حجت الاسلام و المسلمین حمیدپارسانیا نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه درهفتمين نشست از سلسله نشست هاي درباره ي علم با عنوان ” نقد تاریخی ورود علم مدرن به ایران” گفت: علم نزد ما مقدس است اما در جهان مدرن چیزی مقدس نیست که علمش مقدس باشد و علم با همین قداست به اینجا می رسد و کم کم با آن مأنوس می شویم که به تدریج هستی شناسی و انسان شناسی خودش را به ما منتقل می کند و نگاه قدسی ما به عالم و آدم حذف می شود و این چالشی است که در عرصه فرهنگ به وجود می آید.
فرهنگ و تمدن سكولار با تعريفهاي سكولار از علم تناسب دارد
این پژوهشگر اضافه کرد: این مسئله همان بحثی است که سال 73 در دانشگاه مازندران مطرح کردم و به کتاب ملحق شد و بحث سوم این کتاب در حقیقت نوعی جامعه شناسی علم است.
وی ادامه داد: در بخش اول و دوم کتاب علم و فلسفه نشان داده ام که علم و فلسفه با معانی مختلفی مواجه است و داوری شده، که کدام یک قابل دفاع است و مسئله هم معرفتی است اما بخش سوم این است که هر یک از این معانی وقتی دچار تعدد معانی شد، در عرصه آگاهی انسان و قبول جامعه قرار گرفته و در حوزه فرهنگ وارد می شود و یک فضای فرهنگی و تاریخی خاص ایجاد می کند.
این پژوهشگر اجتماعی عنوان کرد: هر معنی از معانی علم را که بپذیریم درذیل او به عنوان یک فرد، یک شخصیت خاص پیدا میکنیم، اگر به حوزه زیست جهان و فرهنگ وارد شویم، با یک فرهنگ و تاریخ و تمدن خاصی مواجه میشویم. و اگر یک فرهنگ و تمدنی سکولار است، با تعریف های سکولار از علم تناسب دارد و نمی تواند فرهنگ دینی، معنوی و مقدسی باشد و سازمان های علمی تعریف سکولار علم را پمپاژ کنند و ترویج دهند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: اگر اینگونه شد با نوعی گسست، آشفتگی و بحران فرهنگی و تضاد اجتماعی مواجه است و در آخر بحث هم من شاهد آمده ام که این موضوع در ایران اتفاق افتاده است.
وی تصریح کرد: ما در نظام فرهنگی خودمان با دو معنا از علم مواجه هستیم،کار فیلسوفان این است که در یک خلوتی و یک تأمل فیلسوفانه در این مسئله بیندیشند و داوری کنند که کدام یک از این تعاریف حق است اما کار آنها این نیست که بگویند کدام یک از این تعاریف چه پیامدهای اجتماعی و چه تناسبی با حوزه ي فرهنگی و تاریخی دارد.
آيا تفكيكي ميان علم جديد و علم قديم وجود دارد؟
حجت الاسلام پارسانیا بیان داشت: کار کسی که تاریخ علم یا جامعه شناسی علم می نویسد و معرفت و فرهنگ دارد، این است که پیامدهای حضور این معانی با صرف نظر از درست یا غلط بودن، وقتی که مقبول افتادند را بررسی کند.
این نویسنده اظهار کرد: تصور کنید که خطری اکنون می خواهد اینجا را تهدید کند به عنوان نمونه زنگ زده اند و گفته اند که بمبی می خواهد اینجا منفجر شود و 30 ثانیه هم بیشتر وقت ندارید كه از در یا پنجره بیرون بروید، تصور این مسئله و باورش یک رفتار بین ما ایجاد می کند و این رفتار یک نوع مطالعه راجع به معرفت است.
وی با اشاره به اینکه این مسئله به غیر از این مطالعه است که این معرفت راست یا دروغ باشد، گفت: اینکه بمبی منفجر می شود یا نه، با روش خاصی است که باید جستجو کنیم و گروه بمب یاب بیاید و اگر همه جا را گشتند، بگویند نیست و تحقیقات نشان می دهد این خبر راست یا دروغ است.
این محقق ادامه داد: اگر چیزی تا 30 ثانیه منفجر نشد معلوم می شود دروغ بوده است و این عوامل راههای آزمودن این خبر است اما اینکه این خبر چه اثری در رفتارها و مناسبات تماعی دارد، یک نوع دیگر از مطالعه را می طلبد.
این استاد دانشگاه افزود: حال وقتی صحبت از تاریخ انتقادی ورود علم جدید در ایران می شود، ما به دنبال این نیستیم که علم جدید درست یا غلط است و تعریف قدیم از علم درست است یا تعریف جدید، البته این پیش فرض وجود دارد وقتی گفته میشود علم جدید، انگار ما 2 تا علم داریم و آیا اصلاً تفكيكي بين علم جدید و قدیم وجود دارد که این مسئله محل بحث است.
حجت الاسلام پارسانیا اظهارداشت: ممکن است بگویند نه، با یک تأمل علم شناسانه، علم جدید و قدیم وجود ندارد و حقیقت علم واحد است یا موضوعات علم فرق می کند و راجع به یک چیزهای دیگر می اندیشد اما تفاوت در موضوعات است که نشان می دهد هویت علم واحد است.
علم يك حقيقت واحد است
این نویسنده با اشاره به اینکه معرفت علمی، معرفت روش مندی است که قواعد خاصی دارد و با شیوه خاصی تأمین می شود، گفت: مشاهده، فرضیه، آزمون، اثبات، ابطال، تأیید و یا علم شهود و سلوک است و این بحث ها را می شود درباره حقیقت علم نیز بیان کرد.
وی بیان کرد: علم این طور حقیقتی است، همه جا هست یا نیست البته در جهان غرب یک سری از موضوعات و نیز یک سری از علوم گسترش پیدا کرد اما مراد از علوم جدید می تواند، علومی باشد که به موضوعات خاصی می پردازد، ولی ظاهراً این سؤال ناظر به این دیدگاه نیست و این دیدگاه هم تنها نیست.
این پژوهشگر اجتماعی افزود: دیدگاه های دیگری می تواند وجود داشته باشد و این سؤال هم می تواند صور دیگری داشته باشد، تنها مسئله بر سر موضوع نیست، ما طب و پزشکی داشتیم، اکنون هم داریم اما پزشکی جدید با پزشکی قدیم دو پارادایم و مبنای نگاه بود، مانند گیاه درمانی و دارو درمانی، با زمینههای مختلفی که نشان می دهد تعریف از علم متنوع است.
وی اضافه کرد: ممکن است بگویید تعریف از علم به لحاظ مقام واقع بیش از یکی نیست، اما بین آدمیان اختلاف است و تعریف های مختلفی از علم است،برخی راست است و برخی دروغ، اما ممکن است به نوعی نسبیت در تعریف علم برسیم.
حجت الاسلام پارسانیا ادامه داد: اصلاً علم به حسب دوره های مختلف فرهنگی و تاریخی تعاریف گوناگون داشته و هیچ کدام را هم نمی توانید بگویید راست یا دروغ است، اینکه علم یک حقیقت واحد است و فقط برحسب موضوعاتش دگرگون می شود و بعد احیاناً چیزی غیر از آن حقیقت واحد هم گفته اند، عده ای پذیرفته اند و یکی از تعاریف درست است و بقیه تعاریف غلط است.
