بخش دوم– متن زیر مکتوبی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت اولين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى(ره) نوشته است و در آن اندیشه ی اصیل انقلاب و امام را مورد مداقه قرار داده است (بخش اول این مطلب):
… 4)وحدت كلمه، رمز پيروزى ملت ايران در مراحل مختلف بوده و امروزه نيز مهمترين وسيلهى ملت ما براى مقابله با تحريكها و توطئههاست. باتوجه به سرگذشت دوران دهساله و تأمل در حوادث آن، كه حاكى از آسيبناپذيرى جمهورى اسلامى در برابر انواع توطئههاى دشمنان داخلى و خارجى است، اهميت وحدت و يكپارچگى ملت و مسؤولان بيشتر آشكار مىشود.
ملت ايران و مديران و گردانندگان كشور، بايد بر گرد اصول اساسى نظام جمهورى اسلامى مجتمع گشته و همهى توان و نيروى خود را براى تحقق و حراست از آن متمركز كنند وهيچ خواسته و شعار و هيچ انگيزهى فردى و گروهى و قومى و فرقهيى نتواند فرد و يا جمعى را از تلاش براى آن اصول و رسيدن به هدفهاى نظام جمهورى اسلامى باز دارد.
همهى ملت رشيد ايران، مخصوصاً آنان كه سخن و عملشان در معرض قضاوت و توجه ديگران است، بايد صفوف خود را متحد و مرصوص ساخته، با وحدت و همكارى و با گامهاى استوار، به سوى اهداف عاليهى اسلام، قدرتمندانه حركت كنند و دشمنان كمينگرفته را كه مترصد فرصتند، مأيوس سازند.
رسانههاى خبرى بيگانه كه مظهر تمايلات و سياستها و نيّات خصمانه و اغراض خبيث سردمداران سياستهاى جهانيند، برروى هر كلمه و هر اشارهيى كه از آن، بوى اختلاف و دودستگى استشمام شود و يا بتوان چنين وانمود كرد، شديداً حساسيت نشان داده و با بزرگ كردن نكتههاى ريز و مطرح ساختن استنباطهاى دروغين از گفتهها و نوشتهها در ايران، بهطور دايم در تلاشند كه شايد بتوانند تصويرى مشوّش و آلوده به اختلافات و زدوخورد داخلى از ايران اسلامى – كه بحمداللَّه برخوردار از وحدت و يكپارچگى كم نظيرى است – به مردم ايران و جهان ارايه دهند و زمينهى دودستگى و نفاق را با اين وسوسهها به وجود آورند. اينها همه نشانهى آن است كه امروزه دشمن از همهى راهها براى تضعيف جمهورى اسلامى عاجر مانده و بدخواهانه در كمين اختلافات داخلى و شكست وحدت عمومى نشسته است.
ملت رشيد ايران و مسؤولان و متصديان امور كشور و نمايندگان محترم مجلس، گويندگان و نويسندگان، بايد مانند هميشه به اين طمع خام دشمن پاسخ مناسب را بدهند و وحدتى را كه صنع الهى و رحمت شاملهى حق بر ملت ايران است، با همهى وجود پاسدارى كنند.
5)حفظ عزت و كرامت انقلابى جمهورى اسلامى و ملت ايران در مناسبات بينالمللى، يكى ديگر از نقاط اصلى است. پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، تحولى ژرف در ارتباطات بينالمللى از دو نظر بهوجود آورد:
اول اينكه هيمنهى دو ابرقدرتِ آن روز دنيا را در رابطهشان با دولتهاى ضعيف جهان، شكستى سخت داد و ابهتى را كه بهمرور در چشم ملتها و دولتها به دست آورده بودند، بشدت تضعيف كرد.
دوم آنكه به ملتها دلگرمى و شجاعت بخشيد و جرأت و گستاخى در مقابله با دولتهاى دستنشانده را به آنان تزريق كرد. گرچه اين تأثيرات عميق، بتدريج در جهان ظاهر شد و امروز پس از يازده سال، چهرهى سياسى عالم را دگرگون كرده است، اما همهى چشمهاى تيزبين، از همان آغاز تشخيص دادند كه با پيروزى اين انقلاب عظيم، عصر جديدى در مناسبات عالم پديد آمده است. اين عصر را بايد «عصر امام خمينى» ناميد و ويژگى آن، عبارت است از بيدارى و جرأت و اعتماد به نفس ملتها در برابر زورگويى ابرقدرتها و شكستن بتهاى قدرت ظالمانه و بالندگى نهال قدرت واقعى انسانها و سربرآوردن ارزشهاى معنوى و الهى.
امروز كه با دفن ماركسيسم و تلاشى بلوك شرق و قيامهاى مردمى برضد حكومتهاى استبدادى كمونيست، پيشبينيهاى امام بزرگوار تحقق يافت و يكى از دو ابرقدرت از صحنهى سياست عالم حذف و به قدرت درجهى دوم تبديل گرديده و ابرقدرت ديگر هم از سويى با اوجگيرى مقاومتهاى مردمى در بسيارى از نقاط عالم، از جنوب و شمال آفريقا و فلسطين اشغالى تا اقصا نقاط شرق آسيا و از سوى ديگر، با گسترش روزافزون فساد و بىايمانى و بىبندوبارى، خلأ معنويت و تفكر مكتبى در داخل جامعهى امريكايى و گسسته شدن رشتهى «مبارزه با كمونيسم» كه همواره سردمداران امريكا مىخواستند با آن، خلأ يك عقيدهى وحدتبخش را در ميان ملت خود پُر كنند و نيز از سوى ديگر، برهمريختن محاسباتى كه بر روابط اروپا و امريكا حاكم بود، موجب نفوذ دولت امريكا حتّى بر كشورهاى اروپايى مىشد، بشدت احساس خطر مىكند و موقعيت خود را در جهان متزلزل مىبيند.
