظام شو تلویزیونی اجرا می کردند.
اقتصاد کشور به اقتصاد سوپرمارکتی تبدیل شده بود. به کسی هم مربوط نبود که مصرف بی رویه انرژی، از بین رفتن فرصتهای طلایی اقتصادی و غیره برای اهداف استراتژیک آینده بحران آفرین خواهد بود.
فرهنگ شهادت تحت عنوان فرهنگ خشونت طلبی ترجمه می شد. بدیهی ترین اعتقادات همه و همه زیر سوال می رفت. زیارت عاشورا غیر قابل تحمل می شد. برای امام(ره) دهه ختم می گرفتند و…
سیاست خارجی وارد مرزهای دکترین وادادگی شد. به ازای هر صدای بلندی که از آن سوی مرزها شنیده می شد کیلومترها عقب نشینی اتفاق می افتاد که نتیجه نهایی آن تبدیل ایران به محور شرارت و محاصره نظامی ایران از غرب و شرق و شمال و جنوب بود.
آری! دکترین سوسیالیستی – لیبرالیستی اصلاح طلبی که ملغمه ای از همه چیز بود و اما چیزی نداشت، حتی خودش را هم گول زد.
از سال 1384 که گفتمان عدالت خواهی کمر اصلاح طلبی واداده را شکست، رهبران دکترین ملغمه ای اصلاح طلبی با توهین های آشکار خود به ملت و عوام خواندن مردم، به دلداری خود پرداختند. شکست های مکرر آن ها در انتخابات شوراها و مجلس هم برایشان درس عبرت نشد تا بپذیرند که ملت دیگر زیر بار اندیشه های متعفن آن ها نخواهد رفت.
اما سال 1388!
سالی که تمام جریان های شکست خورده چه در داخل کشور و چه در خارج کشور با تمام توان خود و با صدها میلیارد هزینه تبلیغاتی حلقه سبزی برای خود ایجاد نمودند تا به هر قیمتی که شده، بتوانند آبروی از دست رفته را باز یابند.
ایجاد فضای مسموم مملو از دروغ و تهمت، گدایی از شرکت های صهیونیستی، استفاده از مفسدان اقتصادی و سیاسی، استفاده از تئوریسین ها و مترجم های خود فروخته و خود باخته و … که همه و همه دست به دست هم داده بودند تا میر حسین موسوی یعنی تنها آبروی باقی مانده – و البته خاموش- بتواند بار دیگر آبروداری نماید تا شاید اصلاحات بیمار که در اغماء فرورفته بود، بار دیگر نفس بکشد.
و 22 خرداد 1388!
40 میلیون شرکت کننده در انتخابات و 25 میلیون رای مجدد به گفتمان عدالت خواهی آخرین میخ را بر تابوت پوسیده اصلاح طلبان کوبید و فریاد زد که نعش متعفن اصلاح طلبی خویش را دفن نمایید.
درست است که مدعیان قانون مداری با بی قانونی تمام بار دیگر در برابر انتخاب کوبنده ملت ایستادند و باز مدعی دفاع از حقوق ملت شدند اما آیا با این فرافکنی ها خواهند توانست حقیقت را پنهان نمایند؟!
بی شک انتخابات با شکوه جمعه حماسی 22 خرداد و انتخاب بی مثال رئیس جمهور عدالت خواه با 25 میلیون رای، آخرین فاتحه بر جنازه اصلاح طلبان و مجمع روحانیون و کارگزاران و دهها عنوان دیگری بود که در کالبد خفته میرحسین موسوی دمیده شده بود و از او رنگ سبز آرمانی ای ساخته بودند تا بتوانند مجدداامپراطوری خود را به دست آورند اما مردم بیدار و با ایمان نشان دادند که هرگز فریب رنگ ها را نخواهند خورد.
آن چه در ایام بعد از انتخابات رخ داد در حقیقت نمایش گوشه از باطن و چهره حقیقی اصلاح طلبان بود و بر همگان ثابت نمود که گفتمان قانون مندی و مردم داری فقط و فقط زمانی معنا دارد که آن ها در صحنه باشد و احترام به انتخاب دیگران و تحمل مخالف فقط زمانی می تواند کاربرد داشته باشد که مردم به آن ها رای دهند وگرنه مردم مشتی عوام و ساده لوح بیش نیستند.
و تاریخ می گذرد…
و فردا خواهد رسید…
و باز خوانی ها…
و بازخوانی آن چه در پشت پرده شعارها و غوغاهای این جماعت که می خواستند تیشه بر ریشه خون ها و خون دل ها بزنند، اتفاق خواهد افتاد.
و خورشید هرگز پشت ابرها نخواهد ماند…
Sorry. No data so far.