دوشنبه 31 می 10 | 21:30

خلاء فرهنگی و آيين‌های وارداتی

خلا فرهنگي به اين معناست كه جايي از فرهنگ خالي مانده است، هم چون كبوتري كه لانه اش را ترك مي گويد و لانه خالي مي ماند. بريدگي از فرهنگ و آيين گذشته اي كه قرن ها با ايران و ايراني بوده است، باعث شده كه اين فرهنگ در حد اعلا ضعيف شود، اما در عين حال يك فرهنگ جديدي هم جايگزين نشده است. البته ايراني به فرهنگ دنياي صنعتي غرب روي آورده، ولي اصل و ماهيتِ فرهنگ غرب را نگرفته و تنها از ابزار آن استفاده مي كند. بنابراين، جامعه ايراني از يك فرهنگِ گذشته بريده شده و فرهنگ جديدي هم به دست نياورده است


خلا فرهنگي

بسياري از صاحب نظران، ورود آيين ها و فرهنگ هاي بيگانه و استقبال بخشي جامعه از آن ها را ناشي از خلا فرهنگي در كشور مي دانند؛ برخلاف عده اي كه اعتقاد دارند: نفوذ آيين هايي غيربومي و وارداتي، ناشي از تهاجم فرهنگي است. به نظر مي آيد كه اين موضوعات به علت خلا فرهنگي جامعه در اين زمينه، مورد استقبال قرار گرفته اند.(1)

نيچه در مورد فرهنگ، سخن زيبايي داشته و مي گويد: «يگانگي سبك هاي هنرمندانه در نمودهاي زندگي يك قوم، فرهنگ است». شما در يك جامعه و ميان يك قوم و ملت، صدها مظهر هنري مشاهده مي كنيد، كه مواد و مصالح مختلف در آن به كار رفته و زيبايي هاي مختلفي در آن ديده مي شود. كثرت و صنعت در آنها بسيار و متفاوت است، اما امري باطني در همه آنها مشترك است و چشم نافذ فرهنگ بين و فرهنگ شناس، اين باطن را درك مي كند.

فرهنگ شناس – كه عمق يك فرهنگ را درك مي كند – كسي است كه به هر جلوه از هنر يك سرزمين توجه كند و بتواند فرهنگ آن سرزمين را در جلوه ببيند و درك كند به عنوان مثال، هنگامي كه موسيقي مي شنود، همان احساسي را داشته باشد كه يك اثر خوشنويسي را مشاهده مي كند، يا به نگارگري و فرش و معماري نظر مي كند.

در هر قومي كه از فرهنگِ خود تهي نشده باشد، اشخاص و مردم بي آن كه با هم قراردادي داشته باشند، مانند نوازندگان يك گروه هم نوازي، همه در يك دستگاه مي نوازند، حتي اگر سازهاي مختلفي در دست داشته باشند. در جامعه اي كه فرهنگ قومي و نيرومندي بر آن مسلط باشد، همه هنرمندان تحت تاثير آن روح مشترك، زنده در فضايي مشترك كار مي كنند و فرهنگ مانند ريشه به رفتارهاي آنان غذا مي رساند و به آن رفتارها تعين، حركت و جهش مي بخشد .

امروزه در جامعه ما، اين اتصال و ارتباط با فرهنگ ضعيف شده، نمي توان ملتي مثل ملت ايران را با اين تاريخ چند هزار ساله و اين دين و اعتقاد، يك باره از فرهنگ تهي كرد و فرهنگ ديگري را از قوم و ملت ديگري آورد و به جاي آن نشاند و به مردم گفت كه غربي شويد. گرفتاري ما اين است كه نه غربي شده ايم – كه نمي توانيم بشويم و نبايد بشويم – و نه مسلمان شرقي و ايراني باقي مانده ايم.