براى حفظ اين روندِ روبه اشتعال و تقويت روحيهى ملتهاى اصيل و مظلوم، جمهورى اسلامى موظف است كوچكترين تغييرى در چهرهى باصلابت و موضع باعزت خود در مناسبات بينالمللى ايجاد نكند؛ با قلدران، از موضع قدرت و با دولتهاى ضعيف، از موضع حمايت و با ملتهاى بپاخاسته، از موضع رعايت و هدايت سخن بگويد و عمل كند؛ دولت امريكا را به مثابهى رأس فتنه و استكبار و رمز غدارى و شيطنت و به خاطر ستمش به كشورهاى ضعيف و حمايتش از صهيونيسم غاصب و دشمنيش با بيدارى و آزادى ملتها و خصومت عميق و جنايتبارش با ملت ايران، محكوم و منفور و مطرود دانسته، هيچ فرصتى را براى افشاى چهرهى تزويرآلود و رسوا كردن آن مدعيان آزادى و غيره و بيان اين حقايق از دست ندهد.
مسألهى فلسطين، مسألهى اول بينالملل اسلامى است. امروز كه مبارزات ملت فلسطين در زير پرچم اسلام، خواب از چشم دولت غاصب صهيونيست و حاميانش ربوده است، بزرگترين وظيفهى ملت و دولت ما و همهى ملتها و دولتهاى مسلمان، حمايت از اين مبارزات است. غدهى سرطانى اسرائيل را تنها از طريق همين مبارزات مىتوان ريشهكن ساخت و جهان اسلام را از خطرات مهلك آن نجات داد. سكوت و سازش خيانتآلود بسيارى از دولتهاى عربى و حتّى تظاهر بعضى از آنان به بىتفاوتى و عدم حساسيت نسبت به سرنوشت فلسطين، كار را به جايى رسانده است كه دولت غاصب صهيونيست، پس از سالها كتمان و حتّى انكار، اكنون دوباره داعيهى اسرائيل بزرگ را علناً بر زبان مىآورد و با بىشرمى و وقاحت، نيت پليد غصب سرزمينهاى جديدى از ميهن اسلامى را تكرار مىكند.
بعضى از پادشاهان و رؤساى عرب، به خاطر جلب نظر معبودشان امريكا، حتّى انگيزههاى عربى و عرق قوميت را كه دايماً از آن دم مىزنند، در برابر اسرائيل به فراموشى مىسپارند و به جاى آن، ميدان مسابقه با اسرائيل در گرفتن كمك از امريكا را هرچه بيشتر گرم مىكنند. اين داغ ننگ را چه كسى از پيشانى ملت عرب خواهد زدود؟ و آيا جوانان مسلمان بيدار در كشورهاى عربى، اين خيانت را بر خودفروختگان خواهند بخشيد؟!
در نظر اين زمامداران خائن، قوميت و وحدت عربى، فقط هنگامى بايد مورد استفاده قرار گيرد كه امريكا بخواهد از آن در برابر ايران اسلامى و اسلام ناب محمّدى(صلّىاللَّهعليهواله) بهرهبردارى كند. اُف بر وجدانهاى خفته و دلهاى ناپاكى كه لطف و عنايت امريكا را به قيمت ازدستدادن همه چيز، هم ثروتهاى خداداد طبيعى، هم شأن و كرامت انسانى و ايمان اسلامى و آبرو و اعتبار و تشخص ملت خود طلب كردند و با كفران نعمتهاى خدا، خود و ملتهايشان را در سراشيب انحطاط و ابتلا به غضب الهى دچار ساختند. «الم تر الى الّذين بدّلوا نعمتاللَّه كفراً واحلّوا قومهم دارالبوار جهنّم يصلونها و بئس القرار».(8)
چه شد آن شور و هيجانى كه در برابر اسرائيل غاصب ابراز مىشد؟ و چه شد تعهدى كه رؤساى عرب با ملتهاى خود دربارهى مبارزه با اسرائيل بستند؟ لعنت خدا و بندگان صالحش بر آن دستى كه اولين معاهدهى سازش با اسرائيل را امضاء كرد و زندگى سياه دنيوى و سرنوشت اخروى خود را با فرعون قرين ساخت. و نفرين بندگان صالح و فرشتگان و انبيا و اوليا بر آنان كه آن راه را ادامه دادهاند و مىدهند؛ مخصوصاً آنان كه اميد كاذبى به ملت مظلوم فلسطين داده و آنگاه به بهاى سيهروزى آنان، عيش ناپايدارى براى خود فراهم كردند.