علم، دانش روشمندي است كه با فرضيه شكل ميگيرد
وی بیان داشت: علم تنها یک تعریف ندارد بلکه چندين تعریف دارد و از بین چندين تعریف هم آن چنان نیست که یکی از آن ها درست و بقیه غلط باشد، هر تعداد تعریف درست است البته به معنای نسبی، یعنی اینکه ما اصلاً غلط نداریم و به نوعی به نسبیت حقیقت قائل می شویم.
این استاد دانشگاه گفت: علم مفاهیم و معانی ساخته ها و انگاره های ذهن بشری در طول تاریخ است که هر بشری در طول زندگی خودش تصویر خاصی را بیان کرده و چیزی هم فراسوی این نیست.
این نویسنده عنوان کرد: بحث هایی که می خواهم مطرح کنم، بحث های معرفت شناسی، علم شناسی و فیلسوفانه است که ما از این همه بحث ها فارغ می شویم، اما این پیش فرض را داریم که ما با چند تعریف از علم مواجه هستیم، حال این فرض اول پیش فرض ما نیست که فقط تاریخ بشری با یک تعریف از علم مواجه بوده است.
حجت الاسلام پارسانیا تصریح کرد: با مراجعه به جوامع مختلف می بینیم که تعریف های مختلفی از علم دارند اما هم اکنون تعریفی که بنده و شما با آن مأنوس هستیم و از سالهای اول دبستان و تا دانشگاه در روش شناسی ها، خودآگاهش می کنند، خود این تعریف است که می گوید، دانش روش مندی است که با فرضیه شکل می گیرد و به گونه ي گزاره های آزمون پذیر بیان می شود که یک تعریف تاریخمند 150 ساله است.
وی اضافه کرد: این تعریف یعنی ساینس، 150سال پیش قبل، این معنی را نداشت و در حال حاضر نیز این معنا گرفتار بحران است و اکنون سه دهه است که به طور جدی در معرض نقد است اما 100 سالی کاملاً مستقر بود و اکنون سازمان های علمی ما در حوزه هایی هستند که به ترویج این معنای علم مشغول هستند و این خودش یک معنا از معانی علم است.
قرآن كتاب علم است
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه معنای دیگری از علم که با آن مأنوس هستیم، معنایی است که ما به لحاظ تاریخی با آن مواجه بودیم و در حوزه فرهنگ دینی خودمان با آن مأنوس هستیم، گفت: افتخار می کنیم که قرآن، کتاب علم است و از مفاهیم کلیدی که در قرآن آمده و بسیار تکرار شده و به “المعجم” که رجوع کنیم، مدام باید ورق بزنیم و راجع به مشتقات علم بخوانیم و این امر نشان می دهد دین و قرآن به کلمه علم توجه دارد.
این پژوهشگر ادامه داد: آیا کلمه علم در قرآن به همان معنایی به کار می رود که اصطلاح “ساینس” به کار برده می شود و آیا قرآن که کتاب علم و نور است و پیام آور اسلام، که آمده است، “یعلمکم مالم تکون تعلمون، علم کما لم تکن تعلم”، که می فرماید خدا، هم به او آموزاند چیزی را که نه آن بودی، که از نزد خود بتوانی فرا بگیری.
وی بیان کرد: این علمی که قرآن بیان می کند، پیامبر آمده است بیاموزد و “یذکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه”، همان معنای دانش آزمون پذیر است و این است که ما از خود می توانیم فرا بگیریم.
این نویسنده تصریح کرد: علم در مواردی دارد به کار می رود که تعریف مدرن علم، تعریفی که تمام دوران مدرن بوده، باز مورد نظر نیست زیرا در خود دوران مدرنیته علم معانی متعددی پیدا کرده است یعنی در قرن 17 و 18 ساینس با فلسفه، به یک معنا به کار برده می شد و دانش هایی که از طریق تأملات عقلی حاصل میآمد، به آن هم علم گفته می شد.
ارائه تعريف پوزيتيويستي از علم به جاي تعريف سنتي
حجت الاسلام پارسانیا عنوان کرد: از نیمه دوم قرن 19 تنها دانش علمی، آزمون پذیر می شود، و می بینید که در دوران مدرن هم معنای علم تغییر کرده است و اکنون هم آن معنای آزمون پذیر با بحث هایی که در حوزه فلسفه علم مطرح شد، از دهه 60 به بعد آن چنان نیست که مورد وفاق فیلسوفان علم باشد بلکه به شدت نقد آن مورد وفاق است یعنی فیلسوفان علم در این مسئله اجماع دارند.
وی افزود: در حال حاضر تعریف پوزیتیویستی از علم را به عنوان تعریف سنتی از علم یاد می کنند، سنتی به معنای اینکه مربوط به گذشته باشد، بنابراین قدر مسلم است که ما با تعاریف مختلفی از علم مواجه می شویم و البته هر یک از این تعاریف، پذیرفتن آنها و براساس آن اندیشیدن، لوازمی در حوزه ي اندیشه به دنبال می آورد و هم پیامدهایی را در حوزه رفتار و عمل به دنبال دارد.
این پژوهشگر ادامه داد: یک پیش فرض ما این است که علم با معانی مختلفی مواجه است، با صرف نظر از این که یک معنا را حق بدانیم یا مانند کسانی که رویکرد پست مدرن دارند به نوعی تکثر معرفت علمی و نسبیت معرفت علمی به حوزه فرهنگ و تمدن قائل شویم.
وی اضافه کرد: این پیش فرض و اصل موضوعی ماست که ما با معانی متنوعی مواجه هستیم و یک اصل موضوعی دیگر ما این است که هر یک از این معانی با یک نظام فرهنگی و رفتاری خاص تناسب دارد و شکل می گیرد یعنی علم وقتی که موجود و محقق می شود و پای به عرضه تاریخ و فرهنگ می گذارد با یک علل وجودی متناسب با خودش به وجود می آید و پیامدهای وجودی متناسب با خودش را دارد.
عوامل وجودي همان وجود اجتماعي و فرهنگي است
این محقق اجتماعی بیان داشت: معرفت علمی برای آمدن در عرصه فرهنگ و تاریخ، منطق، روش و شیوه خاص خودش را دارد و شخصی که نگاه اجتماعی و فرهنگی به علم دارد و تحولات تاریخی علم را بررسی می کند، این عوامل تاریخی را جستجو و دنبال می کند.
حجت الاسلام پارسانیا تصریح کرد: این علم چه پیامدها و آثاری بر عرصه فرهنگی دارد، چه مقاومت هایی را در حوزه فرهنگ ایجاد می کند، چه تشویقهایی و چه عواملی او را دنبال میکنند، امکانات می دهند و او را طلب می کنند، این منطق به این گونه است که چرا علم به وجود آمد و توسعه پیدا کرد، چرا منتقل شد و چرا شکل گرفت، این مسأله غیر از این است که این منطق حق یا باطل است.
