یوسفعلی میرشکاک- «حماسهاي از تو سركردن شايستهتر است.» زيرا تو و لبنان يكي شدهايد. سرورم اباهادي! لبنان زير عباي تو نفس ميكشد و بدون تو بازيچهاي خواهد شد در دست اسرائيل و آمريكا، همانگونه كه پيش از تو بود. اما تو سخت تنهايي و جز خدا در پهنه نيلگون آسمان و سيدناالقائد و بسيجيهاي لبنان و ايران كسي با تو همراه نيست! سران كشورهاي عربي به حرمسراها، به باد فتق و بواسير، به سرطان، به عقبانداختن مرگ و بيشتر لذتبردن ميانديشند. نه عربند، نه مسلمان؛ نيستند، هيچ نيستند، غدههايي هستند كه بايد عمل شوند، امّا فعلاً جراحي جز آمريكا در كار نيست. شايد اگر مصر و اردن و عربستان و… ديگر كشورهاي متظاهر به اسلام و عربيّت را زنها اداره ميكردند، اوضاع خيلي بهتر بود. اگر شكستي پيش بيايد، مقصر اصلي آن كشورهاي عربزبانند، و اگر پيروزي ديگري نصيب ما شود برندة اصلي آن شماييد. شما و سيدناالقائد كه عليرغم همة سياستبازيها و پاچهورماليدگيهاي داخلي و خارجي، از شما دفاع ميكند.
سيدي اباهادي! آيا نبردي تازه در پيش است؟ نه اسرائيل از سَرِ لبنان دست برميدارد، نه شما عقبنشيني ميكنيد. آمريكا، عراق را به نفع اسرائيل اشغال كرده است و بهزودي يا بهسراغ ما خواهد آمد يا گريبان سوريه را خواهد گرفت. فرجام كار چه خواهد شد؟ ايكاش پيش از آنكه دير شود آمادة شهادت ميشديم. زندگي زيربار ننگ و خفت چه ارزشي دارد؟ اگر حتي همين امروز با دشمن آشتي كنيم و تمام حقوق ما را بهرسميت بشناسد، فردا حملهاي عليه ما تدارك خواهد ديد. شايد هم من چون در مقام عمل نيستم، بيهودهگويي ميكنم.
نميدانم كار به كجا خواهد كشيد، آينده مجهول است، ايكاش يكسره صلح بود يا يكسره جنگ. بيشك بسياري ديگر از بسيجيها، از همين وضع، از اين بلاتكليفي، از مجهولبودن آينده ناخرسندند. اين را ميدانم كه شما در صف مقدم نبرد قرار داريد و سپاهتان اندك است، امّا همة ما سپاه شما هستيم هر چند دوريم، از معركه دوريم، اما با تمام وجود خود را در لبنان احساس ميكنيم و همراه با شما كه حنجرة همة انقلابهايي هستيد كه توسط آمريكا و اسرائيل تهديد ميشوند. صدام بالاخره پاي ايادي صهيونيسم را به خاورميانه باز كرد. البته آنها به هر طريق ميآمدند، همانگونه كه طالبان را بهانه كردند و افغانستان را به اشغال خود در آوردند. همين خيال را در باب پاكستان هم دارند. اين حرفها بهانة تسليم نميشود. يكي خوش دارد تسليم باشد و رام و آرام، ديگري خوش ندارد. وقتي قرار باشد ساية ديگري باشي و آينهاي مات و متحير كه فقط تصوير اشغالگران را نشان ميدهد، تسليمشدن چه چيزي براي ما به ارمغان خواهد آورد. امّا ميداني سيدي ابوهادي؟! بسيجي اندكي شتابزده است و خوش دارد جايگاه خود را در نبرد با دشمن پيشاپيش بداند. مثل ميثم تمار كه نخل همسايه را آب ميداد و با آن حرف ميزد، زيرا از اميرالمؤمنين ارواحنا لهالفدا، شنيده بود كه بر آن نخل مصلوب خواهد شد. ما از مرگ نميترسيم اباهادي! از خوارشدن هراس داريم. مسلماني كه خوار شده باشد، انساني كه خوار شده باشد، چه دارد؟ هيچ… ميگويند قرار است جنگ آينده موشكي باشد، ميگويند، آمريكا اشغال عراق را مقدمة تجاوز به ايران و سوريه و لبنان قرار داده است. ميگويند موشك… بسيجي به اين حرفها كاري ندارد، به روز موعود ميانديشد و به جايگاه نبرد، و به شهادت ميانديشد، نه به زندگي در ساية اوهام و شايعات.