ملت فلسطين نبايد و نمىتواند آزادى و حقوق حقهى خود را در كنفرانس و گردهماييهاى سران عرب جستجو كند. اين نشست و برخاستها، اگر براى فلسطينىهاى مظلوم، شوم و بدفرجام نباشد، حداقل بىفايده و بىخاصيت است. رؤسايى كه در اين ايام به عنوان فلسطين گردهم آمدند، اگر صادقانه در انديشهى نجات فلسطين بودند، بايد دربرابر پيشنهاد مزورانهى رئيسجمهورى امريكا، موضعى سخت و قاطع گرفته، براى كمك مالى و تسليحاتى و سياسى به مبارزان داخل فلسطين اشغالى، تصميمهاى عاجل و واقعى مىگرفتند و به شعارهاى پوچ اكتفا نمىكردند و اگر چنين نشود – كه نشده است و با وضع فعلى جهان عرب و حكام آن، نخواهد هم شد – مبارزان داخل بايد به خدا و به نيروى مردمى و اسلامى تكيه كنند و بدانند: «كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذناللَّه واللَّه معالصّابرين».(9)
6)تكيه بر مردم و حاكميت اراده و خواست و تشخيص آنان، ركن مهم ديگرى است كه روزبهروز بايد تحكيم و تقويت شود. مردم آزادهى ما، با ارادهى قاطع خود كه از ايمان عميق آنان به اسلام ناشى مىشود، مبارزات را تا پيروزى ادامه داده و جمهورى اسلامى را به وجود آورده و با فداكارى و ايثارى بىنظير، از آن حراست نمودهاند و از اين پس هم در همه حال، نظام اسلامى متكى به مردم و متعلق به مردم و در اختيار مردم خواهد بود. مجلس شوراى اسلامى كه در آزادى و استقلال رأى در جهان بىنظير است، مظهر ارادهى مردم و رئيسجمهور، وكيل و برگزيدهى مردم و مديران كشور، آحادى از مردمند و مردم داراى حق رأى و بيان و تصميم در كليهى امور سياسى، اقتصادى و اجتماعيند. و اين، يكى از بركات بزرگ اسلام و طرح منحصربهفردى است كه نظامهاى شرق و غرب، از ارايهى آن ناتوان بودهاند و در هيچيك از سيستمهاى حكومتى عالم، نمىتوان نظير آن را يافت.
علاوه بر نظامهاى ورشكسته و متلاشىشدهى كمونيستى كه در آن، حزب منحصربهفرد كمونيست، به جاى مردم تصميم مىگرفت و علاوه بر نظامهاى ارتجاعى مستبدانه كه در آن، سلطنتهاى موروثى و رياستهاى ناشى از كودتاى نظامى، با آن زندگيهاى قارونى و ديكتاتوريهاى فرعونى، وبال جان و زندگى مردم محسوب مىشوند، در كشورهايى هم كه اسماً داراى نظام دمكراسيند و حكومتها علىالظاهر با رأى و انتخاب مردم بر سر كار مىآيند، باطن كار چيز ديگرى است و زمام همهى كار، در دست كمپانيها و سرمايهداران استثمارگر است و اين قدرت پول و سرمايه است كه با در دست داشتن رسانهها و قدرت تبليغات، امر را بر خود مردم هم مشتبه مىكند.
در همه جاى عالم، فاصلهى ميان زندگى رؤساى كشور با مردم كوچه و بازار، فاصلهى شاه و گداست و حتّى حكومتهايى هم كه داعيهى تودهيى داشتند، نتوانستند از زندگى مسرفانهى شاهان براى خود صرفنظر كنند. افتخار نظام اسلامى آن است كه امام عظيمالشأنش تا پايان عمر در زىّ طلبگى زندگى كرد و مسؤولان كشور بدون استثنا، دامان خود را از طرز زندگيهاى رايج مسؤولان در ساير كشورها پاكيزه نگهداشتند و مانند قشرهاى متوسط مردم خود زندگى كردهاند. مردم ميان خود و مسؤولان، آن فاصلهى عميقى را كه در همه جاى دنيا ميان مردم و مسؤولان هست، مشاهده نكردند؛ حرف خود را بىمحابا زده و اگر انتقادى داشتهاند، براحتى مطرح ساختهاند و مطبوعات، حتّى راديو و تلويزيون، همواره نظرات گوناگون را در مسايل كشور منعكس كرده و مردم را در معرض افكار و سليقههاى گوناگون قرار دادهاند و اين، موضوعى روشن و مشهود است. حتّى ورشكستگان سياسى و دستهجاتى كه در امتحانات متعددى از آغاز انقلاب، مردود و در نزد مردم سرافكنده و به وسيلهى آنان مطرود شدهاند نيز هنگامى كه به تحريك اجانب، مقالات زهرآگين و كينهتوزانه برعليه نظام اسلامى و مسؤولان كشور مىنويسند، انواع اتهام را به آنان مىزنند، اين نوشته را بدون هيچ مانع و رادعى به چاپ رسانده، تا هرجا كه خوانندهيى بيابند، منتشر مىكنند و علىرغم ميل خود، عملاً وجود آزادى را اثبات مىكنند.
بعضى از اين نويسندگان و گويندگان كه عمر باطل خود را غرقه در فساد و آلودگيهاى اخلاقى و سياسى و انواع هرزگيها گذرانيدهاند، با حكومت اسلامى كه راه را بر اين تباهيها و هرزگيها بسته است و اربابان خارجى آنها را بيرون رانده، مخالفند و آنگاه اين مخالفت و عناد را كه مخالفت با اسلام و استقلال و آزادگى ملى و طهارت اخلاقى است، به حساب خردهگيرى و انتقاد از اوضاع سياسى و اقتصادى مىگذارند و درحالىكه آزادانه هرچه خواستهاند، گفتهاند، با وقاحت و بىشرمى، مطالبهى آزادى مىكنند! خواست حقيقى اينها، بازشدن پاى امريكا و فروختن كشور به دشمنان است و خصم آنان، ملت رشيد و آگاه است. ملت ما، حسرت بازگشت به دوران بردگى امريكا را بر دل آنان خواهد گذاشت و با همهى وجود، دستاورد بزرگ خود – يعنى نظام اسلامى و حاكميت اراده و ايمان انسانها – را حراست خواهد كرد.