نه در مسجد گذارندم كه رندي نه در ميخانه كاين خمار، خام است(2)

خلا فرهنگي به اين معناست كه جايي از فرهنگ خالي مانده است، هم چون كبوتري كه لانه اش را ترك مي گويد و لانه خالي مي ماند. بريدگي از فرهنگ و آيين گذشته اي كه قرن ها با ايران و ايراني بوده است، باعث شده كه اين فرهنگ در حد اعلا ضعيف شود، اما در عين حال يك فرهنگ جديدي هم جايگزين نشده است. البته ايراني به فرهنگ دنياي صنعتي غرب روي آورده، ولي اصل و ماهيتِ فرهنگ غرب را نگرفته و تنها از ابزار آن استفاده مي كند. بنابراين، جامعه ايراني از يك فرهنگِ گذشته بريده شده و فرهنگ جديدي هم به دست نياورده است، كه اين وضعيت، خلا فرهنگي ايجاد كرده است. اين فضاي خالي مانده، ما را به حالت معطل فرهنگي دچار كرده، كه نه كاملاً فرهنگ گذشته با ماست و از اصالت آن برخورداريم و نه فرهنگ دنياي صنعتي غرب را واجد شده ايم، كه در اين ميان، آن چه كه مانده را خلا فرهنگي مي ناميم.(3)

در حال حاضر در ايران سه دهه سياست هاي فرهنگي، از جمله بيش از حد در حوزه فرهنگ به شمايل مذهبي، باعثِ حذف بخش عمده اي از پتانسيل و قدرت فرهنگي در تاثيرگذاري بر روي حركت جامعه گرديده است.

به ثمر نرسيدن سياست هاي فرهنگي – به دليل عدم آگاهي به ظرافت هاي فرهنگيِ سياست گذاران و مجريان فرهنگي – باعث رشد دادن فرهنگ عامه، مردم به سمت اقشار مسن جامعه و دوري از جوانانِ جامعه گرديده است، كه اين امر يك نوع خلا فرهنگي در جامعه ايجاد كرده، كه اين خلا باعث مكش كردن فرهنگ هاي ديگر به درون جامعه مي شود. البته گستره نفوذ فرهنگي از خارج به داخل به دليل خلا موجود در جامعه مي باشد.(4)

بسته بودن مرزهاي فرهنگي جامعه در دوران قبل از شروع جهاني شدن، باعث مي گرديد كه فرهنگ انحصاري شده و از داشتن هرگونه رقيبي مصون بماند، ولي با فرو ريختن مرزهاي فرهنگي و جغرافيايي توسط رسانه ها، ارتباط جمعي دو سويه و چند سويه، فرهنگ تمامي جوامع با يكديگر به رقابت پرداخته اند، كه مي توان نتيجه گرفت كه در قرن حاضر ما با يك رقابت فرهنگي مواجه هستيم.
فروريزي مرزهاي فرهنگي، فرهنگ هاي مختلف را به آساني در دسترس جامعه هاي مختلف قرار داده و در اين دنياي شبكه اي شده به جريان مي اندازد.(5)

همه حوزه هاي استحفاظي فرهنگي درهم مي ريزند و هر فرهنگي، حتي فرهنگ غربي و آمريكايي به ناچار در فضايي رقابتي قرار مي گيرد، كه در نتيجه، پيوند فرهنگي با مكان را تضعيف كرده و نظام هاي معنايي را از لنگرگاه هاي محلي خود آزاد و در فضاي جهاني شناور مي كند. در چنين شرايطي، رخدادي چون خلق نيازمندي هاي جديد فرهنگي و فضاهاي نوظهور هويتي دور از انتظار نيست. فضاها و ابعادي كه اگر به درستي پيش بيني و تغذيه نگردند، خالي مي مانند و محلي براي شكل گيري خلاهاي فرهنگي و هويتي مي گردند.(6)

در مقابلِ اين تحول، نوعي خاص گرايي فرهنگي شكل گرفته كه از آن به بنيادگرايي فرهنگي نيز تعبير شده است. اين خاص گرايي فرهنگي داراي خصوصياتي است كه در زير بدان اشاره مي شود :
– ضديت با فرآيند جهاني شدن و نفي آن؛

– تاكيد بر مكان، محل، سرزمين معين و بعضاً مقدس؛
– تاكيد بر تمايز، تفاوت و مبارزه با نسبت گرايي و پلوراليسم؛
– تاكيد به خلوص و ناب بودن؛
– مبارزه با فردگرايي، اومانيسم، ترويج جماعت گرايي و ايجاد هسته هاي مقاومت.