وی اظهار کرد: عوامل وجودی، یعنی وجود اجتماعی و وجود فرهنگی که آمدنش به این ساحت و جهان و عوامل تولد علم در عرصه زندگی اجتماعی بشر از یکسري عوامل و دلایلی است که بحث پیرامون این مسئله مربوط به این جهان می شود.
این نویسنده گفت: در هر علم، اصل موضوعی دوم ما این است که با یک حوزه فرهنگی، شرایط تاریخی و زیستی خاص روبرو مي شويم و از یک سري عوامل تاریخی بهره می بريم، برای موجود شدنش، باید آنها را شناسایی کرد.
وی ادامه داد: این اصل موضوعی را داریم که علم وقتی که وارد تاریخ می شود یک علل تاریخی و تأثیراتی دارد و وقتی وارد جامعه می شود یک علل اجتماعی دارد که این اصل دوم، زمینه بحث سوم ما را و عنوان نگاه سوم و موضوع بحث ما را فراهم می کند.
وی اظهار داشت: علم مدرن مبانی معرفتی متناسب با فضای فرهنگی مدرن داشت و متناسب با آن حوزه به وجود آمده بود و ورود علم مدرن به جامعه ایران، در اثر یک گفت و گوی متوازن فرهنگی و انتخاب سالم دو فرهنگ در قبال همدیگر شکل نگرفت بلکه ورود این علم در حاشیه عوامل وجودی غیر معرفتی بود.
این نویسنده افزود: مسئله ي تاریخ انتقادی ورود علوم جدید به ایران را درفصل حکایت های ناگفتنی و نگاه اجمالی به تاریخ ورود علم جدید به ایران و نیز فصل آخر کتاب علم و فلسفه و همچنین در بخش آخر، تحت عنوان علم سکولار و علم دینی بیان کرده ام.
علم مدرن از خارج وارد شده است
حجت الاسلام پارسانيا با اشاره به اینکه علم مدرن هم اینگونه است و یک معنای خاص از معانی علم است با شرایط وجودی خاص، در یک مقطع تاریخی خاص با یک علل تاریخی متناسبی با خودش که موجود بوده اند و آن را ایجاد کرده اند، گفت:دلیل اینکه آنها علل بودند، این است که خود این علم موجود شده است بدون حضور عللش که نمی توانست انجام شود و این علم هم با عرصه فرهنگ و تاریخ خودش تعاملی داشته و دارد و کسانی که در این تاریخ هستند، آن را به نقد و بررسی می گذارند و ارزیابی می کنند، محسنات او را می گویند، به آثار خوبی که داشته می نگرند و تعریف و تمجید می کنند.
حجت الاسلام پارسانیا افزود: همین شناخت و نقد یک عامل وجودی می شود برای اینکه آن را دوباره بسط بدهند و یا احیاناً در آن تصرفی کرده و تغییر بدهند، این نقد تاریخی ورود علم مدرن در چنين زمینه ای و با یک چنين اصولی که معانی مختلفی از علم داریم، علم با تاریخ خودش تعامل دارد، با حوزه فرهنگ خودش تعامل دارد و با چنين زمینه هایی است.
وی بیان کرد: البته یک پیش فرض دیگری هم وجود دارد که به دلیل آنکه روشن است به آن اشاره نکردم و آن این است که به عنوان نمونه یک هجرتی داریم یعنی علم مدرن داخل اینجا نبوده و از خارج وارد شده است که از آن سؤال میکنیم.
این نویسنده اضافه کرد: موضوع بحث ما هم این است که ورود بوده است، یعنی علم به حوزه تاریخ معاصر ما وارد شده است و مراد از علم مدرن، علم جدید یعنی علم به معنای نو نیست بلکه این مدرن اشاره به دنیایی است که هویتی دارد و علمی که در دنیای مدرن و فرهنگ و تاریخی که از آن با عنوان مدرنیته یاد می کنیم، در آن عالم شکل گرفته است.
اشاعه علم از يك فرهنگ به فرهنگ ديگر
این استاد دانشگاه اظهار کرد: این علم به جهان و عالم دیگری وارد شده است و نشان می دهد که علم آن چنان نیست که همواره در تعاملات اجتماعی درون یک تاریخ و فرهنگ شکل بگیرد گاهی هجرت هم می کند، اشاعه هم پیدا میکند، از فرهنگی به فرهنگ دیگر منتقل می شود.
وی گفت: درباره اشاعه علم از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر و پیامدهای آن، تحلیل های مختلفی می تواند وجود داشته باشد و براساس نحوه نگاهی که به علم داریم، اگر برای علم یک هویت نسبی و شناسنامه تاریخی قائل باشیم، نقل و انتقال علم از یک فضای فرهنگی به فضای فرهنگی دیگر مانند نقل و انتقال یک عضو از یک موجود زنده به یک موجود زنده دیگر است.
این نویسنده تصریح کرد: گاهی اوقات این پیوندها عوارض خوب و یا بدی دارد، اما در پیوند همواره چیزی که حاصل می شود یک امر سوم و سنتزی از ترکیب است، وقتی از یک درختی به درخت دیگر پیوند می زنید، محصولی می دهد که مانند درخت اول و یا درخت دوم نیست و یک حالت سومی می شود.
حجت الاسلام پارسانیا افزود: علم مدرن هم اگر از جهان غرب به اینجا آمده است،مانند آن چیزی نیست که در موطن اصلی خودش بود و نیز همچون علمی نیست که در اینجا وجود داشت که پیامدهای جدیدی هم دارد.
وی اظهار کرد: با این فرض که ما معانی مختلفی از علم داریم، قاعدتاً باید تصویری از معنای علم مدرن داشته باشیم و یک تصویری از علم بومی، سنتی و تاریخی خودمان هم داشته باشیم و نحوه تکوین و شکل گیری این علم در موطن اصلی خودش و بعد هجرتش به اینجا و پیامدهای این مسئله نقد و بررسی شود.
نظریه علمی مستقل از همه حوزه های معرفتی است
این محقق اجتماعی تأکید کرد: هر نظریه علمی را به لحاظ معرفتی یک سری از لوازم، مبانی و پیامدهای معرفتی دارد که ربط منطقی با آن نظریه دارند و این ربط منطقی نظریه با مبانی اش و پیامدهایش مربوط به جهان فرهنگ، تاریخ و جهان سوم نیست بلکه منظور از جهان سوم زیست جهان فرهنگ است.
این استاد دانشگاه افزود: یک مطلبی را بنده می فهمم، یک مطلبی هم در فضای فرهنگ شیوع پیدا می کند كه مربوط به جهان اول است، جهان اول یعنی هر نظریه ای كه یک سری مبانی و یک سری لوازم معرفتی دارد، که ربط ضروری و منطقی بین آن ها برقرار است و یک سری اصول موضوعه دارد.
وی گفت: برخی از این اصول موضوعه، اصول هستی شناختی، برخی انسان شناختی، برخی اپیستمولوژیک و نیز بعضی معرفت شناختی هستند که برخی اشخاص فکر می کنند و فکر می کردند که نظریه علمی مستقل از همه حوزه های معرفتی است و مستقیماً به حس بر می گردد که همین فکر خودش یک مبنای معرفت شناختی دارد که می گوید علم آن است که از راه حس به دست آید.