نظام اسلامى، هرگز نخواسته آزادى را كه پرچمدار آن اسلام و قرآن است، از مدعيان دروغگوى آزادى در نظامهاى غربى بياموزد. ما آزادىِ فساد و بىبندوبارى و هرزگى و آزادىِ دروغ و تزوير و فريب و آزادىِ ظلم و استثمار و تجاوز به حقوق ملتها را كه غرب پرچمدار و مرتكب آن بوده است، صريحاً و قاطعاً رد مىكنيم. ما آن آزادى را كه به سلمان رشدى مرتد نابكار، اجازهى اهانت به مقدسات يك ميليارد انسان را مىدهد، اما به مسلمانان انگليس حتّى حق شكايتِ از او را هم نمىدهد؛ به دولت امريكا حق تحريك و سردستگى اوباش مخالف با يك حكومت مردمى را مىدهد، اما به آن حكومت مردمى، حق مقابله با آن اوباش را نمىدهد؛ به سرمايهداران غارتگر، حق ورود نامشروع به كشورهاى ضعيف و چپاولِ هست و نيست آن ملتها را مىدهد، و به آن ملتها حق مبارزهى با آنان را نمىدهد، مردود و منفور مىشماريم و آن را ننگ بشريت مىدانيم.
آزادى در منطق ما، آزادىيى است كه اسلام به ملتها مىبخشد و آنان را به كوه استوارى در برابر سلطهگران ظالم و غاصب تبديل مىكند؛ همانطور كه در مورد ملت ايران اتفاق افتاد و اين معجزه پديد آمد. و اين آزادى در كشور ما همواره هست و خواهد بود و همهى آحاد ملت بايد آن را حفظ كنند. مسؤولان كشور بايد مانند هميشه، پاس حضور مردمى و تأثير تعيينكنندهى آن در استقلال كشور را بدارند و بهطور روزافزون، مردم را به حضور و فعاليت در صحنههاى سياسى و اقتصادى، فرهنگى و دفاعى و امنيتى تشويق نمايند.
7)همكارى دولت و ملت و پيوند عاطفى و عقيدتى مردم با مسؤولان كشور، يكى از مظاهر اساسى حكومت مردمى است و تاكنون گرهگشاى مسايل بسيار مهمى بوده است و بايد هميشه با همان قوّت و استحكام باقى بماند. امام بزرگوار ما (رضواناللَّهعليه) در دورههاى مختلف و نسبت به دولتهاى همهى دوران دهساله، همواره مردم را توصيه به همكارى و كمك نمودهاند و امروز كه دولت جمهورى اسلامى، با مديريت يكى از چهرههاى شاخص انقلاب و يكى از شاگردان و ياران ديرين امام امت، با مجموعهيى از كارهاى بزرگ براى پيشرفت كشور و رشد و توسعهى ملى و دفاع از ارزشهاى انقلاب در سطح جهان روبهرو است، اين پيوند و صميميت، از هميشه بايد مستحكمتر باشد و بحمداللَّه همينطور نيز هست.
وقتى مديران اصلى كشور مورد اعتماد مردمند و مردم در كار آنان، نشانههاى لياقت و صداقت را مىبينند، همهى كارها آسانتر و روانتر انجام مىگيرد و وسوسهها موجب كارشكنى و عدم همكارى نمىشود. ممكن است بدخواهانى براى جلوگيرى از پيشرفت كارها، دست به شايعهپراكنى زده و دولت يا دستگاه قضايى را زير سؤال ببرند. ملت عزيز بايد بدانند اينگونه تلاشها، ناشى از حسن نيت نيست و انتقاد نابجا از مسؤولان زحمتكش و مخلص و ناسپاسى در برابر تلاشهاى توانفرساى آنان، هرگز كمكى به پيشرفت امور كشور نكرده و نخواهد كرد.
دولت و دستگاه قضايى نيز بايد خود را به تمام معنا خدمتگزار مردم دانسته، هدفى جز كسب رضاى خدا از راه خدمت به ملت، مخصوصاً قشرهاى محروم و زحمتكش و احقاق حق آنان و رفع ظلم از آنان و بريدن دست متجاوزان به حقوق عمومى و سوء استفادهكنندگان و زراندوزانِ از خدا بىخبر نداشته باشند. ملت وفادار ما در راه اسلام و انقلاب، از هيچگونه فداكارى دريغ نكرده است و جا دارد كه هركس در هر مسؤوليتى، همهى همت خود را به گشودن گرهها و رفع مشكلاتى كه از سوى دشمنان كشور تحميل شده است، بگمارد.
8)سازندگى كشور و آبادسازى اين سرزمين پُربركت و مستعد و جبران عقبماندگيهاى تأسفبارى كه در دوران حكومت طواغيت، بر اين ملت بااستعداد تحميل شده است، يكى از هدفهاى اصلى جمهورى اسلامى است. ملت ما در بهترين فرصتهاى تاريخى، يعنى در دورانى كه جهان، تازه به جادهى دانش و صنعت قدم نهاده بود و ايران مىتوانست با بيدارى و تحرك مناسب، سهم خود را در پيشرفت علمى و صنعتى بشريت ايفا كند و از نتايج آن بهرهمند شود، در اسارت حكام ظالم و مستبد و بىخبر و وابسته، از قافله عقب ماند. پادشاهان پهلوى و قاجار، به جاى سازندگى كشور و زنده كردن استعدادهاى خدادادى بشرى و طبيعى آن، ايران را به خارجيان سوداگر و چپاولگر فروختند و منابع را به غارت بيگانگان دادند و يا راكد و معطل گذاردند و استعدادهاى انسانى را به هدر دادند و به جاى مصلحت ملت، مصالح دولتها و كمپانيهاى خارجى را مقصد خود ساختند؛ بهطورىكه خط آهن وقتى با صدسال تأخير به كشور ما وارد شد، در تعيين مسير آن، به جاى رعايت مصالح ملت و نيازهاى بازرگانى، مصلحت نظامى دشمنان در نظر گرفته شد.