سيّدي نصرالله! آرزو ميكنم همواره در متن آية: «اذا جاء نصرالله و الفتح» باشي و با حضور تو در سراسر جهان مردم به دين خدا درآيند. گاهي آرزو ميكنم كه سيّد يمني شما باشيد، سيّد خراساني همين سيدناالقائد. آخر خيلي دير شده است، كاش ظهور تام و تمام حضرت موعود امم همين فردا باشد، حتي به اين قيمت كه من و بسياري از آنها كه دوستشان دارم در سپاه آن حضرت نباشند. من حتي به تماشاگربودن بسنده كردهام. سهم تماشاگر جز دلخوشي نيست و همين هم براي كسي كه از وهن شكست ميگريزد كافيست. شكست؟! غيرقابل تحمل است. آن هم پس از سي سال مبارزة بعد از پيروزي. نميگويم امثال من جوانيِ خود را در اين راه باختهاند. زيرا شما از جواني تا به امروز، مدام در معرض شكست و شهادت بودهايد. درست در برزخ ميان نابودي و بودن ابدي. نميدانم آيا كساني كه شكست ميخورند هم ارج و قربي در نزد پروردگار دارند يا نه، امّا تاكيد ميكنم كه شكست در هر صورت چيزي جز وهن و نابودي نيست.
× × × ×
سيّدي اباهادي! ما براي چه ميجنگيم؟ در راه چه ميجنگيم؟ ميجنگيم تا به كدام حقيقت بپيونديم؟ بگذار آنكه نميداند يا نميخواهد بداند، يا از سر ستيزهجويي به انكار غيب و اهل غيب برميخيزد، هرگز در ماجراي ما شركت نداشته باشند. هركس كه از آل عمران باشد، پيروز خواهد شد، اين سرشت جاودانه را در كشاكش ازليت براي آنها رقم زدهاند. خودشان چنين ميخواستند. «هركسي آن دِرَوَد عاقبتِ كار كه كشت.» آنكه جز كشتهشدن مَخلصي نميبيند چگونه ميتواند بنشيند و گذر زمان بيدادگري را تماشا كند. ميميرد، مسموم ميشود همچون كيارديبهشت يا غرق در نيزه و شمشير از پشت زين به زمين ميافتد همچون خردادشاه…
سيدي اباهادي! نميدانم فنيقيها تا چه اندازه بر عهد خود استوارند، امّا ميدانم كه مردمي پراكندهكيش و پراكندهدلند. مردمي كه خوش باشند امّا… چه باك؟ ما را پرواي انديشه نبود، روزي كه اَلَستُ بِرَبِكُم را بلي گفتيم، اكنون چه جاي انديشه است؟ ما سوگوار سيامكيم. ديوان او را كُشتند، سوگوار ايرجيم، برادرانش او را كشتند، سوگوار بهراميم، پدرش او را كشت… سوگوار رستميم، به نيرنگ برادر در چاه افتاد… سوگوار فرامرزيم، سپاه بهمن او را از پاي درآورد… سوگوار ازل و ابد ماييم، زيرا سوگوار عاشوراييم و با شما همراه تا لحظة شهادت. پير ما گفت:«چه كشته شويم، چه بكشيم پيروزيم»، و راست و درست و سنجيده گفت. شما يك تن از سپاهيان او بوديد كه امروز به سپهبدي رسيدهايد. پيروزي همپاي شما باد، هم بدانگونه كه همپاي برزينبنفرامرز بود.
× × × ×
سيدي اباهادي! بر من ببخشاييد. يادكرد شما يادكرد سيدالشهداست. و سيدالشهدا رستاخيز تاريخ نياكان شيراوژن من است، مگر قارن كاوه از من ياد آورده باشد. آري… تا ژرفترين آزمونها – فروجستن در دوزخ به حكم «و ما منكم الا واردها»، نياكان در من ميوزند و ياد و نام آنان مرا به احتزاز در ميآورد، تاريخ من رستاخيز مرگآگاهي است. از اينرو جز آلِ عمران ديگر تازيان را به هيچ ميانگارم و هيچند و كمتر از هيچ… درود بر زروان(عمران) باد و بر خاندان وي، ويژه سرخسران سبزدل. ايدون باد، و ايدونتر باد.
Sorry. No data so far.