حجت الاسلام پارسانیا اظهارداشت: این مسئله یک اصل موضوعی است زیرا این اصل موضوعی را مانند ماهی که در آب شنا می کند، نمیدیدند؛ می گفتند نظریه به هیچ چیز دیگری وابسته نیست، در صورتی که هر نظریه علمی یک سری مبانی انسان شناسی، هستی شناسی و معرفت شناسی دارد که از سایر علوم می گیرد.
وی افزود: هر نظریه علمی تعاملات منطقی دارد و یک سری پیامدهایی در خود همان علم و در سایر علوم دارد که قبل از اینکه نظریه وارد ذهن انسان شود و با انسان و شخصیت وجودی او بازی کند و تأثیر بگذارد یا وارد جامعه شود، بر رفتارهای اجتماعی اثر می گذارد.
قوانين هندسه اقليدس
این نویسنده اضافه کرد: این موارد مربوط به جهان اول است یعنی مربوط به ساختار درونی خود نظریه است و قبل از اینکه عالِم بداند این روابط وجود دارد، هر چند كه عالم آن را نداند و جامعه متوجه آن نباشد.
وی تصریح کرد: هندسه اقلیدس روی این مبناست که ما مکان مسطح داریم، فضای دو بعدی داریم و اگر شما آن را زیر سؤال ببرید، هندسه اقلیدس زیر سؤال خواهد رفت اما این مبنا را داریم که پیامدهایی هم دارد و شما وقتی که قوانین هندسه اقلیدس را دانستید می توانید ساخت و ساز و پیش بینی های خود را راجع به خطوط و شکل ها داشته باشید و این قدرت را در پیش بینی مسائل خارجی پیدا می کنید زیرا آن لوازم را به لحاظ منطقی دارید.
این محقق و پژوهشگر ادامه داد: هر نظریه ای به لحاظ منطقی یک مبانی و پیامدهایی دارد و هر نظریه ای برای اینکه شکل بگیرد، با صرف نظر از این روابط منطقی اش باید زمینه های وجودی آن در تاریخ به وجود بیاید و انگیزه ها باید محقق شود.
وی عنوان کرد: نظریه به لحاظ منطقی یک سری مبانی دارد و اگر نظریه ای بخواهد در حوزه فرهنگ موجود شود باید مبانی منطقی او از جهان اول و نفس الامر به حوزه فرهنگ وارد شده باشد و اگر مبانی منطقی نظریه در قلمرو فرهنگ نیامده باشد، نظریه متولد نمی شود.
این استاد دانشگاه بیان داشت: شاید این مسئله با بحثی که توماس کوهن در بحث پارادایم ها مطرح می کند، یک مقدار تناسب داشته باشد زیرا او ذکر می کند برای به وجود آمدن نظریه باید پارادایمها شکل گرفته باشد، یعنی جامعه علمی آن اصول موضوعه و مبانی را پذیرفته باشد.
وی ادامه داد: به هر حال نظریه هایی که در علم مدرن وجود دارد یک سری مبانی دارد و این نظریه ها برای اینکه متولد شوند باید آن مبانی در عرصه تاریخ آمده باشد و جامعه علمی آن مبانی را پذیرفته باشد که البته کفایت نمی کند.
عوامل وجودي غيرمعرفتي
حجت الاسلام پارسانیا اظهارکرد: این مسائل يك سري عواملی است که برای تکوین یک نظریه مورد نیاز هستند که اسم اینها را می گذاریم عوامل وجودی معرفتی، یعنی عوامل وجودی که ربط منطقی و معرفتی با خود نظریه دارند.
وی بیان کرد: اگر اصول موضوعه یک نظریه را نپذیرفته باشید، آن نظریه در آن جامعه علمی شکل نمی گیرد زیرا نظریه به لحاظ منطقی ربط دارد و وقتی که آن را میپذیرید، ذهنتان آن ربط را درک می کند و آن را که نمی پذیرد نوعی تناقض احساس می کند و اگر امروز احساس نکند فردا احساس می کند یا بایدمبانی و یا نظریه را تغییر دهد اما کافی نیست.
این پژوهشگر گفت: نظریه برای اینکه شکل بگیرد، یک سری عوامل وجودی غیر معرفتی هم باید حضور داشته باشند و عوامل وجودی غیر معرفتی ربط منطقی با نظریه ندارند، بر می گردد به آدمی با استعداد و نبوغی که انگیزه خاصی داشته باشد تا وقتش را صرف کند.
وی افزود: اگر انگیزه نبود، شخص حاضر نبود تمرکز پیدا کند، یا نه یک انسانی با جنونی نسبت به حقیقت می خواهد این مسائل را بفهمد، یک انسان خوش ذهنی که بتواند با عوامل شخصیتی و فردی زمینه شکل گیری نظریه شود.
حجت الاسلام پارسانیا با اشاره به اینکه عوامل وجودی غیر فردی هم مانند ساختارها و نیازهای اجتماعی باید وجود داشته باشند، اظهارکرد: این نیازها ممکن است اقتصادی، سیاسی و فرهنگی باشد و بسیاری از نظریات علمی در شرایط اقتصادی و با انگیزههای اقتصادی و سرمایه گزاری هایی که تراست ها، کمپانی ها و شرکت ها انجام داده اند تولید شده است.
وی ادامه داد: در حال حاضر وجود و دوام و بقاء و استمرار خیلی از کانون های اقتصادی در انحصاری است که در شناخت خیلی از نظریهها دارند که این تولید را برایشان ممکن می کند و آن ها را از رقبایشان مصون می دارد و به عنوان یک حق برایشان شناخته می شود.
این نویسنده افزود: بسیاری از علوم در شرایط رقابت سخت نظامی و با انگیزه های نظامی رشد پیدا کردند و عوامل وجودی ممکن است فرهنگی و یا در زمینه های دیگر باشد.
وی اضافه کرد: یک نظریه برای موجود شدن دقیقاً به دلیل این که نظریه با محیط خودش و با ساختارهای اجتماعی خودش با فرهنگ، اقتصاد و سیاستش تعامل دارد، تأثیرگذار است، گاهی مانع می شوند و گاهی تشویق می کنند، به عنوان نمونه صنایع فضایی در رقابت های نظامی شکل گرفته است و عده ي زیادی هم عمدتاً با انگیزه های وجودی اقتصادی شکل گرفته است، پس نظام اقتصادی جهان طلب می کند تا ذهنیت انسان در حوزه ي خاصی بیاید و کار کند و نسل، امکانات اقتصادی و انسانی را بسیج می کند تا یک علم رشد کند.
جهان مدرن تحولی عظیم در بنیادهای معرفتی به وجود مي آورد
حجت السلام پارسانیا تصریح کرد: در مجموعه ای وقتی علم اینگونه رشد پیدا می کند، البته بعد از اینکه یک نظریه شکل گرفت، ممکن است پیامدهای اقتصادی و سیاسی به دنبال داشته باشد زیرا وقتی که آمد، یک مسئله را در آن حوزه ایجاد و آن مسئله زمینه می شود تا جلوی بسط یک نظریه گرفته شود و تلاش می کنند برای حل این نظریه تا نظریه دیگری تولید شود.