سياست وابسته و سوء تدبير و ضعف نفس و استبداد در رژيم پهلوى و قاجار، در ظرف دويست سال، ايران را كه روزى به بركت اسلام پرچمدار دانش جهان بود، به ويرانهيى محتاجِ بيگانگان و تحت سلطهى آنان بدل ساخت. روستاها متروك، شهرها مصرفزده، مزارع بىثمر، صنعت مونتاژ و مغزها معطل شدند.
پس از پيروزى اسلام و تشكيل نظام مردمى و انقلابى جمهورى اسلامى، دشمنان خارجى بخوبى تشخيص دادند كه اين نظام انقلابى، با پشتوانهى مردمى نيرومند خود و با اعتقاد راسخى كه به نيروى ملى و مردمى خود دارد، خواهد توانست كشور را در جادهى رشد و پيشرفت مادّى بيندازد و عقبماندگيها را با برنامهريزى جبران نمايد و دست بيگانگانِ سودجو و بد نيت را براى هميشه كوتاه كند. لذا از هر وسيلهيى براى جلوگيرى از سازندگى كشور استفاده كردند كه يكى از آنها، جنگ ويرانگرى بود كه بر مردم ما تحميل نموده و موجب شدند كه همت مردم و مسؤولان، به جاى سازندگى و پيشرفت علمى و عملى، صرف دفاع از تماميت و استقلال كشور شود.
امروز كه آتش جنگ فرونشسته و برنامهى سازندگى به وسيلهى دولت و مجلس تنظيم شده و نيروهاى مخلص، آستين همت بالا زدهاند، بر همگان واجب است كه سازندگى كشور را بسيار جدى بدانند و موانع را از سر راه آن بردارند. امروز، آبروى اسلام در گرو آن است كه ايران اسلامى به كشورى آباد تبديل شود، كار و ابتكار در آن همهگير شود، زندگى مردم سروسامان يابد، فقر و محروميت ريشهكن شود، توليد داخلى با نيازهاى مردم متعادل گردد، كشور در صنعت و كشاورزى به خودكفايى برسد، دشمن از طريق احتياجات زندگى مردم، راهى به اعمال فشار نداشته باشد و خلاصه دين در كنار معنويت، زندگى مادّى مردم را نيز سامان بخشد.
بعضى از رسانههاى مغرض خارجى اصرار دارند وانمود كنند كه پايبندى به اصول انقلاب، به معناى دورى از رفاه عمومى و علاج نكردن مشكلات طبقات ضعيف و مستمند است. اين حرف از كسانى صادر مىشود كه دهها سال جوامع خود را در سايهى سنگين تفكر كمونيستى، به راهى بدبختىزا سوق دادهاند. درحالىكه سران آن كشورها مانند كشورهاى سرمايهدارى، غرق در زندگى اشرافى بودند، طبقات پايين جامعه در انواع سختيهاى مادّى و معنوى بسر مىبردند. در نظام اسلامى، رفع فقر و محروميت، در شمار هدفهاى طراز اول است و پايبندى به اصول انقلاب، بدون مجاهدت در راه نجات مستضعفان و محرومان، سخنى بىمعنى و ادعايى پوچ است.
دولت و ملت، بايد سازندگى كشور را وظيفهيى انقلابى بدانند؛ با همكارى و با بسيج همهى نيروها و استعدادها و مغزها و بازوها، ايران را چنان آباد و پيشرفته بسازند كه اميد را در دل ملتهاى مظلوم زنده كند و راه آسايش مادّى و تعالى معنوى را به آنان ارايه نمايد.
9)گسترش دانش و تحقيق و رشد علمى و شكوفايى استعدادهاى انسانى و گسترش آگاهى و معرفت عمومى، يكى ديگر از نقاط اساسى انقلاب است. جامعهى مطلوب اسلام، جامعهيى است كه در آن، گنجينههاى فكر و ذهن انسانها – كه گرانبهاترين ثروت ملى هرجامعهيى است – استخراج و به كار گرفته شود؛ بىسوادى ريشهكن گردد؛ مدارس، دربرگيرندهى همهى كودكان و نونهالان؛ دانشگاهها و حوزههاى علميه، پُررونق؛ مراكز تحقيق، فعال و پيشرو؛ كتاب، همه جا و نزد همه كس رايج؛ مطبوعات، پُرمغز و آگاهىبخش؛ دانشمندان و اساتيد، بانشاط و پُرانگيزه؛ مبتكران و نوآوران و نويسندگان و هنرمندان، دلگرم و فيضبخش باشند.
فاصلهى امروزين ما با وضعى كه مطلوب و مقبول اسلام مىباشد، فاصلهيى زياد، اما پيمودنى است. ايران اسلامى بايد ثابت كند كه امروز هم پرورشگاه نبوغها و استعدادهاى علمى منحصربهفرد است و دو قرن سلطهى استبداد و استعمار، نتوانسته است جوهر ذاتى اين ملت را نابود كند. اگر در دو قرن گذشته، تسلط استعمار و استبداد، مانع شكوفايى استعدادها شده، امروز در دوران آزادى و بيدارى ملت و به بركت انقلاب اسلامى، بايد عقبماندگى جبران شود.
دانشگاهها بايد تلاش علمى و تحقيقى خود را با روحيهى انقلابى و نشاط اسلامى دنبال كنند؛ وگرنه سرنوشت آنها بهتر از دانشگاههاى دوران طاغوت نخواهد بود كه در آن، خودباختگى علمى در برابر بيگانگان و تحقير ارزشهاى خودى، راه را بر جوشش استعدادها مىبست و مغزهاى مستعد را هم به گريز از مرز و بوم خود تشويق مىكرد. اساتيد عالىقدر و دلسوز، بايد فضاى انقلابى را براى تربيت نيروهاى مستعد مغتنم بشمارند و دانشجويان ضمن تكريم و احترام به اساتيد – كه فريضهيى اسلامى است – نبايد اجازه دهند احياناً كسى بدخواهانه، از علم و تخصص، وسيلهيى براى هموار كردن راه فرهنگ استعمارى در دانشگاهها درست كند و مانند دوران سلطهى بيگانگان، دانشگاه را پرورشگاه مغزهاى از خود بيگانه و بيگانهپرست سازد. روشنفكران دلسوز و صادق بدانند كه امروز، روز آزمايشى بزرگ است و تاريخ دربارهى آنان و رفتار امروزيشان، قضاوتى دقيق و افشاگر خواهد داشت.
