علامه محمدرضا حكيمي مقدمه مبسوطي بر كتاب «شهر گمشده» نوشته و در بخشهاي پاياني با اشاره به شجاعت حضرت زهرا (س) و با بيان اينكه اگر ايشان به حمايت از امامت قرآني بر نميخاست «فاطمه فاطمه نبود، در حالي كه فاطمه فاطمه بود، و تا ابد فاطمه فاطمه است…» چنين روايت كرده است:
«در مدينه پيچيد كه دختر پيامبر ميخواهد با مردم سخن بگويد، مردم گويي چند برابر گنجايش مسجد پيامبر، در مسجد و اطراف آن گرد آمدند تا سخنان فاطمه را بشنوند. براي ورود دختر پيامبر و ناموس كبراي الهي در ميان مردم و صحن مسجد، در گوشهاي از مسجد پردهاي آويختند، و فاطمه (س) در ميان زنان مؤمن و محترم آل هاشم كه در دو طرف او حركت ميكردند، وارد مسجد شد؛ فاطمه مانند پيامبر گام برميداشت. مردم گويي صداي پاي پيامبر را ميشنيدند. و هنگامي كه به سخن گفتن آغاز كرد گويي صداي پيامبر به گوششان ميرسد.
فاطمه كه روزي كه ميخواست متولد شود، بزرگترين زنان تاريخ آفرينش، از جمله مريم مقدس، از آسمان آمدند تا خديجه كبري تنها نباشد، و فاطمه در آغوش آنان متولد شود، اكنون نيز كه ميخواست تاريخ را دوباره متولد كند، ارواح آدم و نوح ابراهيم و موسي و عيسي و جبرئيل و ميكائيل، او را بدرقه ميكردند، گويي عالم ملكوت الهي به زمين آمده بود و با فاطمه گام برميداشت…
لحظههايي بس باشكوه و پرهيبت، و با اين همه، دردناك و دردزاد بود؛ لحظههايي كه اگر نبود، هيچ لحظهاي از لحظههاي تاريخ به بلوغ مضموني و حماسي خويش نرسيده بود … فاطمه وارد مسجد شد و در محل سخن گفتن قرار گرفت. با نخستين جملههايي كه بر زبان راند مدينه منفجر شد، بلكه تاريخ، نه تنها مسجد… نالههاي سوزان مردم، سوز روحي و ژرف فاطمه را منعكس ميكرد و ديوارهاي شهر مدينه را ميسوزاند… و گريه امان خلق را بريده بود…
فاطمه چه گفت؟ قرآن – علي، عدالت – انسان …
مدينه چه شد؟ سراپا لرزه و استماع …
آن لحظات چه لحظاتي بوده است، و فاطمه (س) چه شخصيتي بوده و چه كرده است. اگرچه فاطمه نتوانست علي را دوباره تا ستيغ بلند غدير، ستيغ آسماني «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» برآورد، و قرآن را، در كنار چشمه خورشيد، به دست علي، بر همه جامعهها بتاباند و امت واحد قرآني بسازد، ليكن توانست علي را از قبر ساخته سياست سفياني بيرون آورد، و در معبر تاريخ قرار دهد، تا دست كم روزي، اگرچه براي مدتي كوتاه و پرمخاطره، حكومت قرآني واقعي بتواند تشكيل شود، و مدينة النبي يك نمونه از خود به جاي بگذارد، و نهجالبلاغه آفريده شود.
اگر علي (ع) در همان خانه نشيني و انزوايي كه در جريان جنجال سقيفه بر او تحميل شد، باقي مانده بود و خطبه آتشين و حركت انقلابي دختر پيامبر او را دوباره مطرح نساخته بود، هيچگاه به همان خلافت ظاهري اندك ساده خويش نيز نميرسيد، و قرآن ديگر به هيچ وجه ابعاد فردسازي و جامعه پردازي خود را نشان نميداد. آيا به دست چه كساني ميتوانست نشان دهد؟ همانان كه كعبه را به منجنيق بستند، و سر پسر پيامبر را به سرنيزه در شهرها و هامونها گرداندند، و در شرابخواري و آدمكشي همانند نداشتند، و به هنگام خلافت، به قرآن ميگفتند: قرآن، خدا حافظ! (هذا فراق بيني و بينك!)