وی اظهارداشت: همواره بین نظریاتی که ایجاد میشود با محیط تاریخی و فرهنگی او اصطکاک، درگیری، پرسش، سؤال، کشمکش و دیالکتیک وجود دارد اما این دیالکتیک یک عرض نسبتاً هماهنگی را طی می کند و زیاد گسترده نیست اما این موارد مختص زمانی است که نظریات در یک زاد و بوم و محیط فرهنگی متولد می شوند.
این استاد دانشگاه بیان کرد: هنگامی که یک نظریه می خواهد درون یک فرهنگ بیاید، باید مبانی معرفتی او درون فرهنگ موجود شده باشد و خود آن مبانی معرفتی در انگیزه های اجتماعی در درون فرهنگ اثر می گذارد و انگیزه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و ایدئولوژیک متناسب با خودش را به وجود می آورد زیرا بین بُعد انگیزه و اندیشه زیاد فاصله نیست و بین خودشان تعامل دارند.
وی با اشاره به اینکه هر فرهنگی حوزه های رفتاری اش با حوزه های فکری اش تناسب دارد تصریح کرد: آن زمینه های معرفتی و آن انگیزه ها مسائلی را به وجود می آورد و این مسائل تأملاتی را، و از دل این تأملات یک نظریه شکل می گیرد و نشان می دهد نظریه یک ربط منطقی با مبانی اش دارد.
این نویسنده اذعان داشت: عالِم آن نظریه به آن روابط می اندیشد، اما یک روابط اجتماعی هم با حوزه های مختلف زندگی و زیست خودش دارد که آنها حمایت می کنند و اجازه می دهند این بخش از روابط منطقی بروز و ظهور پیدا کند و گسترش یابد و ما در تاریخ گذشته خودمان با یک چنين فرآیندی مواجه بودیم و دنیای غرب هم چنین فرآیندی را داشته است.
وی افزود: جهان مدرن تحولی عظیم در عرصه هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی، بنیادهای معرفتی را به وجود می آورد.
اسلام فرهنگ جدیدی را آورد و شناخت و افق نوینی را به هستی گشود
این محقق و پژوهشگر عنوان کرد: رنسانس آغاز یک تحول فرهنگی است و آن مبانی فلسفی و انسان شناختی و معرفت شناختی به تبع خود مسائلی جدید و انگیزه های جدیدی برای انسان مدرن به وجود مي آورد و از آن سو هم انسان جدید با انگیزه های نوینی با عالم مواجه شد و این انگیزه ها مبانی فکری متناسب با خودش را طلب میکرد و در نهایت این دو دست به دست هم دادند و مجموعه ي اینها مسائل و نظریه هایی را متناسب با خودش در جهان غرب به وجود آورد که در جهان اسلام هم اینگونه بود.
حجت الاسلام پارسانیا گفت: گاهی اوقات دو فرهنگ و تاریخ با هم مواجه می شوند که اینجا حالت های مختلفی با هم دارد، زماني كه این دو فرهنگ با هم مواجه شوند به گونه ای است که در چارچوب و فضای فرهنگی و تمدنی خود با دیگری برخورد می کنند البته همین برخورد با دیگری، یک مسئله می شود و یک پرسش ایجاد می کند.
وی اظهارداشت: سپس راجع به این مسئله نظریه پردازی کرده و علم جدیدی تولید می شود و در واقع این فرهنگ نوینی که وجود دارد با همه مسائلی مانند مسائل اقتصادی، نظامی و سیاسی و یا مسائل علمی اش باشد، برای فرهنگ دیگری که با او برخورد کرده و بعد با عقبه خودش و مبانی هستی شناختی، انسان شناختی خودش آن را قرائت و بازخوانی می کند و حتی در نظریات پیشینی خودش تصرف می کند و فضای معرفتی جدیدی به وجود می آورد که این یک مدل مواجهه است.
این نویسنده ادامه داد: ما این مدل مواجهه را تجربه کردیم و غرب هم آن را تجربه کرده است. ما در تاریخ صدر اسلام این تجربه را داریم که اسلام فرهنگ جدیدی را آورد و شناخت و افق نوینی را به هستی گشود و تصویر جدیدی از انسان ارائه کرد و مسیر نوینی را برای معرفت پیش روی بشر گذاشت.
وی افزود: در واقع با ظهور اسلام، فضای علمی جدیدی باز شد و به تناسب خودش رفتارهای اجتماعی و تاریخی را به وجود آورد و یک نظام فرهنگی و تاریخی را از بین برد، بعد هم از شبه جزیره بیرون آمد و با بقیه فرهنگ ها مواجه شد که یک نیم قرن بیش نگذشت که نیمی از جهان را حضور به هم رساند و با فرهنگ ها و تاریخ ها و تمدن ها و علوم دیگر مواجه شد و در این مواجهه، مسائلی برایش به وجود آمد و گزینش کرد.
اسلام هیچ کدام از فضای غالب اساطیری را ترجمه نکرد
این استاد دانشگاه اظهار کرد: سپس متناسب با پارادایم های خودش عمل کرد و با سؤال های جدید و انباشت وسیعی از معرفت علمی تاریخ بشری در شمال آفریقا، میراث اسکندریه و یونان و در ایران و جاهای دیگر مواجه شد که متناسب با نیازش مسائل را برگزید.
وی ادامه داد: در فرهنگ یونان ادبیات گسترده و دانش وسیعی بود، فرهنگ غالب یونان، فرهنگ اساطیری بود و رگه ای از عقلانیت هم درون آن بود که عنصر مقتول این فرهنگ بود و قتل سقراط، قتل عقل و عقلانیت است اما اسلام هیچ کدام از فضای غالب اساطیری را ترجمه نکرد و به سراغ آنها نرفت زیرا با هستی شناسی که توحیدی بود، ناسازگار بود و عنصر عقلانیت را برگزید و تحلیل کرد و در فضای متناسب با خودش بسط داد.
این پژوهشگر تصریح کرد: سپس غرب هم همین کار را بعد از رنسانس با ما کرد و بخش هایی از دانش جهان اسلام را که با رویکرد او تناسب داشت و تصرف در عالم بود، آنها را برگزید، قانون ابن سینا را تدریس می کرد و به آثار ابن هیثم توجه کرد و علم الحیل را و آنچه را که در این راستا بود به کار می گرفت اما با الهیات جهان اسلام کاری نداشت و اصلاً پیشینه آشنایی جهان غرب با جهان اسلام به مقطعی از قرون وسطی بر می گردد و آنها متناسب با نیازهایشان عمل کردند.
وی بیان کرد: ما یک مواجهه سومی هم در دوران معاصر داریم که جهان غرب نظریه های درون خودش را متناسب با فضای فرهنگی جدید خودش، تولید کرد و یکی از اموری که باید توجه داشته باشیم، این است که اگر ما علم مدرن داریم، هویتش چیست؟
علم مدرن پارادایم هایش، هستی شناسی اش و شیوه معرفتی اش هم، متناسب با فضای فرهنگی خودش است.