اگر كسانى از وابستگان به قشر روشنفكر كشور، در دوران سلطهى بيگانگان و حكومت خودفروختگان، توفيق آن را نيافتهاند كه به اقتضاى مسؤوليت روشنفكران، در صفوف ملت قرار گرفته و در جايگاه خود در جبههى مبارزه با امريكا و رژيم دستنشاندهاش قرار گيرند، امروز كه روز حكومت مردم و حاكميت ارزشهاى اسلامى و انسانى و روز مبارزه با بيگانگان كينهورز و خدعهگر است، بايد گذشته را جبران و صفوف مبارزهى ملت ايران را با امريكا و استكبار و امپراتورى خبيثِ زر و زور جهانى، به سهم خود و به قدر نيرو و توان خود مدد برسانند و زبان و قلم و هنر را در خدمت جهاد عظيم اسلامى اين ملت قرار دهند.
زندگى در نظامى كه برپايهى معرفت و فرهنگ و ارزشهاى الهى بنيان نهاده شده، براى همه افتخارانگيز است؛ نظامى كه در رأس آن امام خمينى است؛ آن عظيمالقدرى كه حتّى دشمنانش او را بزرگ و خارقالعاده مىشمارند و به عظمتش كينه مىورزند. هيچكس اعتلاى معنوى او و زهد و پارسايى او و دانش و معرفت او و صفاى روح بزرگ او را انكار نمىكند. هيچكس در او، كمترين شايبهيى از ضعف و تسليم در برابر دشمنان ملت نمىشناسد و قلهيى برتر از او در عظمت روحى، گمان نمىبرد.
چهقدر كوچك و زبون و بىمقدارند كسانى كه خود را دلبسته به نظامى بدانند كه در رأس آن، مردمى فاسد و فاسق و خائن، مانند پادشاهان صدسال اخير قرار داشته باشند و گردانندگان آن، امثال رضاخان و محمّدرضا وعَلَم و اقبال و هويدا و زاهدى و منصور و وابستگان بدنام و مجرمشان باشند و امريكا و انگليس، ارباب اينهمه و صاحباختيار ملك و ملت باشند.
آيا روشنفكرنمايانى كه در سايهى آزادى اسلامى، فرصت و امكان آن را يافتهاند كه صفحاتى را به داعيهى روشنفكرى، از سخنانى خوشايند بيگانگانِ مطرود پُر و منتشر كنند، شهامت آن را دارند كه به صراحت اقرار كنند كه داغ و غصّهى آنان، نه براى علم يا آزادى، بلكه به خاطر جمع شدن سفرهى ننگين فسق و فساد و كوتاه شدن دست مروّجان فرهنگ تباهگر غربى است؟ و دشمنى آنان با نظام، نه به دليل وجود عيب و نقيصهيى در آن، بلكه به انگيزهى بازگشت به همان دنياى شرمآورى است كه بيگانگان براى آنان به وجود آورده و از خود آنان در راه آن كمك گرفته بودند؟! از مسخ شدگان فرهنگ استعمارى غرب، هيچ انتظارى نيست؛ اميد و انتظار از روشنفكران صادق و دلسوزى است كه تعالى و عزت و پيشرفت معنوى و مادّى ملت و كشور خود را مىجويند و سلطهى بيگانه را در همهى اشكالش مردود مىشمارند. شايسته است كه اينان نظام اسلامى را – كه مايهى عزت ايران و حيات دوبارهى ملت است – قدر بدانند و مسؤوليت خود را در آن بشناسند.
10)روحانيت، عنصر اصلى در مبارزات پانزدهسالهى منتهى به پيروزى انقلاب و سپس در تشكيل نظام مقدس اسلامى و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پُرشور ملت ايران در برابر تهاجمهاى گوناگون دشمنان و پيش از اينها و در طول قرنهاى متمادى، عامل اصلى حفظ معارف اسلامى و ايمان عميق و صادقانهى ملت ايران به مكتب حياتبخش اسلام و رشد تفكرات دينى در همهجا بوده است. حضور روحانيون متعهد و مبارز در مركز مبارزه با رژيم دستنشاندهى امريكا بود كه قشرهاى گوناگون مردم را به صحنهى مبارزه كشانيد و مبارزه را شكل عمومى و مردمى بخشيد. در همهى حوادث بزرگى كه ملت ايران يكپارچه در آن شركت جستهاند – مانند نهضت مشروطيت و قيام تنباكو – نيز حضور علماى دين در پيشاپيش صفوف، تنها عامل اين حضور عمومى بوده است. استعمارگران انگليسى، با درك همين حقيقت بود كه انهدام جامعهى روحانيت را مقدمهى لازم براى ادامهى حضور استعمارى خود در ايران دانستند و به وسيلهى عامل دستنشاندهشان – رضاخان – در سالهاى 1313 به بعد، نقشهى محو روحانيت را شروع كردند و در آن سالها دست به فجايعى نسبت به علماى عالىمقام و حوزههاى علميه زدند كه در تاريخ ايران، پيش از آن هرگز سابقه نداشت و متأسفانه شرح اين فجايع و ماجراى مقاومت مظلومانهى علما و طلاب در آخرين سالهاى حكومت رضاخان قلدر، بهطور كامل تدوين نشده و در معرض اطلاع مردم قرار نگرفته است و لازم است اطلاع شاهدان عينى – كه بحمداللَّه هنوز تعداد آنان كم نيست – به وسيلهى افراد و مؤسسات مسؤول، با همتى مردانه گردآورى شود.