يكي از مسايل بسيار مهم در اين حادثه عظيم، مضامين خطبه فاطمي است، و سخنان ديگري كه فاطمه (س) در اين چند روز تا پايان عمر كوتاه خويش فرموده است. من سخن خود را در مينوردم. خطبهاي كه به تعبير مورخ و محدث معروف، بهاءالدين اربلي (م: 692 ق): «عليها مسحه من نورالنبوه، و فيها عبقة من ارج الرساله، و قداوردهاالموالف و المخالف…»/ «خطبهاي كه فروغ نبوت از آن ميتابد، و بوي خوش رسالت از آن ميترواد، و شيعه و سني آن را در كتابهاي خود نقل كردهاند».
بايد اهداف الهي، انساني، اقتصادي، معيشتي، اجتماعي، تربيتي و حماسي اين خطبه را درك كرد.
تاكيدي كه اين خطبه بر ضرورت حكومت عادل ميكند و به صراحت ميگويد كه در غير حكومت عدل، مردمان بردگان زرخريد اقليتي مستكبر و سرمايهدار خواهند بود و فاصله معيشتي مردم به بيش از حد تحمل وجدان انساني و روح قرآني خواهد رسيد، بايد فهميده شود.
در آن روزها كه علي (ع) نميتوانست دست به شمشير ببرد، فاطمه (س) از سخن شمشيري ساخت _ آتش بيان و حقنشان _ كه هم خوني ريخته نشد، و هم حقيقت را تا ابد بر لوح زمانها و پيكره آباديها و مكانها ثبت كرد.
اگر فاطمه (س) نبود، يا اگر به اين قيام الهي اقدام نميكرد، امروز نه تنها از ارزشهاي اسلامي، بلكه از هيچ ارزش و فضيلتي چه بسا نشاني نبود و قرآن كريم، با انواع تفسيرهاي اشعري و متعزلي و ماتريدي يا تاويلهاي فلسفي و عرفاني، ماهيت و حيانيت و منزه از اختلاف بودن خود را از دست ميداد، و از تفسير مفسران راستين كتاب الهي، يعني ائمه طاهرين (ع)، چيزي يافت نميشد. ليكن اين قيام قرآني و حماسه فاطمي، سبب شد كه علي (ع) از حذف مطلق مصون ماند، و پس از بيست و پنج سال، به روي كار آيد و بتواند شهر نمونه قرآني را بسازد، يعني كوفه منهاي فقر؛ چنان كه احمد حنبل شيباني _ امام مذهب حنبلي در كتاب فضايل الصحابه نقل ميكند كه علي (ع) فرمود: «ما اصبح بالكوفه احد الا ناعما، ان ادناهم منزلة لياكل البر، و يجلس في الظل، و يشرب من ماءالفرات»/ «در كوفه همه زندگياي مناسب دارند: صاحبان پايينترين شغلها نان گندم ميخورند، خانه دارند، و از آب سالم و گواراي فرات مينوشند.»
علي (ع)، در همين چهار سال و اندي، با آن سه جنگ داخلي تحميلي و ويرانگر، از هر فرصتي بهره جست، و دهها اصل قرآني و ارزش اسلامي را در هدايت و تربيت فرد و جامعه، پيريخت، و اصول انسانيت قرآني و اسلاميت واقعي را متبلور ساخت، و با مردم سخناني را در ميان نهاد كه حاصلي چونان نهجالبلاغه داشت، و عهدنامه مالك اشتر را نوشت كه آييننامه حكومت قرآني است، و هر حكومتي، در هر وقت و هر جا و متصديان آن در هر لباسي، وقتي اسلامي است و حق دارد ادعاي اسلامي بودن كند و مردم را به اين نام به اطاعت وادارد، كه از عهدنامه، سرسوزني تخلف نداشته باشد.
فرياد عدالت فاطمه، در روز عاشورا، از حنجره فرزندش حسين (ع) نيز طنينافكن شد، چنان كه روزي همان فرياد، از حنجره فرزند ديگرش مهدي موعود (عج) طنينافكن خواهد شد، و عدالت آفاقي و انفسي گستره زمين و آفاق زمان و عرصههاي زندگي انساني را خواهد گرفت… و اين است حقيقت جاودان رسالت محمدي … و اين است كه شيعه هماره فرياد ميزند:
_ بعثت،
_ غدير،
_ عاشورا،
_ مهدي…
Sorry. No data so far.