صحنه علوم، دیر یا زود صحنه تصویرگری انسان نسبت به عالم می شود
حجت الاسلام پارسانیا اذعان کرد: جهانی که برای به وجود آمدن هزینه اش ستیز با پیشینه دینی خودش است و ادبیات و هنر مدرنش عبور از هزاره ای است که دیانت در آن حضور به هم رسانده و بازگشت به اساطیری است که دین جلوی آن را سد کرده و استمرار بخشیدن به فرهنگی است که در اثر حضور دیانت متوقف شده، حالا آن عقبه را عقبه وجودی و معرفتی خودش با یک تصرفات جدیدی قرار داده است و به تناسب این انگیزه و اندیشه بنیادین نظریات جدید را شکل داده است.
وی افزود: حالا عالم را تصویر می کند بدون اینکه در این تصویرگری و صورتگری حقیقت قدسی و متعالی را در این عالم قائل باشد و نگاه توحیدی به عالم داشته باشد و آن را تحت تدبیر حکمتی فراگیر قرائت کند، یک عالمی که عالم حس و محسوسات است و مواجهه او با حقیقت همین جزئیات است و هرنوع کلیتی که بخواهد در این عالم تصویر شود، حاصل تصرف او و ذهنیت اوست. اصلاً یک نامی است که انسان در جهان می گذارد نه اینکه حقیقتی که انسان به او می رسد.
این کارشناس علوم اجتماعی ادامه داد: صحنه علوم، دیر یا زود صحنه تصویرگری انسان نسبت به عالم می شود و فلسفه هایی که ادعای نسبت به متافیزیکی می کنند و به وجود و حقایق متعالی می کنند، فقط در همین افق تصویر می کنند، این یک نظام معرفتی و علم خاصی را و تئوری های متناسب با خودش را در عرصه های کاربردی، در حوزه علوم طبیعی و در حوزه علوم انسانی که باز با نگاه کاربردی ساخته و پرداخته می شود.
وی اضافه کرد: علم اجتماعی، فیزیک اجتماعی است و از دانش اجتماعی توقع می رود که از فیزیک میرود، علوم انسانی دانشی است که در قرن 19 بسیاری از حوزههای فرهنگی بشر از افق معرفت او خارج و بیرون می ماند و نه راجع به ارزش ها و هنجارها می تواند داوری علمی کند و نه راجع به ابعاد متافیزیکی می تواند داوری علمی کند بلکه یک دانش ابزاری است که تنها برای به خدمت گرفتن بدون اینکه درباره جهت خدمت هم گفت و گو کند، نظریه پردازی میکند.
تفسير پراگماتيستي از علم
این نویسنده ادامه داد: عالمی که در او خداوند احد و خداوندگاران متعدد همه فراموش شده اند و انسان در او صورتگری و نظریه پردازی می کند حالا یا در فرآیند رفتار و عمل خودش با یک تفسیر پراگماتیستی از علم و یا با تصویرهای ذهنی دیگری که وجود دارد البته این ذهن آزاد فقط در افق آزمون با موفقیت و پیروزی در عمل برای تسلط انسان بر طبیعت ملاک پذیرش نظریه های علمی می شود و مجموعه نظریه هایی شکل می گیرد.
وی بیان داشت: این علم با یک چنين هدفی، آزمون متناسب با خودش را دارد و موفق بیرون آمده است و یک فرهنگ و تمدن غالبی را بسط و گسترش داده و او را از خانه وجود خودش بیرون آورده و به مرزهای جهان، نزدیکش می کند.
این استاد دانشگاه بیان کرد: علم، مانند یک موجود زندهای است که متولد می شود و علل و عواملی دارد و تأثیراتی می گذارد که آن زمان تاریخ هم با او مواجه می شود و با او گفت وگو می کند و موضع می گیرد و نقدش می کند و به سبب پیامدهایی که دارد، از او عبور کرده و تغییرش می دهد به محاق می بردش و مسکوت می گذارد، بسط و توسعه اش می دهد، مسیرش را به تناسب گفتگویی که با او دارد و نقدی که به او انجام می دهد، تغییر می دهد.
غرب وقتي با علمي از مشرق زمين آشنا مي شود، مجدداً آن را بازخواني مي كند
حجت الاسلام پارسانيا گفت: وقتی که علم وارد می شود، اولاً در دوران معاصر فرآیند تولید بومی علم، دچار اختلال شده به سبب این مواجهه تاریخی و فرهنگی که به وجود آمده است و نحوه ورود نحوه ای نیست که فرهنگ و علوم بومی با حفظ هویت خودش نگاه کنند یعنی برای پزشکان ما مسئله شده باشد که پزشکی جدید چیست و بعد برگردند حرف های آن ها را ببینند و بازخوانی و تئوریزه کنند.
وي اظهار كرد: امروز غرب وقتی که با پزشکی کشورهای دیگر مثل طب سوزنی مواجه می شود، طب سوزنی را با روایت و قرائت چینی ها برنمیدارد، بلکه آن را در مبادی و اصول موضوعه خودش بازخوانی و تفسیر مجدد می کند.
اين محقق با طرح اين سؤال كه آیا ما بر گشتیم این کار را بکنیم، ادامه داد: هیچ گفت و گویی در این سطوح ایجاد نشد و اصلاً عالمان تصمیم نگرفتند، سیاستمداران بودند که تصمیم گرفتند، در یک رقابت قدرت از یک موضع ضعف که فکر کردند چرا ما مثل آنجا نیستیم؟ آنجا از موی سر می دانند تا ناخن پا، یعنی ظواهر فرهنگ و تمدن خود را سعی کردند شبیه آنجا کنند و علوم از افق کاربردی خودش وارد شد و علوم انسانی به تدریج با همین نگاه وارد شد و این علوم مجرای انتقال فرهنگ مدرن در عمیق ترین لایه هایش شدند.
اين نويسنده تصريح كرد: به لحاظ منطقی جامعه ای که برای حفظ هویت خودش تکان می خورد، انقلابی را ایجاد می کند آیا معنای این سخن این است که ما باید دروازه خود را به فرهنگ و تمدن و جهان ببندیم؟ معرفت هایی را که آن ها دارند، نداشته باشیم؟ یا نه، تجربه هر فرهنگی برای فرهنگ دیگر خودش یک تجربه تاریخی است و باید از آن با توجه به فرهنگ و اصول خودش و مبانی معرفتی خودش استفاده کنیم.
وي اظهار كرد: نمی شود یک بخشی از یک فرهنگ دیگر را که علم یک بخش نرم افزارانه فرهنگ و حساس هم هست را مستقیماً بدون تصرف وارد کنیم و به این سو بیاوریم زيرا این انتقال مستقیم با یک مدیریت بیرونی و انتقال دانش بیرونی با یک مدیریت آن سویی است.
اين پژوهشگر افزود: حتی ما وقتی شروع می کنیم که مدیریت کنیم، دانش مدیریتمان را می فرستیم آنجا در دانشکده های آنها و با نگاهی که آن ها نسبت به علم دارند، سیاست گذاری علم را به اینجا منتقل می کنیم.
حجت الاسلام پارسانيا با طرح اين سؤال كه خود علم چه چيزي است؟، گفت: اینها فردا می شوند آدم های بومی که به جای اینکه مستقیماً در انگلستان درس بخوانند، در اینجا درس خوانده اند و آن مسیر را تولید مونتاژ درونی در هر آنچه که آنجا رخ می دهد، می دانم.