پويايي فرهنگ

اگر انسجام فرهنگي به وجود نيايد، پويايي فرهنگي به وجود نخواهد آمد و اگر پويايي فرهنگي به وجود نيايد، آن فرهنگ خواهد مرد.(7)

از نشانه هاي يك فرهنگ پويا اين است كه در اقتباس از ديگران به انتخابي اصولي، اصلح و مؤثر دست مي زند؛ البته اين ويژگي خود به تحولات تاريخي و اوضاع مناسب اجتماعي بستگي دارد. گاه دو قلمرو فرهنگي از لحاظ جغرافيايي در تماس نزديك اند، اما نه بر هم مي آميزند و نه يكي بر آن ديگري حكم فرما مي شود. هم چنين، وقتي آحاد يك جامعه با ارزش هايي مواجه شدند كه آنان را از تحجر، خرافات و نيز تيرگي هاي ناشي از جور و ستم زمامداران خودسر مي رهاند، با الهام از آن ارزش ها كه نويددهنده، و مشوق شكوفايي و رويش هستند، به ابداعات فرهنگي دست مي زنند و كژتابي هاي گذشته را كنار مي گذارند.(8)

پويايي فرهنگي (Dynamism Cultural) در ايرانِ امروز، ملازم با نوآوري اجتماعي است، كه از ذات فرهنگي خلاق و نوآورانه هريك از ما سرچشمه مي گيرد. از لحاظ پويايي شناسي، هيچ جامعه اي – چه ابتدايي، چه متمدن – از دگرگوني بركنار نيست، ولي در برخي از جامعه ها، مرتبه ها تندتر از جامعه هاي ديگر حركت مي كنند. جامعه هاي ايستا بر خلاف جامعه پويا بر اثر عوامل گوناگونِ تاريخي و جغرافيايي در جريان توليد اقتصادي و فرهنگي، از تحولِ اساسي باز مي مانند، چنين جوامعي، رويه اي ثابت دارند و سنت ها با قهر و غلبه تمام بر مردم حكومت مي كنند، توليد اقتصادي با شيوه كهن صورت مي پذيرد، انگاره هاي حكومت، باورهاي ديني و نهادهاي اجتماعي تغييرناپذيرند و تحرك اجتماعي تقريباً محال است و اخلاق اجتماعي اسير عرف است. در چنين جامعه اي، سال خوردگان و دين پروران، خزانه تمام سنت ها به شمار مي روند و اينان جامعه را مي گردانند. محيط هاي اجتماعي هيچ گونه تحرك تازه اي بر اشخاص وارد نمي كنند و آنان را به نقادي و ابتكار نمي كشانند و هركاري به وجه ثابت وقوع مي يابد. جامعه، اميد و انتظار بهبود ندارد و زندگي، به صورت يكنواخت و تيره است. روح استغنا و استقلال طلبيِ فرهنگي و اجتماعي در چنين شرايطي، به ويژه در ميان جوانان كه همواره در جستجوي پويايي فرهنگي و يا تحول فرهنگي مي باشند، شروع به تضادآفريني مي نمايد؛ حال آنكه علي رغم برداشت بسياري از افراد، آنان عداوت و مخالفت جدي با اصول بنيادي و پذيرفته شده پيشين ندارند، بلكه تنها به صرف علاقه به خلاقيت و نوآوري و نوآزمودن، كه در بطن هر نسلِ جديدي نهفته است، علاقه مند به روز رساني و چالش پذيري آنچه كه به آنان توصيه مي گردد، هستند.(9)

پي نوشت ها :
1. دكتر كاظمي پور، 1388، 3.
2. حداد عادل، 1388، 4.
3. ندوشن، 1384، 1.
4. حسيني، 5، 1384.
5. تاملي نسون، جان، 1381.
6. ال برگر، پيتر؛ هانتينگتون، ساموئل پي. 1384.
7. مفرد، 1386، 2.
8. مطهري، 1367، 37.
9. خوشدل، 1386، 1.

برچسب‌ها:

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.