آزادگى روحانيون و علماى دين و عدم نفوذ قدرتهاى داخلى و جهانى در آنان، موجب آن بوده است كه قلدران و حكمرانان خودسر، هيچگاه نتوانند اين مجموعهى ربانى را از سر راه مفسدهجوييها و خيانتهاى خود بردارند و اگر جمعى از معممينِ سرسپرده و آخوندهاى دربارى، به طمع حطام ناپايدار دنيا، بر سرسفرهى ستمگران نشسته و قولاً و عملاً آنان را تأييد كردند، اكثريت علما و روحانيون و فضلا و طلاب جوان، در حصار مناعت و پرهيزگارى و پاكدامنى باقى مانده و اراده و توان مبارزهى صادقانه و قدرتمندانه را حفظ كردند و اعتقاد راسخ به روحانيت شيعه را در دل آحاد مردم، زوالناپذير ساختند.
جامعهى روحانيت به همين دليل، همواره آماج تيرهاى زهرآلود خصومت و غرضورزى دشمنان گوناگون و استعمارگران و بيگانگان و بيگانهپرستان بوده و به مثابهى دشمن درجهى يك آنان تلقى شده است. تبليغات خصمانه و برنامهريزىشدهى حكومت پهلوى و سياستهاى ذىنفوذ در ايران در طول پنجاه سال برضد قشر روحانى كه ماهيتى صددرصد استعمارى داشت، در دوران رضاخان و نيمهى اول دوران محمّدرضا، آزمايش سختى براى علماى دين بود و جامعهى روحانيت بحمداللَّه از اين آزمايش سربلند بيرون آمد.
در دوران مبارزات پانزدهساله نيز حوزههاى علميهى قم و ديگر حوزههاى علميه و چهرههاى سرشناس روحانيت، كانونهاى اصلى مبارزه و بالطبع هدفهاى اصلى حملات وحشيانهى دشمن بودند؛ ليكن اين شدتعملهاى بىحد و حساب، به ارادهى الهى موجب آن نشد كه روحانيت از راه پُرافتخار خود – كه پيمودن آن، وظيفهى تخلفناپذير اسلامى او بود – قدم باز پس نهد؛ بلكه در اين دوران، فكر اسلامى شكوفاتر، صيقلخوردهتر و فقه قرآن، پُربارتر و شخصيت روحانيون مبارز، آبديدهتر شد و زمينه براى تشكيل حكومت اسلامى فراهم آمد.
پس از انقلاب تاكنون نيز روحانيت، بخصوص عناصر برجستهى آن – كه مستقيماً در خدمت نظام جمهورى اسلامى بودهاند – بىوقفه آماج حملات مسموم دشمن بودهاند؛ چه در عرصهى تبليغات و چه در عرصهى تروريزم خائنانه و آلت دست دشمن. و شهداى گرانقدرى، هم در جبههى جنگ تحميلى و هم در جبهههاى فعاليتهاى جهادىِ خود تقديم داشتهاند و محراب نماز جمعه و عرصهى علم و سياست و تبليغ دين را با خون مطهر خود رنگين ساختهاند.
ملت عزيز ما مىدانند كه انگيزهى دشمن از اين حملات همهجانبه به علماى دين، جز اين نيست كه بوضوح مىدانند روحانيت نقش تعيينكننده و بىبديلى داشته و دارند و آنان حمله به روحانيت را با هدف تضعيف و محو انقلاب انجام مىدهند.
امروزه قلمهاى مزدور و دستهاى فروخته شده به دشمن، در كار آنند كه اين پشتوانهى معنوى انقلاب را در چشم مردم تضعيف كنند. دشمن انقلاب، جامعهى روحانيت را در صورتى تحمل مىكند كه روحانيون از دخالت در امور سياست و حضور در صحنههاى انقلاب كنار بكشند و مانند جمعى از روحانيون بىخبر و متحجرِ گذشته و حال، به كنج مدارس و مساجد اكتفا كنند و كشور و زندگى مردم را به آنان بسپارند و از جملهى پديدههاى پُرمعنى آن است كه در تمام مدت مبارزات و نيز سالهاى پس از پيروزى، علماى متحجر و بىخبر از حوادث كشور و دور از جريانهاى سياسى، هيچگاه در معرض تهاجم دشمنان قرار نگرفتند؛ بلكه حتّى گاه مورد ستايش و تمجيد نيز واقع شدند و حملات جسمى و تبليغى و حتّى تهمت ارتجاع و واپسگرايى از سوى روشنفكرنمايان عامل بيگانه، تنها متوجه علما و روحانيونى شد كه از لحاظ انديشهى سياسى و نوآوريهاى عرصهى علم و عمل، درخشيده و به عنوان قشرى پيشرو و مترقى و آگاه، شناخته شدهاند.