این استاد دانشگاه گفت: ما در قرن 19 مواجه با این چنين فرهنگ و تمدنی هستیم، مواجهه با این فرهنگ و تمدن ابتدا در افق سیاست رخ می دهد که قدرت و نفوذ سیاسی او و بعد تکنیک و توانمندی های او در تصرف او در طبیعت، به خدمت گرفتن طبیعت سلاح او و شیوه زیست و زندگی او مشاهده می شود.
وی اظهار کرد: این مواجهه رخ می دهد و بعد هم این مواجهه در سطح سیاست، موازنه اقتدار را به هم می زند و با قدرت برتر این فرهنگ و تمدن است که با کالسکه آتشین می آید، اگر درها را باز نکنید خواهد آمد و اگر راهش ندهید باز میآید و این را وظیفه خودش می داند که بیاید و تو چه می دانی که کالسکه آتشین چیست و چه کار می کند؟.
این پژوهشگر تصریح کرد: تصور می کنند که مجبور است بیاید زیرا اگر او نیاید، دیگری می آید و اگر او تصرف نکند، رقیبش تصرف می کند و جا برای او تنگ می شود و فضای تنفسی اش کم می شود که این فرهنگ نیاز به فضای تنفسی دارد و این استدلالی بود که در جنگ دوم به کار می بردند و رقابتشان بر سر این مسئله بود.
عقل غربي بساط دانش بومی و سیستم تعلیم و تعلم پیشین را در هم می ریزد
وی افزود: اکنون علم جدید بعد از این مواجهه می آید و آیا یک حالت توازنی است که هر یک مانند آنچه که جهان اسلام قدرت تصمیم و انتخاب داشت و شروع می کرد از جهان غرب یا یونان آن چه را می خواست بر می داشت.
حجت الاسلام پارسانیا ادامه داد: در یک شرایط مساوی یا برتری جهان اسلام بود یا نه اینها نیست؟، عوامل وجودی که تأثیرگذار هستند، احساس قدرت بیشتر آن طرف و ضعف این سو؛ لذا انگیزه ای ایجاد می شود که دارالفنون را می سازیم و فن و فنون را منتقل کنیم.
وی با اشاره به اینکه هنگامی که قدرت نظامی اینها را دیدند، تصمیم گرفتند، افرادی بفرستند که این علوم و تکنولوژی را به ما منتقل کند، گفت: سپس به تدریج سایر علوم آنها مانند حقوق آمد و قوانین و علوم انسانی آنها به تدریج کمبود وجودشان احساس شد.
این نویسنده با طرح این سؤال که از ناحیه کدام بخش از جامعه احساس می شود و کدام بخش از ساختارهای اجتماعی تدبیر این مسئله را دارند و این مسئله را تنظیم می کنند، اظهار داشت: نهادهای سیاسی هستند که قبل از همه مدیریت برنامه را به عهده دارند و با یک سرعت و حالت بهت زدگی و شیفتگی شروع به این انتقال می شود و این انتقال را در ایران با هندوستان مقایسه کنید، در هندوستان هم این انتقال رخ می دهد و در ایران هم همین طور اما در هندوستان این انتقال با کارگزاران مستقیم غربی است که انجام می پذیرد و در ایران با کارگزارانی است که نوعی شیفتگی نسبت به غرب دارند.
وی عنوان کرد: آنجا عقل غربی به تناسب نیازی که از حضور خودش در اینجا دارد، علوم را بسط می دهد یا بساط دانش بومی و سیستم تعلیم و تعلم پیشین را در هم می ریزد اما در ایران نیازهای مستقیم جهان غرب یا تدبیر آنجا نیست، اینجاست و احساس مقایسه ای که با آنجا می کند، بی توجهی که به تفاوت تاریخی، فرهنگی و تمدنی وجود دارد یا اصلاً بهت زدگی نسبت به فرهنگ رقیب و شیفتگی نسبت به آن طرف به سرعت سعی میکنند همه مسائل را از آن طرف بگیرند و ابتدا ظواهر جهان غرب را می بینند.
این استاد دانشگاه افزود: از یک طرف به سرعت حوزه های معرفتی فنی و کاربردی که نوعی هم افقی و احیاناً هم عرضی با علوم رقیبشان داشتند در جامعه ایران برچیده می شود، یعنی یک نسل بعضاً طول نمی کشد که یک دانش از اینجا می رود و یک دانش از آن طرف می آید و یک دانش با وارثان او در طی یک نسل طومارشان برچیده می شود و دانش جدید با افرادی که آنجا رفتند، بساطشان پهن می شود و گسل بین حوزه های معرفتی اینجا شکل می گیرد و رشته های جدید می آیند.
وی با اشاره به اینکه باید بدانیم عوامل وجودی چیست؟ اضافه کرد: عوامل وجودی در این هجرت و انتقال بخشی از آن عوامل وجودی معرفتی است که بعضی از این عوامل هم عوامل وجودی غیرمعرفتی هستند اما عوامل وجودی که اینجا دخالت می کند برای حضور معرفت مدرن عوامل وجودی غیرمعرفتی است مانند عوامل سیاسی، اقتصادی، نظامی و قدرت که البته درون آن فرهنگ نیست که به طور طبیعی نوعی هم پوشي با زمینه های عمیق فرهنگی خودشان دارد زیرا اقتصاد و سیاست اینجا در یک موضع ضعف است و اقتصاد برتر نیاز به حضور دارد، او تدبیر می کند که کدام لایه از معرفت بیاید و در حاشیه نیازهای سیاسی، اقتصادی و نظامی آنسوست که مدیریت می شود و دانش به اینجا منتقل می شود.
جا به جايي علم سبب جذب استعدادهاي عالي مي شود
حجت الاسلام پارسانیا اذعان کرد: در این جابه جایی علم، نیاز دارد برای اینکه یک بخشی از کالا و تکنولوژی به اینجا منتقل شود و یک عده تکنسین اینجا حضور داشته باشند، ضمن اینکه یک سطوحی از معرفت را حفظ می کند، در آنجا یک بخش هایی را احساس نیاز می کند که اگر مجانی هم که شده استعدادهای اینجا را بگیرد و جذب کند و اگر این استعداد توانست در رده عمیق رشد کند، آنجا در خدمت خودش می گیرد، اما اگر در حدی باشد که کار کاربردی اینجا را برای محیط خودشان ایجاد کند، باید برگردد و دوره هایی راه بیندازد.
وی با اشاره به تعریف اقتصادی در کتاب “چگونه نیمی دیگر می میرند”، نوشته “سوزان جورج”، گفت: مراکز و کالج هایی که کشورهای اروپایی دایر می کنند برای مناطق مختلف با انگیزه های اقتصادی را ببینید، پشت سر این قضیه انگیزه های سیاسی، فرهنگی هم حضور دارد اما نکته مهم این است که حوزه علوم انسانی با اُبژه خودش یک تعامل بسیار مستقیم دارد و به سرعت اثر می گذارد.