موضعگيريهاى دشمنان، بدرستى همان حقيقتى را براى مردم آگاه و جامعهى روحانيت متعهد و انقلابى آشكار مىسازد كه امام حكيم و روشنبين ما بارها آن را بيان كردهاند. يعنى اولاً اينكه قدرشناسى از روحانيون بزرگوار و تبعيت از آنان، وظيفهيى دينى و ملى و انقلابى است كه هيچگونه غفلت از آن جايز نيست. ثانياً اينكه تحجر و واپسگرايى در ميان روحانيون و يا خداى نخواسته توجه به منافع شخصى و دنياطلبى و روى آوردن به زيورهاى مادّى و سوء استفاده از مكانت اجتماعى، خطرش براى روحانيت، كمتر از حملات دشمن نيست؛ بلكه به مراتب از آن بيشتر است. و ثالثاً وضعيت دوران انقلاب و توجه روزافزون به اسلام در خارج از مرزهاى كشور اسلامى، ايجاب مىكند كه علماى دين، با بينشى كاملاً نو و با استفاده از ذخيرهى بىپايان معارف دين و با اسلوب فقاهت سنتى و اجتهاد زنده و پويا، راه جامعهى اسلامى را هموار نمايند و حوزههاى علميه با تحولى اساسى، خود را با نيازهاى امروز جهان تطبيق دهند و نوآورى را جهت و سمت برنامههاى خود قرار دهند و البته با اعمال دقت لازم و برجسته كردن اصول و مبانى فقاهت، راه را بر التقاط و كجروى ببندند. رابعاً انزوا و دورى از فعاليت سياسى را – كه خواستِ دشمنان و خلاف وظيفهى اسلامى است – بههيچوجه در زندگى خود و حوزههاى علميه راه ندهند و همواره مخصوصاً در مواقع خطر، پيشاپيش صفوف مردم، به تلاشى مخلصانه و خستگىناپذير مشغول باشند و علم را با عمل و تفقه را با جهاد و معرفت را با تبليغ قولى و عملى همراه سازند و هر سه سنگر: مدرسه، مسجد و جبهه را پُركنند.
11)در اين مقال، لازم است بزرگداشت وفاداران فداكار نيز به عنوان يكى از نقاط عمدهى معارف انقلاب ذكر شود. مقصود از وفاداران انقلاب، آنهايند كه با نثار جان خود يا عزيزان خود يا سلامتى خود، پايههاى انقلاب را استحكام بخشيدند و دست دشمنان را از كشور و نظام اسلامى كوتاه كردند: خانوادههاى مكرّم شهيدان، دليرمردان جانباز و اسير و مفقود و خانوادههاى بزرگوار آنان، رزمندگان نيروهاى مسلح و عناصر پاكباز بسيج كه عمر خود را در جبههها گذرانيدهاند، جهادگرانى كه نيروى خود را در دو جبههى جنگ و سازندگى صرف كردند… و همهى كسانى كه در اين امتحان الهى، با سختيها و ابتلائات بزرگش دست و پنجه نرم كردند، بايد مورد تكريم و قدرشناسى هميشگى ملت باشند.
12)ختام سخن آن است كه دوران دهسالهى حيات مبارك امام خمينى (رضوان اللَّهتعالىعليه)، الگو و نمونهى حيات جامعهى انقلابى ماست و خطوط اصلى انقلاب، همان است كه امام ترسيم فرموده است. دشمنان خامطمع و كوردل كه گمان كردند با فقدان امام خمينى، دوران جديد با مشخصاتى متمايز از دوران امام خمينى (قدّسسرّه) آغاز شده است، سخت در اشتباهند. امام خمينى، يك حقيقت هميشه زنده است. نام او پرچم اين انقلاب، و راه او راه اين انقلاب، و اهداف او اهداف اين انقلاب است. امت امام و شاگردان او كه از سرچشمهى فياض آن موجود ملكوتى سيراب شده و عزت و كرامت اسلامى و انسانى خود را در آن جستهاند، اكنون شاهد آنند كه ملتهاى ديگر، حتّى ملتهاى غيرمسلمان، نسخهى تعاليم انقلابى آن قائد عظيم را مايهى نجات خود دانسته و آزادى و عزت خويش را در آن يافتهاند. امروز به بركت نهضت آن يگانهى دوران، مسلمانان در همهجا بيدار شدهاند و كاخ امپراتوريهاى سلطهى ظالمانه، رو به ويرانى نهاده است. ملتها ارزش قيام ملى را دريافته و غلبهى خون بر شمشير را تجربه مىكنند و همه در همهجا، چشم به ملت مقاوم ونستوه ايران دوختهاند.
بديهى است كه براى امريكا وديگر سردمداران استكبار، چيزى مهمتر از اين نيست كه ملت ايران از راه دهسالهى خود برگردد، يا در آن ترديد كند؛ زيرا در اين صورت، نقطهى درخشان اميد ملتها كور خواهد شد و غلبهى خون بر شمشير، مورد ترديد قرار خواهد گرفت. ما صريحاً به همهى ملتهاى جهان اعلام مىكنيم كه تفكر «خاتمه يافتن دوران امام خمينى» كه دشمن با صد زبان سعى در القاى آن دارد، خدعه و نيرنگى استكبارى بيش نيست و علىرغم امريكا و همكارانش، امام خمينى در ميان ملت خود و جامعهى خود حاضر است و دوران امام خمينى ادامه دارد و خواهد داشت. راه او راه ما، هدف او هدف ما، و رهنمود او مشعل فروزندهى ماست.
همهى ملت و مخصوصاً جوانان عزيز و نوجوانان، خود را سربازان امام محبوبشان بدانند و با اتكال به خدا و استمداد از حضرت ولىّاللَّهالاعظم(ارواحنا فداه) با قوّت و قدرت به سمت هدفهاى عالى امامشان حركت كنند و بدانند كه پيروزى نهايى از آن ماست. «كتب اللَّه لاغلبنّ انا و رسلى»(10).
دهم خرداد 1369 برابر با ششم ذىالقعدة 1410 – على الحسينى الخامنهئى
1) نور: 37 و 38
2) حج: 5
3) غافر: 16
4) صف: 9
5) انفال: 62
6) بقره: 285
7) بروج: 8
8) ابراهيم: 28 و 29
9) بقره: 249
10) مجادله: 21
Sorry. No data so far.