این نویسنده افزود: اگر یک دانشی در فضای فرهنگی خودش شکل گرفته باشد یعنی از مبانی معرفتی خودش شکل گرفته باشد در جهت تعمیق آن مبانی و مسائل، عمل کرده است.
اما اگر این نظریه را با یک مبانی معرفتی که متعلق به یک فرهنگ دیگر است، آورده اید؛ شما ابتدا این نظریه را در افق یک دانش کاربردی آورده اید اما این نظریه لوازم منطقی خود را به عرصه فرهنگ وارد می کند.
اين پژوهشگر عنوان كرد: توجه ندارید که این نظریه دارد از آن زمینه ها بهره می برد و استادی هم که منتقل می کند توجه ندارد، این ربط منطقی متعلق به این جهان نیست بلكه متعلق به استاد و دانشکده نیست، این ربط منطقی متعلق نفس الامر خودش است و دیر یا زود آن را آشکار می کند.
وي ادامه داد: نظریاتی که در حاشیه یک فلسفه پراگماتیستی شکل گرفته است در این فلسفه اشباع شده است و با یک انسان شناسی خاصی شکل گرفته، این انسان شناسی را بدون اینکه بیاید به بحث بگذارد و در خودآگاه تو بیاورد، ناخودآگاه منتقل می کند.
در جهان مدرن چیزی مقدس نیست که علمش مقدس باشد
اين استاد دانشگاه بيان كرد: من و تو در این فرهنگ، علم را مقدس می دانیم، این علم طبق تعریف و با نوعی هستی شناسی پیوند خورده بود و اكنون این علم را بدون توجه به معنایی که علم مدرن پیدا کرده است با آن هستی شناسی درگیر است.
وي با اشاره به اينكه اینجا علم مقدس است اما در جهان مدرن چیزی مقدس نیست که علمش مقدس باشد، گفت: وقتی با آن کار می کنید کم کم با آن مأنوس می شوید، آن هستی شناسی و انسان شناسی خودش را منتقل می کند و آن نگاه قدسی شما به عالم و آدم را حذف می کند و این چالشی است که در عرصه فرهنگ به وجود می آورد.
اين نويسنده اضافه كرد: علم مدرن یک مبانی معرفتی متناسب با فضای فرهنگی مدرن داشت و علم مدرن متناسب با آن حوزه به وجود آمده بود كه ورود علم مدرن به جامعه ایران، در اثر یک گفت و گوی متوازن فرهنگی و انتخاب سالم دو فرهنگ در قبال همدیگر شکل نگرفت در حقيقت ورود این علم در حاشیه عوامل وجودی غیر معرفتی بود.
وي ادامه داد: عوامل وجودی غیرمعرفتی، عوامل وجودی غیرمعرفتی بومی و تاریخی درونی نبودند و عوامل وجودی غیر معرفتی بودند که تحت نفوذ یک فرهنگ و جهان دیگری عمل می کردند و اصلاً استمرار عوامل جهان بیگانه بودند.
اين كارشناس اجتماعي بيان داشت: زماني که كادر دانشگاه شیراز كه اصلاً کادر سیاست گذار و برنامه ریز متعلق به این فرهنگ و ایرانی نبودند، این مدیریت کلان چه نوع معرفتی و با چه سمت و سویی کارکردن را شروع می کند كه سپس نظریه می آید و چالش را در عرصه فرهنگ، فلسفه، معرفت شناسی و زمینه های دیگر وجودی به وجود می آورد.
وي اظهار كرد: این علوم از حوزه فناوری و تکنولوژی آمدند كه خود فناوری و تکنولوژی پارادایم داشت توجه به هویت پارادایمی علم نه در قلمرو علوم انسانی بلکه در قلمرو علوم پایه و فیزیک در جهان غرب و مدرن توجه کردند.
حجت الاسلام پارسانيا افزود: اگر این عالم را به عنوان آیت و نشانه الهی تفسیر کنید یا این عالم را اسطوره اکام و تیغ او را بردارید و بزدایید و در حاشیه ذهنیت، متوجه به تسلط بر این دنیا بخواهید تفسیر کنید، دونوع تئوری پردازی می شود.
وي تصريح كرد: مهمتر از آن علوم انسانی است که تعامل مستقیم بین سوژه و اُبژه است و شما نظریه های مدرن را درباره دین که براساس یک فلسفههای ماتریالیستی شکافانه است، بپذیرید كه نشان مي دهد دارید تحلیل دین می کنید و بعد دیندار باقی بمانید.
در حوزه علم نمي توانيد هرگز از دين دفاع كنيد
اين پژوهشگر و محقق با اشاره به اينكه شما قائل باشید که ما در زمینه های فلسفی راهی به حقیقت نداریم، افزود: حالا مرتب برگردید و بگویید و البته نگاه همدلانه هم داشته باشید که دین مفید است و برای زندگی اجتماعی مناسب است كه کارکردهای دنیایی بسیار خوبی دارد.
وي با اشاره به اينكه چطور می خواهید دینی را که قوامش به یقین است خودتان را به دین وصل کنید، اضافه كرد: “برگر” می گوید که این معانی، معانی مورد نیاز است اما شما در حوزه علم نمی توانید هرگز از دین دفاع کنید و از دين بايد با تبليغ دفاع كرد تا به صحنه علم بروید، یقین دینی از دست شما می رود.
اين نويسنده گفت: این زندگی دینی در جایی می تواند استمرار داشته باشد که فلسفه متناسب با او باشد و من بحث فلسفی نمی کنم که فلسفه سکولار، ماتریالیستی درست است و یا اصلاً متافیزیک درست است یا نه اما اگر شما قائل بودید که متافیزیکی وجود ندارد نمی توانید فرهنگ و باور دینی داشته باشید.
وي تصريح كرد: اگر برای خودتان توجیه کنید و بخواهید دیندارانه زندگی کنید، این دین نیست بلکه چیز دیگری است و قرائت جدیدی از دین است، این تحولات باید به وجود بیاید و به وجود می آید در حقيقت این عوامل چالش هایی نیست که ما در عرصه های علمی خودمان احساس می کنیم.
وي گفت: عوامل تاریخی خودش به وجود آمده است و به این سادگی هم از بین نمی رود و همین که ما به این مسئله توجه کردیم و مسئله ما شده، این هم خودش یک پدیده تاریخی است یعنی نشان می دهد که فرهنگ دینی و فرهنگ تاریخی و بومی ما هنوز در یک لایه ها و سطوحی حضور زنده خودش را دارد و با این حوزه ای که دارد می آید احساس تنش می کند.
اين استاد دانشگاه عنوان كرد: اگر این احساس حضور دارد پس این، مسئله ایجاد می کند و هنگامي كه مسئله ایجاد شد، این راهکار می طلبد و این فرهنگ امکانات خودش را در عرصه های مختلف برای حل این مسئله بسیج می کند.
وي اظهار كرد: این فرهنگ، قدرت، اقتصاد، سیاست را به دست گرفته است كه از این امکانات استفاده کند اما اگر این قدرت و سیاست دست رقیب باشد، از این امکانات استفاده نمی کند بلکه از امکانات دیگر شروع به استفاده می کند و ما در مقاطع مختلف این مسائل را داشتیم و فرق داشته است.
Sorry. No data so far.